eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
142 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
9.5هزار ویدیو
377 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
آیه ۱ سوره اعراف.mp3
88.2K
🌷 آیه ۱ سوره أعراف 🌷 قاری قرآن: پرهیزکار
بسم الله الرحمن الرحيم 🌹 آیه 1 سوره أعراف - بخش1 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الٓمٓصٓ (۱) : به نام خداوند بخشنده مهربان الف، لام، میم، صاد در این جلسه به بسم الله الرحمن الرحيم می پردازیم و ادامه آیه را در جلسه بعدی بیان خواهیم کرد. 🌷 : به نام خدا 🌷 : رحمت عام خداوند 🌷 : رحمت خاص خداوند بسم الله الرحمن الرحيم در سوره حمد خودش یک آیه است اما در این سوره و سوره های دیگر که ابتدای سوره می آید به تنهایی یک آیه نیست و بخشی از آیه می باشد. تنها سوره ای که با بسم الله الرحمن الرحيم شروع نمی شود سوره توبه است. هر ذات و حقیقتی اسم و ویژگی هایی دارد. برای مثال هم اسمی دارد و هم ویژگی هایی دارد اسمش نرگس هست و ویژگی هایش رنگ، و خوش عطر بودن آن است. ذات و حقیقت خداوند اسمی دارد و هم ویژگی هایی دارد اسمش و دو ویژگی از ویژگی های خداوند الرحمن و الرحیم است. 🌴 امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند: یعنی کسی که پرستش می شود، آن خدایی که مردم از فهم و حقیقت آن عاجز و حیران هستند. یعنی اینکه ما با اسم خداوند همه کارهایمان را شروع می کنیم و از او کمک می گیریم. 🌴در سخنی از امام صادق علیه السلام آمده است که و هر دو برگرفته از واژه است. پس هم الرحمن و هم الرحیم یعنی کسی که دارای رحمت و و بخشش است البته معنای الرحمن یعنی رحمت عام خداوند که شامل همه مخلوقات می شود و رحیم یعنی رحمت خاص خداوند که شامل افراد خاصی می شود. اگر می بینید پدر و مادر به فرزندشان محبت می کنند اگر می بینید کبوتر دانه بر می دارد و در دهان بچه اش می گذارد همه این ها از الهی سرچشمه می گیرد. 🔴 🌴 صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: هر کار مهمی بدون نام خدا شروع شود بی پایان است. 🌴 علیه السلام می فرمایند: هنگامی که می خواهید کار کوچک یا بزرگ را انجام دهید در آغاز آن بسم الله الرحمن الرحيم بگویید. 🌷خواندن بسم الله الرحمن الرحیم در شروع هر کاری سفارش شده است. ✍تهیه و تنظیم : استادعاشوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«وَقَالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ» خدا میگه:من طرف تو هستم.. حالا دیگه هر کی خواست بزار بره، هر کی خواست بزار بهت پشت کنه، هر کی خواست تنهات بزاره، هرکی خواست باورت نکنه ولی تو بدون خدا رو داری و همین برای همه ی دنیات کافیه✨ ✍تهیه و تنظیم : عاشوری
سفر یکروزه امام جمعه محترم شهرکرد و نماینده ولی فقیه در استان به شهرستان فلارد حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی نکونام به همراه تعدادی از مدیران کل و معاونین ادارات کل استان چهارمحال و بختیاری در سفر یکروزه به شهرستان فلارد پس از زیارت قبور مطهر شهدای شهر مال خلیفه و خنگ به دبیرستان دخترانه الزهرا شهر مال‌خلیفه رفت و با دانش آموزان و فرهنگیان این مدرسه دیدار کرد و ضمن ایراد سخن در جمع دانش آموزان و فرهنگیان دبیرستان الزهرا ، به سوالات دانش آموزان پاسخ داد. نماینده ی محترم ولی فقیه در ادامه ی این سفر در شورای اداری شهرستان فلارد شرکت کرد و مستمع مطالبات این شهرستان در خصوص مسکن ملی ، بودجه فرهنگی شهرستان ، جاده های مواصلاتی و خودروهای شوتی ، طرح کشاورزی فلارد ۲ ، بیمارستان سرلشکر شهید الیاس ارجمند مال خلیفه بود و سپس ضمن بازدید از بیمارستان سرلشکر شهید الیاس ارجمند مال خلیفه در جریان مشکلات و مطالبات این بیمارستان قرار گرفت و بعداز آن با حضور در مسجد شهر مال خلیفه و اقامه ی نماز ظهر و عصر ، با جمعی از مردم این شهرستان دیدار کرد . حجت الاسلام والمسلمین نکو نام از مجتمع بزرگ پتروشیمی لردگان واقع در شهرستان فلارد هم بازدید و از نحوه ی تولید و بارگیری و صادرات محصولات این شرکت بازدید کرد. در ادامه ی این سفر یکروزه نماینده ی محترم ولی فقیه در استان چهارمحال و بختیاری با حضور در جمع خانواده ی معظم شهید محمدقلی صالحی در روستای یونکی از توابع بخش مرکزی و هم چنین خانواده ی معظم شهید عین الله قربانی در بخش امامزاده حسن شهرستان فلارد ، با آنها دیدار کرد. حجت الاسلام والمسلمین نکونام با مردم ولایتمدار بخش امامزاده حسن در مسجد روستای شاه نجف دیدار کرد و مستمع مطالبات آنها بود و در پایان این سفر یک روزه با حضور در پروژه گازرسانی به ۱۵ روستای بخش امامزاده حسن شهرستان فلارد از این پروژه بازدید کرد.
