eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد🇮🇷🏴
137 دنبال‌کننده
11هزار عکس
11.2هزار ویدیو
404 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
📚📚📚📚📚📚📚📚 سؤال: ⤵️ 📝 آیا در سجدۀ واجب قرآن، رعایت شرایط سجدۀ نماز لازم است؟🤔 جواب: در سجدۀ واجب قرآن باید بر چیزهایی سجده کنید که در نماز سجده بر آن صحیح است، ولی رعایت بقیۀ شرایط سجدۀ نماز، مانند رو به قبله بودن، با وضو بودن و امثال آن لازم نیست. همچنین در سجدۀ واجب قرآن گفتن ذکر واجب نیست، ولی مستحب است، و بهتر است این ذکر گفته شود:  لااله الّا الله حقاً حقاً، لااله الّا الله ایماناً وتصدیقاً، لااله الّا الله عبودیّتاً ورقّاً، سجدتُ لک یا ربّ تعبّداً و رِقّاً، لامستنکفاً ولامُستکبراً، بل أنا عبدٌ ذلیلٌ ضعیفٌ خائفٌ مستجیرٌ. 🍃🌼🍃  
🦋حکم تلاوت قرآن در زمان عادت ماهیانه
🔴 💠 بیشتر زوجین قبل از ازدواج و در دوران نامزدی به همدیگر تعارف می‌کنند مثلاً درب ماشین را برای هم باز می‌کنند، صندلی میز غذاخوری را بیرون می‌کشند و با دقت به حرف‌های هم گوش می‌کنند؛ اما بعد از ازدواج اکثر این رفتارها ترک می‌شود. 💠 زوجین موفق همدیگر را در اولویت هر کاری قرار می‌دهند. البته این به معنای این نیست که زن و مرد رفتار رسمی با همدیگر دارند و مدام در حال تعارف کردن هستند! بلکه منظور این است که زن و شوهر به حرفهای طرف مقابل علاقه نشان می‌دهند، او را جدی می‌گیرند و رفتار آمیزی دارند. در واقع برای یکدیگر وقت می‌گذارند و از افکار، احساسات، علایق و مشکلات طرف مقابل سرسری و به سادگی نمی‌گذرند! 🆔 @khanevadeh_313
@Ostad_Shojaeارتباط موفق_49.mp3
زمان: حجم: 10.68M
🎙 ۴۹ 💠 بعضی از آفت‌ها در رفاقت‌ها، یک آفت محسوب نمی‌شوند؛ بلکه به تنهایی ده‌ها آفتند. 💠 آنانکه از مسخره کردن دیگران، لذت می‌برند، در همین خُلق خویش؛ - روح تجاوز - تحقیر - و تولید کینه را یکجا دارند؛ 💠 وگرنه هرگز قادر به مسخره کردن کسی نبودند! این افراد هـــــرگز محبوب قلب دیگران نخواهند بود. 🔸 🎤 🔸 🆔 @khanevadeh_313
13.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فردا سه شنبه ست شما چه برنامه ای دارید؟؟؟؟
«لا تَغُرَّنَّكُمُ الحَيَوةُ الدُّنْيَا» مبادا زندگى دنيا، شما را بِفَريبد. فاطر/۵
اول راهنمایی ام تمام شد. با همان نمره های هفده، هجده که می شدم، کارنامه قبولی ام را آوردم خانه. تابستان که آمد، بی قراری های معصومه چندین برابر شد. مدام توی خودش می رفت. همه فهمیدیم حال معصومه خوب نیست. تا این که بالاخره برای بابا نامه نوشت؛ در نامه گفت: اگر اجازه ندهی امسال بروم مدرسه، خودکشی می کنم. بابا نگران دخترش بود. حرفی نزد. نامه را نشان مادر داد و رفت سرکار. این نامه را گذاشت به حساب بچگی معصومه و به مادر گفت: به معصومه بگو، دیگر از این حرف ها نزند. بابا در خانه اُبهت داشت. هیچ کداممان جرات نداشتیم روبروی او بایستیم و حرف دلمان را بزنیم. مادر دید چاره ای ندارد. رفت بابلسر خانه عمویم. آن روز پسرعموی مهندسم هم بود. به او گفت: شما شام بیایید خانه ما. بابای معصومه را راضی کنید او را در مدرسه ثبت نام کند. خیلی درس را دوست دارد. همان شب عمو و پسرعمو آمدند و با بابا خیلی صحبت کردند. بابا می گفت: من تعهد کردم. بچه های افراد جلسه مان هیچ کدام مدرسه نمی روند. این جزو وظایف انقلابی ماست. مدرسه طاغوتی است. فکر و ذهن بچه ها را داغون می کنند. حالا ساره هم می رود ناراحتم. بالاخره با کلی دلیل هایی که بابا را قانع نمی کرد، رضایتش را گرفتند. آن زمان در سال سوم راهنمایی تعیین رشته می کردند. نمره معصومه بالا بود و با خوشحالی رفت و در مدرسه بابل ثبت نام کرد؛ مدرسه شاهدخت قدیم که حالا به اسم شهید اصفهانی است. چون نمرات معصومه بالا بود، در رشته ریاضی فیزیک ثبت نام کرد. مدیرشان هم خانم کرباسچی بود. دخترها پنج نفر بودند که از امیرکلا می رفتند بابل و در دبیرستان درس می خواندند. این خانواده ها برای این که دخترهایشان از دست متلک پسرها و امنیت رفت و آمدشان در امان بمانند، برایشان سرویس مدرسه گرفتند. معصومه هم با بقیه با سرویس می رفت و برمی گشت.
وقتی کتاب های دبیرستانی معصومه را دیدم، فهمیدم خیلی سخت است. در راهنمایی خیلی درسم خوب نبود. گاهی معدلم به شانزده می رسید؛ اما معصومه همچنان شاگرد اول کلاس بود و بیست می گرفت. با همین درس خوب، اول دبیرستان را تمام کرد و در دانش سرای تربیت معلم با رتبه هفتم قبول شد. بابا می گفت: یعنی چه دختربچه آن جا شبانه روزی بماند؟! بیش از همه کب ننه پشت معصومه ایستاد، چون همیشه عاشق درس خواندن پسرها و دخترهایش بود، ولی هیچ کدام آنطور که او دلش می خواست، درس نخواندند. مادر هم با کب ننه همراه شد و گفت: آخه مرد، آن جا اچه شکالی دارد. همه دختر هستند، مرد که ندارند بینشان! کب ننه می گفت: من به دلم آرزو مانده، بگذار معصومه برود درسش را تمام کند، شما ها که درس نخواندید. من ساکت بودم. خیلی چیزها را می فهمیدم. بابا می گفت: نه، دختر شب باید بیاید خانه. بالاخره بابا راضی شد تا معصومه در دانش سرای تربیت معلم دخترانه درسش را ادامه بدهد. تکلیف معصومه که مشخص می شود. بابا می بیند که ما سربه هوا نشده ایم و داریم راهی را که او دوست دارد را می رویم. سال بعد من هم انتخاب رشته می کنم و در رشته تجربی به دبیرستان می روم. در دبیرستان به خاطر شرایط انقلاب، دیگر اجباری نبود که روسری سر نکنی، من و معصومه هم روسری به سر می کردیم.
3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👩‍🍳🧑‍🍳 یک پیمانه شیر ، یک پیمانه آب ، کمی نمک نصف قاشق غذاخوری خمیر مایه و نصف ق غ شکر رو با هم مخلوط کنین و دو‌ و نیم پیمانه آرد
آقاےقرائتے 👈هرچہ هوا سردتر شد لباست راضخیم تر مےڪنےتاسرما به تو نفوذ نڪند! هرچہ جامعہ ات فاسدتر شد،تو لباس تقوایت را ضخیم تر ڪن تا درتو نفوذ نڪند و هرگز نگو👈محیط خراب بودمنم خراب شدم.