eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
136 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
9.8هزار ویدیو
385 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
کمی از آب قند را سر کشیدم. مامان با تجربه زنانه اش آرامم کرد. من تازه داغ خانم اسودی را دیده بودم و حالا خانم سجودی. باورم نمی شد. دلم برای مریم خانم می سوخت. ای خدا! خانم سجودی کجاست؟ خبر دارد؟ ندارد؟ چه کار می کند؟ می دانستم که با مادرشوهرش زندگی می کند. یاد بچه هایش، پسر شیطانش میثم و دختر زیبایش سمیه افتادم. سمیه خیلی خوشگل بود. همیشه به خانم سجودی می گفتم: خانم سجودی! خدا این دختر را یواشکی بهت داده ها! چقدر ناز داره! چقدر قشنگه! با این که مامان تمام تلاشش را کرد تا آرامم کند، اضطراب و تپش قلب دست از سرم برنمی داشت. نمی دانستم چه کار کنم. مامان مرتب حرف می زد: این پسره اکبر حالیش نیست. مرد به این بزرگی نمی دونه نباید این طوری بهت خبر بده؟! به مامان گفتم: پسرعمو تقصیری نداشت. من از جبهه و عملیات پرسیدم، این بنده خدا هم خبر داد. کم کم با گریه آرام شدم. دوای اصلی این درد ها و به دست آوردن آرامش، جز دعا، زیارت عاشورا، ذکر، صلوات، نماز و توسل به اهل بیت (ع) چیز دیگری نیست. دو روز بعد جمعه بود. بازار روز جمعه امیرکلا (جمعه بازار) معروف است. خانم سجودی آمده بود جمعه بازار تا کمی برای خانه خرید کند. از طرفی شنیده بود من از اهواز آمده ام. از راه جمعه بازار آمده خانه ما. وقتی در زد و او را جلوی در دیدم، نزدیک بود خودم را ببازم؛ اما از خنده و سلام وعلیکش فهمیدم هنوز از شهادت آقا یوسف خبر ندارد.