🔸عکس العمل جالب شهید شیرودی که باعث تعجب خبرنگاران خارجی شد
کنار هلی کوپترِ جنگی اش ایستاده بود و به سوالاتِ خبرنگاران جواب می داد. خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم؛ ما برای اسلام می جنگیم ، تا هر زمان که اسلام در خطر باشد... این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستین هایش را بالا زد. چند نفر به زبان های مختلف از هم می پرسیدند: کجا؟!!! خلبان شیـرودی کجا می رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده !!! شهید شیرودی همانطور که می رفت، برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! دارند اذان می گویند...
👤خاطره ای از زندگی خلبان شهید علی اکبر شیرودی
📚منبع: کتاب برگی از دفتر آفتاب ، صفحه ۲۰۱
خاکریز خاطرات ۴۶
🌸 ۸ اردیبهشت؛ سالگرد شهادت خلبان شهید علی اکبر شیرودی گرامی باد
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
💢 سرداری که امام زمان (عج) خبر از شهادتش دادند
یه روز به نیتِ نظافت کردن؛ وارد اتاق محمد ابراهیم شدم. تا رفتم داخل، بوی عطر بسیارخوشی به مشامم رسید. یه نور خاص هم توی اتاقش وجود داشت و محمد ابراهیم که حالِ عجیبی داشت؛ خیلی خوشحال بود. بهش گفتم: مادر! چرا اتاقت حال و هواش فرق داره؟ گفت: چیزی نیست خیلی اصرار کردم؛ اما چیزی نمی گفت. من هم کوتاه نیومدم و بعد از کلی اصرار؛ بالاخره گفت: به شرطی میگم که تا زنده ام ؛ به کسی نگید. وقتی قول دادم؛ گفت: امام زمان(عج) تشریف آوردند توی اتاقم. اول خوشحالم که سعادتِ دیدارِ مولایم نصیبم شد، دوم اینکه آقا بشارت دادند که من شهید میشم...
👤خاطره ای از زندگی سردار شهید محمد ابراهیم موسی پسندی
📚منبع: خبرگزاری فارس؛ به نقل از مادر شهید
🌸 ۹ اردیبهشت؛ سالگرد شهادت سردار شهید محمدابراهیم موسی پسندی گرامی باد
خاکریز خاطرات ۴۷
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 امام زمان (عج) به ما نیاز ندارد ما به امام زمان (عج) نیاز داریم
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #امام_زمان
📎 #انتظار
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همیشه اینجوری نمی مونه آقا خوشکله...
🌹🌹روایتی کوتاه از عشق سرشارِ شهید نجفی و همسرش
🌹چهارم اردیبهشت؛ سالگرد شهادت معلم شهید حاج عباس نجفی گرامی باد
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #روز_معلم
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
🔸 رفتارِ جالبِ فرمانده ی شهید در میدانِ جنگ؛ که منجر به امداد غیبی شد
توی عملیاتِ بازی دراز هلی کوپترهایِ بعثی مستقیم به سنگرِ بچه ها شلیک می کردند. اوضاع وخیم شده بود. یکی رفت سراغِ فرمانده مون (شهیدوزوایی) و با ناراحتی گفت: پس این نیروهایِ کمکی چرا نمیان؟ چرا بچه ها رو به کشتن میدی؟ دیدم شهید وزوایی سرش رو به سمتِ آسمان گرفت و با صدایِ بلند این آیه رو خوند: أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ ... بچه ها هم با فرمانده این آیه رو فریاد زدند. یهو دیدم یکی از هلی کوپترهایِ بعثی اشتباهی تانکِ خودشون رو زد. چند لحظه بعد دو تا از هلی کوپترهایِ بعثی با هم برخورد کرده و منفجر شدند...
👤خاطره ای از زندگی سردار شهید محسن وزوایی
📚منبع: سالنامه یاران ناب ۱۳۹۱
🌸 ۱۰ اردیبهشت؛ سالگرد شهادت سردار شهید محسن وزوایی گرامی باد
خاکریز خاطرات ۴۸
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
✳️ تا عشق به شهادت نداشته باشی در وادی بندگی قدم نگذاشته ای!
🔻 همان طور كه نبوّت لطف خداست به عبد تا انسان راه و رسم بندگی را بداند، شهادت نيز لطف خداست به مؤمنین تا بندگی را به عالی ترين شکل ظهور دهند و یقیناً تا انسان مؤمن عشق به شهادت نداشته باشد، در وادی بندگی قدم نگذاشته است. دغدغهٔ دنياپرستی انسان را گرفتار انانیّت و خودخواهی می کند و رهايی از خودخواهی با نظر به شهادت در راه خدا ميسّر است.
👤 استاد اصغر طاهرزاده
📚 کتاب فرزندم اینچنین باید بود ج۱
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
🔹هر کس با اموالِ بیت المال سر و کار دارد، حتماً این خاطره را بخواند
🔸نسبت به اموالِ بیت المال خیلی دقیق بود. حتی حاضر نبود با تلفنِ پادگان به خونه زنگ بزنه. وقتی علت رو ازش پرسیدند، گفته بود: شما حاضر میشی به خاطر یک تلفن، آتش جهنم رو بخرم؟!!!
👤خاطره ای از سردار جاویدالاثر شهید حسن غازی
📚 منبع: کتاب ستاره های آسمانی ، صفحه ۳۷
خاکریز خاطرات ۴۹
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
✍️ وقتی شهید زین الدین حاضر نشد عکس دخترش را ببیند...
🔹نزدیکِ عملیات بود. می دونستم مهدی زین الدین دختردار شده. یه روز دیدم سرِ پاکت از جیبش زده بیرون. پرسیدم: این چیه؟ گفت: عکس دخترمه... گفتم: بده ببینم عکسش رو گفت: هنوز خودم ندیدمش... پرسیدم: چرا؟!!! گفت: الان وقتِ عملیاته، می ترسم مِهر پدر و فرزندی کار دستم بده ، باشه برا بعد از عملیات...
👤خاطره ای از زندگی سردار شهید مهدی زین الدین
📚منبع: یادگاران۱۰ کتاب شهید زین الدین صفحه ۶۵
خاکریز خاطرات ۵۰
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
🔸کدام امام معصوم (ع) نام گروه شهید نواب صفوی را تعیین کرد؟!
شهید سید مجتبی نواب صفوی می گفت: خوابِ امام حسین (ع) رو دیدم؛ حضرت بازوبندی رو به دست راستم بستند؛ روی بازوبند نوشته شده بود: فدائیان اسلام... به همین خاطر اسم گروهمون شد فدائیان اسلام...
👤خاطره ای از زندگی روحانی شهید سید مجتبی میرلوحی نواب صفوی
📚منبع: کتاب دانشجویی نگاهی به زندگی و مبارزات رهبر فدائیان اسلام
خاکریز خاطرات ۵۱
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
💐شهید کاظمی آرزوی پیرزن را برآورده کرد...
🔹 نجف آباد اصفهان که بودیم؛ یه پیرزن سراغ حاج احمد رو می گرفت. وقتی حاجی برا سرکشی اومد، پیرزن رفت ملاقاتش و بعد از چند دقیقه گفتگو، رفت...
🔸یک هفته بعد پسر پیرزن اومده بود برای تشکر. می گفت: حاج احمد مشکلم رو حل کرده. بعد فهمیدیم پسرِ پیرزن به خاطر نداشتن دیه قرار بوده بره زندان. اما حاج احمد بخشی از ارثیه ای که از پدر و مادرش بهش رسیده رو میده، تا ديه رو پرداخت کنن. و اینجوری پسرِ پیرزن آزاد شده بود..
👤خاطره ای از زندگی سرتیپ شهید احمد کاظمی
📚منبع: فصلنامه نگین ایران، شماره۱۶، صفحه۲۷
خاکریز خاطرات ۵۲
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
🔸برای تو دعا می کنم مادر...
نوجوان که بود؛ خواب دیدم در عالم رویا سیدی نورانی بهم گفت: این داودِ تو، ماندنی نیست؛ به زودی پر خواهد کشید... شب ها هر از گاهی بیدار می شدم و از اتاقش صدای زمزمه ای به گوشم می رسید. وقتی در رو آهسته باز می کردم؛ می دیدم فرش رو کنار زده؛ روی خاک نشسته و گریه می کنه، می گفتم: داوود جان! تو این راه رو میری مدرسه و میای؛ آخه گناهی نکردی! چرا گریه می کنی؟ می گفت: مادر جان! برای شما دعا می کنم...
