✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_هفتم
💠 از کلام آخرش فهمیدم زینبی که صدا میزد من نبودم،
سعد ناباورانه نگاهش میکرد و من فقط میخواستم با او بروم که با #اشک چشمانم به پایش افتادم:
«من از اینجا میترسم! تو رو خدا ما رو با خودتون ببرید!»
از کلمات بی سر و ته #عربیام اضطرارم را فهمید و میترسید هنوز پشت این پرده کسی در کمین باشد که قدمی به سمت پرده رفت و دوباره برگشت:
«اینجوری نمیشه برید بیرون، #شناساییتون کردن.»
و فکری به ذهنش رسیده بود که مثل برادر از سعد خواهش کرد:
«میتونی فقط چند دیقه مراقب باشی تا من برگردم؟»
💠 برای #حفاظت از جان ما در طنین نفسش تمنا موج میزد و سعد صدایش درنمیآمد که با تکان سر خیالش را راحت کرد و او بلافاصله از پرده بیرون رفت.
فشار دستان سنگین آن #وهابی را هنوز روی دهانم حس میکردم، هر لحظه برق خنجرش چشمانم را آتش میزد و این #ترس دیگر قابل تحمل نبود که با هقهق گریه به جان سعد افتادم:
«من دارم از ترس میمیرم!»
💠 رمقی برای قدمهایش نمانده بود، پای پرده پیکرش را روی زمین رها کرد و حرفی برای گفتن نداشت که فقط تماشایم میکرد.
با دستی که از درد و ضعف میلرزید به گردنم کوبیدم و میترسیدم کسی صدایم را بشنود که در گلو جیغ زدم:
«#خنجرش همینجا بود، میخواست منو بکشه! این ولید کیه که ما رو به این آدمکُش معرفی کرده؟»
لبهایش از ترس سفید شده و بهسختی تکان میخورد:
«ولید از #ترکیه با من تماس میگرفت. گفت این خونه امنه...»
و نذاشتم حرفش تمام شود و با همه دردی که نفسم را برده بود، ناله زدم:
«امن؟! امشب اگه تو اون خونه خوابیده بودیم سرم رو گوش تا گوش بریده بود!»
💠 پیشانیاش را با هر دو دستش گرفت و نمیدانست با اینهمه درماندگی چه کند که صدایش در هم شکست:
«ولید به من گفت نیروها تو #درعا جمع شدن، باید بیایم اینجا! گفت یه تعداد وهابی هم از #اردن و #عراق برای کمک وارد درعا شدن، اما فکر نمیکردم انقدر احمق باشن که دوست و دشمن رو از هم تشخیص ندن!»
خیره به چشمانی که #عاشقش بودم، مانده و باورم نمیشد اینهمه نقشه را از من پنهان کرده باشد که دلم بیشتر به درد آمد و اشکم طعم #شکایت گرفت:
«این قرارمون نبود سعد! ما میخواستیم تو مبارزه کنار مردم #سوریه باشیم، اما تو الان میخوای با این آدمکشها کار کنی!!!»
💠 پنجه دستانش را از روی پیشانی تا میان موهای مشکیاش فرو برد و انگار فراموشش شده بود این دختر مجروحی که مقابلش مثل جنازه افتاده، روزی #عشقش بوده که به تندی توبیخم کرد:
«تو واقعاً نمیفهمی یا خودتو زدی به نفهمی؟ اون بچهبازیهایی که تو بهش میگی #مبارزه، به هیچ جا نمیرسه! اگه میخوای حریف این #دیکتاتورها بشی باید بجنگی! ما مجبوریم از همین وحشیهای وهابی استفاده کنیم تا #بشار_اسد سرنگون بشه!»
و نمیدید در همین اولین قدم نزدیک بود عشقش #قربانی شود و به هر قیمتی تنها سقوط نظام سوریه را میخواست که دیگر از چشمانش ترسیدم.
درد از شانه تا ستون فقراتم میدوید، بدنم از گرسنگی ضعف میرفت و دلم میخواست فقط به خانه برگردم که دوباره صورت روشن آن جوان از میان پرده پیدا شد.
💠 مشخص بود تمام راه را دویده که پیشانی سفیدش از قطرات عرق پر شده و نبض نفسهایش به تندی میزد.
با یک دست پرده را کنار گرفت تا زنی جوان وارد شود و خودش همچنان اطراف را میپائید مبادا کسی سر برسد.
زن پیراهنی سورمهای پوشیده و شالی سفید به سرش بود، کیفش را کنارم روی زمین نشاند و با #مهربانی شروع کرد:
«من سمیه هستم، زنداداش مصطفی. اومدم شما رو ببرم خونهمون.»
سپس زیپ کیفش را باز کرد و با شیطنتی شیرین به رویم خندید:
«یه دست لباس شبیه لباس خودم براتون اوردم که مثل من بشید!»
💠 من و سعد هنوز گیج موقعیت بودیم، جوان پرده را انداخت تا من راحت باشم و او میدید توان تکان خوردن ندارم که خودش شالم را از سرم باز کرد و با #بسم_الله شال سفیدی به سرم پیچید.
دستم را گرفت تا بلندم کند و هنوز روی پایم نایستاده، چشمم سیاهی رفت و سعد از پشت کمرم را گرفت تا زمین نخورم.
از درد و حالت تهوع لحظهای نمیتوانستم سر پا بمانم و زن بیچاره هر لحظه با صلوات و ذکر #یاالله پیراهن سورمهای رنگی مثل پیراهن خودش تنم کرد تا هر دو شبیه هم شویم.
💠 از پرده که بیرون رفتیم، مصطفی جلو افتاد تا در پناه قامت بلند و چهارشانهاش چشم کسی به ما نیفتد و من در آغوش سعد پاهایم را روی زمین میکشیدم و تازه میدیدم گوشه و کنار مسجد انبار #اسلحه شده است...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🚨 آیا میتوانم این دستمال متبرّک را برای خود بردارم؟»
⭕️ هنگام #غبار_روبی مرقد مطهر حضرت #امام_رضا علیهالسلام، خُدّام حرم دستمالهای سفید آغشته به گلاب ناب رابرای غبارروبی به افراد میدهند. #مقام_معظم_رهبری پس از مقداری غبارروبی، دستمال را به سر و صورت خود میکشند. ایشان در یکی از غبارروبیها به آقای #واعظ_طبسی، تولیت اسبق آستان قدس رضوی فرمودند: آیا میتوانم این دستمال متبرک را برای خود بردارم؟»
با اینکه انتصاب و تغییر تولیت آستان قدس رضوی به دست مقام معظم رهبری است ولی با این حال، برای برداشتن پارچه #متبرک به غبار #ضریح امام رضا علیهالسلام، از او اجازه میگیرند. #احترام مقام معظم رهبری به #قانون، برای همه ما درس است.
ایشان پس از کسب اجازه از واعظ طبسی در حالی که چشمهایشان پر از #اشک بود و به راز و نیاز مشغول بودند، با دقت، #دستمال را تا کردند و در جیب خود گذاشتند. برای ما خیلی زیبا بود که آقا در آن حال، این همه توجه دارند که #دستمال_متبرک را تا کنند و با نظم کامل در جیب خود قرار دهند.
🌐 گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو به نقل از حجت الاسلام حقانی
🆔 @sireh_agha
26.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کار اشک ( از اشک کار بر می آید ) ( ۱)
🌺 استاد شیخ حسین انصاریان:
💠 من در قم، زیاد مرحوم #علامه_طباطبایی(ره) را میدیدم، یکی به ایشان گفت: چه شد شما علامه شدید؟ فرمودند: با دوتا سرمایه: یکی #نماز_شب و دیگری #توسل قلبی و اشک به حضرت سیدالشهدا(علیه السلام).
