eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
136 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
9.8هزار ویدیو
385 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشه‌ای دیگر جعبه‌های ؛ نمی‌دانستم اینهمه ساز و برگ از کجا جمع شده و مصطفی می‌خواست زودتر ما را از صحن مسجد خارج کند که به سمت سعد صورت چرخاند و تشر زد: «سریع تر بیاید!» تا رسیدن به خانه، در کوچه‌های سرد و ساکت شهری که از در و دیوارش می‌پاشید، هزار بار جان کندم و در هر قدم می‌دیدم مصطفی با نگرانی به پشت سر می‌چرخد تا کسی دنبالم نباشد. 💠 به خانه که رسیدیم، دیگر جانی به تنم نمانده و اهل خانه از قبل بستر را آماده کرده بودند که بین هوش و بی‌هوشی روی همان بستر سپید افتادم. در خنکای شب فروردین ماه، از ترس و درد و گرسنگی لرز کرده و سمیه هر چه برایم تدارک می‌دید، در این جمع غریبه چیزی از گلویم پایین نمی‌رفت و همین حال خرابم مصطفی را به جوش آورده بود که آخر حرف دلش را زد: «شما اینجا چیکار می‌کنید؟» 💠 شاید هم از سکوت مشکوک سعد فهمیده بود به بوی به این شهر آمده‌ایم که به چشمانش خیره ماند و با تندی پرسید: «چرا نرفتید بیمارستان؟» صدایش از خشم خش افتاده بود، سعد از ترس ساکت شده و سمیه می‌خواست کند که برای اعتراض برادرشوهرش بهانه تراشید: «اگه زخمش عفونت کنه، خطرناکه!» 💠 سعد از امکانات رفقایش اطمینان داشت که با صدایی گرفته پاسخ داد: «دکتر تو بود...» و مصطفی منتظر همین بود که با قاطعیت کلامش را شکست: «کی این بیمارستان صحرایی رو تو ۴۸ ساعت تو مسجد درست کرد؟» برادرش اهل بود و می‌دانست چه آتشی وارد این شهر شده که تکیه‌اش را از پشتی گرفت و سر به شکایت گذاشت: «دو هفته پیش یه کامیون اسلحه وارد درعا کرده!» و نمی‌خواست این لکه ننگ به دامن مردم درعا بماند که با لحنی محکم ادامه داد: «البته قبلش خودشون رو از مرز رسونده بودن درعا و اسلحه‌ها رو تو مسجد عُمری تحویل گرفتن!» 💠 سپس از روی تأسف سری تکان داد و از آنچه در این دو هفته بر سر درعا آمده، درددل کرد: «دو ماه پیش که اعتراضات تو شروع شد، مردم این شهر هم اعتراضایی به دولت داشتن، اما از این خبرا نبود!» از چشمان وحشت زده سعد می‌فهمیدم از حضور در این خانه پشیمان شده که مدام در جایش می‌جنبید و مصطفی امانش نمی‌داد که رو به برادرش، به در گفت تا دیوار بشنود: «اگه به مردم باشه الان چند ماهه دارن تو و و تظاهرات می‌کنن، ولی نه اسلحه دارن نه شهر رو به آتیش می‌کشن!» و دلش به همین اشاره مبهم راضی نشد که دوباره به سمت سعد چرخید و زیر پایش را خالی کرد: «می‌دونی کی به زنت کرده؟» 💠 سعد نگاهش بین جمع می‌چرخید، دلش می‌خواست کسی نجاتش دهد و من نفسی برای حمایت نداشتم که صدایش در گلو گم شد: «نمی‌دونم، ما داشتیم می‌رفتیم سمت خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی دارن فرار می‌کنن سمت ما، همونجا تیر خورد.» من نمی‌دانستم اما انگار خودش می‌دانست می‌گوید که صورتش سرخ شده بود، بین هر کلمه نفس نفس می‌زد و مصطفی می‌خواست تکلیف این گلوله را همینجا مشخص کند که با لبخندی تلخ دروغش را به تمسخر گرفت: «اگه به جای مسجد عُمری، زنت رو برده بودی بیمارستان، می‌دیدی چند تا پلیس و نیروی هم کنار مردم به گلوله بسته شدن، اونا رو هم ارتش زده؟» 💠 سمیه سرش را از ناراحتی به زیر انداخته، شوهرش انگار از پناه دادن به این زوج پشیمان شده و سعد فاتحه این محکمه را خوانده بود که فقط به مصطفی نگاه می‌کرد و او همچنان از که روی حنجره‌ام دیده بود، زخمی بود که رو به سعد اعتراض کرد: «فکر نکردی بین اینهمه وهابی تشنه به خون ، چه بلایی ممکنه سر بیاد؟» دلم برای سعد می‌تپید و این جوان از زبان دل شکسته‌ام حرف می‌زد که دوباره به گریه افتادم و سعد طاقتش تمام شده بود که از جا پرید و با بی‌حیایی صدایش را بلند کرد: «من زنم رو با خودم می‌برم!» 💠 برادر مصطفی دستپاچه از جا بلند شد تا مانع سعد شود که خون در صدای مصطفی پاشید و مردانه فریاد کشید: «پاتون رو از خونه بذارین بیرون، سر هر دوتون رو سینه‌تونه!» برادرش دست سعد را گرفت و دردمندانه التماسش کرد: «این شبا شهر قُرق شده که خون شیعه رو حلال می‌دونن! بخصوص که زنت و بهش رحم نمی‌کنن! تک تیراندازاشون رو پشت بوم خونه‌ها کمین کردن و مردم و پلیس رو بی‌هدف می‌زنن!»... ✍️نویسنده:
🔰 به نظر شما چرا جمهوری اسلامی باید روی حجاب پافشاری کند و برای آن اینقدر هزینه بدهد؟ 💢 آیا راحت‌تر نیست که و سایر محدودیت‌ها در روابط را کند و اجازه دهد مردم در این لذت‌های مادی غرق شوند و دیگر کاری به کار حکومت نداشته باشند؟ ⚠️ اتفاقا تمام نظام‌های سیاسی دنیا نفع خود را در این می‌بینند که مردم و به خصوص جوانان در سرگرمی و لذت‌های غرق باشند و در عوض آنها به خود ادامه دهند. اتفاقی که در کشورهای غربی رخ داده است. نیز اگر صرفا حفظ قدرت و حکومت برایش مهم باشد، راحت‌ترین کار همین است! ✅ اما از آنجایی که و رشد استعدادهای انسان و به خصوص برای جمهوری اسلامی مهم است، روی این اصل ایستاده است و برای آن هزینه می‌دهد و تقدیم می‌کند. و نمی‌گذارد زنان به کالای لذت جویی مردان تبدیل شوند. برای روشن شدن اهمیت این اقدام، کافی است به سند زیر دقت کنید: ♨️ در سال 2001، شاهزاده ، سفیر در واشنگتن، در گفت‌وگویی که با انجام می‌دهد، دربارۀ مقایسۀ امروز و ایرانِ زمانِ شاه می‌گوید: «در سال‌های پایانیِ دهۀ 1960، تعدادی نامۀ محرمانه به ، ، نوشت. وی در یکی از آن‌ها نوشته بود: 📝 "برادرم! از تو خواهش می‌کنم دست به بزن. درهای کشور خود را باز کن. آموزشگاه‌های پسر و دختران را باز بگذار. برگزار کن. مدرن باش، وگرنه تضمین نمی‌کنم که بتوانی تاج‌وتخت خودت را نگه داری❗️" » (📚 nytimes.com/2001/11/04/world/a-nation-challenged-ally-s-future-us-pondering-saudis-vulnerability.html ) 👈 یعنی همین کاری که امروز بن سلمان در عربستان انجام می‌دهد. مختلط و انواع برنامه‌های آزاد برای جوانان برگزار می‌کند تا دیگر کسی به اقدامات جنایتکارانه او، مانند حمله به یا اعدام بیش از ۸۰ نفر جوان معترض در یک روز و یا قتل شیعیان توجه نکند. 💢 در پایان خوب است به محیطی که محمدرضا پهلوی در جامعه برای مشغول کردن جوانان به فساد و بی‌بندوباری ایجاد کرده بود اشاره کنیم. در دوران پهلوی: ❗️ تعداد زنان (12٫884 نفر) کمتر از یک‌سوم تعداد زنان (50.000 نفر) بود. ❗️ تعداد کتابخانه‌های کل کشور (۲۹۰ کتابخانه) کمتر از یک‌سوم تعداد فقط شهر تهران (۸۰۰ باب مغازه) بود. ❗️ میزان مصرف روزانه در شهر تهران، 400.000 بطری بود و این در حالی بود که تعداد کتاب‌های منتشرشدۀ کل سال در کشور، تنها حدود 1000 عنوان بود. ❗️ تعداد دانشگاه‌های کشور (223 دانشگاه) کمتر از یک‌پنجم تعداد خانه‌های (1٫120 مرکز) بود که برخی از آنان در جهان سرآمد بودند، مانند شکوفۀ نو، که یکی از چهار کابارۀ معروف جهان بود. ❗️ در دورانی که در ایران، به‌ندرت کارخانه‌ای دیده می‌شد، 40 کارخانۀ تولید وجود داشت که در 800 مرکز فروش مشروبات عرضه می‌شد. 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir