فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حجة الاسلام و المسلمین حاج آقای نکونام (زید عزه) ، پاسخگوی شبهات و سوالات دانش آموزان بودند..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سفر یک روزه ی حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی نکونام امام جمعه محترم شهرکرد و نماینده ی محترم ولی فقیه در استان به شهرستان فلارد.
اخبار فلارد
@felardn
حجت الاسلام اکبري 2-8-1402.mp3
4.09M
💠 رابطه با نامحرم
⏱02 آبان 1402
📌این مجموعه را با هشتگ #احکام_حرم دنبال کنید.
🆔@astanfatemi
🌹 عظمت حضرت معصومه سلاماللهعلیها
❇ رهبر معظم انقلاب مدظله العالی:
☑ ما باید از حضرت معصومه علیهاالسلام، بیشتر استفاده کنیم.
☑ ایشان امامزاده بلافصل است. دختر امام، خواهر امام، عمه امام، خیلی عظمت دارد.
📖 در زیارتنامه ایشان آمده: «ای فاطمه معصومه! تو برای ورود من به بهشت شفاعت کن، چون نزد خدا دارای شأن و مقام بزرگی هستی.»
🏴 ۱۳۷۱/۰۴/۲۸
⬛ فرا رسیدن سالروز شهادت کریمه اهل بیت، حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها تسلیت باد.
#اللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج 🌹
┄┅═══••✾••═══┅┄
@jz_news | کانال رسمی جامعه الزهرا
مداحی_آنلاین_یه_رحمی_کن_به_دل_من_که_خونه_مهدی_رسولی.mp3
7.76M
🔳 #وفات_حضرت_معصومه(س)
🌴یه رحمی کن به دل من که خونه
🌴نزار حسرت به دل من بمونه
🎙 #مهدی_رسولی
⏯ #زمینه
👌بسیار دلنشین
🔴مرجع رسمی #مداحی های روز
♨️ @Maddahionlin 👈
─┅═════●✿🕋✿●═════┅─
❁◁روی قبرم بنویسید که خواهر بودم
سال ها منتظر روی برادر بود
روی قبـــرم بنویسید جدایی
ســــــخت است
این همــــه راه بیایم، تو نیایی
ســـــــخت است
یوسفم رفته و از آمدنش بی خبرم سال ها می شود از پیرهنش بی خبرم
روی قبــــرم بنویسید ندیده رفتم
با تنی خسته و با قد خمیده رفتم
بنویسید همه دور و برم ریخته اند
چقـــدر دستـــــه ی گــــــــل روی
ســـــرم ریختــــــه اند
چقدر مردم این شهر، ولایی خوبند که سرم را نشکستند، خدایی خوبند
بنویسید در این شهـــــر ســــرم
سنـــــگ نخــــورد
به خـــــداوند قســـــم بال و پرم
سنــــگ نخـــــــورد
چــــــــادرم دور و برم بود و به
پـــایی نگــــــرفت
معجــــــرم روی سرم بود و به
جــــــایی نگـــــــرفت
من کجا شام کجا زینب بی یار کجا؟
من کجا بام کجا کوچه و بازار کجا؟
بنویسید که عشّاق همه مال هم اند
هر کجا نیز که باشند به دنبال هم اند
گر زمانی به سوی شاه خراسان رفتید
من نبودم به سوی مرقد جانان رفتید
روی قبـــرش بنویسید برادر بوده
سال ها منتظر دیدن خواهر بوده
─┅════༅𖣔4⃣𖣔༅════┅─
🔸🔹💠🔸🔹
کانال تخصصی کودکان فاطمی
https://eitaa.com/joinchat/3295936530C48bf6893ac
🌐fatemi.amfm.ir/koodak
رواق کودک حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📙فلسطین چگونه اشغال شد ؟
نقشه متحرک اشغال فلسطین از سال 1927.
#فلسطینمظلوم
#فلسطینبایدآزادشود
#فلسطینکلیدواژهظهور
#طوفانالاقصی
#عسراعیلبایدازصحنهروزگارمحوشود
#عسراعیلنابوداست
#اسلامپیروزاست
#انتقامسخت
#گروهقرارگاهسایبریعَمّار
💯قرارگاه سایبری عَمّار 🇮🇷دعوتید 👉
🌷قسمت چهل و دوم 🌷
#اسم تومصطفاست
اعمال ام داوود که تمام شد، اذان مغرب را گفتند. سرنماز در صف نماز جماعت بودم که گوشی ام زنگ خورد. تو بودی:((توی پروازیم. احتمالا دوساعت دیگه خونه ایم.))
بعد از 75روز دوری قرار بود ببینمت.
_پس میام فرودگاه!
_نه، نیا سمیه!
_میام!
نمازم را تمام کردم، وسایلم را جمع کردم. دیدم داداش سجاد آمد دنبالم.
به خانه که رسیدم دیدم خانه غرق گل بود. مامان، پدرت و برادرم به خاطر تمام شدن مراسم اعتکاف گل خریده بودند. گفتم:((آقا مصطفی داره میاد!))
همه خوشحال شدند. به سجاد گفتم:((من رو میبری گل فروشی؟))
_گل فروشی!
_آره، میخوام برای آقا مصطفی گل بخرم.
_آبجی این همه گل! بیکاری؟
_من باید گلی را که خودم میخوام انتخاب کنم!
رفتیم گل فروشی. سفارش یک دسته گل داوودی زرد و کبود را دادم، اما همه مصنوعی. همان جا بودم که زنگ زدی:((سمیه یه موقع نیای فرودگاه! من خودم میام.))
زنگ زدم اطلاعات پرواز و ساعت ورود هواپیما را گرفتم. آمدم خانه و گفتم:((راه بیفتین.))
پدرت گفت:((مگه نگفت خودم میام؟))
گفتم:((آقاجون اگه شما کاردارین، نیاین، من خودم میرم!))
راه افتادیم، ولی وقتی رسیدیم رفته بودی. فاطمه نشست روی زمین و زار زد:((من بابام رو میخوام.))
نیمه شب مرا رساندند جلوی خانه. فاطمه را که خواب بود بردم داخل اتاقش خواباندم و حالا من بودم و سکوت خانه. درحالی که به آمدنت فکر میکردم صدای بستن در ماشین را شنیدم، پنجره را باز کردم، خودت بودی. دست گذاشتی روی زنگ. صدایت کردم:((مصطفی!))
به بالا نگاه کردی:((سلام عزیز!))
دویدم و در را باز کردم. منتظر ماندم تا بیایی بالا، آمدی و دست انداختی دور گردنم، اما فقط یک ثانیه. رفتی داخل اتاق خواب. هرچه منتظر شدم بیرون نیامدی. آمدم داخل اتاق، دیدم لباس راحتی پوشیدی و دراز کشیدی روی تخت. دستت را گذاشته بودی روی پیشانی و نگاهت را دوخته ای به سقف، درحالی که گوشه چشمانت نمناک بود. نگاهم افتاد به دستت، همان که گذاشته بودی روی پیشانی ات، روی ساعدت سوراخ بود.
_مصطفی این چیه؟
پاچه های شلوارت را بالا زدم.
_چرا آبکش شدن اینا؟
گفتی:((بار کشفیاتت گل کرد؟))
_این چه وضعشه؟ چی کار کردی با خودت؟
_بابا چیزی نیست! فقط یه ذره ترکش خوردم!
نشستم لب تخت:((نگاه کن ببینم. یک طرف
بدن تو کاملا سوراخه، اون وقت میگی یه ذره ترکش؟
_خودش خوب میشه!
_هیچ چیزی خود به خود خوب نمیشه، اگه این جور کارگر افتاده باشه!
همان طور که ساعدت روی پیشانی بود و سقف را نگاه میکردی، گفتم:((فردا صبح حتما باید بریم دکتر!))
بعد آمدم جلوتر و شروع کردم برایت از دلتنگی ها گفتن. گفتم و گفتم و گفتم تا آنکه گفتم:((چرا جلوی در تحویلم نگرفتی؟))
حالا در چشمانم نگاه میکردی:((وقتی بغلت کردم آن قدر بدنت ضعیف شده بود که دلم هُری ریخت پایین. چی کار کردم باتو سمیه؟))
خندیدم:((به خودت نگیر آقا مصطفی، سه روز روزه بودم!))
_نزن زیرش سمیه! این لاغری و ضعف، کار سه روز روزه نیست!
ساعتی بعد گفتی:((گرسنهت نیست؟ تو یخچال چی داریم؟))
غذا داشتیم، گرم کردم و خوردی. وقت اذان بود و باید نماز می خواندیم. بلند شدیم تا آماده شویم.
بیدار شدم و به نوری که از حاشیه پرده بیرون میزد نگاه میکردم.
ساعت را نگاه کردم که ده صبح بود و به تو که غرق خواب بودی.
به اتاق فاطمه سر زدم، او هم خواب بود. بساط صبحانه را راه می انداختم که از صدای پایم بیدار شدی. بلند شدی و از داخل ساک عروسک بزرگی را بیرون آوردی و یک کیف دستی آبی کاربُنی همراه یک سری عکس رادیولوژی را انداختی روی میز توالت:((این برای فاطمه، این برای تو و اینا هم برای آقای دکتر!))
ادامه دارد...✅🌹
🌷قسمت چهل وسوم🌷
#اسمتومصطفاست
_صبحانهت رو بخور بریم دکتر!
نه، امروز نه!
هر طور بود راضی ات کردم. فاطمه را پیش مامانم گذاشتم و رفتیم بیمارستان بقیه الله. دکتر عکس ها را که نگاه کرد گفت:((فعلا هیچ کاری نمیتونیم بکنیم، ترکشا توی گوشتت فرو رفتهن، اگه حرکت کردن و احساس درد کردی عملت میکنیم.))
از بیمارستان که بیرون آمدیم گفتی:((بریم دوری بزنیم؟))
ویترین مغازه ها را نگاه میکردی و تند تند برایم تعریف میکردی:((اونجا دوستی داشتم به اسم حسن قاسمی دانا که اهل مشهد بود و فقط دوسال از من بزرگتر. خونواده شم اونجا بودن. چه حالی دارند حالا!
وقتی ترکش خوردم، زیر اون همه آتش و خمپاره جونش رو به خطر انداخت و من رو آورد عقب. بعد که رفت جلو زخمی شد. توی همون حال براش آیت الکرسی میخوندم، اما بعدِ عمل نموند و شهید شد.))
رسیدیم جلوی طلا فروشی:((بیا برات یه تکه طلا بخرم سمیه!))
_نمیخوام!
_تعارف میکنی؟
_نه!
_پس میبرمت مشهد.
_مشهد؟
_آره مشهد. هم زیارت میکنیم هم سری به خونواده شهید قاسمی میزنیم.
خندیدم:(بگو چرا داری تو گوشم این حرفا رو میزنی، خب از اول بگو بریم دیدن خونواده شهید!)
با قطار رفتیم مشهد و مثل همیشه یک کوپه دربست گرفتی.
همین که در هتل جا گرفتیم گفتی:((باید برم مراسم حسن و صحبت کنم.))
_باز شروع کردی آقا مصطفی؟
_آخه سمیه، جاسوس های از خدا بی خبر و تکفیریا به مادر این شهید مظلوم گفتهن پسرت با این کارش خودکشی کرده و شهید به حساب نمیاد. باید توی این مراسم بگم حسن کی بوده. باید بفهمن چطور شهید شده. اصلا تو هم بیا. من روم نمیشه تنهایی برم. تو هم بیا سمیه. بیا با مادر دل سوختهش آشنا شو.
با تو آمدم. همه خانواده اش جمع بودند و مراسم گرفته بودند. از حسن گفتی، از شجاعتش، از چگونگی شهادتش و در آخر آیه (وَلا تَحسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبیلِ الله اَمواتاً) را تفسیر کردی و گفتی:((آنجا که خداوند میفرماید:(عِندَرَبَّهِم یُرزَقُون)، یعنی شهدا زندهن، دستشون بازه و میتونن گره گشایی کنن.)) زن ها گریه میکردند. گفتی:((وقتی حسن رو بردن اتاق عمل، منم توی بیمارستان بودم و براش آیت الکرسی میخوندم. گفتم اگه مادرشم اینجا بود، الان همین رو میخوند.))
صدای گریه زن ها بلند تر شد. وقتی میخواستیم بیاییم، یکی از دوستان خانوادگی شهید با اصرار ما را رساند هتل و سر راه غذای، حضرتی هم برایمان گرفت و گفت:(اینم از طرف شهید حسن قاسمی. خیلی براش زحمت کشیدین. اونم مهمون نوازه.)
ادامه دارد...✅🌹
هیچ وقت درحرم حضرت معصومه(س) باکفش دیده نشد
ازوقتی خادم حرم شد،میگفت:به من مهدی نگویید
بگویید: #غلام_کریمه
امضاهایش بانام مهدی ایمانی غلام کریمه نقش می بست
#شهید_مدافع_حرم_مهدی_ایمانی
#یادشهداباصلوات
کانال شهیدمحمدابراهیمهمت👇
https://eitaa.com/kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆👆
#شب_جمعه_بفرمایید_روضه😭
🌟 حضرت مهدی علیه السلام میفرمایند:
✋ «نَعَم زِيارَه الحُسَين علیه السلام فِي لَيلَهِ الجُمعَه اَمانُ مِن النّار يومَ القِيامَه
🎇 آري زيارت حسين علیه السلام در شب جمعه امان از آتش دوزخ در روز قيامت خواهد بود.
📗 بحار الانوار ، جلد 53 ، صفحه 315
🤲 اللهم عجل لولیک الفرج بحق خانم زینب کبری سلام الله علیها و فرجنا بحق مولانا علی علیه السلام
#شب_زیارتےارباب_بےڪفݧ
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله_الحسین_علیه_السلام
❥•⚜
❥•❥⚜❥•❥•⚜
❥•❥⚜❥•❥⚜❥•❥⚜❥•❥•⚜
آیه ۲ سوره اعراف.mp3
92.3K
🌷 آیه ۲ سوره أعراف
🌷 قاری قرآن: پرهیزکار
بسم الله الرحمن الرحیم
#تفسیر_قران_جلسه_۳
🌹 آیه ۲ سوره أعراف
💥كِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلَا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَذِكْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ
#ترجمه: كتابی است كه به سوی تو نازل شده است، پس در سینه ات ناراحتی و تنگی از آن نباشد، تا به وسیله آن مردم را هشدار دهی و برای مؤمنان تذكّر و پندی باشد.
🌷 #أُنْزِلَ: نازل شده است
🌷 #صَدْرِك: سینه ات
🌷 #حَرَج: سختی، تنگی
🌷 #لِتُنْذِرَ: تا هشدار دهی
🌷 #بِهِ: به وسیله آن
🌷 #ذِكْرَىٰ: یادآوری، تذکر، پند
این آیه در مکه نازل شده است.
آیات قرآن مثل گل ها آمدند که زندگی انسان ها را عطر انگیز کنند و آیات قرآن سبب از بین رفتن دلتنگی و از بین رفتن ناراحتی می شوند به این خاطر در اين آيه به #پیامبر_اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مى فرمايد: «كِتابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ: این کتابی است که به سوی تو نازل شده است، پس در سینه ات ناراحتی و تنگی از آن نباشد»
این جمله به #پيامبر «صلّى اللّه عليه و آله» دلدارى مى دهد، كه چون اين آيات از ناحيه خداست، نبايد هيچ گونه نگرانى به خود راه دهد، نه نگرانى از جهت عكس العملى كه دشمنان لجوج و سرسخت در برابر آن نشان خواهند داد، و نه نگرانى از ناحيه نتيجه و برداشتى كه از تبليغ اين رسالت انتظار مى رود.
وقتی #پیامبر می دید کسانی آیات قرآن را نمی پذیرند دلتنگ می شد به این خاطر می فرماید در دل تو دلتنگی نباشد.
هدف از نزول #قرآن انذار و هشدار دادن مردم از عواقب شوم افكار و اعمالشان است و همچنين تذكّر و يادآورى براى مؤمنان راستين است. کسانی که در #دل باور و اعتقاد دارند.
لذا می فرماید: «لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِكْرى لِلْمُؤْمِنِينَ: تا به وسیله آن مردم را هشدار دهی و برای مؤمنان تذکر و پندی باشد»
🔹پیام های آیه ۲ سوره اعراف🔹
✅ #قرآن، كتابى بس بزرگ است.
✅ توجّه به #قرآن و مفاهیم آن، سبب سعه ى صدر است و دلتنگی را از بین می برد.
✅ شرط رسالت و تبلیغ، سعه ى صدر است.
✅ از لجاجت كافران نگران نباش، وظیفه ى تو انذار است، نه اجبار. «لتنذر» پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله پس از نزول قرآن، نگران نپذیرفتن مردم و مخالفت آنان با قرآن بود كه خداوند با این آیه #پیامبر را تسلّى مى دهد.
✅هشدارهاى #انبیا براى عموم است، ولى تنها مؤمنان از آنها بهره گرفته و متذكّر مى شوند.
✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری