✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_هشتم
💠 یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشهای دیگر جعبههای #گلوله؛ نمیدانستم اینهمه ساز و برگ #جنگی از کجا جمع شده و مصطفی میخواست زودتر ما را از صحن مسجد خارج کند که به سمت سعد صورت چرخاند و تشر زد:
«سریع تر بیاید!»
تا رسیدن به خانه، در کوچههای سرد و ساکت شهری که #آشوب از در و دیوارش میپاشید، هزار بار جان کندم و در هر قدم میدیدم مصطفی با نگرانی به پشت سر میچرخد تا کسی دنبالم نباشد.
💠 به خانه که رسیدیم، دیگر جانی به تنم نمانده و اهل خانه از قبل بستر را آماده کرده بودند که بین هوش و بیهوشی روی همان بستر سپید افتادم.
در خنکای شب فروردین ماه، از ترس و درد و گرسنگی لرز کرده و سمیه هر چه برایم تدارک میدید، در این جمع غریبه چیزی از گلویم پایین نمیرفت و همین حال خرابم #خون مصطفی را به جوش آورده بود که آخر حرف دلش را زد:
«شما اینجا چیکار میکنید؟»
💠 شاید هم از سکوت مشکوک سعد فهمیده بود به بوی #جنگ به این شهر آمدهایم که به چشمانش خیره ماند و با تندی پرسید:
«چرا نرفتید بیمارستان؟»
صدایش از خشم خش افتاده بود، سعد از ترس ساکت شده و سمیه میخواست #مهمانداری کند که برای اعتراض برادرشوهرش بهانه تراشید:
«اگه زخمش عفونت کنه، خطرناکه!»
💠 سعد از امکانات رفقایش اطمینان داشت که با صدایی گرفته پاسخ داد:
«دکتر تو #مسجد بود...»
و مصطفی منتظر همین #اعتراف بود که با قاطعیت کلامش را شکست:
«کی این بیمارستان صحرایی رو تو ۴۸ ساعت تو مسجد درست کرد؟»
برادرش اهل #درعا بود و میدانست چه آتشی وارد این شهر شده که تکیهاش را از پشتی گرفت و سر به شکایت گذاشت:
«دو هفته پیش #عربستان یه کامیون اسلحه وارد درعا کرده!»
و نمیخواست این لکه ننگ به دامن مردم درعا بماند که با لحنی محکم ادامه داد:
«البته قبلش #وهابیها خودشون رو از مرز #اردن رسونده بودن درعا و اسلحهها رو تو مسجد عُمری تحویل گرفتن!»
💠 سپس از روی تأسف سری تکان داد و از #حسرت آنچه در این دو هفته بر سر درعا آمده، درددل کرد:
«دو ماه پیش که اعتراضات تو #سوریه شروع شد، مردم این شهر هم اعتراضایی به دولت داشتن، اما از این خبرا نبود!»
از چشمان وحشت زده سعد میفهمیدم از حضور در این خانه پشیمان شده که مدام در جایش میجنبید و مصطفی امانش نمیداد که رو به برادرش، به در گفت تا دیوار بشنود:
«اگه به مردم باشه الان چند ماهه دارن تو #دمشق و #حمص و #حلب تظاهرات میکنن، ولی نه اسلحه دارن نه شهر رو به آتیش میکشن!»
و دلش به همین اشاره مبهم راضی نشد که دوباره به سمت سعد چرخید و زیر پایش را خالی کرد:
«میدونی کی به زنت #شلیک کرده؟»
💠 سعد نگاهش بین جمع میچرخید، دلش میخواست کسی نجاتش دهد و من نفسی برای حمایت نداشتم که صدایش در گلو گم شد:
«نمیدونم، ما داشتیم میرفتیم سمت خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی #ارتش دارن فرار میکنن سمت ما، همونجا تیر خورد.»
من نمیدانستم اما انگار خودش میدانست #دروغ میگوید که صورتش سرخ شده بود، بین هر کلمه نفس نفس میزد و مصطفی میخواست تکلیف این گلوله را همینجا مشخص کند که با لبخندی تلخ دروغش را به تمسخر گرفت:
«اگه به جای مسجد عُمری، زنت رو برده بودی بیمارستان، میدیدی چند تا پلیس و نیروی #امنیتی هم کنار مردم به گلوله بسته شدن، اونا رو هم ارتش زده؟»
💠 سمیه سرش را از ناراحتی به زیر انداخته، شوهرش انگار از پناه دادن به این زوج #آشوبگر پشیمان شده و سعد فاتحه این محکمه را خوانده بود که فقط به مصطفی نگاه میکرد و او همچنان از #خنجری که روی حنجرهام دیده بود، #غیرتش زخمی بود که رو به سعد اعتراض کرد:
«فکر نکردی بین اینهمه وهابی تشنه به خون #شیعه، چه بلایی ممکنه سر #ناموست بیاد؟»
دلم برای سعد میتپید و این جوان از زبان دل شکستهام حرف میزد که دوباره به گریه افتادم و سعد طاقتش تمام شده بود که از جا پرید و با بیحیایی صدایش را بلند کرد:
«من زنم رو با خودم میبرم!»
💠 برادر مصطفی دستپاچه از جا بلند شد تا مانع سعد شود که خون #غیرت در صدای مصطفی پاشید و مردانه فریاد کشید:
«پاتون رو از خونه بذارین بیرون، سر هر دوتون رو سینهتونه!»
برادرش دست سعد را گرفت و دردمندانه التماسش کرد:
«این شبا شهر قُرق #وهابیهایی شده که خون شیعه رو حلال میدونن! بخصوص که زنت #ایرانیه و بهش رحم نمیکنن! تک تیراندازاشون رو پشت بوم خونهها کمین کردن و مردم و پلیس رو بیهدف میزنن!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🔰 به نظر شما چرا جمهوری اسلامی باید روی حجاب پافشاری کند و برای آن اینقدر هزینه بدهد؟
💢 آیا راحتتر نیست که #پوشش و سایر محدودیتها در روابط را #آزاد کند و اجازه دهد مردم در این لذتهای مادی غرق شوند و دیگر کاری به کار حکومت نداشته باشند؟
#فمینیسم_ابزار_استعمار
⚠️ اتفاقا تمام نظامهای سیاسی دنیا نفع خود را در این میبینند که مردم و به خصوص جوانان در سرگرمی و لذتهای #جنسی غرق باشند و در عوض آنها به #حکومت خود ادامه دهند. اتفاقی که در کشورهای غربی رخ داده است. #جمهوری_اسلامی نیز اگر صرفا حفظ قدرت و حکومت برایش مهم باشد، راحتترین کار همین است!
✅ اما از آنجایی که #کرامت_انسانی و رشد استعدادهای انسان و به خصوص #زنان برای جمهوری اسلامی مهم است، روی این اصل ایستاده است و برای آن هزینه میدهد و #شهید تقدیم میکند. و نمیگذارد زنان به کالای لذت جویی مردان تبدیل شوند.
برای روشن شدن اهمیت این اقدام، کافی است به سند زیر دقت کنید:
♨️ در سال 2001، شاهزاده #بندربن_سلطان، سفیر #عربستان_سعودی در واشنگتن، در گفتوگویی که با #نیویورک_تایمز انجام میدهد، دربارۀ مقایسۀ #عربستانِ امروز و ایرانِ زمانِ شاه میگوید:
«در سالهای پایانیِ دهۀ 1960، #شاه_ایران تعدادی نامۀ محرمانه به #ملک_فیصل، #پادشاه_عربستان، نوشت. وی در یکی از آنها نوشته بود:
📝 "برادرم! از تو خواهش میکنم دست به #مدرنیزاسیون بزن. درهای کشور خود را باز کن. آموزشگاههای #مختلط پسر و دختران را باز بگذار. #دیسکو برگزار کن. مدرن باش، وگرنه تضمین نمیکنم که بتوانی تاجوتخت خودت را نگه داری❗️" »
(📚 nytimes.com/2001/11/04/world/a-nation-challenged-ally-s-future-us-pondering-saudis-vulnerability.html )
👈 یعنی همین کاری که امروز بن سلمان در عربستان انجام میدهد. #کنسرتهای مختلط و انواع برنامههای آزاد برای جوانان برگزار میکند تا دیگر کسی به اقدامات جنایتکارانه او، مانند حمله به #یمن یا اعدام بیش از ۸۰ نفر جوان معترض در یک روز و یا قتل شیعیان توجه نکند.
💢 در پایان خوب است به محیطی که محمدرضا پهلوی در جامعه برای مشغول کردن جوانان به فساد و بیبندوباری ایجاد کرده بود اشاره کنیم. در دوران پهلوی:
❗️ تعداد زنان #دانشگاهی (12٫884 نفر) کمتر از یکسوم تعداد زنان #بدکاره (50.000 نفر) بود.
❗️ تعداد کتابخانههای کل کشور (۲۹۰ کتابخانه) کمتر از یکسوم تعداد #مشروبفروشیهای فقط شهر تهران (۸۰۰ باب مغازه) بود.
❗️ میزان مصرف #آبجو روزانه در شهر تهران، 400.000 بطری بود و این در حالی بود که تعداد کتابهای منتشرشدۀ کل سال در کشور، تنها حدود 1000 عنوان بود.
❗️ تعداد دانشگاههای کشور (223 دانشگاه) کمتر از یکپنجم تعداد خانههای #فساد (1٫120 مرکز) بود که برخی از آنان در جهان سرآمد بودند، مانند #کابارۀ شکوفۀ نو، که یکی از چهار کابارۀ معروف جهان بود.
❗️ در دورانی که در ایران، بهندرت کارخانهای دیده میشد، 40 کارخانۀ تولید #مشروبات_الکلی وجود داشت که در 800 مرکز فروش مشروبات عرضه میشد.
#زن_زندگی_آزادی
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir