♨️مراجع و بزرگان درباره پیوستن به کنوانسیونهای بینالمللی چه گفتند؟
🔻رهبرمعظمانقلاب:
💬 معاهدات و کنوانسیونهای بینالمللی ابتدا در اتاقهایفکر قدرتهای بزرگ و برای تأمین منافع و مصالح آنها پختوپز میشود و سپس با پیوستن دولتهای همسو یا دنبالهرو یا مرعوب شکلِ به ظاهر بینالمللی میگیرد.
🔻حضرت آیتالله مکارمشیرازی:
💬 افایتیاف یک #قرارداد_استعماری است و هدف تنظیم کنندگان سلطه بر امضاکنندگان این قرارداد و نفوذ در امور اقتصادی آنهاست و در تضادّ با قوانین اسلامی و مخالف منافع مسلم ماست.
🔻حضرت آیتالله نوریهمدانی:
💬 حوزه علمیه باید بیدار باشد و با تمام قوا با این قرارداد #مخالفت کند.
نمی گذاریم قرارداد افایتیاف امضا شود.
🔻آیتالله جوادیآملی:
💬 نباید #تسلیم کنوانسیونهای بینالمللی شویم.
🔻حضرتآیتالله علویگرگانی:
💬 با توجه به اشارات مقام معظم رهبری و بیانات مراجع عظام تقلید تصویب قرارداد #افایتیاف به مصلحت کشور و نظام نیست.
#مجمع_تشخیص_مصلحت
♨️اخبار داغ روحانیت
♨️ @khabarehowzeh
📱 http://instagram.com/khabarehowzeh
✍️ پاسخ به یک #شبهه (۱)؛
❓چرا سگ با این همه فایده نجس است؟
◻️ نجاست سگ یک مساله فقهی است که روایات زیادی برای آن وارد شده و اجماع فقها هم بر نجاست آن وجود دارد.
🔹محکمترین دلیل در عمل به احکام، #تسلیم و تعبّد به سخنان خداوند حکیم است، اگر چه ما دلیل واقعی آن حکم را ندانیم.
🔹 در مورد فلسفه واقعی این حکم باید گفت، فلسفه بسیاری از احکام الهی به صورت روشن در آیات و روایات، بیان نشده (مانند عدد رکعات نمازهای پنجگانه)، اما مسلمان چون اعتقاد و باور به خداوند و علم و حکمت او دارد و چون احکام الهی را دارای مصلحت و مفسده واقعی (دنیوی یا اخروی، فردی یا اجتماعی، جسمی یا روحی)، میداند بدانها عامل است هر چند این مصالح و مفاسد را با علم اندک، کشف و فهم نکند.
◻️ نخستین نکته اینکه #طهارتونجاست، ارزش مخلوقات و حقوق آنها را کم یا زیاد نمی کند، حیوانات، همگی مخلوق حق تعالی هستند، بنا بر این هرکدام، در حد و اندازه خود، از حقوقی برخوردارند.
◻️ شریعت، هرگونه آزار حیوانات و از جمله سگ را ممنوع نموده و حفظ جانشان را لازم شمرده است تا آنجا که حتی در صورت کمبود آب برای شرب حیوانی مانند سگ، نباید با آن وضو گرفت. بلکه باید تیمم کرد و حیوان را سیراب نمود.
◻️ رعایت #حقوق سگ یا هر موجود دیگری به معنی عدم آزار، رسیدگی به آب و غذا و مانند این امور است، ولی اینکه حیوان، مونس یا همبازی انسان باشد یا توسط انسان نوازش شود، فایده ای به حال حیوان ندارد تا جزو حقوق حیوان باشد.
◻️ سگ حیوانی است وفادار و در طول تاریخ منافع زیادی برای انسان داشته است، اما مفید بودن ربطی به طهارت و نجاست ندارد.
◻️ امکان دارد اعلام نجاست برای این حیوان، از جهت #بهداشت فردی باشد که مانع سرایت بعضی بیماریها از سگ به انسان شود و یا بعضی #جنبههایروانی بوده تا انسان به این حیوان علاقه مفرط پیدا نکند، تا جایی که سگ خود را بهتر از همسر، فرزند، خانواده و دوست و رفیق بداند؛ یعنی آنچه که امروزه متأسفانه در بعضی جوامع ملاحظه میکنیم.
