eitaa logo
کانال محدثه بانکی
5.5هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
586 ویدیو
3 فایل
﷽ ☀️ساکن نجف‌‌اشرف ✒️ارشدتفسیراثری 📖حافظِ کلامش‌ گشتم‌ تا اوحافظم‌ شود 💚#تفسیر_صدای_حرم را دنبال کن رفیق. 🎗تهیه/پشتیبانی دوره‌های تفسیر: @Bent_alhod 🔺️ارتباط مستقیم با من: @om_aye 🔺️مجموعه‌ بنت‌الهدی: @bentolhoda_quran
مشاهده در ایتا
دانلود
پارسال تو مشهد جلسه حاج خانوم بیش از انتظارم طول کشید نه پای رفتن به حسینیه را داشتم نه نای ماندن. وسطای دعا‌ی حاج خانوم در حرم، که از شدت معده درد بخودم می‌پیچیدم. یک حاج خانوم ۵۷ ساله اومد نشست و سلامی به حاج خانوم کرد و چشمش‌ به من افتاد . گفت: من‌ را می شناسی گفتم: ببخشید نه. گفت من مامان معلم حوزه‌تونم خجالت کشیدم ، سلام گرمی کردم پلاستیک نون خشک را در آورد و تعارفم‌کرد منم مضطر ، چند تایی برداشتم‌ و اولی را که خوردم آب رو آتیش بود . ولی همچنان درد اذیتم می‌کرد تو دلم گفتم کاش چند تا دیگه بر می‌داشتی که حداقل بتونی نیم ساعت دیگر حرم باشی. حیا کردم و فقط گفتم خدا خیرتون بده من مدتهاست درگیر این معده دردم الانم خیلی درد بهم فشار آورده بود که انگار امام رضا شما را فرستادن و این نون خشک آب رو آتیش شد . با لهجه خواست قدیمی ولی گرم گفتن : خوب زودتر بوگو‌ ننه و و پلاستیک را گذاشتن تو دلم . گفتن این نون خشک یزدی‌ها دوا دردت. هرچه گشته شدی اینا را بخور این سفر ان‌شاء الله درد نداری بغض کردم هرچی اصرار کردم که نه قبول نکردند‌. این اولین دیدار ما بود و از طرفی اون سفر را تنهایی رفته بودم و خیلی غریب بودم و جز حاج خانوم با کسی نمی‌تونستم‌مطرح کنم دردم را، لذا به برکت اون نون خشک ها شد که با اون شدت حال بد ، فقط ی بار کارم به اورژانس تو حرم افتاد. پایان سفر دو روزه‌ام دلم میخواست صاحب نون خشک‌ها را پیدا کنم و تشکر ویژه کنم که بدون اینکه تلاشی کنم، دوباره حضرت جور کردن و تو صحن جمهوری دیدمشون‌ دوباره پیش دستی کردن و گفتم شماره منا داشته باشه رسیدی اصفان‌ بم زنگ بزن من برات می‌خرم ببر نجف قول میدم خووووووبی‌ خوب بشی. و کلی اصرار . منم شرمنده ،شماره را وارد کردم : خانم … صاحب نان خشکه‌های رضوی مادر استاد… و باز هم تشکر . بعد از اون باز هم مجدد پیام می‌دادن کجا و کی بهت برسونم نرفتی که نجف؟ و چند باری منا شرمنده کردن اینا را گفتم که از اتفاق امروز بگم که مجدد امروز پیام دادند. راستش خودمم باورم نمیشد تو این دوران با این فاصله سنی مثل یک دوست از چت کردن باهاشون پر از حس خوب بشم . ولی از روزی که اینقدر خوش قلبی و مهربونیشون‌ را تو اون شرایط اضطرارم دیدم، و خصوصا چند باری که از عشقشون‌ به حضرت علی و سفرهای دو روزه شون به کربلا (اونم با چه سختی ولی فقط از روی دلتنگی گفتن)مهرشون‌ به دلم نشست امروز پیام دادن کجایی؟ رفتی کربلا ؟ دلم شکست. گفتم نه هنوز دلم تو پیاده روی نیمه شعبان ، هرروز دارم پرچم ها و صدای گروه هایی که دارن از نجف راه می‌افتن را می‌شنوم‌ و دلم ذره ذره داره آب میشه ، ولی هنوز جور ‌نشده میشه با قلب مهربونتون دعا کنید نصیبم‌بشه؟ 💚💚💚💚💚 فقط یک شعر گفتن و دلم را به آتش کشیدن اینا بگو: ام البنین دخیلم درمانده و ذلیلم تا ندهی مرادم دست از تو برندارم 😭😭😭😭 💚💚💚💚💚 اینا نوشتم که امروز همگی بریم دم خونه ام البنین، حاج خانوم دیروز سر کلاس صحیفه گفتند شب نیمه شعبان‌ یکی از شب‌های قدر ، کاش نگاهمون‌ کنن دل هامون آماده بشه برای مهدی فاطمه همان فاطمه‌ای که خیلی عزیز بود برای خانم جان ✍️ / https://eitaa.com/banki_mohadeseh
چونکه هنوز بعد از سه سال و نیم حس میکنم خصوصا تو نجف، فقط خودشون‌ را دارم و بس… امروز با همه‌ی شلوغی‌های موکب، راهی حرم شدم… امروز با همه‌ی روزها برام فرق داشت به باباعلی گفتم، منطقم‌ برای امروز فقط شکر می‌‌طلبه‌ و رزق معنوی و دغدغه برای زندگی جدید ولی دلم همون دختر کوچولوی لوسه که وقتی پا گذاشت تو نجفت‌ گفت من اینجا را فقط برای تو دوست دارم. بابا اینجا، هیچ جاش برای دخترایی مثل من قابل زندگی نیست. جز تو ... که میتونی همه‌ی‌دلیلم‌ باشی به سمت حرم که رفتم از همون اول باب القبله فهمیدم امروزم مثل همیشه خیلی سرتون شلوغه، خب بقول اقای جاودان باید کلاهمو‌ تا هفت آسمان می‌انداختم‌ که پام رسیده حرم… ولی اگر به من بود دلم میخواست حرم را برام غرق کنین و ی دل سیر تماشاتون کنم و توی سرم‌ بپیچه، سوپرایز… امروز خیلی هارا دیدم که چند روزه که با تو دارند زندگی میکنند، کنار حرم جوری خوابیده بودن که انگار سالهاست قرارشون‌ اینجاست، جوری سفره پهن کرده بودن، انگار هرروز وعده‌های‌ غذاشون اینجا سرو میشه و حقیقت مگر غیر اینه…؟ آرامش یعنی تو ی جوری دلمون را گرم کنی به اینکه پیشتیم‌( حتی پیش حرمت) ، که بتونیم چشم‌‌هامون را روی همه‌ دغدغه‌ها و جذابیت‌ها و غم ها ببندیم و ی دل سیر بیخیال از همه و با خیاله‌ بودن تو، بخوابیم… لذت از طعام اونجاییه‌ که جوری از رزق موکب‌هات بهمون‌برسه، یا جوری کنار تو حس کنیم از دست یا عنایت شما سفره‌ای برامون پهن شده که دیگه دغدغه لقمه‌ی بعدی و نیاز بعدی نباشه ، بدونی اینقدر این سفره بی‌پایانه، اینقدر خوشمزه اینقدر وصف نشدنی که… انگار تموم عمر بهترین‌ها را از دستشون خوردی و نوشیدنی و هر بار قشنگ‌تر تکرار شده … میدونی اصلا خواب و خوراک ما فقط با تو بوده و هست، ما کل عمر پای سفرهای تو بزرگ شدیم باباعلی ، فقط حرم ، یا نجف برای من بهانه بود که هر بار بیشتر یادم بیارین، تو این غربت دنیا ،بی‌کس نیستم…. من و همهی‌دخترات هرجا که باشیم بابا داریم … بهترین بابای دنیا... سخنرانی بین‌الطلوعین امروز کشید به آیه‌ی و یطعمون‌ طعام علی حبه این آیه در شان شما نازل شده… تفاسیر زیادی براش گفتن ولی وسط ترجمه‌ی حاج آقا بذهنم رسید… کاش از روی حب ناب پدر به دختر... برای این سال جدید، یک هدیه‌ی درخور شان پدری‌تان بهم بدید. یک طعامی که همه‌‌اش بوی شما را بده و زندگیم را پر از شما و خالی از غیر شما کنه ببخش که اینقدر دلنوشته‌ام بوی طعام گرفت اصلا بگذارید پای اینکه وسط موکب کوچکمان با چادر نماز منتظر برای پخش غذا، دلم خواست چند خطی براتون بنویسم… و چ چاره‌ای که وسعت روحم ‌کوچکه و اگر مثل الانی‌ به تو وصل نشم اینقدر بوی دنیا میگیرم که حتی ممکنه‌ ته بگیرم… به وقت اولین ساعات ۲۶ سالگی_نجف اشرف گوشه‌ای از موکب ۹۵ متری‌مون ✍️