eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
142 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
9.4هزار ویدیو
377 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حاج قاسم اگر جلوی داعش را نگرفته بود، تروریسم سراسر اروپا را فرامی‌گرفت ▪️‌ رئیس‌جمهور در دیدار جمعی از اندیشمندان سیاست خارجی آمریکا: نگاه جمهوری اسلامی ایران به رییس جمهور سابق آمریکا نگاه به یک مجرم و قاتل است زیرا یک امتی را عزادار کرد و حاج قاسم‌، قهرمان مبارزه با تروریسم در منطقه را به شهادت رساند. شهید سلیمانی فرمانده مبارزه با تروریسم و داعش بود. ▪️‌ در مناظرات انتخاباتی آمریکا رسما اعلام شد آمریکا داعش را تشکیل داده است. ▪️‌ حاج قاسم اگر جلوی داعش را نگرفته بود، تروریسم سراسر اروپا را فرامی‌گرفت و اروپا نمی توانست یک شب آرام داشته باشد. باید رییس جمهور سابق آمریکا در یک دادگاه عادلانه محاکمه شود. 💯قرارگاه سایبری عَمّار 🇮🇷 بالمس عبارت آبی 👆به جمع عمًّارها بپیوندید
📸 شعر تقدیمی شهریار به رهبر انقلاب در سال ۱۳۶۶ رشکم آید که تو حیدر بابا بوسی آن دست که خود دست خداست راستان دست چپ از وی بوسند که خدا بوسد از او دست براست درامامت به نماز جمعه صد هزارش به خدا دست دعاست من بیان هنرم، یک دل وبس او عیان هنر از سرتاپاست اوشب وروز برای اسلام پای پویا وزبان گویاست او چه بازوی قوی ومحکم با امامی که ره ورهبر ماست شهریارا سری افراز به عرش کو نگاهیش به ( حیدر بابا) ست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت های شهید مدافع حرم بابک نوری😔 💫💫 «لبیک یا سید الشهدا» ✍️ جهاد تبیین به عشق امام حسین🤲 🌙 ═══❖══════❖═══ @Mahfele_shohada60 ═══❖══════❖═══
"ما در سال ۶۰ در مقابل اینهمه حادثه و شدت عمل، توانستیم روی پای خودمان بایستیم و دشمن را ناامید کنیم؛ امروز هم میتوانیم. خدای سال ۶۰ همان خدای امسال است؛ خدای دوران های سختی و دوران های گوناگون یکی است، همه ی سنتهای الهی هم سر جایش است. سعی کنیم خودمان را مصداق سنت های الهی در راه پیشرفت قرار بدهیم" بخشی از فرمایشات مقام معظم رهبری در کتاب❤️ عجییییییییب کتابیه این کتاب😍 پر از حکمت 👌 زن،زندگی،آزادی در بیانات مقام معظم رهبری
48.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بایدها و نبایدها درباره کاشت ناخن خییییییلی مهم ✅📣📣📣📣📣📣📣 در این کلیپ آسیب های کاشت ناخن از نظر سلامتی و شرعی کامل توضیح داده شده است😳
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹 آیه ۱۴۷ سوره انعام 💥فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ وَلَا يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ : پس اگر تو را تكذیب كردند، بگو: پروردگارتان صاحب رحمتی گسترده است، ولی عذاب او را هم از گروه مجرمان باز نمی ‌گردانند. 🌷 : تکذیب کردند 🌷 : صاحب رحمت 🌷 : گسترده 🌷 : باز می گردانند 🌷 : شدت، سختی، عذاب و کیفر این آیه همانند سایر آیات سوره انعام در نازل شده است. آنجا که لجاجت يهود و مشركان روشن بوده و امكان داشته پافشارى كنند و «صلّى اللّه عليه و آله» را تكذيب نمايند، به پيامبرش دستور مى ‌دهد كه «فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ؛ پس اگر تو را تکذیب کردند، پس بگو: پروردگارتان صاحب رحمتی گسترده است» و شما را زود مجازات نمى‌ كند بلكه مهلت مى ‌دهد، شايد از اشتباهات خود برگرديد و از رفتار خود پشيمان شويد و به سوى باز آييد. ولى اگر از مهلت الهى باز هم سوء استفاده كنيد، و به تهمت هاى نارواى خود ادامه دهيد، بدانيد كيفر قطعى است، و سرانجام دامان شما را خواهد گرفت، زيرا «وَ لا يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ؛ و عذاب او را هم از گروه مجرمان باز نمی گردانند» اين آيه به خوبى عظمت تعليمات را روشن مى‌ سازد كه بعد از شرح اين همه خلافكاری هاى يهود و مشركان، باز آنها را فوراً تهديد به عذاب نمى ‌كند بلكه نخست با تعبيرهاى سرشار از راه بازگشت را به سوى آنها گشوده، تا تشويق شوند و به سوى حقّ بازگردند، امّا براى اين كه رحمت پهناور الهى باعث جرأت و جسارت و طغيان آنان نگردد، و دست از لجاجت بردارند در آخرين جمله آنها را تهديد به مجازات قطعى خدا مى ‌كند. 🔹پیام های آیه ۱۴۷ سوره انعام🔹 ✅ باید آماده‏ ى شنیدن تكذیب و تهمت از سوى برخى باشد. ✅ با تكذیب كنندگان، باید برخوردى خیرخواهانه كرد و اگر تأثیر نداشت، از تهدید استفاده شود. ✅ مربّى باید دریاى باشد. ✅ ترس و امید، در كنار هم كارساز است. ✅ درهاى رحمت الهى حتّى به روى مخالفان هم بسته نیست. ✅ رحمت ، پیش از قهر اوست. ✅ گستردگى ، مانع كیفر كردن او نیست. هرچند كیفر او نیز در مسیر تربیت انسان و از رحمت و ربوبیّت او سرچشمه مى‏ گیرد. ✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
آقاجانم حسین جان، سلام! گفته بودید وقتی به منزل رسیدیم‌ خبر رسیدنمان را به شما بدهیم‌ تا خیالتان‌ راحت بشود. خواستم بگویم خیالتان راحت! ما زائرها روی بال فرشته‌ها قدم گذاشتیم و به خانه‌هایمان برگشتیم. شکرخدا همه‌ی کودکان در سلامت به سر می‌برند و مجبور نشدیم حتی یکی از آنها را در خرابه‌ی کشور غریب بگذاریم و برگردیم. روسری و چادر همه‌ی خانم‌ها پر از خاک شد اما از سرشان‌تکان نخورد. اصلا عموهای کاروان آنقدر غیرتی بودند که حتی اجازه ندادند کسی نگاه چپ به آنها بکند، چه برسد به اینکه بخواهند به چشم کنیز نگاهشان کنند! مردم خیلی ما را دوست داشتند. برایمان لقمه می‌آوردند و اصرار می‌کردند بخوریم. خداروشکر لقمه‌ها صدقه نبود. نگران حالمان بودید، خواستم بگویم هیچ خاری در پایمان فرو نرفته ، روی دست‌هایمان جای طناب نیست و موهایمان آتش نگرفته. فقط کمی آفتاب سوخته شدیم، همین! سراغ شش ماهه‌ی کاروان را گرفتید، خواستم بگویم الان توی بغل مادرش خواب است و احتمالا دارد رویای شیرین سفر را می‌بیند. شما خیلی تاکید کرده بودید تشنه نماند. خواستم بگویم همه خیلی دوستش داشتند، بغلش می‌کردند و برایش آب می‌آوردند. دخترها هم کلی بازی کردند و از این طرف به آن طرف‌‌ دویدند. ولی خداروشکر در بین انبوه جمعیت نه گوشواره‌ای گم شد و نه دامنی آتش گرفت. همسفرهایمان همه عالی بودند، همه مودب و متین صحبت می‌کردند و هیچ کس به شما و خانواده تان بد نمی‌گفت..... آقای مهربانم، خواستم بگویم همه چیز خوب است. همه به خانه‌هایمان برگشتیم و هیچ چیز و هیچ کس را در صحرای کرب و بلا جا نگذاشتیم به جز "دلمان" .... چقدر عجیب است که شما اصلا اجازه نمیدهید ما حتی یک جرعه از مصیبت شما را بچشیم....😭😭😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سکینه خاتون که بود؟؟  حضرت سکینه، دختر ابى عبدالله الحسین (ع) و رباب، دختر امرء القیس است. نام اصلى وى، " آمنه" یا " امیمه" بود و مادرش رباب او را به " سکینه" ملقّب ساخت.(۱) این بانوى شریف علوى در دامن مهرانگیز پدر ارجمندش حضرت امام حسین (ع) و مادر گرانمایه‏اش حضرت رباب (س)و عمه بزرگوارش حضرت زینب کبرى(س) پرورش یافت و از راهنمایى و تربیت ناب برادرش حضرت على بن الحسین(ع)، معروف به زین العابدین در ایّام امامت آن بزرگوار، بهره ‏هاى وافر یافت. وى از زنان خردمند و داناى عصر خویش بود. علاوه بر بهره‏ مندى کامل از حُسن جمال، از فضایل معنوى مانند تعّبد، تدیّن و تقواى الهى برخوردار بود و در زمینه شعر، سخنورى و فصاحت بیان از ممتازان عصر و خانه وى، همیشه مجمع ادبا، شُعرا و سخن سرایان عرب بود.(۲) درباره تاریخ تولدش، اطلاع دقیقى در دست نیست. امّا وى در واقعه عاشورا، دخترى رشید و بالغ بود. برخى از مورخان، وى را در واقعه کربلا، بین ده تا سیزده ساله خوانده‏اند. بنابراین تولدش باید میان سال‏هاى ۴۷ تا۵۰ قمرى باشد. او در مدینه و در اواخر عصر امامت حضرت امام حسن مجتبى (ع) دیده به جهان گشود.(۳) امام حسین (ع)به تمامى فرزندانش، از جمله سکینه، عشق و علاقه داشت و آنان را به خاطر برخوردارى از فضایل و کمالات نفسانى، بسیار دوست مى‏ داشت. روایت شد، که آن حضرت درباره سکینه و مادرش رباب و خانه ‏اى که آن دو در آن زندگى مى‏ کردند شعرى عاطفى سرود که ترجمه‏ اش چنین است: به جانت سوگند ! من به راستى خانه ‏اى که سکینه و مادرش رباب در آن باشند، دوست دارم. من آن دو را دوست دارم و براى آنان دارایى ‏ام را نثار مى‏ کنم و هیچ ملامت‏گرى نمى ‏تواند مرا در این کار سرزنش کند.(۴) این بانوى مکرمه، بین ۶۷ تا ۷۰ سال زندگى کرد و سرانجام در کمال شرافت و عفت دار فانى را وداع گفت. درباره در گذشت این بانوى بزرگ علوى، دو روایت نقل شده است: روایت نخست حاکى است که وى در پنجم ربیع الاوّل سال ۱۱۷ هجرى قمرى و در عصر خلافت هشام بن عبدالملک و در حاکمیت خالد بن عبدالملک بن حارث، در مدینه بدرود حیات گفت و روایت دیگر مى‏ گوید که وى در پنجم ربیع الاوّل سال ۱۲۶ هجرى قمرى در مکه معظمه وفات یافت .(۵) به هر روى، در گذشت وى در پنجم ربیع الاوّل، مورد اتفاق تاریخ نگاران و سیره نویسان است. در همان سالى که حضرت سکینه (ع) وفات یافت، خواهرش حضرت فاطمه بنت الحسین (ع) نیز در مدینه بدرود حیات گفت. (۶) پانوشت ها: ۱- منتهى الآمال، ج ۱، ص ۴۶۲ و وفیات الاعیان، ج۱، ص ۳۷۹ ۲- اعلام النّساء، ج ۲،ص ۲۰۲ ۳- شام، سرزمین خاطره‏ها، ص ۱۰۴ ۴- منتهى الآمال، ج ۱، ص ۴۶۳ ۵- شام، سرزمین خاطره‏ها، ص ۱۰۷؛اعلام النسّاء، ج ۲، ص ۲۲۴؛ وفیات الاعیان، ج ۱، ص ۳۷۸ ۶- وقایع الایام، ص ۲۰۶ و منتهى الآمال، ج ۱، ص ۴۶۳.
✨بسم الله‌ الرحمن الرحیم✨ 🌹 آیه ۱۴۸ سوره انعام الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَآءَ اللَّهُ مَآ أَشْرَكْنَا وَ لَآ آبَآؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ شَيْءٍ ۚ كَذَٰلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّىٰ ذَاقُوا بَأْسَنَا ۗ قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَآ ۖ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ : به زودی كسانی كه شرک ورزیده اند خواهند گفت: اگر خدا می‌ خواست نه ما شرک می ‌ورزیدیم و نه پدرانمان، و هیچ چیزی را حرام نمی ‌كردیم كسانی كه پیش از آنها بودند اینگونه تكذیب كردند تا عذاب ما را چشیدند؛ بگو: آیا نزد شما دانشی هست كه آن را برای ما آشكار كنید؟ شما فقط از پندارهای بی اساس و پوچ پیروی می‌ كنید و جز به حدس و گمان تكیّه نمی‌ زنید. 🌷 : به زودی خواهند گفت 🌷 : شرک ورزیده اند 🌷 : شرک نمی ورزیدیم 🌷 : پدرانمان 🌷 : چشیدند 🌷 : عذاب 🌷 : پیروی می کنید 🌷 : بی اساس و‌ پوچ 🌷 : به حدس سخن می گویید این آیه همانند سایر آیات سوره انعام در نازل شده است. به دنبال سخنانى كه از مشركان در آيات قبلی گذشت، در اين آيه اشاره به بخشی از استدلالات واهى و پاسخ آن شده است. نخست مى فرمايد: به زودى مشركان در پاسخ ايرادات تو ای در زمينه شرک و تحريم روزی هاى حلال چنين مى ‌گويند «سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْءٍ؛ به زودی کسانی که شرک ورزیده اند خواهند گفت: اگر خدا می خواست نه ما شرک می ورزیدیم و نه پدرانمان و هیچ چیزی را حرام نمی کردیم» مشركان مانند بسيارى از گناهكاران مى‌ خواستند با استتار تحت عنوان جبر از مسؤوليّت خلافكاری هاى خود فرار كنند. در حقيقت آنها مدّعى بوده ‌اند سكوت خدا در برابر بت ‌پرستى و تحريم بخشى از حيوانات، دليل بر رضايت اوست زيرا اگر راضى نبود مى ‌بايست به نوعى ما را از اين كار بازدارد. امّا در پاسخ آنها به طرز قاطعى بحث كرده، تنها اينها نيستند كه چنين دروغهايى را بر خدا مى ‌بندند بلكه جمعى از اقوام گذشته نيز همين دروغ ها را مى‌ گفتند ولى سر انجام گرفتار عواقب سوء اعمالشان شدند «كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتّى ذاقُوا بَأْسَنا؛ کسانی که پیش از آنها بودند اینگونه تکذیب کردند تا عذاب ما را چشیدند» آنها در حقيقت با اين گفته ‌هاى خود، هم دروغ مى ‌گفتند و هم را تكذيب مى ‌كردند. اگر او به اين اعمال راضى بود چگونه پيامبران خود را براى دعوت به مى ‌فرستاد. اصولاً دعوت انبيا خود مهم ترين دليل براى آزادى اراده و اختيار است. سپس مى ‌گويد: «قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا؛ بگو آیا نزد شما دانشی هست که آن را برای ما آشکار کنید؟» و سرانجام اضافه مى‌ كند كه «إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ تَخْرُصُونَ؛ شما فقط از پندارهای بی اساس و پوچ پیروی می کنید و جز به حدس و گمان تکیه نمی زنید» 🔹پيام های آیه ۱۴۸ سوره انعام🔹 ✅ رهبران و اندیشمندان باید خود را براى پاسخگویى به شبهات و بهانه‏ جویى‏ هاى آینده آماده كنند. ✅ فرستادن پیامبران و كتاب های آسمانى براى آن است كه مردم با آزادى و اختیار، موحد شوند. ✅ بدتر از ، توجیه آن است. مشركان، شرک خود را توجیه كرده و آن را مشیّت الهى مى‏ دانستند. ✅ مشركین، انحراف خود را با نیاكان خود توجیه مى‏ كردند. ✅ عقیده به جبر، از توجیهات بى‏ اساس منحرفان است. ✅ از مخالفان هم تقاضاى حجّت و دلیل مى‏ كند. ✅ آنان كه به بهانه‏ ى سرنوشت، از مسئولیّت مى‏ گریزند، منتظر چشیدن قهر خدا باشند. ✅ اگر به جاى و ، در پى ظن و گمان باشیم، گمراه خواهیم شد. ✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ گوشه ای از فضایل آیة الکرسی 🌴🌴امیرالمومنین علیه السلام: اگر می‌دانستید آیةالکرسی چیست و چه آثار و فضایلی دارد هیچ گاه و در هیچ حالی آن را رها نمی کردید. 📚 امالی شیخ طوسی ص ۵۰۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رجزخوانی حسین طاهری در حضور رهبر انقلاب دیروز پدرها همه رفتند به میدان امروز پسرها همه در خط شهیدان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله العظمی سيستاني: تسلیم محض رهبر( امام خامنه ای) باشید، هرچی گفت بگید چشم. @beshetabim 🍃با دوستانه تا ظهور🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نصیحت امام‌به رضا پهلوی تفاله خاندان پهلوی... بچه جااان! برو سراغ تحصیلت🤣❗️ 📎 📎 📎 📎
📸 تصویری از فرزند شهید مدافع حرم محسن حججی عزیز که امروز به دیدار امام خامنه‌ای رفته بود✨ 🔴@sarbazanzeynab🔴
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹 آیه ۱۴۹ سوره انعام 💥قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ ۖ فَلَوْ شَآءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ : بگو: دلیل روشن و رسا تنها برای خداست، پس اگر خدا می ‌خواست قطعاً همه شما را هدایت می ‌كرد. 🌷 : دلیل روشن و ‌رسا این آیه همانند سایر آیات سوره انعام در نازل شده است. در اين آيه براى ابطال ادّعاى مشركان دليل ديگرى ذكر مى‌ كند، و به مى‌ فرمايد: «قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ: بگو: دلیل روشن و رسا تنها برای خداست» بنابراين، آنها هرگز نمى ‌توانند ادّعا كنند كه با سكوت خويش، عقايد و اعمال ناروايشان را امضا كرده است، و نيز نمى ‌توانند ادّعا كنند كه در اعمالشان مجبورند، زيرا اگر مجبور بودند، اقامه دليل و فرستادن پيامبران و دعوت و تبليغ آنان بيهوده بود، اقامه دليل، دليل بر آزادى اراده است. و سپس مى‌ فرمايد: «فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ؛ پس اگر می خواست قطعا همه شما را هدایت می کرد» ولى نه چنین ايمانى ارزش خواهد داشت و نه اعمالى كه در پرتو آن انجام مى ‌گيرد، بلكه فضيلت و تكامل انسان در آن است كه راه و پرهيزكارى را با پاى خود و به اراده و اختيار خويش بپيمايد. از امام كاظم «عليه السّلام» چنين نقل شده است كه فرمود: «خداوند بر مردم دو حجّت دارد، حجّت آشكار و حجّت پنهان، حجّت آشكار، رسولان و انبيا و امامانند، و حجّت باطنه، عقول و افكارند» 🔹پیام های آیه ۱۴۹ سوره انعام🔹 ✅ تنها خداست که حجت بالغه دارد و همه ی ما در پاسخ او عاجز و تهیدست و مقصریم. ✅ مشیت ، بر هدایت آزادانه و ارادی انسان و آزادی و اختیار اوست. ✅ اراده ، تخلف ناپذیر است. ✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 زیارت امام زمان علیه السلام در روز جمعه 🔵 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ، اَنـَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخْريكَ، اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَاَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ، وَاَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، َالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ، وَاَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَاَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَاَضِفْني وَ اَجِرْني، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ.
🌷قسمت بیست و هشتم 🌷 هر دختری دوست دارد وقتی باردار میشود یکی از اولین کسانی که خبردار میشود،مادرش باشد.دوست دارد به خانه پدرش برود،در گوشه ای از اتاق،آنجا که افتاب روشنش کرده،دراز بکشد و حس کند در گهواره است. دوست دارد مادرش نازش را بکشد و بگوید:((بلند شو،بلند شو دختر،باید زیرت جا بندازم!مبادا پک و پهلوت رو سرما بدی!)) هر دختری دوست دارد مادر بالای سرش بنشیند،موهایش را نوازش کند و بپرسد:((کی بریم برای خرید سیسمونی،دیگه وقتی نداری ها!)) اما من از این چیزها در میرفتم. آن قدر نگفتم تا وقتی که پدربزرگ بعد از یک بیماری سخت،بستری شد بیمارستان و بعد هم فوت کرد و رفتیم دیلمان برای خاک سپاری.وقتی بابابزرگ خوب و مهربان را با دنیایی خاطره گذاشتیم زیر خاک ،گریان و نالان سوار ماشین شدیم و راه افتادیم طرف سیاهکل . من با ماشین پدرم و تو با ماشین برادرم.ماشین شما در آن هوای بارانی جلو بود و ماشین پدرم دنبال شما. وقتی برای یک لحظه بین ما فاصله افتاد،بعد از مدت زمان کمی متوجه شدید و آمدید سراغمان.تصادف کرده بودیم. آنجا بود که سراسیمه دویدی طرف ماشین و رنگ و رو پریده گفتی:((سمیه؟)) و مامان داد زد:((مصطفی جان هول نکن ،بچه چیزیش نشده!)) در همان راه به او گفته بودم. گفته بودم تا غصه اش کم شود . تو داد زدی:((بچه فدای سر سمیه!خودش چطوره؟)) آنجا نشان دادی که چقدر دوستم داری.با وجود حال بدی که مامان داشت،گل از گلش شکفت. کدام مادری است که از روابط خوب بین دختر و دامادش شاد نشود؟ ماه های اول بارداری افسرده بودم و بیشتر دوست داشتم گوشه ای دراز بکشم. حالم خوش نبود،اما بعد شدم یک پارچه انرژی . یک روز آمدی دیدی رفتم نشستم بالای اُپن آشپزخانه و نخود و لوبیا پاک میکنم و یک روز دیدی همان جا گوشت خرد میکنم. _اون بالا چه میکنی؟نکنه سرگیجه بگیری و بیفتی؟ _نه بابا ! خوب خوبم! _بچه عزیزه،اما مادرش عزیزتره ها! _حالا بذار بیاد،اون وقت معلوم میشه خاطر کی رو بیشتر میخوای! _به تو ثابت میکنم لب بود که دندون اومد! _جوجه رو آخر پاییز میشمرن آقا مصطفی! اما آخر پاییز رسید و معلوم شد که تو راست میگفتی:((باهمه عشقی که به بچه ها دارم،حاضرم اونا رو به خاطر تو قربانی کنم.میفهمی سمیه؟)) در طول دوران بارداری حواست بود چه ویاری دارم.مدام هم سفارش میکردی:((دولا نشو سمیه!تقلا نکن سمیه! بذار بردار نکن سمیه!)) اما همه این ها تا وقتی بود که کارهای مهم،از آن نوع کارهایی که خودت میگفتی((اگه سرم بره قولم نباید بره))،برایت پیش نمی آمد. اسفند ۱۳۸۷بود و قرار بود خانه تکانی کنیم. عید روز شنبه بود و من برنامه شستن دیوارها و آشپزخانه را گذاشته بودم برای روز پنجشنبه آخر سال که تو هم باشی. بعد یک شام خوشمزه و چای داغ گفتم:((اقا مصطفی،فردا باید بمونی برای تمیز کردن دیوارای اتاق و آشپزخونه!)) _من که فردا نیستم! _نیستی؟پس دیوارا رو کی باید بشوره؟ _فردا پنجشنبه اخر ساله و باید با حاج اقا بریم گدایی! _گدایی؟ _بله برای مسجد،طبق معمول سنواتی. صدای من بلنده و کمک میگیرم،کمک مردمی! با ناراحتی گفتم:((چراغی که به خانه رواست به مسجد حرامه!)) _ولی من باید برم! و رفتی. به همین سادگی. در فاصله ای که نبودی با سجاد به خرید رفتم. یک بلوز آبی روشن،یک شلوار طوسی و یک جفت کفش قهوه ای برایت خریدم. حتی شلوار را هم به پای او میزان کردم و دادم خیاط کوتاهش کرد. میدانستم نه بلوزی میپوشی که به تنت بچسبد و نه شلواری که فاقش کوتاه باشد. نه رنگ جیغ و نه کفش نوک تیز. برای همین ،خرید کردن برایت آسان بود. آن هارا کادو پیچ کردم.شب که آمدی کادویت را دادم و تو هم آن هارا پوشیدی و تشکر کردی.دیگر ناراحتی نماند، چون این یک قانون نا نوشته بین ما بود که قهر بی قهر. ادامه دارد...✅🌹
🌷قسمت بیست ونهم🌷 هر دختری دوست دارد وقتی باردار میشود یکی از اولین کسانی که خبردار میشود،مادرش باشد.دوست دارد به خانه پدرش برود،در گوشه ای از اتاق،آنجا که افتاب روشنش کرده،دراز بکشد و حس کند در گهواره است. دوست دارد مادرش نازش را بکشد و بگوید:((بلند شو،بلند شو دختر،باید زیرت جا بندازم!مبادا پک و پهلوت رو سرما بدی!)) هر دختری دوست دارد مادر بالای سرش بنشیند،موهایش را نوازش کند و بپرسد:((کی بریم برای خرید سیسمونی،دیگه وقتی نداری ها!)) اما من از این چیزها در میرفتم. آن قدر نگفتم تا وقتی که پدربزرگ بعد از یک بیماری سخت،بستری شد بیمارستان و بعد هم فوت کرد و رفتیم دیلمان برای خاک سپاری.وقتی بابابزرگ خوب و مهربان را با دنیایی خاطره گذاشتیم زیر خاک ،گریان و نالان سوار ماشین شدیم و راه افتادیم طرف سیاهکل . من با ماشین پدرم و تو با ماشین برادرم.ماشین شما در آن هوای بارانی جلو بود و ماشین پدرم دنبال شما. وقتی برای یک لحظه بین ما فاصله افتاد،بعد از مدت زمان کمی متوجه شدید و آمدید سراغمان.تصادف کرده بودیم. آنجا بود که سراسیمه دویدی طرف ماشین و رنگ و رو پریده گفتی:((سمیه؟)) و مامان داد زد:((مصطفی جان هول نکن ،بچه چیزیش نشده!)) در همان راه به او گفته بودم. گفته بودم تا غصه اش کم شود . تو داد زدی:((بچه فدای سر سمیه!