حضور حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی نکونام امام جمعه محترم شهرکرد و نماینده ی محترم ولی فقیه در استان در گلزار مطهر شهدای شهر مال خلیفه و خنگ و ادای احترام به مقام والای شهیدان.
حضور حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی نکونام امام جمعه محترم شهرکرد و نماینده ی محترم ولی فقیه در استان در مدرسه الزهرا شهر مال‌خلیفه خلیفه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حجة الاسلام و المسلمین حاج آقای نکونام (زید عزه) ، پاسخگوی شبهات و سوالات دانش آموزان بودند..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سفر یک روزه ی حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی نکونام امام جمعه محترم شهرکرد و نماینده ی محترم ولی فقیه در استان به شهرستان فلارد. اخبار فلارد @felardn
🔺 دیروز این شیرزن؛«الناز دارابیان»: رکورد آسیا رو شکست طلا گرفت پرچم ایران رو بالا آورد برای اهدای مدال با چادر اومد با خوندن سرود ملی اشک ریخت بعد هم گفت مدالم رو به کودکان غزه اهدا می‌کنم. ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🇮🇷 | شبکه سایبری ثامن |🇮🇷 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ
حجت الاسلام اکبري 2-8-1402.mp3
4.09M
💠 رابطه با نامحرم ⏱02 آبان 1402 📌این مجموعه را با هشتگ دنبال کنید. 🆔@astanfatemi
🌹 عظمت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها ❇ رهبر معظم انقلاب مدظله العالی: ☑ ما باید از حضرت معصومه علیها‌السلام، بیشتر استفاده کنیم. ☑ ایشان امامزاده بلافصل است. دختر امام، خواهر امام، عمه امام، خیلی عظمت دارد. 📖 در زیارت‌نامه ایشان آمده: «ای فاطمه معصومه! تو برای ورود من به بهشت شفاعت کن، چون نزد خدا دارای شأن و مقام بزرگی هستی.» 🏴 ۱۳۷۱/۰۴/۲۸ ⬛ فرا رسیدن سالروز شهادت کریمه اهل بیت، حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها تسلیت باد. 🌹 ┄┅═══••✾••═══┅┄ @jz_news | کانال رسمی جامعه الزهرا
مداحی_آنلاین_یه_رحمی_کن_به_دل_من_که_خونه_مهدی_رسولی.mp3
7.76M
🔳 (س) 🌴یه رحمی کن به دل من که خونه 🌴نزار حسرت به دل من بمونه 🎙 👌بسیار دلنشین 🔴مرجع رسمی های روز ♨️ @Maddahionlin 👈
─┅═════●✿🕋✿●═════┅─ ❁◁روی قبرم بنویسید که خواهر بودم سال ها منتظر روی برادر بود روی قبـــرم بنویسید جدایی ســــــخت است این همــــه راه بیایم، تو نیایی ســـــــخت است یوسفم رفته و از آمدنش بی خبرم سال ها می شود از پیرهنش بی خبرم روی قبــــرم بنویسید ندیده رفتم با تنی خسته و با قد خمیده رفتم بنویسید همه دور و برم ریخته اند چقـــدر دستـــــه ی گــــــــل روی ســـــرم ریختــــــه اند چقدر مردم این شهر، ولایی خوبند که سرم را نشکستند، خدایی خوبند بنویسید در این شهـــــر ســــرم سنـــــگ نخــــورد به خـــــداوند قســـــم بال و پرم سنــــگ نخـــــــورد چــــــــادرم دور و برم بود و به پـــایی نگــــــرفت معجــــــرم روی سرم بود و به جــــــایی نگـــــــرفت من کجا شام کجا زینب بی یار کجا؟ من کجا بام کجا کوچه و بازار کجا؟ بنویسید که عشّاق همه مال هم اند هر کجا نیز که باشند به دنبال هم اند گر زمانی به سوی شاه خراسان رفتید من نبودم به سوی مرقد جانان رفتید روی قبـــرش بنویسید برادر بوده سال ها منتظر دیدن خواهر بوده ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎ ‌‌─┅════༅𖣔4⃣𖣔༅════┅─
🔸🔹💠🔸🔹 کانال تخصصی کودکان فاطمی https://eitaa.com/joinchat/3295936530C48bf6893ac 🌐fatemi.amfm.ir/koodak رواق کودک حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام
🌷قسمت چهل و دوم 🌷 تومصطفاست اعمال ام داوود که تمام شد، اذان مغرب را گفتند. سرنماز در صف نماز جماعت بودم که گوشی ام زنگ خورد. تو بودی:((توی پروازیم. احتمالا دوساعت دیگه خونه ایم.)) بعد از 75روز دوری قرار بود ببینمت. _پس میام فرودگاه! _نه، نیا سمیه! _میام! نمازم را تمام کردم، وسایلم را جمع کردم. دیدم داداش سجاد آمد دنبالم. به خانه که رسیدم دیدم خانه غرق گل بود. مامان، پدرت و برادرم به خاطر تمام شدن مراسم اعتکاف گل خریده بودند. گفتم:((آقا مصطفی داره میاد!)) همه خوشحال شدند. به سجاد گفتم:((من رو میبری گل فروشی؟)) _گل فروشی! _آره، میخوام برای آقا مصطفی گل بخرم. _آبجی این همه گل! بیکاری؟ _من باید گلی را که خودم میخوام انتخاب کنم! رفتیم گل فروشی. سفارش یک دسته گل داوودی زرد و کبود را دادم، اما همه مصنوعی. همان جا بودم که زنگ زدی:((سمیه یه موقع نیای فرودگاه! من خودم میام.)) زنگ زدم اطلاعات پرواز و ساعت ورود هواپیما را گرفتم. آمدم خانه و گفتم:((راه بیفتین.)) پدرت گفت:((مگه نگفت خودم میام؟)) گفتم:((آقاجون اگه شما کاردارین، نیاین، من خودم میرم!)) راه افتادیم، ولی وقتی رسیدیم رفته بودی. فاطمه نشست روی زمین و زار زد:((من بابام رو میخوام.)) نیمه شب مرا رساندند جلوی خانه. فاطمه را که خواب بود بردم داخل اتاقش خواباندم و حالا من بودم و سکوت خانه. درحالی که به آمدنت فکر میکردم صدای بستن در ماشین را شنیدم، پنجره را باز کردم، خودت بودی. دست گذاشتی روی زنگ. صدایت کردم:((مصطفی!)) به بالا نگاه کردی:((سلام عزیز!)) دویدم و در را باز کردم. منتظر ماندم تا بیایی بالا، آمدی و دست انداختی دور گردنم، اما فقط یک ثانیه. رفتی داخل اتاق خواب. هرچه منتظر شدم بیرون نیامدی. آمدم داخل اتاق، دیدم لباس راحتی پوشیدی و دراز کشیدی روی تخت. دستت را گذاشته بودی روی پیشانی و نگاهت را دوخته ای به سقف، درحالی که گوشه چشمانت نمناک بود. نگاهم افتاد به دستت، همان که گذاشته بودی روی پیشانی ات، روی ساعدت سوراخ بود. _مصطفی این چیه؟ پاچه های شلوارت را بالا زدم. _چرا آبکش شدن اینا؟ گفتی:((بار کشفیاتت گل کرد؟)) _این چه وضعشه؟ چی کار کردی با خودت؟ _بابا چیزی نیست! فقط یه ذره ترکش خوردم! نشستم لب تخت:((نگاه کن ببینم. یک طرف بدن تو کاملا سوراخه، اون وقت میگی یه ذره ترکش؟ _خودش خوب میشه! _هیچ چیزی خود به خود خوب نمیشه، اگه این جور کارگر افتاده باشه! همان طور که ساعدت روی پیشانی بود و سقف را نگاه میکردی، گفتم:((فردا صبح حتما باید بریم دکتر!)) بعد آمدم جلوتر و شروع کردم برایت از دلتنگی ها گفتن. گفتم و گفتم و گفتم تا آنکه گفتم:((چرا جلوی در تحویلم نگرفتی؟)) حالا در چشمانم نگاه میکردی:((وقتی بغلت کردم آن قدر بدنت ضعیف شده بود که دلم هُری ریخت پایین. چی کار کردم باتو سمیه؟)) خندیدم:((به خودت نگیر آقا مصطفی، سه روز روزه بودم!)) _نزن زیرش سمیه! این لاغری و ضعف، کار سه روز روزه نیست! ساعتی بعد گفتی:((گرسنه‌ت نیست؟ تو یخچال چی داریم؟)) غذا داشتیم، گرم کردم و خوردی. وقت اذان بود و باید نماز می خواندیم. بلند شدیم تا آماده شویم. بیدار شدم و به نوری که از حاشیه پرده بیرون میزد نگاه میکردم. ساعت را نگاه کردم که ده صبح بود و به تو که غرق خواب بودی. به اتاق فاطمه سر زدم، او هم خواب بود. بساط صبحانه را راه می انداختم که از صدای پایم بیدار شدی. بلند شدی و از داخل ساک عروسک بزرگی را بیرون آوردی و یک کیف دستی آبی کاربُنی همراه یک سری عکس رادیولوژی را انداختی روی میز توالت:((این برای فاطمه، این برای تو و اینا هم برای آقای دکتر!)) ادامه دارد...✅🌹
🌷قسمت چهل وسوم🌷 _صبحانه‌ت رو بخور بریم دکتر! نه، امروز نه! هر طور بود راضی ات کردم. فاطمه را پیش مامانم گذاشتم و رفتیم بیمارستان بقیه الله. دکتر عکس ها را که نگاه کرد گفت:((فعلا هیچ کاری نمیتونیم بکنیم، ترکشا توی گوشتت فرو رفته‌ن، اگه حرکت کردن و احساس درد کردی عملت میکنیم.)) از بیمارستان که بیرون آمدیم گفتی:((بریم دوری بزنیم؟)) ویترین مغازه ها را نگاه میکردی و تند تند برایم تعریف میکردی:((اونجا دوستی داشتم به اسم حسن قاسمی دانا که اهل مشهد بود و فقط دوسال از من بزرگتر. خونواده شم اونجا بودن. چه حالی دارند حالا! وقتی ترکش خوردم، زیر اون همه آتش و خمپاره جونش رو به خطر انداخت و من رو آورد عقب. بعد که رفت جلو زخمی شد. توی همون حال براش آیت الکرسی میخوندم، اما بعدِ عمل نموند و شهید شد.)) رسیدیم جلوی طلا فروشی:((بیا برات یه تکه طلا بخرم سمیه!)) _نمیخوام! _تعارف میکنی؟ _نه! _پس میبرمت مشهد. _مشهد؟ _آره مشهد. هم زیارت میکنیم هم سری به خونواده شهید قاسمی میزنیم. خندیدم:(بگو چرا داری تو گوشم این حرفا رو میزنی، خب از اول بگو بریم دیدن خونواده شهید!) با قطار رفتیم مشهد و مثل همیشه یک کوپه دربست گرفتی. همین که در هتل جا گرفتیم گفتی:((باید برم مراسم حسن و صحبت کنم.)) _باز شروع کردی آقا مصطفی؟ _آخه سمیه، جاسوس های از خدا بی خبر و تکفیریا به مادر این شهید مظلوم گفته‌ن پسرت با این کارش خودکشی کرده و شهید به حساب نمیاد. باید توی این مراسم بگم حسن کی بوده. باید بفهمن چطور شهید شده. اصلا تو هم بیا. من روم نمیشه تنهایی برم. تو هم بیا سمیه. بیا با مادر دل سوخته‌ش آشنا شو. با تو آمدم. همه خانواده اش جمع بودند و مراسم گرفته بودند. از حسن گفتی، از شجاعتش، از چگونگی شهادتش و در آخر آیه (وَلا تَحسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبیلِ الله اَمواتاً) را تفسیر کردی و گفتی:((آنجا که خداوند میفرماید:(عِندَرَبَّهِم یُرزَقُون)، یعنی شهدا زنده‌ن، دستشون بازه و میتونن گره گشایی کنن.)) زن ها گریه میکردند. گفتی:((وقتی حسن رو بردن اتاق عمل، منم توی بیمارستان بودم و براش آیت الکرسی میخوندم. گفتم اگه مادرشم اینجا بود، الان همین رو میخوند.)) صدای گریه زن ها بلند تر شد. وقتی میخواستیم بیاییم، یکی از دوستان خانوادگی شهید با اصرار ما را رساند هتل و سر راه غذای، حضرتی هم برایمان گرفت و گفت:(اینم از طرف شهید حسن قاسمی. خیلی براش زحمت کشیدین. اونم مهمون نوازه.) ادامه دارد...✅🌹
هیچ وقت درحرم حضرت معصومه(س) باکفش دیده نشد ازوقتی خادم حرم شد،میگفت:به من مهدی نگویید بگویید: امضاهایش بانام مهدی ایمانی غلام کریمه نقش می بست کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar