eitaa logo
از لاک جیغ تا خدا
2.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
56 فایل
﷽ حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ ️ ارتباط با ما👇 @R_Nurzade لینک کانال روانشناسی ما👇 @Roghaye_nurzade لینک پیام ناشناس👇 https://daigo.ir/pm/sOgMoT
مشاهده در ایتا
دانلود
از لاک جیغ تا خدا
#سوال شما سلام اگر ما بخواهیم الان امام زمان مون رو یاری کنیم باید دقیقا چه کار های رو انجام بدیم
قبل از اینکه سفر امشب رو آغاز کنیم یاد آوری کنم یادت نره به این سوال جواب بدی واما بزرگواری که این سوال رو پرسیدید بهتون بگم صبر کنید سفرمون تموم بشه جلسه آخر در باره این موضوع صحبت می کنیم 🌸تا اون موقع حسابی فکر کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از لاک جیغ تا خدا
خب رفقا فردا هم که تعطیله کاری ندارید توصیه می کنم امشب رو ازدست ندید 🥀🥀🥀
هندزفری هارو بیارید ........ دوست ندارم ناراحت تون کنم ولی امشب می رسیم به صحنه های آتش ،ودیوار،مسمار،و مادر🥀🥀🥀🥀🥀
ای کاش مدینه در ودیوار نداشت................
از لاک جیغ تا خدا
#شب ششم سفر در مدینه
روز دوشنبه فرا می‌رسد. امروز روز هفتمی است که پیامبر از دنیا رفته است. دیگر صلاح نیست که علی بدون بیعت با خلیفه در این شهر باشد، باید هر طور شده است او را مجبور به بیعت کرد. عمر نزد ابوبکر می رود و از او اجازه می‌گیرد تا برای آوردن علی اقدام کند. ابوبکر به او اجازه می دهد و خودش نیز همراه با عمر با جمعیت زیادی به سوی خانه علی حرکت می کنند. آنها می خواهند هر طور هست او را برای بیعت به مسجد بیاورند. ابوبکر و عمر همراه با گروهی از طرفداران بـه سـوی خـانه علی به راه می افتند. وقتی نزدیک خانه علی می رسند، فاطمه آنان را می‌بیند و سریع در خانه را می‌بندد. عمر جلو می آید در خانه را می زند و فریاد می زند: « ای علی! در را باز کن و از خانه خارج شو و با خلیفه پیامبر بیعت کن، به خداقسم اگر این کار را نکنی خون تو را می‌ریزیم و خانه‌ات را به آتش🔥 می‌کشیم» همه نگاه می‌کنند؛خالد با شمشیر🗡 ایستاده است. آنها می خواهند امروز علی را به مسجد ببرند... اکنون همه منتظر هستند تا علی جواب بدهد، اما این صدای فاطمه است که به گوش می رسد: «ای گمراهان ! از ما چه می خواهید؟» 🔰کتاب فریاد مهتاب
از لاک جیغ تا خدا
روز دوشنبه فرا می‌رسد. امروز روز هفتمی است که پیامبر از دنیا رفته است. دیگر صلاح نیست که علی بدون
عمر خیلی عصبانی می شود فریاد می‌زند: ـ به علی بگو از خانه بیرون بیاید و اگر این کار را نکـند مـن ایـن خـانه را آتش🔥 می زنم! -ای عمر! آیا می خواهی این خانه را آتش بزنی؟ ـ به خدا قسم ، این کار را میکنم زیرا این کار برای حفظ اسلام بهتر است. ـ چگونه شده که تو جرأت این کار را پیدا کرده ای؟ آیا می خواهی نسل پیامبر را از روی زمین برداری؟ -ای فاطمه! ساکت شو! محمد مرده است، دیگر از وحی و آمدن فرشتگان خبری نیست، همه شما باید برای بیعت بیرون بیایید، اکنون اختیار با خودتان است. یکی از این دو را انتخاب کنید: بیعت با خلیفه🤝 یا آتش زدن🔥 همه شما. ـ بار خدایا! از فراق پیامبر و ستم این مردم به تو شکایت می کنم. عده ای از همراهان عمر چون سخن فاطمه را می شنوند پشیمان می شوند. نگاه کن! این ابوبکر است که دارد می‌کند، همه کسانی که صدای فاطمه را می شنوند به گریه🥀 می افتند . آری آنها به یاد سفارش های پیامبر در مورد فاطمه می‌افتند. پیامبر در روزهای آخر زندگانی خود به یاران خود فرمود: با خاندان من مهربان باشید. ای مردم! خانه دخترم فاطمه خانه من است، هر کس حریم او را پاس ندارد حریم خدا را پاس نداشته است. عمر به کسانی که گریه می‌کنند رو می‌کند و می‌گوید: « مگر شما زن هستید که گریه می‌کنید؟» آنگاه با خشم فریاد می‌زند: ـ ای فاطمه! این حرف های زنانه را رها کن برو به علی بگو برای بیعت با خلیفه بیاید. -آیا از خدا نمی ترسی که به خانه من هجوم آوردی؟ ـ در را باز کن! ای فاطمه! باور کن اگر این کار را نکنى مـن خـانه تو را به آتش می‌کشم. 🔰کتاب فریاد مهتاب،
از لاک جیغ تا خدا
عمر خیلی عصبانی می شود فریاد می‌زند: ـ به علی بگو از خانه بیرون بیاید و اگر این کار را نکـند مـن ای
آتش🔥بر خانه وحی دستور عمر برای به آتش کشیدن خانه‌ی حضرت زهرا(س) عمر می بیند فایده‌ای ندارد. فاطمه برای یاری علی پا به میدان آمده است. عده‌ای از هواداران خلیفه به خانه های خود می روند، آنها دیگر طاقت دیدن این صحنه ها را ندارند اما عمر بسیار ناراحت و عصبانی شده است. او خیال نمی کرد که فاطمه اینگونه از علی دفاع کند. عمر فریاد می زند: « بروید هیزم بیاورید» آنجا را نگاه کن ! عده ای دارند هیزم می آورند. خدای من چه خبر است؟ اینها چه می‌خواهند بکنند؟ هر کس را نگاه میکنی هیزم در دست دارد. همه آنها به یک سو می روند. آنها به سوی خانه فاطمه می آیند. این دستور عمر است که هیزم بیاورید، آنها دارند در اطراف خانه فاطمه هیزم جمع می کنند. خدای من اینها می خواهند چه کنند؟ آیا عمر می خواهـد ایـن خـانه را آتش بزند؟ عمر فکر میکند که اهل این خانه مرتد و از دین خدا خارج شده‌اند و برای همین باید آنها را از بین برد، برای حفظ اسلام باید دشمنان خلیفه را نابود کرد. لحظه ای نمی گذرد تا این که هیزم زیادی در اطراف خانه جمع می‌شود. عمر را نگاه کن! او شعله آتشی را در دست گرفته و به این سو می آید. او فریاد می زند: « این خانه را با اهل آن به آتش بکشید» ... همان خانه‌ای است که پیامبر ۴۰ روز آمد و در کنار در این خانه ایستاد و به اهل این خانه سلام داد و آیه تطهیر را خواند. ... 🔰کتاب