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
#توسل
#اشک
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
#تفسیر_قران_جلسه_83
🌹 آیات۸۲تا۸۶سوره مائده - بخش۴
🔹پيامهای آیات۸۲تا۸۶ سوره مائده
✅دشمنى #یهود با مسلمانان، تاریخى و ریشه دار است.
✅با دشمنان اسلام و غیرمسلمانان، باید با هر یک برخوردى مناسب با رفتار خودشان شود.
✅دوستان و دشمنان خود را همراه با تحلیل صحیح و عوامل روحى و اجتماعى آنان بشناسیم.
✅زمینه هاى رشد در جامعه، سه چیز است: دانشمند بودن، خداترسى و نداشتن روحیّه ى استكبارى.
✅عالمان دینى و عابدان خداترس در اصلاح عقاید و اخلاق جامعه، نقش مؤثر دارند.
✅اگر علم و عبادت و اخلاق به هم پیوند خورد انسان حقّگرا مى شود و تعصب را كنار مى گذارد.
✅#اسلام تعصّب نابجا ندارد و از علماى سایر ادیان كه خدا ترس و با انصاف باشند، منصفانه تمجید مى كند.
✅#تبلیغ_اسلام در بین مسیحیان مؤثّرتر است.
✅#اشک، اگر همراه معرفت باشد، نشانه ى كمال است.
✅روح و فطرت انسان، شیفته ى حقیقت است و چون به معشوق رسید، اشک شوق مى ریزد.
✅در#دعا، از كلمه ى مقدّس «ربّنا» استمداد كنیم.
✅#دعا، در كنار اقرار و ایمان اثر دارد.
✅#اهل_ایمان باید براى رسیدن به مراحل بالاتر دعا كنند.
✅بعد از شناخت حقّ، هیچ عذرى براى ردّ آن نیست.
✅هم نشینى با #صالحان، آرمانى مقدّس است.
✅ایمان به #خداوند، از ایمان به وحى جدا نیست.
✅پاداش ایمان، #بهشت است.
✅یكى از راه هاى #كمال، بازگشت به وجدان خویش و سؤال از خود است.
✅اقرار زبانى به #توحید، رسالت پیامبر و حقّانیّت قرآن، امرى ضرورى است.
✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
💠 در فردای قیامت 💠
که هیچ چیز را از انسان نمیخرند،
#اشک بـر سید الشهدا (علیه السلام) را مثـل
دانــه الـمـــاســی نـقــد مـیکـنـنــد.
✍ آیت الله بهجت (ره)
#امام_حسین ع
#محرم
#اشک کافی نیست!
همه میدونیم که اشکی که بر مصائب امام حسین علیه السلام ریخته بشه چقدر ارزشمند و مهمه اما...
این اشک ریختن کافی نیست
امام حسین در یک سانحه تصادف از دنیا نرفته که فقط با اشک ریختن بخوایم تمومش کنیم!
امام حسین در یک شرایط سیاسی فاسد که سکولار ها و فاسقین با هم حکومت اسلامی رو غصب کرده بودند و ظلم و فساد میکردند ، قیام کرد تا نهی از منکر کنه!
و این رو در وصیت نامش هم ذکر کرده ...
اگر میخوای عاشورا تکرار نشه
امام زمان ظهور کنه
و تو جزو یارانش باشی
باید به وصیت امام حسین علیه السلام عمل کنی
باید بیایی تو خیمه ی امر به معروف و نهی از منکر
وگرنه میشیم مثل اونایی که سر کوه ها نشستند ، بر حسین اشک ریختند ، اما به یاریش نیومدند...💔
امروز هم صدای «هل من ناصر ینصرنی...» شنیده میشه
اگر خوب گوش کنی ، خواهی شنید...
#لبیک_یا_حسین
#لبیک_یا_خامنه_ای
🇮🇷کانال بسيج اساتيد و نخبگان جامعه الزهراء(سلام الله علیها)
https://eitaa.com/joinchat/300875895Cca33e6af03