فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به علی بگو آقاجون حواست به منم باشه ❤️😭
#نان_اردک
معمولا به صورت چشمی و برحسب اینکه چی مواد باشه از قدیم درست می کردند و حتی چونه خمیر از نونوایی می گرفتند و باهاش درست می کردند .
بعضی ها توش تخم مرغ می ریزند و (بعضی ها نه . آرد نون بربری یکی از بهترین آردها برای این نون هست ،فرقی نداره آرد نونوایی هر چی باشه و اگر ندارید ارد سفید شیرینی پزی .
برای 16 تا 18 عدد
آرد گندم 350 گرم(دو و یک سوم لیوان تقریبا
شیر ولرم 160 میلی (دو سوم لیوان)
تخم مرغ 1 عدد
کره یا روغن مایع یا روغن محلی 70 گرم
شکر 70 گرم (یک سوم لیوان) ( میران کاملا دل به خواهی می تونید کمتر یا بیشتر بریزید)
پودر خمیر مایه 4گرم ( 1 ق م)
زعفران و یا زردچوبه به میزان لازم
برای به عمل آوردن خمیر مایه : داخل شیر ولرم یک قاشق مربا خوری شکر ریختم و هم ردم و بعد خمیرمایه رو اضافه کردم و در ظرف رو گذاشتم تا به عمل بیاد .
توی یک ظرف دیگه تخم مرغ و کره نرم و مابقی شکر و زعفران و خمیر مایه به عمل اومده رو ترکیب کردم و بعد آرد که الک کردم رو کم کم داخلش ریختم . خمیر رو شروع کردن به ورز دادن آرد تا جایی که خمیر به دست نچسبه فقط حواستون باشه که خیلی هم ارد نریزید که نونتون سفت نشه . خمیر رو ده دقیقه خوب ورز دادم .
داخل ظرف تمیزی که یک کم چرب کردم ، قرار دادم و روش رو خوب پوشوندم و توی محیط نسبتا گرم یک ساعت استراحت قرار دادم .
بعد از استراحت پف خمیر رو با ورز دادن گرفتم . چانه هایی از خمیر جدا کردم بسته به این که چه سایزی دوست دارید درست کنید وزن چانه ها متفاوته . من هر چانه رو حدودا 30 و 35 گرمی جدا کردم .
هر کدوم از چانه ها رو با وردنه باز کردم خیلی کلفت هم نشه .
روعن رو توی یک ظرفی ریختم و روی حرارت قرار دادم گرم بشه . شعله و حرارت ملایم باشه و روعن گرم باشه و بعد داخل روغن قرار دادم و وقتی که یک طرفش سرخ شد برگردوندم تا طرف دیگه اش هم سرخ بشه . داخل یک سبد یا صافی قرار ددم که روعن اضافه اش بره .
❣خواهران گرامی، دوستان عزیزم سلام!
🍃امروز، روزے است ڪہ باید از شب گفت!!
از صبح باید دغدغہ ے امشب را داشت🔰
🍃شب قدر آخر ڪہ میشود، نگران و امیدوار و هیجان زدہ و سرگشتہ و مضطرب، بہ این فڪر میڪنے ڪہ نڪند امشب هم تمام شود و من دستانم مثل قبل، پر از خالے باشد...
🕊از همین صبح همہ براے هم دعا ڪنیم ڪہ امشب دلے پر از معرفت، قلبے سرشار از یقین، ڪولہ بارے سبڪ از گناہ و آیندہ اے همراہ با درڪ امام عصرمان تومار پیچیدہ شدہ ے شب قدرمان باشد..
🌷به برکت صلواتی همراه با توجه بر محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
احکام روز۲۲ ماه مبارک رمضان AETrim1620176268781.m4a
4.27M
#سلام_امام_مهربانم♥
هر صبح ڪہ سلامت مےدهم
و یادم مےافتد ڪہ صاحبے
چون تو دارم:
ڪریم،مهربان،دلسوز،رفیق،
دعاگو،نزدیڪ...
و چہ احساسِ نابِ آرامش بخش
و پر امیدے است داشتنِ تو...
🌤ألـلَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌤
🔰 رهبر انقلاب: در ساعتهای کیمیایی لیلةالقدر، بندهی مؤمن باید حداکثر استفاده را بکند. بهترین اعمال در این شب، دعاست... احیاء هم برای دعا و توسل و ذکر است. نماز هم - که در شبهای قدر یکی از مستحبات است - در واقع مظهر دعا و ذکر است. ۱۳۸۴/۰۷/۲۹
#شب_قدر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشعار سیاسی حاج محمود کریمی 👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسم به خون پاک مرد میدان
به سر رسیده عصر سازشگران
مداحی آنلاین - الحمدالله - استاد عالی.mp3
702.7K
🏴 #شهادت_امام_علی(ع)
♨️سه دوره بسیار سخت امیرالمومنین(ع)
🎤حجتالاسلام #عالی
╔═.📿.══🖤══🌙═╗
╚═🌙══🖤══.📿.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•|📹
📑 «فضائل بیشمار امیرالمومنین علیه السلام»
◀️#استاد_رائفی_پور
╔═.📿.══🖤══🌙═╗
╚═🌙══🖤══.📿.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینقدر این فیلم کوتاه قشنگ بود دلم نیومد شما هم نبینید🍃
کُپی با ذکر صلوات🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹️کلیپ_صوت_مذهبی
🔹️ مشکل امیرالمومنین(ع) با مردم چه بود⁉️
🔴داستان عجیب و تاریخی که تا حالا نشنیدهاید..
🔵 شکوه های شدید و دردآور امام علی (ع)از مردم زمانش...
🔻مگر مردم زمانش با او چه کردند ، که اینگونه از آن ها ابراز_تنفر میکند؟؟
با وجودمان لمس کنیم، اگر مردم جامعه و #یارانش به حرف #امام_جامعه توجه نکنند، چگونه آن شخصیت عظیم، زجر میکشد...اینگونه است که باید با چاه درد دل کند...
🔸از خودمان بپرسیم،آیا ما پشتیبان آخرین ذخیره خدا، بقیه الله الاعظم(عج) می مانیم ؟؟آیا فورا حرف او را می گیریم و پشتیبانی میکنیم یا منفعل و بیتفاوت از کنارش رد میشویم؟؟
آیا اکنون درد_دین داریم و پشتیبانی میکنیم، یا منفعل و بی تفاوتیم؟؟
💎 استاد_پناهیان
بسم الله الرحمن الرحیم
❓اماله کردن
🔸همه مراجع: اماله کردن با چیز روان اگر چه از روی ناچاری و برای معالجه باشد روزه را باطل میکند.
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
❓اگر روزهدار از روی عمد با چیزی روان اماله کند آیا علاوه بر قضا کفاره هم دارد؟
🔸آیات عظام خامنهای و مکارم، صافی گلپایگانی، نوری: هم غذا و هم کفاره دارد.
امامخمینی ره: قضا واجب است و بنابر احتیاط واجب کفاره هم دارد.
آیات عظام سیستانی، شبیری: فقط قضا واجب است و کفاره واجب نیست.
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
❓استعمال شیاف (اماله جامد)
🔹همه مراجع: استعمال شیاف جامد روزه را باطل نمیکند، ولی کراهت دارد.
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
❓قی کردن (استفراغ)
🔸همه مراجع: استفراغ کردن عمدی روزه را باطل میکند_گرچه برای درمان و امثال آن باشد _ولی اگر سهواً یا از روی فراموشی استفراغ کند روزه باطل نمیشود، ولی باید همه آنچه را بالا آورده از دهان بیرون بریزد، البته اگر چیزی بیاختیار پایین برود روزه صحیح است.
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
❓اگر روزهدار از روی عمد قی کند، علاوه بر قضا کفاره هم دارد؟
🔹آیات عظام: امامخمینی، سیستانی، شبیری نوری: قضا واجب است، اما کفاره واجب نیست.
آیات عظام: خامنهای، مکارم شیرازی، وحید خراسانی: قضا واجب است و باید کفاره هم بدهد.
آیتالله صافی گلپایگانی: قضا واجب است و به احتیاط واجب باید کفاره هم بدهد.
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
#احکام_شرعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥#دشمن تمام توانشو گذاشته تا ریشه اسلام و انقلاب رو از جا بکنه..
❗️یک انتخاب اشتباه بکنید ، جواب خون شهدا را نمیتونید بدین 😔
👈به کسی رای بدین که مسیر انقلاب رو با قدرت ادامه بده
❌ خرمشهرها در پیش است....
#درستانتخابکنیم
حاج حسین یکتا
🗳برای #انتخاب_درست با ما همراه شوید
AUD-20210504-WA0022.mp3
1.82M
دستورالعملی مخصوص امشب(شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان) از استاد فاطمینیا.
این دستورالعمل را نه در مفاتیح، پیدا میکنید و نه احتمالا در هیچ کتاب دیگری.
سجده واجب قرآن
(مرجع تقلید آیةالله خامنه ای)
سوال ⤵️
باسلام🌼
🔰. چند سـؤال در باره سجده واجب قرآن دارم:
1. آیا خواندن کل سوره های سجده دار؛ بر جنب، حائض و نفساء؛ حرام است؟🤔
2. آیا برای خواندن یا شنیدن بخشی از آیه سجده، سجده واجب است یا خواندن و شنیدن تمام آیه؟
3. آیا جنب، حائض، نفساء و مستحاضه؛ میتواند آیه سجده را بشنود یا باید از جلسه قرائت قرآن که آیه سجده دار خوانده میشود خارج شوند🤔 (چون مسؤلین جلسه قرائت میگویند باید از جلسه خارج شوید).
4. چه شرایط دیگری باید موقع سجده رعایت شود؟
5. ذکر سجده چیست؟
6. اگر تذکر نکات دیگری لازم هست تذکر دهید.
🍃🌼🍃
مرجع تقلید: حضرت آیت الله العظمی خامنه ای(مدظله)
جواب ⤵️
📝1. فقط خواندن خصوص آيات سجده اين سوره ها حرام است، ولى خواندن ساير آيات از اين سوره ها اشکال ندارد..
📝2. پس از خواندن یا شنیدن همه آیه سجده دار، باید سجده کرد و خواندن بخشی از آیه سجده دار، موجب سجده نمیشود.
3. جنب، حائض، نفساء و مستحاضه هم باید پس از شنیدن آیه سجده دار، سجده کنند، و طهارت شرط سجده قرآن نیست. (البته خواندن آیه سجده دار؛ بر جنب، حائض و نفساء حرام است ولی بر مستحاضه اگر به وظایفش در استحاضه متوسطه و کثیره عمل کرده باشد حرام نیست).
لازم نیست جنب، حائض، نفساء و مستحاضه از جلسه قرائت قرآن که آیه سجده دار خوانده میشود خارج شوند و مسؤلین جلسه قرائت که میگویند باید از جلسه خارج شوید اشتباه میکنند، و انجام این کار اخلاقاً پسندیده نیست.
اگر جنب، حائض، نفساء و مستحاضه آیه سجده دار را شنید واجب است فوراً سجده کند.
4. موقع سجده برای خواندن یا شنیدن آیات سجده دار، واجب است پیشانی روی مهر یا چیزی که سجده بر آن صحیح است گذاشته شود
و ستر عورت با لباس غیر غصبی واجب است ولی طهارت، قبله و پوششی که رعایت آن در نماز واجب است، شرط نیست❌
بنابراین سجده کردن؛ بر جنب، حائض و نفساء هم واجب است ولو رو به قبله و با حجاب و پوشش کامل نباشند.
5. در سجده واجب قرآنی، فقط سجده واجب است✅ ولی گفتن ذکر واجب نیست❌ و البته هر ذکری را میتوان گفت ولی بهتر است این ذکر گفته شود: «لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ حَقّاً حَقّاً لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ اِیماناً وَ تَصْدیقاً لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ عُبُودِیَّةً وَرِقّاً سَجَدْتُ لَکَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً لا مُسْتَنْکِفاً وَ لا مُسْتَکْبِراً بَلْ اَنَا عَبْدٌ ذَلیلٌ ضَعیفٌ خائِفٌ مُسْتَجیرٌ».
🔰📚🔰📚🔰📚🔰📚🔰📚🔰
احکام رمضانیه (6).mp3
3.52M
#احکام_رمضانیه؛
🔻حجتالاسلاموالمسلمین #وحیدپور
🎙 حکم اهداء خون، آندوسکوپی و استفاده از شیاف در ماه مبارک رمضان چیست؟
∞═┄༻•✾✿❤️✿✾•༺┄═∞
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت دویست و نود و ششم
🕌 سرم را به دیوار سیمانی حیاط مسجد تکیه داده و مثل اینکه سر به دیوار غم نهاده باشم، با تمام وجودم دل به عشقبازیهای آسید احمد روی منبر سپرده بودم بلکه مثل شب نیمه شعبان دلم را با خودش ببرد و طولی نکشید که قفل قلبم را به حیلتی عارفانه در هم شکست:
📢 آی مردم! فکر نکنید حضرت علی (علیهالسلام) فقط پدر یتیمهای کوفه بود! نه! آقا پدر همه اس، پدر من و تو هم هست! اینو من نمیگم، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شهادت داده که علی (علیهالسلام) پدر همه اس! اونجا که رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمودن:
🔅«من و علی (علیهالسلام) پدران این امت هستیم!»
پس پیامبر و حضرت علی (صلیاللهعلیهماوآلهما) پدر من و تو هم هستن!»
⏳لحظاتی سکوت کرد و بعد با نغمه شورانگیزی ناله زد:
📢 پس چرا ساکتی؟ با پدرت کاری نداری؟ بیا امشب اینجوری صداش کن! بگو بابا گرفتارم! بگو بابا دستم رو بگیر! بگو بابا امشب تو پیش خدا شفاعت کن تا منو ببخشه!
❓و چرا باید او برای ما طلب آمرزش میکرد؟ مگر استغفار خودمان کفایت نمیکرد و خدا چه زیبا پاسخ سؤالم را بر زبان آسید احمد جاری کرد:
📢 بگو یا علی! من خیلی گناه کردم، من وضعم خیلی خرابه! روم نمیشه با خدا حرف بزنم! تو برو ضمانت منو پیش خدا بکن!
🕌 همهمه جمعیت به گریه بلند شده و من با دلی که به تب و تاب افتاده بود، جاده صحبت آسید احمد را دنبال میکردم تا ببینم به کجا میرسد و او همچنان در این نیمه شب، با چراغ میگشت:
📢 اگه آقا پیش خدا برات ضمانت کنه، کار تمومه! بذار برات یه چیزی تعریف کنم که ببینی امشب با چه آقایی طرف هستی! ابن ابی الحدید دانشمند بزرگ اهل سنت نقل میکنه که یه روز حضرت علی (علیهالسلام) از پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) میخواد که براش طلب مغفرت کنه. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بلند میشن، دو رکعت نماز میخونن، بعد دست مبارکشون رو به سمت آسمون بلند میکنن، اینجوری دعا میکنن:
🔅خدایا! به حق اون مقامی که علی (علیهالسلام) در پیشگاه تو دارد، علی (علیهالسلام) رو ببخش!
❓حضرت علی (علیهالسلام) میپرسه: یا رسول الله! این چه دعایی بود؟
🔅پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) جواب میدن: مگه گرامیتر از علی (علیهالسلام) کسی هست که به درگاه خدا واسطه کنم؟
🔅یعنی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) خدا رو به حق علی (علیهالسلام) قسم داد تا علی (علیهالسلام) رو ببخشه! یعنی این قسم رَدخور نداره! یعنی وقتی خدا رو به حق علی (علیهالسلام) قسم بدی، دیگه خدا ناامیدت نمیکنه!
🔅اینو من نمیگم، دانشمند مشهور اهل سنت از قول پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نقل میکنه! یعنی پیغمبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) ضمانت کرده این قسم رَدخور نداره!
🔅یعنی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میخواسته به من و تو یاد بده که به اسم مبارک علی (علیهالسلام) بریم در خونه خدا تا دست خالی برنگردیم! دیگه گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحب خانه چیست؟
🕌 و ناله مردم آنچنان به گریه بلند شده بود که صدای آسید احمد به سختی شنیده میشد.
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت دویست و نود و هفتم
🏻مانده بودم که من سال گذشته اینهمه خدا را به حق امام علی (علیهالسلام) قسم دادم، پس چرا حاجتم روا نشد و دیگر امشب جای این بهانهگیریها نبود که دلم شکسته و چشمانم بیدریغ میبارید و به عقلم فرصت نمیداد تا به کینه شب قدر سال گذشته، از قلبم انتقام بگیرد که با تمام وجود به میدان عشقبازی وارد شده و خدا را نه به نیت حاجتی از حوائج دنیا که تنها به قصد آمرزش گناهانم به حق امام علی (علیهالسلام) قسم میدادم و با صدای بلند گریه میکردم و این طوفان اشک و ناله با من چه میکرد که انگار نقش همه آلودگیها را از صفحه جانم میشست و میبُرد.
🕌 حالا دل مردم همه دریایی شده و وقتش رسیده بود تا قرآنها را به سر بگیریم.
📖 قرآنی را که با خودم از خانه آورده بودم، روی سرم گذاشته و با صورتی که از ردّ پای اشک پُر شده بود، دستانم را به سوی آسمان بلند کرده و گوشم به نوای آسید احمد بود:
📢 حالا این قرآنها رو روی سرتون بگیرید! یعنی خدایا، دیگه به من نگاه نکن! دیگه به آدم زیر قرآن نگاه نکن! یعنی خدایا به آبروی قرآن به من رحم کن! قرآن روی سرته، محبت علی (علیهالسلام) تو دلته، با دو تا یادگار پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اومدی در خونه خدا! پس بسم الله... بِکَ یا اَلله...
🏻و چه آشوب شیرینی به جانم افتاده و چه جانانه در و دیوار دلم را به هم میکوبید که خدا را به حق اولیایی که بهترین بندگانش بودند، عاشقانه قسم میدادم:
✋🏻بِمُحَمَّدٍ... بِعَلیٍ... بِفاطِمَهَ... بِالحَسَنِ... بِالحُسَینِ...
🏻همچون سال گذشته، چشم طمع به اجابت دعایی نداشته و دل به تحقق آرزویی نبسته و شبیه شیدایی مجید، از این مناجات عارفانه لذت میبردم که چه فلسفهاش را میفهمیدم چه نمیفهمیدم، این ریسمان نورانی از اوج آسمان به اعماق زمین افکنده شده و من دست به همین ریسمان، رسیدن به عرش الهی را باور میکردم و از میان این بندگان خوب خدا، امام علی (علیهالسلام) چه دلی از من بُرده بود که من هم دیگر پدری نداشتم و به پای پدری پُر مِهر و محبتش، یتیمانه گریه میکردم.
💓 هر چند هنوز نمیتوانستم دردهای دلم را با روح بزرگش در میان بگذارم که به حقیقت این پیوند پیچیده نرسیده و هنوز جرأت نمیکردم بیواسطه با او سخن بگویم.
🌃 ساعت از سه صبح گذشته بود که مراسم پایان یافت و من چه حال خوشی یافته بودم که سبک و سرحال از جا بلند شدم و نمیخواستم کسی مرا ببیند که بیسر و صدا از حیاط مسجد خارج شدم، ولی خیالم پیش مجید بود و میدانستم اگر بفهمد من به مسجد آمدهام، چه حالی میشود که دلم نیامد بروم.
🕌 میخواستم شیرینی این حضور شورانگیز را با مجید مهربانم هم تقسیم کنم که کنار نردههای حیاط مسجد، منتظر ایستادم تا بیاید.
🏻👳🏻 چند دقیقهای بیشتر طول نکشید که مجید و آسید احمد با هم از ساختمان مسجد خارج شدند و به سمت سالن وضوخانه رفتند که مجید با صدایی آهسته رو به آسید احمد کرد:
✋🏻اگه اجازه میدید من دیگه برم خونه... در تاریکی نیمه شب متوجه حضور من پشت نردهها نشده بود و برای بازگشت به خانه بیقراری میکرد که آسید احمد با تعجب پرسید:
👳🏻 مگه سحری نمیخوری؟ الان مسجد سحری میده. تا بری خونه که دیگه به سحری خوردن نمیرسی باباجون!
👌🏻و مجید دلش پیش من بود که با لبخندی لبریز حیا پاسخ داد:
- آخه الهه تنهاس، میرم خونه سحری رو با هم میخوریم!
👳🏻 چشمان پیر آسید احمد به خندهای شیرین غرق چین و چروک شد، دستی سرِ شانه مجید زد و با مهربانی پاسخ داد:
- برو باباجون! برو که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمودن هر چی ایمان آدم کاملتر باشه، بیشتر به همسرش اظهار محبت میکنه! برو پسرم!
🏻 و با این جملات دل مجید را گرم تر کرد و من همچنان پشت نردهها پنهان شده بودم که حالا بیشتر از آسید احمد خجالت میکشیدم.
🕌 مجید با عجله از حیاط خارج شد و من هم به دنبالش به راه افتادم.
🏻نزدیکش که رسیدم، آهسته صدایش کردم: «مجید!» شاید باورش نمیشد این صدای من باشد که ایستاد و به پشت سرش نگاهی کرد.
👁 چشمش که به من افتاد، نگاهش از تعجب به صورتم خیره ماند و پیش از آنکه چیزی بپرسد، خودم اعتراف کردم:
✋🏻هر چی خواستم تو خونه بمونم، نتونستم! همش دلم اینجا بود!
🏻از لحن معصومانهام، صورتش به خندهای شیرین گشوده شد و قدمی به سمتم آمد.
👁 نگاهش از شادی حضورم به درخشش افتاده و نمیدانست احساسش را چگونه بیان کند که آهسته زمزمه کرد:
🏻قبول باشه الهه جان!
👁 چشم از چشمم بر نمیداشت و شاید گرهِ گریه را روی تار و پود مژگانم میدید که محو حال خوشم شده و پلکی هم نمیزد که خودم شهادت دادم:
👌🏻مجید من امشب گریه نکردم که حاجت بگیرم، فقط گریه میکردم که خدا منو به خاطر امام علی (علیهالسلام) ببخشه! فقط گریه
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت دویست و نود و هشتم
💚 هر چند لباس سیاه به تن نکرده و مثل مجید و آسید احمد و بقیه عزادار امام علی (علیهالسلام) نبودم، ولی از شب نوزدهم آنچنان محبتی به دلم افتاده بود که در روز شهادت ایشان، یادش لحظهای از خاطرم جدا نمیشد.
🕌 به خصوص از دیشب که به همراه مامان خدیجه و زینبسادات برای احیاء شب ٢١ ماه رمضان به مسجد رفته و حالا حسابی هواییاش شده بودم که از صبح کتاب نهجالبلاغهای را که از زینبسادات به امانت گرفته بودم، زمین نگذاشته و در بوستان کلمات قصار امام علی (علیهالسلام) خرامان میگشتم.
🏻البته پیش از این هم در مقام یک مسلمان اهل سنت، دوستدار خاندان پیامبرم (صلیاللهعلیهوآله) بودم، اما گریههای این دو شب قدر، به این محبت صاف و ساده، رنگ و بویی دیگر داده بود، به گونهای که از امروز برای مراسم فردا شب بیقراری میکردم و دلم میخواست هر چه زودتر سفره شب ٢٣ پهن شده و من از جام مناجاتهایی جانانه سیراب شوم!
☀ ساعتی تا اذان ظهر مانده بود که زنگ در به صدا در آمد.
👨🏻 عبدالله بود که حالا مثل گذشته مرتب به خواهرش سر میزد و من چقدر از دیدارش خوشحال شدم که با رویی خوش تعارفش کردم تا داخل شود.
🌙 ماه رمضان بود و نمیتوانستم از برادرم پذیرایی کنم که روی مبل مقابلش نشستم و حالش را پرسیدم.
🚪🛋 چندان سرِ حال نبود که با همه بیمِهریهای پدر و ابراهیم، نگران حالشان شدم و با دلواپسی سؤال کردم:
❓از بابا و ابراهیم خبری شده؟
👨🏻نفس عمیقی کشید و با لحنی گرفته پاسخ داد:
- نه! بابا که کلاً گوشیاش خاموشه. از ابراهیم هم از وقتی رفته، هیچ خبری نداریم.
💔 ترس از سرنوشت مبهم پدر و برادرم، بند دلم را پاره کرد که نمیدانستم دیگر قرار است چه بلایی به سرِ خانوادهام بیاید و باز دلم پیش لعیا بود که سراغش را از عبدالله گرفتم:
❓لعیا چی کار میکنه؟
👨🏻عبدالله هم مثل من دلش برای بیکسی لعیا و ساجده میسوخت که آهی کشید و گفت:
- لعیا که داره دِق میکنه! دستش هم به هیچ جا بند نیس. با این بچه مونده اینجا سرگردون! به هر دری هم که میزنیم هیچ خبری از ابراهیم نیس. بیمعرفت یه زنگ نمیزنه یه خبری به زن و بچهاش بده!
💓 دلم به قدری بیقرار برادرم شده بود که دیگر به حال خودم نبودم تا عبدالله سؤال کرد:
👨🏻پس مجید کجاس؟
🏻نفس بلندی کشیدم، بلکه غصه ابراهیم از یادم برود و با صدایی آهسته پاسخ دادم:
- هر روز از صبح تا غروب میره دفتر مسجد و کارهای اداری مسجد رو انجام میده... و همین کار ساده و حقوق بسیار جزئیاش، برای من و مجید که هنوز نمیتوانست از دست راستش استفاده کند، غنیمت بزرگی بود که با احساس رضایت عمیقی ادامه دادم:
✋🏻خدا رو شکر! حالا دکتر گفته ان شاءالله تا یه ماه دیگه دستش خوب میشه و میتونه دوباره برگرده پالایشگاه... که عبدالله لبخندی زد و به طرزی مرموزانه سؤال کرد:
👨🏻حالا تو چی کار میکنی تو این خونه؟
👁 متوجه منظورش نشدم که به چشمانم دقیق شد و بیشتر توضیح داد:
👨🏻آخه یادمه پارسال که با مجید ازدواج کرده بودی، خودت رو به هر آب و آتیشی میزدی تا مجید سُنی شه. حالا تو خونه یه روحانی شیعه داری زندگی میکنی و مجید صبح تا شب تو مسجد شیعهها کار میکنه!
📗و کتاب نهجالبلاغه را هم دیده بود که به آرامی خندید و گفت:
👨🏻خودتم که دیگه نهجالبلاغه میخونی! و هر چند گمان نمیکرد پاسخ سؤالش مثبت باشد، اما با همان حالت رندانهاش یک دستی زد:
☝🏻حتماً ازت خواستن که باهاشون مراسم احیاء هم بری، مگه نه؟
🏻 و حقیقت چیز دیگری بود که صادقانه شهادت دادم:
- نه، اونا نخواستن. من خودم رفتم!... و نمیتوانستم برایش بگویم این مراسم چه حال خوشی دارد که شنیدن کِی بود مانند دیدن و در برابر نگاه متعجبش تنها یک جمله گفتم:
✋🏻خیلی خوب بود عبدالله!
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت دویست و نود و نهم
👌لبخندی لبریز متانت نشانم داد و احساسم را تأیید کرد:
🏻خُب مراسم دعا معمولاً حال خوبی داره!
👨🏻ولی هنوز هم باورش نمیشد با آنهمه شور و شوقی که به سُنی کردن مجیدم داشتم، حالا در آرامشی شیرین دل به شیدایی شیعیان سپرده باشم که با لحنی لبریز تعجب ادامه داد:
☝🏻من موندم! تو هر کاری میکردی که مجید سُنی شه، حتی تا همین چند ماه پیش تا پای طلاق و دادگاه پیش رفتی که مجید بترسه و دست از مذهبش برداره، حالا یه دفعه چی شده که انقدر بیخیال شدی؟ انگار اصلاً برات مهم نیس!
👨🏻و میخواست همچنان موضع منصفانهاش را حفظ کند که با لحنی قاطعانه اعلام کرد:
- البته من از اول هم با اون همه تلاش تو برای سُنی کردن مجید مخالف بودم! میگفتم خُب هر کسی مذهب خودش رو داره! ولی میخوام بدونم تو یه دفعه چرا انقدر عوض شدی؟
⏳و این تغییر چندان هم ناگهانی نبود که حاصل یک سال و سه ماه زندگی با یک مرد شیعه بود که میدیدم در مسلمانیاش هیچ نقصی وجود ندارد!
🌳🏣🌴 که ارمغان بیش از چهل روز حضور در خانهای بود که مرکز تبلیغ تشیع بود و میدیدم که در همه شور و شعارهای مذهبیشان، تنها نام خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را از روی محبت و اخلاص زمزمه کرده و از ریسمان محکم محبت آل محمد (علیهمالسلام) به عرش مغفرت الهی میرسند! که حالا میدانستم تفرقه بین مسلمانان، به دشمنان فرصت میدهد تا هر روز به بهانه اختلاف بین شیعه و سُنی، حیوان درندهای را به جان کشورهای اسلامی بیندازند تا خون مسلمانان را کاسه کاسه سر کشیده و به رژیم صهیونیستی فرصت جولان در قلب عالم اسلام را بدهد! که حالا میفهمیدم همان پافشاری من بر کشاندن مجید به سمت مذهب اهل سنت و قدمی که به نیت تهدید همسرم برای طلاق برداشتم، به برادر بیحیای نوریه و پدر بیغیرتم مجال عرض اندام داد تا پس از لگدمال کردن شرافتم، کمر به قتل کودکم ببندند و در نهایت پیوند دلهای عاشق ما بود که زندگیام را از چنگ فتنهانگیزیهای نوریه نجات داد!
🏻پس حالا من الهه یکسال پیش نبودم که از روی آرامشی مؤمنانه لبخندی زدم و با لحنی لبریز یقین پاسخ دادم:
- عبدالله! من تو این مدت خیلی چیزها یاد گرفتم!
🕰 و ساعتی طول کشید تا همه این حقایق را برای برادرم شرح دهم و میدیدم نگاهش به پای استحکام اعتقاداتم زانو زده و دیگر کلامی نمیگوید که هر آنچه میگفتم عین حقیقت بود.
👌هر چند خودم هم در این راه هنوز کودک نوپایی بودم که به سختی قدم از قدم بر میداشتم و تنها به شعله عشقی که در سرسرای دلم روشن شده بود، سرِ شوق آمده و به روش شیعیان با خدا عشق بازی میکردم! کلامم که به آخر رسید، لبخندی زد و مثل اینکه از توصیف شبهای قدرم به ورطه اشتیاق افتاده باشد، سؤال کرد:
👨🏻 حالا فردا شب هم میری؟
💓 و شوق شرکت در مراسم احیاء شب ٢٣ آنچنان شوری در دل من به پا کرده بود که دیگر سر از پا نمیشناختم!
🏻میدانستم شب ٢٣ با عظمت ترین شب قدر است و آسید احمد گفته بود در این شب تمام مقدرات عالم معین میشود که لبخندی زدم و با اطمینان پاسخ دادم:
✋🏻 «ان شاء الله!» و نمیدانم چه حکمتی در کار بود که از صبح ٢٢ ماه مبارک رمضان، در بستر بیماری افتادم.