میشه زودتر حرفتو بزنی
-راستش....چجور....بگم...م..من نمیخوام این ازدواج سر بگیره.
با شنیدن این جمله انگار آب سرد روسرم ریختن. با بهت بهش نگاه کردم.
-منظورتو نمی فهمم ،یعنی چی نمیخوای سر بگیره ؟
-ببین زهرا درسته که آقاجون وقتی بچه بودیم من و تو رو برا هم انتخاب کرده ،شاید تاچندسال پیش منم موافق بودم اما...اما الان معیارام فرق کرده و فهمیدم ما به درد هم نمیخوریم.
احساس میکردم یه چیزی تو قلبم سنگینی میکنه دستامو مشت کردم وبا تمام حرصی که داشتم گفتم:
-اونوقت کدوم معیارات!؟
-اینکه من نمیخوام زنم چادری باشه، دوست دارم به روز باشه،به خودش برسه نمیخوام بگن زنش عهدقجریه ...الانم... یـ...یکی دیگه رو دو...دوست دارم امیدوارم درکم کنی زهرا!!
-درکت کنم؟؟؟مگه من مسخره توشدم ،اگه دلت پیش کس دیگه س، بیخود کردی اومدی اینجا.....
http://eitaa.com/joinchat/3102605334Cfac7bc2cf1
#فووووولعاشقانہترینومذهبےترینکانالرمان♥️
#رقابتعشقے #مذهبی_آنلاین....♥️♥️