eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد🇮🇷🏴
137 دنبال‌کننده
11هزار عکس
11.2هزار ویدیو
404 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 خورشید من ٺویے وبے حضورٺو صبحم بخیرنمےشود اے آفٺاب من گرچهره رابرون نڪنے ازنقاب خود صبحے دمیده نگردد برای من سلام خورشید عالم تاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
احسن الحال چه زمانی رخ می‌دهد؟/ چند شاخص و راه مطمئن برای حرکت در مسیر درست حجت الاسلام والمسلمین مؤمنی در مسجد مقدس جمکران: «الی احسن الحال» زمانی رخ می‌دهد دست در دستان مولایمان حضرت بقیة‌الله اعظم عجل‌الله تعالی فرجه قرار دهیم. متن کامل خبر: news.jamkaran.ir/?p=191851 علیه‌السلام به عشق مهدی عجل‌الله تعالی فرجه 💠💠💠 ✅کانال رسمی مسجد مقدس جمکران: @Jamkaran_ir
🌺نوروز روز ظهور منجی بشریت 🌺از معلی بن خنیس روایت است که در روز *نوروز* به محضر امام صادق علیه السلام وارد شدم که ایشان فرمود: 🌺 می دانی امروز چه روزی است ؟ گفتم : فدایتان شوم ، این روز روزی است که عجم(ایرانی ها) آن را بزرگ می دارند و در آن هدیه می دهند پس حضرت فرمود : ای معلی ! روز نوروز روزی است که: ١. الله از بندگان پیمان گرفت که او را عبادت کنند و بر او شریکی قرار ندهند. ٢. به رسولان و حجج او ایمان آورند و به ائمه علیهم السلام ایمان آورند. ٣. اولین روزی است که خورشید در آن طلوع کرده و بادها در آن وزیدن گرفته اند و زینت زمین در این روز آفریده شده. ٤. روزی است که کشتی نوح بر کوه جودی استقرار یافت. ٥. روزی است که در آن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم امیرالمؤمنین را بر شانه هایش گذاشت تا بتهای قریش را از بالای بیت الحرام سنگ زند و بشکند و همینطور است درباره ابراهیم علیه السلام. ٦. روزی است که نبی صلی الله علیه و آله و سلم به اصحابش امر کرد که با علی علیه السلام به اسم امیرالمؤمنین بیعت کنند و در آن روز بیعت دوم واقع شد. ٧. آن روزی بود که علی علیه السلام به اهل نهروان ظفر یافت و ذوثدیه را کشت. ٨.روزی است که قائم ما و صاحبان امر ظهور می کنند و آن روزی است که قائم ما علیه السلام بر دجال ظفر می یابد 🌺نوروزی نیست مگر اینکه ما در انتظار فرج هستیم. برای اینکه آنروز، از ایام ما و ایام شیعه ی ماست که عجم(ایرانی ها) آن را حفظ کرده در حالی که شما آن را ضایع کردید 📚 منبع: ( مستدرک ‏الوسائل ج : 6 ص : 353 ، بَابُ اسْتِحْبَابِ صَلَاةِ یوْمِ النَّیرُوزِ وَ الْغُسْلِ فِیهِ وَ الصَّوْمِ وَ لُبْسِ أَنْظَفِ الثِّیابِ وَ الطِّیبِ وَ تَعْظِیمِهِ وَ صَبِّ الْمَاءِ فِیهِ )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بازم شو آف دوباره رییس های جمهورآمریکا:سال نو مبارک ع ف :ممنونم بایدن جان سال نو شما هم مبارک😏 ولی خوب حواست بوده که دست های آغشته به خون ایرانیان رو پشتت پنهان کنی
9.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 واکنش احساسی و دیدنی مردم به تولد یک مرد در یکم فروردین ✍🏻 پ.ن: 🔹 این کلیپ به ما نشان می‌دهد که می‌توان بدون نشان‌دادن پوشش‌های نامناسب هم نکته را به مخاطب القاء کرد. 🔹 البته مشکل از صدا و سیمای ماست که در مصاحبه‌هایش این نکته را رعایت نمی‌کند و قبل از فیلمبرداری نسبت به رعایت عفاف مصاحبه شوندگان تذکر نمی دهد
هویزه هم رفتیم. هویزه ویرانه بود. سالگرد شهدای هویزه را خیلی باشکوه برگزار کرده بودند. اکثر خوزستانی ها و مسئولین منطقه آمده بودند و سرسبدِ شهدای هویزه شهید علم الهدی بود. همان روز باد شدیدی آمد و بسیاری چشم هایمان را گرفته بودیم. بادهای گرم خوزستان با گرد و غبارهایش غیر قابل تحمل است. هر هفته همه منتظر روز جمعه بودیم و برای رفتن به جای جدید با همسرانمان مشورت و هماهنگی می کردیم و بعد از یک هفته در خانه ماندن، به اصطلاح اردو می رفتیم. می گفتیم: شوهرامون که وقت ندارند ما رو ببرند تا خوزستان رو بگردیم، حداقل خودمون بریم. علی آقا می گفت: تو خودت دَدَیی بودی، بقیه رو هم مثل خودت کردی. -من؟ من که از همه ساکت ترم. خانم امانی و خانم سرخ پر بین ما بمب انرژی بودند. اگر این ها نبودند، غم و غصه دنیا روی سرمان خراب می شد. ما ها سنمان کم بود و این ها سنّشان از ما بیش تر بود. وقتی ما را می خنداندند، مگر می شد جلوی خنده مان را بگیریم. شب جمعه بود. رفته بودیم مسجد علی ابن ابیطالب (ع) اهواز برای دعای کمیل. گاهی روی همین پله های مسجد می نشستیم. دعای کمیل آن شب را بچه های لشکر تبریز می خواندند. خانم امانی هم کنار من نشسته بود. بین دعای کمیل، دعاخوان با کلمات ترکی گریزی زد و مداحی کرد. ما ترکی نمی فهمیدیم. خانم امانی با دست به من اشاره کرد و حرف ترکی را تکرار کرد. شروع کردیم به خندیدن. آن ها دعا می خواندند و ما می خندیدیم. خدا از سر تقصیراتمان بگذرد. مگر این خنده هایمان بند می آمد. دعا تمام شد و ما هنوز داشتیم می خندیدیم.
گاهی در بین گشت و گذارها زن های عرب را می دیدیم. رسم و رسومات آن ها برای ما که بچه های شمال و مازندران بودیم، جای تعجب داشت. یا هیکل های درشتشان را با هیکل های ریزه میزه خودمان مقایسه می کردیم. گاهی این خانم امانی و سرخ پر هر کدام ما را با آن ها مقایسه می کردند و سن کم و ریز بودنمان را دست می انداختند. هر هفته با خانه پدر خودم و پدر علی آقا در تماس بودم. به مادر جریان بارداری ام را گفته بودم. او بیش تر از هر کس نگران و ناراحتم بود و همیشه سفارش می کرد: مراقب خودت باش، از خودت مواظبت کن. بگو چی می خوای تا از این جا برات بفرستم. جویای حال علی اصغر هم بودم. گچش را درآورده بودند. خودش با عصا به مسجد و با دوستانش بیرون می رفتند؛ اما با آن پاهای خرد شده، هنوز سلامتی اش را کامل به دست نیاورده بود. غربت اهواز زیاد بود؛ گاهی نبودن ها، نا ملایمت ها، سختی ها و فشارها، هر زن و شوهری را اذیت می کرد؛ مخصوصا مردهای ما که وظیفه سنگینی به عهده شان بود و با همان حال و هوا به خانه می آمدند. گاهی بین من و علی آقا بحث می شد. همیشه من قهر می کردم؛ اما علی آقا نمی گذاشت بیش تر از یک روز بگذرد، می آمد و شوخی می کرد. من هم دلم داشت برای حرف زدن با او قنج می رفت، اما به روی خودم نمی آوردم؛ همان چند ساعتی که حرف نمی زدم، داغون می شدم؛ اما سیاستم را حفظ می کردم. زن باید این مواقع همیشه سیاستش را حفظ کند تا مرد قربان صدقه اش برود و بعد آشتی کند. می گفتم: برو، باهام حرف نزن، باهات قهرم.