eitaa logo
بانک تولیدات مجازی
5.3هزار دنبال‌کننده
41.4هزار عکس
22.5هزار ویدیو
3.3هزار فایل
بانک تولیدات مجازی معاونت تبلیغ حوزه‌های علمیه 🔰 اینجا سعی میکنیم بهترین تولید‌های رسانه‌ای را قرار دهیم تا ادمین‌های عزیز در کانال‌ها و سکو‌های خود منتشر کنند 🗒 موضوعات: 🔰مذهبی 🔰سیاسی 🔰فرهنگی ارتباط با ادمین @Mobalegh20 @ahmad
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸حکایت یک نامه ی عاشقانه... به بهانه ی وفات همسر شهید صیاد شیرازی می گفت: خجالت می کشم؛ خیلی در حق خانواده ام کوتاهی کردم؛ کمتر پدری کردم؛ فرصتش کم بود، وگرنه خیلی دلم می خواست... یه روز هم دیدم درب خونه رو می زنند. پیک نامه آورده بود. قلبم ریخت که نکنه علی شهید شده باشه. پاکت رو که باز کردم، دیدم یه انگشتر عقیق برایم فرستاده؛ و روی یه برگه هم نوشته: به پاس صبرها و تحمل های تو... 👤خاطره ای از زندگی سپهبد شهید علی صیاد شیرازی 📚منبع: خبرگزاری دفاع مقدس؛ وابسته به بنیاد حفظ آثار/ راوی: همسر شهید خاکریز خاطرات ۷۰ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 #شهدا 📎 #سیره_شهدا 📎 #خاطرات_شهدا 📎 #جهاد_تبیین 🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه‌های علمیه @banketolidat
🔸 نگاه جالب شهید به رضایت پدر.... چند روز بود که شاد می دیدمش. با خودم گفتم شاید هدیه یا چیزی گیرش اومده، که اینطور خوشحاله... اما وقتی علت شادی اش رو ازش پرسیدم ، گفت: تو نمی دونی پدرم به من چی گفت! حرفی زد که انگار دنیا رو بهم ببخشیده... بابام بهم گفت: من از تو راضی ام ... وقتی پدرم از من راضی است، میخواهی خوشحال نباشم؟!!! 👤خاطره ای از روحانی شهید محمدزمان ولی پور 📚 منبع: کتاب مسافر ملکوت [انتشارات شهیدکاظمی] صفحه ۷ خاکریز خاطرات ۷۱ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه‌های علمیه @banketolidat
🔸 جاذبه ی بالای یک شهید... تا وقت نماز می شد، خودش رو به نزدیکترین مسجد می رسوند. اگه توی راه می دید دو سه تا جوان دور هم ایستادند، می رفت بینشون. چند لحظه بعد می دیدم اون جوونا رو که شاید اهل نماز نبودند و قیافه شون هم به بچه مسجدی نمی خورد، با خودش به مسجد آورده... ایامِ نوجوانی منصور در محله مون چند تا مشروب فروشی وجود داشت. آنوقت هم منصور می چرخید بین نوجوانان و اونا رو می آورد مسجد. منتظر نمی شد تا آنها مسجدی بشن، می رفت و مسجدی شون می کرد. 👤خاطره ای از زندگی سردار شهید منصور خادم صادق 📚منبع: کتاب آرزوی فرمانده ، صفحه ۱۳۱ خاکریز خاطرات ۷۲ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه‌های علمیه @banketolidat
🔸 این جوون کی شهید شد؟!!! علی تازه شهید شده بود. یه پیرزن از جلو خـونه مون رد شـد و با دیدنِ اعلامیه ی شهادت علی گفت: این جوون کی شهید شد؟ پرسیـدم: شما علی رو از کجا می شناسی؟ پیرزن گریه کرد و گفت: زمستونِ دو سال قبل ما بخـاری نداشتیم و از سـرمـا اذیت می شـدیم؛ نمی دونم این شهیـد از کجا فهمیده بود؛ برامون بخاری خرید و آورد... 👤خاطره ای از زندگی شهید مدافع حرم علی امرایی 📚منبع: سالنامه مدافعان حرم ۱۳۹۴ خاکریز خاطرات ۷۳ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه‌های علمیه @banketolidat
🔸 ملاکِ نامزد اصلح از نظر شهید تهرانی مقدم مهمترین معیارِ پدرم برای انتخابات؛ نزدیکی طرز فکر؛ و منشِ نامزدها به مواضع امـام و رهبری بود. پدرم توی رفتار و گفتار نامزدها دنبالِ همین می گشت. اگـر می دید نامزدی پیرویِ عملی از رهبری داره، اون نامزد می شد انتخابِ اول و آخرش... 👤خاطره ای از زندگی سردار شهید حسن تهرانی مقدم 📚منبع: کتاب اثر انگشت صفحه ۷۹ ؛ راوی دخترشهید خاکریز خاطرات ۷۴ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه‌های علمیه @banketolidat
💢 کار تمیز فرهنگی یعنی... این خاطره رو برای نوجوانها بخوانید 🔹نوجوان که بود کلاسِ زبان می رفت. هم از بقیه ی بچه ها قوی تر بود، و هم شاگرد اولِ مدرسه... دمِ درِ خونه شون تابلویی زده، و روی اون نوشته بود: کلاسِ تقویتی درسِ زبان در مسجدِ امام علی علیه السلام؛ ساعت دو تا چهار ؛ هزینه ی هر ساعت ده تا صلوات؛ قبولی با خدا... علی با برگزاریِ این کلاس خیلی از بچه هایِ محل رو جذبِ مسجد کرد... 👤خاطره ای از زندگی سردار شهید علی هاشمی 📚منبع: کتاب هوری، صفحه ۱۴ خاکریز خاطرات ۷۵ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه‌های علمیه @banketolidat
💢 تلاش شهید صحرایی برای دعوت به انتخابات 🔹بودند آدمهایی که می گفتند: چرا باید رأی بدیم؟ فایده نـداره که... آقـا روح الله برای همین یک سؤال شون، هزار تا جـواب داشت. می گفت: رأی تک تک ما توی سرنوشت کشور مهمه و اثر داره؛ اگه امروز رأی ندی؛ فردا حق نداری بگی چرا فلانی کشورمون رو به تبـاهی کشوند و فلان شد. اگه رأی دادی، اونوقت حقِ اظهار نظر پیدا می کنی.. 👤خاطره ای از زندگی شهیدمدافع حرم روح الله صحرایی 🇮🇷منبع: کتاب اثر انگشت صفحه۵۹/ راوی: همسر شهید۳۳ خاکریز خاطرات ۷۶ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه‌های علمیه @banketolidat
🔸 رفتار شهید مدافع حرم؛ در روز انتخابات عادتش رو می دونستیم؛ اما باز آخرِ شب گفت: بچه ها! فردا اولِ وقت آماده باشید. صبح زود هم زیارت عاشورا؛ دعا و قرآنش رو خواند؛ بعد هم وضو گرفت و با بچه ها رفتیم رأی دادیم. بعد از رأى دادن، حمیدآقا با دیدنِ انگشتان آبی بچه ها لبخند زد و گفت: قبول باشه! ببینید چقدر سبک شدین؛ خیالتون راحت شد؛ چون اولِ وقت اومدین و تکلیفتون رو ادا کردین... 👤خاطره ای از زندگی سردار شهید مدافع حرم حمید تقوی فر 📚منبع: کتاب اثر انگشت صفحه ۶۵/ راوی: همسر شهید خاکریز خاطرات ۷۹ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه‌های علمیه @banketolidat
💢 تبلیغِ نفر به نفر شهید مدافع حرم؛ برای افزایش مشارکت در انتخابات 🔹حال و گذشته ی نامزدها خیلی برایش مهم بود. دنبال کسی می گشت که در مسیرِ اسلام واقعی باشه. دوست؛ فامیل؛ همسایه و هر کسی رو می دید، بهش می گفت: توی انتخابات شرکت کنید؛ چون همه ی نگاه ها به ماست. درست حرکت کنیم تا انگشت نما نشیم. ملّت ما زیرِ ذره بینِ مردمِ جهانه. مواظب باشیم درست برخورد کنیم... 👤خاطره ای از زندگی شهیدمدافع حرم هادی باغبانی 🇮🇷منبع: کتاب اثر انگشت صفحه۳۳ خاکریز خاطرات ۷۷ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه‌های علمیه @banketolidat
🔸شهیدی که بخاطر انتخابات؛ عروسی اش رو کنسل کرد کلی برنـامه ریختـه بودند، تا بروند سـرِ خونه و زندگی شون. از قضا تاریخِ عروسی درست افتاده بود توی تب و تاب انتخابات.گفته بود: اگه بخوام عروسی بگیرم، دیگه نمی تونم برا انتخابات وقت بذارم. همه باید تلاش کنیم تا مردم بیشتری بیایند توی صحنه... عروسی اش رو هم گذاشت برا بعد از انتخابات... 👤خاطره ای از زندگی شهید حسن محمودنژاد 📚منبع: کتاب اثر انگشت صفحه ۷۳ خاکریز خاطرات ۷۸ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه‌های علمیه @banketolidat
🔸پیام این شهید را به همه ی بچه هیأتی ها برسانید 🔹یکی از مداح های معروف رو آورده بودند گردانِ ما وقتِ سینه زنی که شد، مداح به بچه ها گفت: پیراهن تون رو در بیارین ... بچه ها شروع کردن به بیرون آوردنِ پیراهن شون. یهو حسن اومد جلو، مانع شد و گفت: اینجا از این خبرا نیست، خالصانه سینه تون رو بزنین... 👤خاطره ای از زندگی سردار شهید حسن رضوان خواه 📚منبع: یادگاران۲۱ کتاب رضوان خواه صفحه۶۳ خاکریز خاطرات ۸۰ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 @banketolidat
🔸شهیدی که زندگی اش را فدای امام حسین علیه السلام کرد... ایام محرّم که می شد، سید منصـور تمام دارایی خود ش رو می داد به تکیه ی محل و خرجِ مراسم عزاداری حضرت سیـدالشهدا علیه السلام می کرد. وقتی هم بهش اعتراض کردم،گفت: برای امام حسین علیه السلام دادنِ سـر و جان هم کم است، چه رسد به پول ... 👤خاطره ای از زندگی شهید سیدمنصور جوادیون 📚منبع: کتاب سیرت شهیدان، صفحه ۱۲۶ خاکریز خاطرات ۸۱ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 @banketolidat
🔸من بخاطر نماز مجروح شدم... پدرم به سختی مجروح شده بود و توی بیمارستان شیراز بستری شد. یه روز که پزشک معـالج ایشون برا معـاینه اومد بالای سرش؛ دید پدرم در حال نماز خوندنه. برا همین از معاینه منصرف شد و رفت... بعد از مدتی دوباره اومد؛ اما باز هم پدرم در حال نماز بود. پزشک با دیدن این صحنه ناراحت شد و گفت: من وقت ندارم که منتظر ایشون بمونم؛ چرا نمازش رو زودتر تموم نمی کنه؟ بعد از مدتی نماز پدرم تموم شد و با آرامشی که در کلامش موج می زد؛ گفت: من بخاطر نماز مجروح شدم؛ بعد شما به من میگین که نمازم رو سریعتر بخونم؟! 👤خاطره ای از زندگی سردار شهید مرتضی خانجانی 📚منبع: نویدشاهد وابسته به بنیاد شهید و امور ایثارگران خاکریز خاطرات ۸۲ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 @banketolidat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستان شگفت انگیز فوت دخترِ نوجوانِ شهید مسعود منفردنیاکی ◼️ انسان از این همه عظمت سربازانِ انقلاب شگفت زده میشه 💢۶ مرداد؛ سالروز شهادت شهید مسعود منفردنیاکی گرامی باد 🌐 https://btid.org/fa 📎 📎 📎 @banketolidat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸 شهید مدافع حرم جواد محمّدی: اگر خدا لطف کرد و شهادت را نصیبم کرد، بنده از آن شهدایی هستم که حتما یقه بی حجاب ها را خواهم گرفت .👌🏻 📎 📎 📎 📎 @banketolidat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 این کلیپ را صد بار ببینید!!! 🔻شرح نمی دهم، قابل وصف نیست؛ 🌹واقعاً زبان در برابر بصیرت و معرفت این مادر شهید بزرگوار قاصر است... 📎 📎 📎 @banketolidat
🔸خواب عجیب و مقدسی که تعبیر شد... 🔹 خـودش می‌گفت: دو شب هست که خـواب می‌بینم تکفیری‌ها روی سینه‌ام نشستند تا سرم رو جدا کنند. منم فریاد زدم و امام حسین علیه‌السلام اومد و فرمود: نترس! درد نداره... عزیز من! سر تو رو جدا می‌کنند؛ اما دردی حس نخواهی‌ کرد، چون فرشتگان از هر طرف تو رو در بر خواهند گرفت... چند روز بعد توی عملیاتی زخمی شد و داعشی ها اسیرش کردند. همونطور که توی خواب دیده بود؛ سر از تنش جدا کردند. عزالدینِ بی‌سر فقط هفده سالش بود... 👤خاطره‌ای از زندگی مدافع‌حرم شهید ذوالفقار حسن عزالدین 📚منبع: کتاب خاطرات‌مدافعان‌حرم انتشارات شهید ابراهیم‌هادی ؛ صفحه ۲۸ خاکریز خاطرات ۸۳ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 @banketolidat
🔸چراغ راهِ آخرت... به حال خوشی که داشت غبطه می‌خوردم. گریه که می‌کرد، بهش می‌گفتم: مریم! اینقدر نگران نباش؛ اون دنیا برادرِ شهیدت شفاعتت می‌کنه... می‌گفت: نه! می‌خوام اون دنیا چراغم به دست خودم باشه؛ به امید دیگران نمی‌شود نشست... 👤خاطره‌ای از زندگی شهیده مریم فرهانیان 📚منبع: ماهنامه شاهد یاران؛ شماره ۲۷ خاکریز خاطرات ۸۴ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 @banketolidat
🔸ایده‌ی جالب شهید ردانی‌پور؛ برای خودسازی بی‌خبر رفتم تویِ اتاقش. سرش رو از سجده بلند کرد. چشماش سرخ بود و خیسِ اشک. رنگش هم پریده بود. نگران شدم. گفتم: مصطفی! خبری شده؟ سـرش رو انداخت پایین . زل زد به مُهـرش و گفت: ساعت ۱۱ تا ۱۲ هر روز رو فقط برایِ خدا گذاشته‌ام؛ برمی‌گردم کارهام رو نگاه می‌کنم و از خودم می‌پرسم کارهایی که کردم برای خدا بوده یا برایِ دلِ خودم؟ 👤خاطره‌ای از زندگی روحانی شهید مصطفی ردانی‌پور 📚منبع: یادگاران۸ کتاب شهید ردانی‌پور صفحه ۲۲ خاکریز خاطرات ۸۵ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 @banketolidat
🔸شهید بابایی توی آمریکا هم پپسی نمی‌خورد؛ چون... عباس وقتی آمریکا بود، هیچ‌وقت نوشابه‌ی پپسی نمی‌خورد. چند بار بهش گفتم: برام نوشابه‌ی پپسی بخر، اما نمی‌خرید و به جاش نوشابه با مارک دیگه می‌گرفت. یکبار اعتراض‌کردم و گفتم: این نوشابه‌ها که تفاوت قیمت ندارند، چرا نوشابه‌ پپسی نمی‌خری؟ عباس‌گفت: چون کارخانۀ‌ پپسی مالِ اسرائیلی‌هاست... 👤خاطره‌ای از زندگی خلبان شهید عباس بابایی 📚منبع: کتاب پرواز تا بی‌نهایت ، صفحه ۳۷ خاکریز خاطرات۸۶ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 @banketolidat
🔸رتبه‌ی اول دانشگاه تورنتو کانادا بود، اما... بخاطر معدل بالا، با پیشنهاد آموزش و پرورش برای ادامه‌ی تحصیل به کانادا رفت و رتبه‌ی اول دانشگاه تورنتـو کانادا رو بدست آورد. وقتی هم درسش تموم شد، اومد ایران و تصمیم گرفت به جبهه بره. بهش‌گفتم: شما تازه ازدواج کردی، یه مدت بمون و جبهه نرو. اما گفت: نه مادر! من از امکانات کشور استفاده کردم و رفتم‌کانادا تحصیل کردم، الان‌ درسم‌ تموم شده و وظیفه‌ی‌ شرعی‌ام‌ اینه که برم جبهه و به اسلام و مردم خدمت کنم... 👤خاطره‌ای از زندگی مهندس شهید حسن آقاسی‌زاده 📚منبع: کتاب خدمت از ماست۸۲ ، صفحه ۷۰ خاکریز خاطرات۸۷ 🌐 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 📎 @banketolidat
🌹 دست نوشته شهید مصطفی صدرزاده شهید در يادداشتى به دوستان بسیجی خود مى‌نويسد: چه مى‌شود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهيان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیفتد ... فکرش را بکن! راه مى‌روى و راوی مى‌گويد: اینجا قتلگاه شهید رسول خليلى است، یا اینجا را که مى‌بينى همان جایی است که مهدی عزیزی را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد. یا مثلاً اینجا همان جایی است که، شهید حيدرى نماز جماعت مى‌خواند. شهید محمودرضا بيضایى بالای همین صخره نیروها را رصد مى‌كرد و کمین خورد. شهید شهریاری را که مى‌شناسيد؟ همین جا با لهجه آذری برای بچه‌ها مداحی مى‌كرد. یا شهید مرادى؛ آخرین لحظات زندگى‌اش را اینجا در خون خودش غلتیده بود. یا شهید حامد جوانى؛ اینجا عباس‌وار پر کشید. خدا بیامرزد شهيد اسكندرى، همین جا سرش بالای نیزه رفت. شهید جهاد مغنيه، در این دشت با یارانش پر کشید.... عجب حال و هوایی مى‌شود کاروان مدافعین حرم ... شهید والا مقام مصطفی صدرزاده جهت شادی روح مطهرشهدای دفاع مقدس، شهدای گمنام، شهدای مدافع حرم، شهدای امنیت، شهدای سلامت و شهدای امربه معروف و نهی از منکربه نیابت از امام زمان (عج) 14صلوات قرائت فرمائید. الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم و اهلک اعدائم اجمعین 🖇 لینک مطلب: https://btid.org/fa/photogallery 📎 📎 📎 @banketolidat