🔺« حاج عیسی» خادم امام خمینی (ره) درگذشت
🔹حاج عيسی جعفرى از سال ۵۹ تا رحلت امام (ره) در خدمت ايشان بود و پس ا زآن نيز تا سال ٨٦ در دفتر بنيانگذار انقلاب اسلامى به خدمت پرداخت.
🔹حاج عیسی صبح امروز مصادف با روز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) بر اثر كهولت سن دار فانی را وداع گفت.
لاله۷🌷
کانال تحلیلی، سیاسی و انقلابی #لشگر_سایبری_سربازان_ولایت
@hsnrb14_sarbazevelayat
#ساره
#قسمت_صد_و_نوزدهم
نامه را بعدا به خودم نشان داد؛ همان قسمت یادگاری را خط زده بود. می گفت: ممکن است من بروم خط و شهید شوم، زشت است این نامه به دست کسی بیفتد و بخواند... بعد می خندید.
درخواستم دلیل داشت. این روزها خبر شهادت رزمنده ها حس دلتنگی را در آدم زنده می کرد. حس تنهایی، حس اینکه چراغ خانه ام خاموش می شود و یک کودک می تواند چراغ خانه ام را روشن نگه دارد.
عاشقانه ترین حرف هایی که زده بودم را رویش خط کشید تا تنها برای خودمان بماند. بعد از این نامه متوجه شد من در چه وضعیت روحی بدی قرار دارم؛ تازه عروس بودم، هنوز بیست سالم نشده بود. اولین عید زندگی ام را تنها سر کرده بودم. او خیلی خوب این ها را می فهمید، اما جنگ این چیزها را نمی فهمید.
حدودا یک هفته بعد، حدود ساعت هفت غروب بیست و یک فروردین، علی آقا در خانه را زد. خانه مادرم بودم. برادرم اصغر رفت و در را باز کرد و با صدایی که حاکی از تعجب و شوق و خوشحالی بود، داد کشید: علی آقا اومد!
من در ایوان بودم، بی هوا چهار تا پله را آمدم پایین. فقط آنقدر می دانم که در حیاط ایستاده بودم و علی آقایم را مقابل خودم دیدم.
همان طور که به چشم هایش نگاه می کردم، به هم دست دادیم. سلام و خوبی و تو کی اومدی، تنها حرف هایی بود که همان لحظه از زبانم بیرون آمد.
#ساره
#قسمت_صد_و_بیستم
سلام و خوبی و تو کی اومدی، تنها حرف هایی بود که همان لحظه از زبانم بیرون آمد. آمدیم و در اتاق نشستیم. من دویدم تا اوضاع سماور را ببینم. همیشه سماور خانه مان روشن و چایی آماده بود.
یک استکان چای ریختم و آوردم برای علی آقا. پدر و برادرم احمد از آمدن ناگهانی اش پرسیدند.
-ناگهان یک مأموریت بهم خورد. باید برم چالوس. بیست و چهار ساعته. یک جلسه ای داریم با فرماندهان سپاه، چون برای جبهه نیرو نیاز داریم و یک روزه اومدم و باید سریع برگردم.
از آمدنش خوشحال بودم، ولی از ماندن کمش ناراحت شدم. گفت: باید نیروی جایگزین برای جبهه ببریم.
پدر و برادرم احمد، یک لحظه امان نمی دادند. احمد بسیجی شده بود و دلش می خواست برود جبهه. مدام سوال می پرسید. سوال های بابا هم امان نمی داد. سرم را پایین گرفته بودم تا حجب و حیایم را مقابل پدر و برادرم رعایت کرده باشم.
یک ساعتی گذشت. علی آقا گفت: اگر اجازه بدید، برم یک سری به پدر و مادرم بزنم، هنوز آنها خبر ندارند.
با همان لباس سپاهی و آن کلاه لبه داری که اکثرا روی سرش بود، آمده بود. پرسیدم: این کلاه را خیلی دوست داری؟
-آفتاب خوزستان خیلی تنده، این را سرم می کنم که آفتاب اذیتم نکنه. خیلی راحتم باهاش.
رفته بود خانه و پیکانمان را آورده بود. با هم راه افتادیم. همین که توی ماشین نشستیم، شروع کردم به گله و شکایت: چرا از خودت خبر ندادی؟ یک تلفنی، تماسی؟ چهارده بهمن رفتی، الان بیست و یک فروردین...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ فیلم تکان دهنده از آرزوی شهادت توسط حاج قاسم در هنگام فوت کردن شمع تولدشان در منزل..
#غروبجمعه
🌷یا صاحب الزمان🌷یا صاحب الزمان🌷یا صاحب الزمان
تأثیر گریه های غریبانه ی شماست
دنیا غروب جمعه چه دلگیر میشود…
#اللهم_عجل_لولیك_الفرج 🕊
💔 این جمعه هم گذشت ... 😔
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر كه آب از سرم گذشت 🍃
مانند مرده ای متحرك شدم، بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت 🍃
میخواستم كه وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه كه میخواستم گذشت 🍃
دنیا كه هیچ، جرعه آبی كه خورده ام
از راه حلق تشنه من، مثل سم گذشت 🍃
بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم
از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت 🍃
تا كی غروب جمعه ببینم كه مادرم
یك گوشه بغض كرده كه این جمعه هم گذشت 😔
مولا، شمار! درد دلم بینهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت 😔
حالا برای لحظه ای آرام میشوم
ساعات خوب زندگیام در حرم گذشت 😭
◾این چه رازی ست که صد شعله فرو مرد و هنوز
روشن از داغ تو ظلمت کده ماست حسین◾
☘☘☘☘☘
🍀 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🍀
🥀┄┄┅─ 💚✵─┅┄🥀
🎋چرا گاهی بی دلیل دلمان میگیرد؟
✅جابر جُعفي مي گويد: در محضر امام باقر (علیه السلام) بودم، ناگهان دلم گرفته شد، از امام باقر (علیه السلام) پرسيدم:
🔆یابن رسول الله! گاهي بدون مقدمه و بی دلیل اندوهگين مي شوم، به گونه اي كه اثرش در چهره ام آشكار مي گردد، بي آنكه مصيبتي به من برسد يا چيز ناراحت كننده اي به سراغم آيد،
❓رازش چيست؟
🌹امام باقر (علیه السلام) فرمود:
آري اي جابر! خداوند انسانهاي با ايمان را از سرشت بهشتي بيافريد و نسيم روح خويش را در بين آنها جاري نمود.
✳️به همين خاطر مؤمن برادر مؤمن است، روي اين اساس، اگر در شهري به يكي از ارواح مؤمنان آسيبي برسد، روح ديگر نيز اندوهگين مي شود، زيرا بين روح هاي مؤمنان، ارتباطي وجود دارد..
💐امام باقر علیه السلام با اين بيان، آموخت كه اگر انسان از ناراحتي مؤمنان ديگر، ناراحت نشود، در ايمان او نقص و نارسائي وجود دارد، پس مؤمنان بايد به گونه اي باشند كه از ناراحتي هم با خبر شده و در رفع آن بكوشند.
📌پیوست:
🌘 از دلایل دلگیر بودن غروب جمعه هم علاوه بر محقق نشدن ظهور حضرت در این جمعه، آنست که چون نامه اعمال مومنین به آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف عرضه می شود و حضرت از اعمال ناشایست و گناهان مومنین اندوهگین و غصه دار می شوند.
ناراحتی و اندوه حضرت بر دل مومنین هم اثر میگذارد و بدون آنکه بدانند چرا، غروب جمعه دلشان می گیرد..🥀
🌷یا صاحب الزمان
تأثیر گریه های غریبانه ی شماست
دنیا غروب جمعه چه دلگیر میشود…
📘اصول کافی، باب اخوة المؤمنين … حديث 2، ص 166 - ج 2.
12.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 امروز به مناسبت شهادت مادرمون 🖤براتون یه انیمیشن زیبا آوردم موافقین باهم ببینیم 👀❓بچهها ی مهربون، ما رو هم دعا کنید😔😭