eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
136 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
9.8هزار ویدیو
385 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃کوفه 🍃 کتاب کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی؛ دکتر محمد حسین رجبی و اما صحبت فقط از دیاری نیست که ذکر اهالی اش با ویژگی خاص در تاریخ پیچیده که شاید مردمان بخشی از تاریخ تمایل ندارند که اهل آن باشند . . . صحبت از دیاری است که فردای ظهور کانون توجه عالم خواهد بود . . . مرکز حکومت جهانی امام زمان علیه السلام. و ما اکثرا در شعار، ! اما در عمل . . . ما که در شعار، اهل کوفه نیستیم؛ شناخت کمی از این جغرافیای رمزآلود داریم. هیچ وقت نفهمیدیم چرا امیرالمؤمنین و سیدالشهدا علیهما السلام با وجود این همه خون دل از این جغرافیا و اهلش رهایش نکردند؟ یا چرا طبق روایات پایگاه حکومت جهانی امام زمان علیه السلام هم قراره کوفه باشه؟ جستجوی پاسخ این سوالات معرفت بخشی و بصیرت افزایی رو به همراه خواهد داشت. سفارش سردار رشید مدافع حرم حاج قاسم سلیمانی به مطالعه این کتاب: من کتاب «کوفه» آقای دوانی را که کتاب قطور اما مهمی است، به شما معرفی می کنم من این کتاب را با دقت خوانده ام. خیلی معرفت می دهد. (در موضوع کوفه) حقیقتا کتابی را با این کار محققانه و تحقیق دقیق کمتر دیده ام.
💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را می‌شنیدم و تلاش می‌کردم از زمین بلند شوم که صدای بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید. یکی از مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید: «نمی‌بینید دارن با تانک اینجا رو می‌زنن؟ پخش شید!» 💠 بدن لمسم را به‌سختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد. او همچنان فریاد می‌زد تا از مقام فاصله بگیریم و ما می‌دویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام می‌آید. 💠 عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت به‌سرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم. رزمنده‌ای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمی‌داد و من می‌ترسیدم عباس در برابر گلوله تانک شود که با نگاه نگرانم التماسش می‌کردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلوله‌های خمپاره را جا زد و با فریاد شلیک کرد. 💠 در سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشی‌ها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و به‌سرعت برگشت. چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده می‌شد، اعتراض کرد: «تو اینجا چیکار می‌کنی؟» 💠 تکیه‌ام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانی‌ام شکسته است. با انگشتش خط را از کنار پیشانی تا زیر گونه‌ام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سدّ شکست و اشک از چشمانم جاری شد. 💠 فهمید چقدر ترسیده‌ام، به رزمنده‌ای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند. نمی‌خواستم بقیه با دیدن صورت خونی‌ام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس می‌گوید: «داعشی‌ها پیغام دادن اگه اسلحه‌ها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.» 💠 خون در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد: «واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟» عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمی‌دانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بی‌توجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب می‌لرزید، ادامه داد: «خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم داده بود، اما وقتی تسلیم شدن ۷۰۰ نفر رو قتل عام کرد!» 💠 روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد: «می‌دونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار حراج‌شون کردن!» دیگر رمقی به قدم‌هایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد. 💠 اگر دست داعش به می‌رسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل! صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ داعش را با داد و بیداد می‌داد: «این بی‌شرف‌ها فقط می‌خوان ما رو بشکنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و کبیرمون رحم نمی‌کنن!» 💠 شاید می‌ترسید عمو خیال شدن داشته باشد که مردانه اعتراض کرد: «ما داریم با دست خالی باهاشون می‌جنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دل خوش کنیم؟» اصلاً فرصت نمی‌داد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید: «همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی می‌کنه تو این جهنم هلی‌کوپتر بفرسته!» 💠 و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد :«ما فقط باید چند روز دیگه کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیات‌شون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی می‌رسن!» عمو تکیه‌اش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد: «فکر کردی من تسلیم میشم؟» و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت داد: «اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش می‌جنگم!» 💠 ولی حتی شنیدن نام امان‌نامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد. چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته را گواه گرفت: «والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.» و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت...
9.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه اشکت جاری شد، التماس دعا😭 تو در آمریکا هستی هنوز میگی امام حسین؟! ☫ به قرارگاه سواد رسانه ای امام رضایی ها بپیوندید👇 https://eitaa.com/gharagahSvadRsanyamamRzaeha
مادرم کرده سفارش که بگو اول ماه ♡ بِاَبی اَنتَ وَ اُمّی یا أباعَبدِالله ♡ ماه 🏴 ماه 🏴 🏴 السلام علیک یا سید الشهداء یا أباعبدالله الحسین (علیه السلام) صدقه اول ماه فراموش نشود
کافی نیست! همه میدونیم که اشکی که بر مصائب امام حسین علیه السلام ریخته بشه چقدر ارزشمند و مهمه اما... این اشک ریختن کافی نیست امام حسین در یک سانحه تصادف از دنیا نرفته که فقط با اشک ریختن بخوایم تمومش کنیم! امام حسین در یک شرایط سیاسی فاسد که سکولار ها و فاسقین با هم حکومت اسلامی رو غصب کرده بودند و ظلم و فساد میکردند ، قیام کرد تا نهی از منکر کنه! و این رو در وصیت نامش هم ذکر کرده ... اگر میخوای عاشورا تکرار نشه امام زمان ظهور کنه و تو جزو یارانش باشی باید به وصیت امام حسین علیه السلام عمل کنی باید بیایی تو خیمه ی امر به معروف و نهی از منکر وگرنه میشیم مثل اونایی که سر کوه ها نشستند ، بر حسین اشک ریختند ، اما به یاریش نیومدند...💔 امروز هم صدای «هل من ناصر ینصرنی...» شنیده میشه اگر خوب گوش کنی ، خواهی شنید... 🇮🇷کانال بسيج اساتيد و نخبگان جامعه الزهراء(سلام الله علیها) https://eitaa.com/joinchat/300875895Cca33e6af03
💢 اربعین ترکیبی از عقل و عاطفه 🌺 ترکیب عشق و ایمان و عقل و عاطفه از ویژگی‌های منحصر به‌فرد مکتب اهل‌بیت علیهم السلام است. 📚 امام خامنه ای مدظله؛ ۱۳۹۴/۹/۹ 📎 📎 📎 📎