eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد🇮🇷🏴
137 دنبال‌کننده
11هزار عکس
11.2هزار ویدیو
404 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ساندویچ ساز دارین؟پس فقط ببینید چی براتون آوردم🤩🤩 یک عدد موز رو پوست بگیرین و با چنگال پوره کنین یک عدد تخم‌مرغ رو داخل کاسه بریزین و هم بزنین موز پوره شده رو اضافه و مخلوط کنین دو قاشق غذاخوری روغن دو قاشق غذاخوری شیر یک قاشق غذاخوری شکر بریزین و هم بزنین نصف پیمانه آرد کمی وانیل و بکینگ پودر اضافه و یکدست کنین ساندویج ساز رو داغ کنین، از مواد بریزین و درشو ببندین چند دقیقه زمان بدین تا بپزه میتونین توی فر و قابلمه هم درست کنین،بافت و طعمش عالیه نوش جان😍 ✦••┈❁🍟🍔❁┈••✦ ✦••┈❁🍟🍔❁┈••
7.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👩‍🍳👩‍🍳 سینه مرغ پخته ریش ریش یک‌عدد هویج رنده شده یک عدد پیاز یک عدد متوسط سس مایونز یا پنیر خامه ای یک ق غ پنیر پیتزا چهار ق غ جعفری خرد شده دو ق غ نان لواش یک عدد برای رومال زرده تخم مرغ 🌮🍗 ▬▭▬▭▬▭▬▭▬▭▬
علی آقا هم به این نتیجه رسیده بود که علی اصغر شهید شده. به برادرم احمد و برادرهای خودش که جبهه بودند، گفته بود شما چیزی به ساره نگید. به هر بهانه ای بود مرا از خانه بابا آوردند روستای هتکه پشت. علی آقا به خانواده اش گفت: باید کم کم این ها را برای شهادت علی اصغر آماده کنیم. وقتی این حرف ها را به مادرش می زد، من از آن طرف اتاق، یک چیزهایی شنیدم. مادرشوهرم گفت: آخ! خدام جانِّ. من بمیرم. نازنین ریکا. وشونِ دله از همه قد بلند تر بیه. خوش تیپ ریکا؛ آخ! خدا جانم را بگیرد. من بمیرم. پسر نازنین. در بین اینها از همه قد بلند تر بود. پسر خوش تیپ. هوا هنوز سرد بود. صدای مادرشوهرم را که شنیدم، خزیدم زیر کرسی و خودم را جمع کردم. با خودم می گفتم: علی اصغر شهید شد؟ داداش من شهید شد؟ علی آقا چرا هیچی به من نمی گه؟ همه خبر دارند و من که خواهرش هستم، خبر ندارم؟ من رو چرا آورد این جا؟ الان مامان می میره. من پیشش نیستم؛ یعنی معصومه خبر داره، پیش مامانه؟ نیم ساعتی داخل اتاق تنها ماندم. بعد از نیم ساعت علی آقا و مادرشوهرم و بقیه آمدند داخل اتاق. نشستند و ماتم زده به من نگاه می کردند. منتظر بودم چیزی بگویند. بالاخره از جا بلند شدم و به علی آقا گفتم: یه لحظه بیا، کارت دارم.