eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد🇮🇷🏴
137 دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
11.2هزار ویدیو
404 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
تابستان بود و در خانه ای که تازه ساخته بودیم زندگی می کردیم. به خاطر مسئولیت محور که در منطقه به علی آقا داده بودند، مدت بیش تری را در خانه کنار ما بود. دیدم حالت هایم شبیه زن باردار است. فکرش را نمی کردم. به علی آقا گفتم: می روم آزمایش؛ همان آزمایشگاه مهر بابل. جواب آزمایش مثبت بود. تمام راه را تا خانه گریه کردم؛ ای خدا! من دوتا بچه دارم. حسین شیرخواره است. یکی دیگه؟ نزدیک سه ماه از بارداری ام می گذشت، ولی خبر نداشتم. خودم را ملامت می کردم؛ ای خدا! مردم به من چی می گن؟ مردم نمی گن تو یک دختر داشتی، یک پسر داشتی، دنبال چی بودی؟ باز به این زودی بچه دار شدی؟ اول شهرک صالحین یک سرپایینی دارد. دلم می خواست خودم را از سرپایینی بیندازم و همین طور قِل بخورم و برسم خانه. از باردار شدن ناگهانی خودم عصبانی بودم. رسیدم. در را باز کردم. مامان مثل همیشه آمده بود سر بزند و داخل خانه بود. وقتی مرا دید، هول برش داشت؛ چی شده؟ چه اتفاقی افتاده؟ جریان را گفتم. مامان مانده بود چه بگوید؛ خوشحال باشد؟ ناراحت باشد؟ انگار هیچ چیز نداشت به من بگوید. -حالا خودت را اذیت نکن مادر، ان شاءالله خیره... .