@HawzahNews | خبرگزاریحوزه
⭕️ اوکراین چه بود و با راهبرد #تسلیم چه شد؟
🔹در دوران جنگ سرد و وجود اتحاد جماهیر شوروی، اوکراین (یکی از جمهوریهای شوروی) محل استقرار یک سوم از موشک های اتمی ابرقدرت شرق شده بود. بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۳۷۰، اوکراین این حجم از سلاح های هسته ای و بهترین تجهیزات طراحی و ساخت سلاح های هسته ای را در اختيار داشت و سومین قدرت اتمی جهان به حساب می آمد.
🔸انبار های سلاح های هسته ای اوکراین شامل ۱۳۰ موشک بالستیک قاره پیما با برد بین ۵ تا ۱۰ هزار کیلومتر بود که هر موشک دارای ۱۰ کلاهک هسته ای بود که تاکنون در سطح موشک های بالستیک بی نظیر است. در مجموع ۱۷۰۰ کلاهک هسته ای در خاک اوکراین وجود داشت. علاوه بر این، اوکراین دارای ۳۳ بمب افکن دورپرواز بود.
🔹اما در سال ۱۳۷۳، اوکراین با امضای معاهده "بوداپست" به همراه آمریکا، انگلیس و روسیه، متعهد شد که کلیه سلاح های هسته ای خود را تحویل دهد و در مقابل آمریکا و انگلیس تعهد کردند که از امنیت و تمامیت ارضی اوکراین درمقابل هرگونه تجاوز خارجی حمایت کنند. اوکراین به این تعهد خود به طور کامل عمل کرد اما از آن به بعد به یک کشور حاشیه ای و آسیب پذیر تبدیل شد.
🔸در بحران فعلی اوکراین و روسیه، آنچه تا کنون مشخص گردیده این است که حمایت جهان غرب از اوکراین در حد اعمال تحریم های جدید، گوناگون و گسترده علیه روسیه باقی خواهد ماند و جهان غرب به رهبری آمریکا هرگز به خاطر اوکراین، اقدام به برخورد نظامی با روسیه نخواهد کرد زیرا هرگونه درگیری نظامی بین روسیه و جهان غرب به جنگ جهانی سوم و جنگی با سلاح های اتمی تبدیل خواهد شد. قطعا اوکراین چنین ارزشی برای جهان غرب ندارد.
🔰 "یوری کاستنکو" سیاستمدار معروف اوکراینی در کتاب "اوکراین و خلع سلاح هسته ای" چنین نوشته است:
🔹«همه ما (اوکراینی ها) فریب خوردیم و برای آن معاهده دست زدیم، بنابراین همه ما مقصریم. خلع سلاح هسته ای با توافق و کف و سوت ملت اوکراین و با حمایت رسانه ای و تبلیغاتی انجام شد.
🔸اما اکنون مشخص شده که آن ارزیابی ها کاملا اشتباه بوده است. گویی اوکراین، عراق دوم شده که نظام آن با تهاجمی بین المللی سرنگون شد و در حال حاضر به سمت تکه تکه شدن و غرق شدن در بحران های گوناگون پیش می رود.»
🔺#دکتر_امیرحمزه_مهرابی
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
@asatid_enghelabi ایتا و سروش
https://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
✨بسم الله الرحمن الرحيم✨
#تفسیر_قرآن_جلسه_66
🌹 آیات 66 تا 68 سوره نساء
💥 وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُواْ مِنْ دِيَارِكُم مَّافَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِّنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُواْ مَا يُوْعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْراً لَّهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتا (66)
💥و إذا لأتيناهم من لدنا اجرا عظيما (67) و لهديناهم صراطا مستقيما (68)
ً
#ترجمه: و اگر به آنان دستور مى داديم كه یكدیگر را بكشید و یا از سرزمین خود بیرون روید، جز افراد کمی از آنها ، این دستور را انجام نمى دادند.
و اگر آنان به آنچه پند داده مى شوند عمل مى كردند، برایشان بهتر و در پایدارى مؤثرتر بود. (66)
و ما نیز در این صورت به طور یقین از نزد خود پاداشی بزرگ به آنان عطا می کردیم. (67)
و قطعا آنان را به راهی راست هدایت می کردیم (68)
این آیات همانند سایر آیات سوره نساء در مدينه نازل شده است.
در آیه 66 سوره نساء براى تکمیل بحث آیه گذشته درباره کسانی که از داوری های عادلانه #پیامبر صلی الله علیه و آله گاهی احساس ناراحتی می کردند مى فرمايد:
و لو أنا كتبنا عليهم أن اقتلوا أنفسكم أو اخرجوا من دياركم ما فعلوه إلا قليل منهم؛ و اگر به آنان دستور می دادیم که یکدیگر را بکشید و یا از سرزمین خود بیرون روید، جز افراد کمی از آنها این دستور را انجام نمی دادند.
یعنی می توانستیم تکالیف سنگین و طاقت فرسایی به آنها بدهیم که کفاره بت پرستی و گناهان بزرگ باشد ولی این کار را نکردیم این ها که درباره آبیاری کردن یک نخلستان و قضاوت عادلانه #پیامبر تسلیم نیستند چگونه می توانند از عهده امتحانات دیگر در آیند.
مثلا اگر به آنان می گفتیم یکدیگر را بکشید و یا از سرزمین خود مهاجرت کنید و بیرون روید چگونه می توانستند در مقابل آن طاقت بیاورند؟!
البته ما چنین دستوری به آنها ندادیم اگر هم این دستور را می دادیم فقط عده کمی از آنها #تسلیم بودند و بدون چون و چرا انجام می دادند.
سپس در ادامه آیه 66 سوره نساء به دو فايده از انجام دستورات #الهى اشاره کرده و می فرماید:
و لو أنهم فعلوا ما يوعظون به لكان خيرا لهم و أشد تثبيتا؛ و اگر آنان به آنچه پند داده می شوند عمل می کردند، برایشان بهتر بود و در پایداری مؤثرتر بود.
اگر موعظه های #خدا و #پیامبر را بپذیرند هم به سودشان است و هم باعث تقویت #ایمان آنها می شود.
سپس در آیه 67 سوره نساء سومين فايده #تسليم و #اطاعت در برابر خدا را بيان کرده و می فرماید:
و إذا لأتيناهم من لدنا اجرا عظيما؛ و ما نيز در اين صورت به طور يقين از نزد خود پاداش بزرگی به آنان عطا می کردیم..
و در آیه 68 سوره نساء چهارمین فایده تسلیم و اطاعت در برابر #خدا را بیان کرده و می فرماید:
و لهدیناهم صراطا مستقیما؛ و قطعا آنان را به راهی راست هدایت می کردیم.
🔹#پيامهای_آیات66تا68سوره_نساء
✅ #مؤمنان باید خود را بسنجند، كه اگر فرمان سختى صادر شد، در برابر آن چگونه خواهند بود؟
✅ هنگام #امتحان، افراد كمترى از عهده ى انجام تكلیف و اثبات ادعا برمى آیند.
✅ فرمان كفر به #طاغوت و رجوع به پیامبر و تسلیم قضاوت هاى او بودن، موعظه و خیرخواهى الهى است.
✅ #خیر و #سعادت در گرو عمل است.
✅ #احكام_الهى مواعظ خداوند است.
✅ هرچه در راه #خدا گام برداریم، ثبات قدم و ایمان بیشتر مى شود.
✅ #تكالیف_الهى هرچند به ظاهر ناخوشایند و سخت باشد، ولى به خیر و صلاح انسان است.
✅ رسیدن به #خیر، ثبات قدم، اجر بزرگ و رهیابی مستقیم، در سایه عمل به مواعظ و پشتکار انسان است.
✅ گام نهادن در راه #خیر، سبب رسیدن به خیر بالاتر و بیشتر می شود.
✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
#تنها_میان_داعش
#قسمت_بیستم
💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش میکردم از زمین بلند شوم که صدای #انفجار بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید.
یکی از #مدافعان مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید:
«نمیبینید دارن با تانک اینجا رو میزنن؟ پخش شید!»
💠 بدن لمسم را بهسختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد.
او همچنان فریاد میزد تا از مقام فاصله بگیریم و ما #وحشتزده میدویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام میآید.
💠 عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت بهسرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش #داعش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم.
رزمندهای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمیداد و من میترسیدم عباس در برابر گلوله تانک #ارباً_ارباً شود که با نگاه نگرانم التماسش میکردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلولههای خمپاره را جا زد و با فریاد #لبیک_یا_حسین شلیک کرد.
💠 در #انتقام سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشیها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و بهسرعت برگشت.
چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده میشد، اعتراض کرد:
«تو اینجا چیکار میکنی؟»
💠 تکیهام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانیام شکسته است.
با انگشتش خط #خون را از کنار پیشانی تا زیر گونهام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سدّ #صبرم شکست و اشک از چشمانم جاری شد.
💠 فهمید چقدر ترسیدهام، به رزمندهای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند.
نمیخواستم بقیه با دیدن صورت خونیام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس میگوید:
«داعشیها پیغام دادن اگه اسلحهها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.»
💠 خون #غیرت در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد:
«واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟»
عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمیدانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بیتوجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب میلرزید، ادامه داد:
«خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم #امان داده بود، اما وقتی تسلیم شدن ۷۰۰ نفر رو قتل عام کرد!»
💠 روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد:
«میدونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار #موصل حراجشون کردن!»
دیگر رمقی به قدمهایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد.
💠 اگر دست داعش به #آمرلی میرسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل!
صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ #اماننامه داعش را با داد و بیداد میداد:
«این بیشرفها فقط میخوان #مقاومت ما رو بشکنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و کبیرمون رحم نمیکنن!»
💠 شاید میترسید عمو خیال #تسلیم شدن داشته باشد که مردانه اعتراض کرد:
«ما داریم با دست خالی باهاشون میجنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! #حاج_قاسم اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دل خوش کنیم؟»
اصلاً فرصت نمیداد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید:
«همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی میکنه تو این جهنم هلیکوپتر بفرسته!»
💠 و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد :«ما فقط باید چند روز دیگه #مقاومت کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیاتشون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی میرسن!»
عمو تکیهاش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد:
«فکر کردی من تسلیم میشم؟»
و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت #وعده داد:
«اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش میجنگم!»
💠 ولی حتی شنیدن نام اماننامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد.
چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته #خدا را گواه گرفت:
«والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.»
و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت...
#ادامه_دارد
#تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_سوم
💠 دیگر گرمای هوا در این دخمه نفسم را گرفته و وحشت این جسد نجس، قاتل جانم شده بود که هیاهویی از بیرون به گوشم رسید و از ترس تعرض #داعشیها دوباره انگشتم سمت ضامن رفت.
در به ضرب باز شد و چند نفر با هم وارد خانه شدند.
از شدت ترس دلم میخواست در زمین فرو روم و هر چه بیشتر در خودم مچاله میشدم مبادا مرا ببینند و شنیدم میگفتند:
«حرومزادهها هر چی زخمی و کشته داشتن، سر بریدن!»
و دیگری هشدار داد:
«حواست باشه زیر جنازه بمبگذاری نشده باشه!»
💠 از همین حرف باور کردم رؤیایم تعبیر شده و نیروهای #مردمی سر رسیدهاند که مقاومتم شکست و قامت شکستهترم را از پشت بشکهها بیرون کشیدم.
زخمی به بدنم نبود و دلم به قدری درد کشیده بود که دیگر توانی به تنم نمانده و در برابر نگاه خیره #رزمندگان فقط خودم را به سمتشان میکشیدم.
یکی اسلحه را سمتم گرفت و دیگری فریاد زد:
«تکون نخور!»
💠 نارنجکِ در دستم حرفی برای گفتن باقی نگذاشته بود، شاید میترسیدند #داعشی باشم و من نفسی برای دفاع از خود نداشتم که #نارنجک را روی زمین رها کردم، دستانم را به نشانه #تسلیم بالا بردم و نمیدانستم از کجای قصه باید بگویم که فقط اشک از چشمانم میچکید.
همه اسلحههایشان را به سمتم گرفته و یکی با نگرانی نهیب زد:
«#انتحاری نباشه!»
زیبایی و آرامش صورتشان به نظرم شبیه عباس و حیدر آمد که زخم دلم سر باز کرد، خونابه غم از چشمم جاری شد و هق هق گریه در گلویم شکست.
💠 با اسلحهای که به سمتم نشانه رفته بودند، مات ضجههایم شده و فهمیدند از این پیکر بیجان کاری برنمیآید که اشاره کردند از خانه خارج شوم.
دیگر قدمهایم را دنبال خودم روی زمین میکشیدم و میدیدم هنوز از پشت با اسلحه مراقبم هستند که با آخرین نفسم زمزمه کردم:
«من اهل #آمرلی هستم.»
و هنوز کلامم به آخر نرسیده، با عصبانیت پرسیدند:
«پس اینجا چیکار میکنی؟»
💠 قدم از خانه بیرون گذاشتم و دیدم دشت از ارتش و نیروهای مردمی پُر شده و خودروهای نظامی به صف ایستاده اند که یکی سرم فریاد زد:
«با #داعش بودی؟»
و من میدانستم حیدر روزی همرزمشان بوده که به سمتشان چرخیدم و #مظلومانه شهادت دادم:
«من زن حیدرم، همونکه داعشیها #شهیدش کردن!»
ناباورانه نگاهم میکردند و یکی پرسید:
«کدوم حیدر؟ ما خیلی حیدر داریم!»
و دیگری دوباره بازخواستم کرد:
«اینجا چی کار میکردی؟»
با کف هر دو دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و آتش مصیبت حیدر خاکسترم کرده بود که غریبانه نجوا کردم:
«همون که اول #اسیر شد و بعد...»
و از یادآوری ناله حیدر و پیکر دست و پا بستهاش نفسم بند آمد، قامتم از زانو شکست و به خاک افتادم.
💠 کف هر دو دستم را روی زمین گذاشته و با گریه گواهی میدادم در این مدت چه بر سر ما آمده است که یکی آهسته گفت:
«ببرش سمت ماشین.»
و شاید فهمیدند منظورم کدام حیدر است که دیگر با اسلحه تهدیدم نکردند،
#رزمندهای خم شد و با مهربانی خواهش کرد:
«بلند شو خواهرم!»
با اشاره دستش پیکرم را از روی زمین جمع کردم و دنبالش جنازهام را روی زمین میکشیدم.
چند خودروی تویوتای سفید کنار هم ایستاده و نمیدانستم برایم چه حکمی کردهاند که درِ خودروی جلویی را باز کرد تا سوار شوم.
💠 در میان اینهمه مرد نظامی که جمع شده و جشن شکست #محاصره آمرلی را هلهله میکردند، از شرم در خودم فرو رفته و میدیدم همه با تعجب به این زن تنها نگاه میکنند که حتی جرأت نمیکردم سرم را بالا بیاورم.
از پشت شیشه ماشین تابش خورشید آتشم میزد و این جشن #آزادی بدون حیدر و عباس و عمو، بیشتر جگرم را میسوزاند که باران اشکم جاری شد و صدایی در سکوتم نشست:
«نرجس!»
💠 سرم به سمت پنجره چرخید و نه فقط زبانم که از حیرت آنچه میدیدم حتی نفسم بند آمد.
آفتاب نگاه #عاشقش به چشمانم تابید و هنوز صورتم از سرمای ترس و غصه میلرزید.
یک دستش را لب پنجره ماشین گرفت و دست دیگرش را به سمت صورتم بلند کرد.
چانهام را به نرمی بالا آورد و گره گریه را روی تار و پود مژگانم دید که #نگران حالم نفسش به تپش افتاد:
«نرجس! تو اینجا چیکار میکنی؟»
💠 باورم نمیشد این نگاه حیدر است که آغوش گرمش را برای گریههایم باز کرده، دوباره لحن مهربانش را میشنوم و حرارت سرانگشت #عاشقش را روی صورتم حس میکنم.
با نگاهم سرتاپای قامت رشیدش را بوسه میزدم تا خیالم راحت شود که سالم است و او حیران حال خرابم نگاهش از غصه آتش گرفته بود...
#ادامه_دارد