eitaa logo
از لاک جیغ تا خدا
2.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
4.1هزار ویدیو
52 فایل
﷽ حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ ️ ارتباط با ما👇 @R_Nurzade لینک پیام ناشناس👇 https://daigo.ir/pm/sOgMoT
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان
از لاک جیغ تا خدا
#سوال شما سلام اگر ما بخواهیم الان امام زمان مون رو یاری کنیم باید دقیقا چه کار های رو انجام بدیم
قبل از اینکه سفر امشب رو آغاز کنیم یاد آوری کنم یادت نره به این سوال جواب بدی واما بزرگواری که این سوال رو پرسیدید بهتون بگم صبر کنید سفرمون تموم بشه جلسه آخر در باره این موضوع صحبت می کنیم 🌸تا اون موقع حسابی فکر کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از لاک جیغ تا خدا
خب رفقا فردا هم که تعطیله کاری ندارید توصیه می کنم امشب رو ازدست ندید 🥀🥀🥀
هندزفری هارو بیارید ........ دوست ندارم ناراحت تون کنم ولی امشب می رسیم به صحنه های آتش ،ودیوار،مسمار،و مادر🥀🥀🥀🥀🥀
ای کاش مدینه در ودیوار نداشت................
از لاک جیغ تا خدا
#شب ششم سفر در مدینه
روز دوشنبه فرا می‌رسد. امروز روز هفتمی است که پیامبر از دنیا رفته است. دیگر صلاح نیست که علی بدون بیعت با خلیفه در این شهر باشد، باید هر طور شده است او را مجبور به بیعت کرد. عمر نزد ابوبکر می رود و از او اجازه می‌گیرد تا برای آوردن علی اقدام کند. ابوبکر به او اجازه می دهد و خودش نیز همراه با عمر با جمعیت زیادی به سوی خانه علی حرکت می کنند. آنها می خواهند هر طور هست او را برای بیعت به مسجد بیاورند. ابوبکر و عمر همراه با گروهی از طرفداران بـه سـوی خـانه علی به راه می افتند. وقتی نزدیک خانه علی می رسند، فاطمه آنان را می‌بیند و سریع در خانه را می‌بندد. عمر جلو می آید در خانه را می زند و فریاد می زند: « ای علی! در را باز کن و از خانه خارج شو و با خلیفه پیامبر بیعت کن، به خداقسم اگر این کار را نکنی خون تو را می‌ریزیم و خانه‌ات را به آتش🔥 می‌کشیم» همه نگاه می‌کنند؛خالد با شمشیر🗡 ایستاده است. آنها می خواهند امروز علی را به مسجد ببرند... اکنون همه منتظر هستند تا علی جواب بدهد، اما این صدای فاطمه است که به گوش می رسد: «ای گمراهان ! از ما چه می خواهید؟» 🔰کتاب فریاد مهتاب
از لاک جیغ تا خدا
روز دوشنبه فرا می‌رسد. امروز روز هفتمی است که پیامبر از دنیا رفته است. دیگر صلاح نیست که علی بدون
عمر خیلی عصبانی می شود فریاد می‌زند: ـ به علی بگو از خانه بیرون بیاید و اگر این کار را نکـند مـن ایـن خـانه را آتش🔥 می زنم! -ای عمر! آیا می خواهی این خانه را آتش بزنی؟ ـ به خدا قسم ، این کار را میکنم زیرا این کار برای حفظ اسلام بهتر است. ـ چگونه شده که تو جرأت این کار را پیدا کرده ای؟ آیا می خواهی نسل پیامبر را از روی زمین برداری؟ -ای فاطمه! ساکت شو! محمد مرده است، دیگر از وحی و آمدن فرشتگان خبری نیست، همه شما باید برای بیعت بیرون بیایید، اکنون اختیار با خودتان است. یکی از این دو را انتخاب کنید: بیعت با خلیفه🤝 یا آتش زدن🔥 همه شما. ـ بار خدایا! از فراق پیامبر و ستم این مردم به تو شکایت می کنم. عده ای از همراهان عمر چون سخن فاطمه را می شنوند پشیمان می شوند. نگاه کن! این ابوبکر است که دارد می‌کند، همه کسانی که صدای فاطمه را می شنوند به گریه🥀 می افتند . آری آنها به یاد سفارش های پیامبر در مورد فاطمه می‌افتند. پیامبر در روزهای آخر زندگانی خود به یاران خود فرمود: با خاندان من مهربان باشید. ای مردم! خانه دخترم فاطمه خانه من است، هر کس حریم او را پاس ندارد حریم خدا را پاس نداشته است. عمر به کسانی که گریه می‌کنند رو می‌کند و می‌گوید: « مگر شما زن هستید که گریه می‌کنید؟» آنگاه با خشم فریاد می‌زند: ـ ای فاطمه! این حرف های زنانه را رها کن برو به علی بگو برای بیعت با خلیفه بیاید. -آیا از خدا نمی ترسی که به خانه من هجوم آوردی؟ ـ در را باز کن! ای فاطمه! باور کن اگر این کار را نکنى مـن خـانه تو را به آتش می‌کشم. 🔰کتاب فریاد مهتاب،
از لاک جیغ تا خدا
عمر خیلی عصبانی می شود فریاد می‌زند: ـ به علی بگو از خانه بیرون بیاید و اگر این کار را نکـند مـن ای
آتش🔥بر خانه وحی دستور عمر برای به آتش کشیدن خانه‌ی حضرت زهرا(س) عمر می بیند فایده‌ای ندارد. فاطمه برای یاری علی پا به میدان آمده است. عده‌ای از هواداران خلیفه به خانه های خود می روند، آنها دیگر طاقت دیدن این صحنه ها را ندارند اما عمر بسیار ناراحت و عصبانی شده است. او خیال نمی کرد که فاطمه اینگونه از علی دفاع کند. عمر فریاد می زند: « بروید هیزم بیاورید» آنجا را نگاه کن ! عده ای دارند هیزم می آورند. خدای من چه خبر است؟ اینها چه می‌خواهند بکنند؟ هر کس را نگاه میکنی هیزم در دست دارد. همه آنها به یک سو می روند. آنها به سوی خانه فاطمه می آیند. این دستور عمر است که هیزم بیاورید، آنها دارند در اطراف خانه فاطمه هیزم جمع می کنند. خدای من اینها می خواهند چه کنند؟ آیا عمر می خواهـد ایـن خـانه را آتش بزند؟ عمر فکر میکند که اهل این خانه مرتد و از دین خدا خارج شده‌اند و برای همین باید آنها را از بین برد، برای حفظ اسلام باید دشمنان خلیفه را نابود کرد. لحظه ای نمی گذرد تا این که هیزم زیادی در اطراف خانه جمع می‌شود. عمر را نگاه کن! او شعله آتشی را در دست گرفته و به این سو می آید. او فریاد می زند: « این خانه را با اهل آن به آتش بکشید» ... همان خانه‌ای است که پیامبر ۴۰ روز آمد و در کنار در این خانه ایستاد و به اهل این خانه سلام داد و آیه تطهیر را خواند. ... 🔰کتاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از لاک جیغ تا خدا
آتش🔥بر خانه وحی دستور عمر برای به آتش کشیدن خانه‌ی حضرت زهرا(س) عمر می بیند فایده‌ای ندارد. فاطمه
آتش🔥بر خانه وحی عمر می خواهد کار را یکسره کند. باید کاری کرد که دیگر هیچکس جـرأت مخالفت با خلیفه را نداشته باشد. باید این خانه را آتش زد. این خانه محل جمع شدن دشمنان خلیفه است. اینجا را باید آتش زد تا دیگر کسی نتواند در اینجا جمع شود . آری! وقتی این خانه را آتش بزنند دیگر هیچکس جرأت مخالفت با حکومت اسلامی را نخواهـد داشت. آن وقت دیگـر هـمـه مـردم تسليم خلیفه پیامبر خواهند بود و تا زمانی که علی بیعت نکرده است حکومت اسلامی در خطر است. باید به هر قیمتی شده علی را مجبور به بیعت کرد و اگر او حاضر به بیعت نشود باید او را سوزاند. عده ای جلو می آیند و به عمر می گویند: در این خانه فاطمه ، حسن و حسین هستند. ـ باشد، هر که می خواهد باشد، من این خانه را آتش می زنم. هیچ کس جرأت نمی کند مانع کارهای عمر شود، آخر او قاضی بزرگ حکومت است. او فتوا داده که برای حفظ اسلام ، سوزاندن این خانه واجب است. 🔰منبع: کتاب
چجوری بقیه رو تایپ کنم ؟؟ آخه روضه در و دیوار😭😭😭😭
از لاک جیغ تا خدا
#شب ششم سفر در مدینه
حتما صوت گوش کنید چون متن با جزئیات نیست و من همه رو نمی نویسم !!
از لاک جیغ تا خدا
آتش🔥بر خانه وحی عمر می خواهد کار را یکسره کند. باید کاری کرد که دیگر هیچکس جـرأت مخالفت با خلیفه را
آتش🔥بر خانه‌ی وحی روضه‌ی در و دیوار عمر شعله آتش را به هیزم می گذارد. آتش شعله می کشد. در خانه نیم سوخته می‌شود.(یا رسول‌الله😭) عمر جلو می آید و لگد محکمی به در می‌زند... فاطمه ﷺ پشت در ایستاده است... فاطمه ﷺ بین در و دیوار قرار می گیرد،صدای ناله‌اش بلند می شود.😭😭 عمر در را فشار می دهد، صدای نالۂ فاطمه بلندتر می شود.😭😭 میخ در که از آتش داغ شده است در سینه فاطمه فرو می رود.(یا زهرا😭) ای قلم! خاموش شو! کدام دل طاقت دارد؟ چه کسی تاب دارد که تو شرح سیلی خوردن ناموس خدا را بدهی...؟ گوشواره از گوش فاطمه جـدا می شود و او با صورت بر روی زمین می‌افتد.💔💔 فریادی در فضای مدینه می پیچد: « یا ابتاه! یا رسول الله! ببین با دخترت چه می کنند» 😭😭 فاطمه به کنار دیوار پناه می‌برد . عمر و یارانش وارد خانه می شوند. خـالد همان که او را « شمشیر اسلام » لقب داده اند شمشیرش را از غلاف بیرون می کشد و می خواهد فاطمه را به قتل برساند. 😭😭😭 وای بر من! او می خواهد فاطمه را به قتل برساند، او چرا می خواهد چنین کند؟ ناگهان علی با شمشیرش جلو می‌آید. جانم علی... درست است پیامبر علی را مأمور کرده تا در بلاها صبر کند اما اینجا دیگر جای صبر نیست. خالد تا برق شمشیر علی را می بیند شمشیرش را رها می کند. سپس مولا به سوی عمر می رود. گریبان او را می گیرد. عمر می خواهد فرار کند ولی علی او را محکم به زمین می‌زند، مشتی به بینی و گردن او می کوبد. هیچکس جرأت ندارد برای نجات عمر جلو بیاید. همه ترسیده اند. بعضی ها فکر می کنند که علی ﷺ دیگر عمر را رها نخواهد کرد و خون او را خواهد ریخت ، اما علی عمر را رها می کند و می‌گوید: « ای عمر! پیامبر از من پیمان گرفت که در مثل چنین روزی صبر کنم. اگر وصیت پیامبر نبود تو هرگز جرأت نمی‌کردی وارد این خانه شوی». آری! علی به یاد وصیت پیامبر افتاده است. گویا پیامبر از او خواسته که فقط تا این اندازه از حریم خانه اش دفاع کند. اگر علی عمر را به قتل برساند، جنگ داخلی روی خواهد داد و بعد از آن دشمنان به مدینه حمله خواهند کرد. علی می خواهد برای حفظ اسلام صبر کند. هواداران خلیفه وارد خانه می شوند و به سراغ علی می روند. تعداد آنها زیاد است. آنها با شمشیرهای برهنه آمده اند. علی تک و تنهاست.💔 🔰کتاب
از لاک جیغ تا خدا
آتش🔥بر خانه‌ی وحی روضه‌ی در و دیوار عمر شعله آتش را به هیزم می گذارد. آتش شعله می کشد. در خانه
آتش🔥 بر خانه‌ی وحی شهادت حضرت محسن آنها می خواهند علی را از خانه بیرون ببرند. هر کاری می کنند نمی توانند او را از جای خود حرکت بدهند. عمر دستور می دهد تا ریسمانی بیاورند. ریسمان را بر گردن علی ﷺ می اندازند، عـمر فریاد می زند: « الله اکبر ، الله اکبر» همه جمعیت با او هم صدا می شوند. آنها می خواهند علی را به سوی مسجد ببرند تا با خلیفه بیعت کند. در این میان فاطمه به همسرش نگاه می‌کند. می بیند هـمه گرد او حلقه زده‌اند. امروز علی تک و تنها مانده است، هیچ یار و یاوری ندارد. خدایا! این چه صبری است که تو به علی داده ای ؟! چقدر مظلومیت و غربت! آنها می خواهند علی را از خانه بیرون ببرند، فاطمه از جا برمی‌خیزد. یا زهرا🏴 تنها مدافع امامت قیام می‌کند. می‌آید و در چهارچوب در خانه می‌ایستد، راه را می بندد تا نتوانند علی را ببرند. (از نظر عمر) باید کاری کرد. فاطمه هنوز جان دارد، باید او را نقش بر زمین کرد. عمر به اشاره می کند، واویلاتاه... قنفذ با غلاف شمشیر فاطمه را می زند، خود عمر هم با تازیانه می زند... بازوی فاطمه(س) از تازیانه ها کبود می‌شود. وای بر من! این بار به قصد کشتن فاطمه را می‌زنند. تا زمانی که فاطمه(س) زنده است نمی‌توان علی(ع) را برای بیعت برد. (پس) باید کاری کرد که فاطمه نتواند راه برود، باید او را خانه نشین کرد! عمر لگد محکمی به فاطمه می‌زند. اینجاست که صـدای فاطمه بلند می‌شود و خدمتکار خود را صدا می‌زند: « ای فضه مرا دریاب ! به خدا محسن مرا کشتند»😭😭 🔰کتاب
از لاک جیغ تا خدا
آتش🔥 بر خانه‌ی وحی شهادت حضرت محسن آنها می خواهند علی را از خانه بیرون ببرند. هر کاری می کنند نمی
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 آتش🔥 بر خانه‌ی وحی غربت و صبر علی(ع) فاطمه سلام‌الله علیها بیهوش بر روی زمین می‌افتد. هر کس در هر جای دنیا گرفتار می شود، علی را صدا می زند، اما من نمی دانم چرا فاطمه در این لحظه علی را صدا نزد...😭 فاطمه بیهوش شده است. دیگر می توان علی را به مسجد برد. علی نگاهی به همسرش می‌کند. اشک در چشمانش حلقه می‌زند. او فضه را صـدا می زند و از او می‌خواهد که فاطمه را کمک کند. آری! محسن شهید شده است. فرشتگان در تعجب از صبر علی هستند. اگر نمی‌ترسیدم می‌گفتم که خدا هم از صبر او در تعجب است. ایـن هـمـان عـهدی است که پیامبر در روزهای آخـر زنـدگی از علی علیه‌السلام گرفت. آن لحظه ای که پیامبر به او گفت: «علی جان! بعد از من مردم جمع می‌شوند، حق تو را غصب می کنند و به تو و به ناموس تو بی حرمتی می‌کنند، تو باید در مقابل همه اینها صبر کنی.» و علی(ع) هم در جواب پیامبر چنین گفت: «ای رسول خدا ، من در همه این سختی ها و بلاها صبر می کنم».
از لاک جیغ تا خدا
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 آتش🔥 بر خانه‌ی وحی غربت و صبر علی(ع) فاطمه سلام‌الله علیها بیهوش بر روی زمین می‌افتد.
چرا باید علی همه این هارا به چشم خود بیبیند و صبر کند؟ برای اینکه امروز اسلام عزیز به صبر علی علیه السلام نیاز دارد فقط صبر اوست که می تواند اسلام واقعی را حفظ کند علی علیه السلام خود و همسرش را فدای دین خدا می کند آری علی و فرزندان او آمده اند تا همه هستی خودرا در راه خدا فدا کنند !!!! این آغاز راه است محسن اولین شهید این راه هست کربلا هم درپیش است !!!!!! فاطمه اکنون بر روی زمین افتاده است مردم این شهر فقط نگاه می کنند !!!
از لاک جیغ تا خدا
وااای بر شما ای مردم
مگر ندید که پیامبر هر موقع فاطمه را می دیدتمام قد در مقابلش می ایستاد!
از لاک جیغ تا خدا
مگر ندید که پیامبر هر موقع فاطمه را می دیدتمام قد در مقابلش می ایستاد!
چرا اینقدر زود فراموش کردید که فاطمه پاره تن پیامبر شماست !!!!!!!