خودش چطوره؟)) آنجا نشان دادی که چقدر دوستم داری.با وجود حال بدی که مامان داشت،گل از گلش شکفت. کدام مادری است که از روابط خوب بین دختر و دامادش شاد نشود؟ ماه های اول بارداری افسرده بودم و بیشتر دوست داشتم گوشه ای دراز بکشم. حالم خوش نبود،اما بعد شدم یک پارچه انرژی . یک روز آمدی دیدی رفتم نشستم بالای اُپن آشپزخانه و نخود و لوبیا پاک میکنم و یک روز دیدی همان جا گوشت خرد میکنم. _اون بالا چه میکنی؟نکنه سرگیجه بگیری و بیفتی؟ _نه بابا ! خوب خوبم! _بچه عزیزه،اما مادرش عزیزتره ها! _حالا بذار بیاد،اون وقت معلوم میشه خاطر کی رو بیشتر میخوای! _به تو ثابت میکنم لب بود که دندون اومد! _جوجه رو آخر پاییز میشمرن آقا مصطفی! اما آخر پاییز رسید و معلوم شد که تو راست میگفتی:((باهمه عشقی که به بچه ها دارم،حاضرم اونا رو به خاطر تو قربانی کنم.میفهمی سمیه؟)) در طول دوران بارداری حواست بود چه ویاری دارم.مدام هم سفارش میکردی:((دولا نشو سمیه!تقلا نکن سمیه! بذار بردار نکن سمیه!)) اما همه این ها تا وقتی بود که کارهای مهم،از آن نوع کارهایی که خودت میگفتی((اگه سرم بره قولم نباید بره))،برایت پیش نمی آمد. اسفند ۱۳۸۷بود و قرار بود خانه تکانی کنیم. عید روز شنبه بود و من برنامه شستن دیوارها و آشپزخانه را گذاشته بودم برای روز پنجشنبه آخر سال که تو هم باشی. بعد یک شام خوشمزه و چای داغ گفتم:((اقا مصطفی،فردا باید بمونی برای تمیز کردن دیوارای اتاق و آشپزخونه!)) _من که فردا نیستم! _نیستی؟پس دیوارا رو کی باید بشوره؟ _فردا پنجشنبه اخر ساله و باید با حاج اقا بریم گدایی! _گدایی؟ _بله برای مسجد،طبق معمول سنواتی. صدای من بلنده و کمک میگیرم،کمک مردمی! با ناراحتی گفتم:((چراغی که به خانه رواست به مسجد حرامه!)) _ولی من باید برم! و رفتی. به همین سادگی. در فاصله ای که نبودی با سجاد به خرید رفتم. یک بلوز آبی روشن،یک شلوار طوسی و یک جفت کفش قهوه ای برایت خریدم. حتی شلوار را هم به پای او میزان کردم و دادم خیاط کوتاهش کرد. میدانستم نه بلوزی میپوشی که به تنت بچسبد و نه شلواری که فاقش کوتاه باشد. نه رنگ جیغ و نه کفش نوک تیز. برای همین ،خرید کردن برایت آسان بود. آن هارا کادو پیچ کردم.شب که آمدی کادویت را دادم و تو هم آن هارا پوشیدی و تشکر کردی.دیگر ناراحتی نماند، چون این یک قانون نا نوشته بین ما بود که قهر بی قهر. ادامه دارد ...✅🌹
✴️ آدرس خانه امام زمان (عج)!!!