👤خاطره ای از زندگی سردار شهید داوود حق وردیان
📚منبع: خبرگزاری تسنیم؛ به نقل از مادر شهید
خاکریز خاطرات ۵۳
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
🔸پیغامِ جالبِ مادر شهید برای امام خامنه ای
وقتی برای تصویربرداری رفته بودیم منزل شهید پیش بهار؛ ننه مسعود (مادرشهید) ازم پرسید: تو برای فیلم گرفتن از سخنرانی های آقای خامنه ای هم میری؟ اولش فکر کردم نامه یا خواسته ای داره. پرسیدم: چطور مادر؟... سجاده اش گوشه ی اتاق نیمه باز بود. اون رو نشونم داد و گفت: اگه رفتی به آقا بگو ننه مسعود گفت: مدیونِ خونِ پسرم باشم اگه پای این سجاده دو رکعت نماز بخونم و بعد از نماز، اولین دعایم برای تو نباشه؛ و واسه سلامتی، سربلندی و موفقیتت دعا نکنم...
👤خاطره ای از زندگی سردار شهید مسعود پیش بهار
📚منبع: پایگاه اینترنتی مشرق؛ به روایت محمود جوانبخت
خاکریز خاطرات ۵۵
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
🔸جلوگیری از اتلاف وقت به سبکِ فرمانده ی شهید
هر موقع نماز صبح یا قبل از آن، به چادرِ مهدیه ی گردان می رفتم؛ می دیدم آقا مجید داره قرآن تلاوت می کنه... نشسته بودیم به انتظارِ شروعِ جلسه. حاج مجید گفت: حالا که بیکار نشستیم، نباید الکی حرف بزنیم... رفت و چند تا قـرآن آورد و بین بچه ها پخش کرد. دورِ هم نشستیم و قرآن خوندیم... هم قرآن خوندیم و هم وقتمون تلف نشد...
👤خاطره ای از زندگی سردار شهید حاج مجید زینلی
📚منابع: بنیاد حفظ و نشر ارزش های دفاع مقدس/ پرتال فرهنگی راسخون
خاکریز خاطرات ۵۶
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
🔸روش جالبِ شهید صیادشیرازی در تربیت فرزندانش...
نسبت به تربیتِ بچه ها خیلی حساس بود. سعی می کرد به وسیله ی مطالعه و مشورت با کارشناسان، بهترین روشِ تربیتی رو انتخاب کنه. یه روز دیدم بعد از واکس زدنِ کفشای خودش، شروع کرد به واکس زدنِ کفش های پسر بزرگمون. وقتی علتِ این کارش رو پرسیدم، گفت: پسرمون جوونه، اگه مستقیم بهش بگم کفشت رو واکس بزن ، ممکنه جواب نده ؛ خودم کفشش رو واکس می زنم تا به طورِ عملی واکس زدن رو بهش یاد بدم...
👤خاطره ای از زندگی امیرسپهبد شهید علی صیادشیرازی
📚منبع: پایگاه اینترنتی مشرق نیوز، به روایت همسر شهید
خاکریز خاطرات ۵۷
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتِ شهادتِ کسی که چند مغازه ی شخصی اش را برای کمک به جبهه فروخت...
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
🔸نباید از امام خمینی برا خودمون خرج کنیم... بخاطر امام خمینی داخل آتش هم می روم...
اونایی که نمی خواستند آقاسید مسئول باشه، خیلی بهش فشار می آوردند. سید تأییدِ امام رو داشت، اما هیچ وقت این تأیید رو اعلام نکرد. می گفت: نباید از امام خرجِ خودمون کنیم، من فدای امام ... می گفت: من فقط یک جا کوتاه میام، اونم در برابرِ امام خمینی...
می گفت: ای کاش امام یکبار امتحان می کرد و از من می خواست تا داخل آتش بروم، به خدا میرم، بخاطر امام حتی داخل آتش هم می روم...
.
👤خاطره ای از زندگی شهید سید اسدالله لاجوردی
📚منبع: کتاب دیده بان انقلاب، صفحه ۴۰ و ۴۲
خاکریز خاطرات ۵۸
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
🔸رفتار زیبای شهیدهاشمی در بازارچه مقابل پدر و مادرش
اوایل ازدواجمون بود. برای خرید با سیدمجتبی رفتیم بازارچه. در بین راه با پدر و مادرِ آقاسید برخورد کردیم. سیدمجتبی به محض اینکه پدر و مادرش رو دید، در نهایت تواضع و فروتنی خم شد، روی زمین زانو زد و پاهای والدینش رو بوسید. این صحنه برای من بسیار دیدنی بود. آقا سید با اون هیکلِ تنومند و قامت رشید در مقابل پدرو مادرش اینطور فروتن بود و احترام اونا رو تا حد بالایی نگه می داشت...
👤خاطره ای از زندگی سردار شهید سید مجتبی هاشمی
📚منبع: سالنامه یاران ناب ۱۳۹۳ به نقل از همسر شهید
خاکریز خاطرات ۵۹
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
🔸طلبه ای که دردِ مردم داشت...
هر وقت از جبهه برمی گشت، به حفرِ چاه مشغول می شد. دستمزدش رو هم می داد به همسرش تا در غیابش راحت باشه... بعد از شهادتش افراد زیادی به خونه مون اومده و با گریه می گفتند که حسین شبها می رفته خونه شون ، مشکلاتشون رو حل می کرده و با رسیدگی به خانواده های نیازمند، باعثِ شادیِ قلبشون می شده...
👤خاطره ای از طلبهٔ شهیدحسین سرمستی
📚منبع: کتاب بر خوشه ی خاطرات ، صفحه ۲۵
خاکریز خاطرات ۶۰
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
🔸فکر نمی کردم علی اصغر شهید بشه؛ چون خیلی معمولی بود...
همیشه فکر می کردم شهدا آدم های متفاوتی هستند. همیشه نماز شب می خونند و هر روز هیئت میرن. برا همین هیچوقت فکر نمی کردم علی اصغر شهید بشه. البته همسرم به حلال و حرام بسیار اهمیت می داد؛ به خمس مالش بسیار حساس بود، اما خیلی معمولی بود... توی وصیت نامه اش هم نوشته که واجبات رو در اولویت قرار بدین، و مستحبات رو در حد توان انجام دهید... علی اصغر از دوستان شهید پازوکی بود و هر وقت می رفتیم بهشت زهرا، به مزار این شهید هم سر می زدیم. همیشه می پرسیدم: علی اصغر! شهید پازوکی چطور شخصیتی بود که شهید شد؟ ایشون هم جواب می داد: خیلی معمولی بود؛ ولی روح سبکی داشت...
👤خاطره ای از زندگی شهید مدافع حرم علی اصغر شیردل
📚منبع: گفتگوی خبرگزاری مهر با همسر شهید
خاکریز خاطرات ۶۱
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #طلبه_شهید
📎 #طلبه_خدمتگزار
📎 #رئیسی
📎 #سید_شهیدان_خدمت
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
🔷 مثل شهید ساعتیان دیگران را دوست داشته باشیم...
🔹شبهای قبل از عملیات گاهی سرمای هوا به ۳۰ درجه زیر صفر هم می رسید. طوری که قطرات آبِ وضو روی دست و صورتمون یخ می بست. یادم هست محمودرضا نیمه های شب بلند میشد و کفش بچه ها رو که بیرون چادر مونده بود، روی چراغِ والر گرم می کرد و می گذاشت کنارشون... یا به چادرها سر می زد و هر کسی پتو از رویش کنار زده شده بود؛ دوباره می کشید رویش... نزدیک اذانِ صبح کتری های خالی رو پُر از آب می کرد و می گذاشت روی چراغ ها تا بچه ها برای وضو، آب گرم داشته باشند.
👤خاطره ای از زندگی طلبه شهید محمودرضا ساعتیان
📚منبع: بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس یزد
🗣 راوی: سردار حسین سلطانی
خاکریز خاطرات ۶۳
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
🔸جناب سرهنگ در مقابل جنایتی که کومله بر سر فرزندش آورد، چه کرد
کومله می خواست کاری کنه که سرهنگ از مهاباد بره. واسه همین نوزادش رو دزدیدند و سر از تنش جدا کردند. بعد پیکرِ نـوزاد رو همراه با نامه ای فرستادند درِ خونه اش . سرهنگ تا پیکرِ بی سرِ نوزادش رو دید، با چشمانی اشک بار گفت: خدایا قربانیِ اصغرم رو قبول کن ... بعد هم صداش رو صاف کرد و گفت: ضد انقلاب بداند یک قدم هم عقب نشینی نخواهم کرد...
👤 نام این سرهنگ عزیر در منبع نیامده و عکس تزئینی است
📚منبع: کتاب سرداران بی سر، صفحه۲۵
خاکریز خاطرات ۶۴
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
🔸 تلنگر مهم شهید مدافع حرم به همه ی ما...
همون اوایلِ شهادتِ امیر خوابش رو دیدم؛ توی بهشت ایستاده بود. افتادم به پایش و با گریه دستش رو گرفتم و گفتم: امیر! ما که توی دنیا نتونستیم زمانِ زیادی با هم زندگی کنیم؛ کمک کن توی بهشت با هم باشیم... اینو که گفتم، امیر به بهشت اشاره کرد و گفت: رسیدن به این جایگاه فقط بستگی به اعمال شما داره.. .
👤خاطره ای از زندگی شهید مدافع حرم امیر کاظم زاده
📚منبع: خبرگزاری دفاع مقدس وابسته به بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس به نقل از همسر شهید
خاکریز خاطرات ۶۶
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
🔸 آفتِ دوری از قرآن و ادعیه از نگاه سید آزادگان، آقای ابوترابی...
مدتی بود که توی پیچ و خم زندگی و ناملایمات حسابی کم آورده؛ و تقریباً خانه نشین شده بودم. یه روز حاج آقا ابوترابی که دوستِ دورانِ اسارتم بود، به دیدنم اومد و گفت: عباس! می دونی چرا اینجوری شدی؟ چون تو از قرآن و دعا و زیارت عاشورا فاصله گرفتی. همین زیارت عاشورا و امثالِ اون بود که من و تو، و خیلی های دیگه رو زیرِ دستِ جلادانِ صدام زنده نگه داشت...
👤خاطره ای از زندگی سید آزادگان سیدعلی اکبر ابوترابی
📚منبع: کتاب فانوس زائر ؛ صفحه ۸۷
خاکریز خاطرات ۶۷
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
🔸 چقدر مهربون بوده این محمدمهدی ...
دمِ عید وقتی حقوق و عیدی معلمی رو گرفتم؛ با محمدمهدی که اون موقع ۵ یا ۶ ساله بود؛ رفتیم و براش یه کفش خریدم. خونه ی ما توی محله فقیرنشین بود و چون خانواده ها قدرت خرید چندانی نداشتند؛ خیلی از بچه های محل بجای کفش، دمپایی می پوشیدند. وقتی محمدمهدی کفش جدیدش رو پوشید، توی کوچه متوجه نگاه حسرت بچه ها شد. برا همین تصمیم گرفت نوبتی کفشش رو بده تا دوستاش هم بپوشن. بعد از یه مدت هم دیگه اون کفش رو نپوشید و گفت: چون دوستام مث کفشِ من رو ندارن؛ منم دیگه نمی پوشمش...
👤خاطره ای از زندگی شهید مدافع حرم محمدمهدی فریدونی
📚منبع: خبرگزاری دفاع مقدس؛ وابسته به بنیاد حفظ و نشر ارزشهای دفاع مقدس/ راوی: پدر شهید
اکریز خاطرات ۶۸
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat
🔸عاشق ولایت بودن یعنی این... بخون و لذت ببر از حکایت عاشقان امام
یک نوجوان شانزده ساله رو آوردند اورژانس، هنوز از پیکر مطهرش دود بلند می شد. بدنش سوخته بود و چهره اش قابل تشخیص نبود، اما لب هایش آیات قرآن می خواند و برا سلامتیِ امام خمینی دعا می کرد... یک مجروح دیگه رو هم آوردند که به شدت آسیب دیده بود. ازش پرسیدم: دردت شدیده؟!!! گفت: خوشحالم که به امام خمینی درد نمی رسه...
👤 نام این دو رزمنده ی عزیز در منبع نیامده است
📚منبع: کتاب روایت مقدس، صفحه ۱۳۱
خاکریز خاطرات ۶۹
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
@banketolidat