eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
140 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
9.1هزار ویدیو
373 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
✍خانم «کریسدا رودریگز» طراح و نویسنده مشهور جهان قبل از مرگ در سن 40 سالگی بر اثر سرطان معده نوشت: 1. من گران ترین ماشین دنیا را در گاراژم داشتم، اما حالا باید از ویلچر استفاده کنم. 2. در خانه من انواع لباس ها، کفش ها و وسایل قیمتی مارک دار وجود دارد، اما اکنون بدنم در پارچه کوچکی که بیمارستان تهیه کرده است پیچیده شده است. 3. پول زیادی در بانک گرفتم اما الان از این مبلغ سودی نمی برم. 4. خانه من مثل یک قلعه بود، اما الان روی دو تخت در بیمارستان می خوابم. 5. از هتل پنج ستاره تا اکنون گذراندن وقت در بیمارستان از یک کلینیک به کلینیک دیگر 6. من به صدها نفر امضا داده ام اما این بار مدارک پزشکی امضای من است. 7. من برای مرتب کردن موهایم به هفت آرایشگر رفته ام، اما اکنون - یک مو روی سرم نیست. 8. با جت شخصی می توانم به هر جایی پرواز کنم، اما اکنون به دو دستیار برای پیاده روی تا دروازه بیمارستان نیاز دارم. 9. با اینکه غذاها زیاده ولی الان رژیمم روزی دو قرص و شب چند قطره آب نمکه. 10. این خانه، این ماشین، این هواپیما، این مبلمان، این بانک، شهرت و شکوه بیش از حد، هیچ کدام از اینها به درد من نمی خورد. هیچ کدام از اینها به من آرامش نمی دهد. "هیچ چیز واقعی جز مرگ وجود ندارد." در پایان روز مهمترین چیز سلامتی است. لطفا از کم یا مقداری که دارید خوشحال باشید در حالی که سالم هستید، همه چیز داشته باشید، یک بشقاب برای خوردن، یک جای خواب داشته باشید... هیچ چیز را از دست ندهید.
خدمت به همسر انسان را به مقامات عالی معنوی میرساند مراقب باشیم دل همسر را نشکنیم!!
🌷قسمت بیست و چهارم🌷 یک بار دزدی را در محل گرفته بودید،باید میبردید و تحویلش میدادید.در راه کلی با دوستانت از اتفاقاتی که در وقت دستگیری دزد برایتان افتاده بود،گفتید و خندیدید.دزد را با ماشینی دیگر میبردند و من و تو و چند تا از دوستانت در این یکی ماشین .خنده ام نمی آمد و نمیفهمیدم شما برای چه این طور قهقهه می زنید،ولی از اینکه در کنار دوستانت شاد بودی،ته دلم شاد بود.وقتی دزد را تحویل دادی و آمدی،اخم هایت در هم بود و دیگر از آن خنده های مستانه خبری نبود.علتش را که پرسیدم گفتی:((مسئول کلانتری جلوی چشم ما ازش تعهد گرفت و آزادش کرد.یعنی آقازاده زودتر از ما از کلانتری بیرون اومد!)) بودن با تورا به تنهایی ترجیح میدادم.از حوزه که می آمدم،سرکی هم به مغازه ات می کشیدم.همین که پشت دخل میدیدمت،حالم خوب میشد.بعد می آمدم خانه و ناهاری را که صبح زود درست کرده بودم گرم میکردم،سفره می انداختم و منتظر میشدم تا بیایی. بعضی روز ها هم در همان سرک کشیدن به مغازه متوجه میشدم تنهایی و از دوستانت که بیشتر وقت ها می آمدند خبری نیست. آن وقت می آمدم داخل و کنارت می نشستم. همان جا باهم چیزی میخوردیم.اگر هم سر و کله دوستانت پیدا میشد،میرفتم پشت مغازه،همان جایی که برایم درست کرده بودی، و در حالی که به بحث هایتان گوش میکردم،مشغول مطالعه می شدم. هر وقت هم لازم بود از تو مشورت میگرفتم ، چون میدیدم هنگام بحث چقدر خوب راهبری میکنی و به نتیجه میرسی . برای همین ،هر وقت حتی دوستانم به دنبال راه حل بودند،با تو در میان میگذاشتم و نتیجه را به آنها میگفتم. آقا مصطفی ،مشورت با تو همیشه به من آرامش میداد. این همان چیزی است که این روزها خیلی آزارم میدهد. اینکه نیستی تا هر وقت سر یک دوراهی سرگردان ماندم،بگویی:((سمیه از این طرف.)) هر چند این را قبول دارم که هستی،ولی به وقت مشورت جایت خالی است.خیلی خیلی خالی است. فاطمه بیدار شده و صدایم میزند:((مامان خواب بابا رو دیدم.)) میروم بغلش میکنم و میبوسمش:((خب باید خوشحال باشی دخترکم.چرا میلرزی؟)) _برای اینکه رفت . لباس سفیدی تنش بود. به من خندید و رفت. آرام آرام به پشتش میزنم تا دوباره بخوابد.چشمانم را میبندم تا شاید من هم تورا ببینم در لباس سفید و لبخند بر لب ،اما این خوشبختی نصیبم نمیشود. فاطمه میخوابد. روی محمدعلی را میکشم و باز می آیم کنار پنجره. باید بقیه خاطراتم از تورا پیش از آنکه غبار فراموشی روی آن ها بنشیند،در دل این ضبط کوچک جا بدهم. مدتی که از ازدواجمان گذشت،پدرت پیشنهاد داد:((حالا که سفر ماه عسلتون رو نرفتین،بیایین دسته جمعی بریم کربلا.)) سفر به کربلا برایم یک رویا بود،رویایی که فکر نمیکردم تعبیر شود. آن روزها پولی هم در دست و بالمان نبود.به بابا چیزی نگفتیم. پیشنهاد تو این بود:((بیا سرویس عروسی ات رو بفروش،بعد که اومدیم برات بهترش رو می خرم.)) آرزویم دیدن گنبد و بارگاه آقا امام حسین(ع)بود و آقا ابوالفضل(ع). زیارت نجف و سامرا هم که جای خود را داشت. رفتم و سرویسم را که خیلی دوستش داشتم فروختم،چون زیارت کربلا را بیشتر دوست داشتم. چهارصد هزار تومان دستم آمد. صدتومان هم قرض کردیم و ثبت نام کردیم. سفرمان زمینی بود و همراهانمان پدر و مادرت،عمه و دختر عمه و مادر بزرگت بودند. اول رفتیم نجف،بعد سامرا و بعد کربلا. تو بار سوم بود که می رفتی و من بار اول. تو یک بار با بچه های حوزه علمیه رفته بودی و یک بار با بچه های پایگاه. با این همه حس و حالت کمتر از من نبود. ادامه دارد...✅🌹
🌷قسمت بیست وپنجم🌷 در طول سفر حیران بودم،حیران و مشتاق،حیران و عاشق. همه چیز خوب بود جز آنکه گاهی مرا میگذاشتی و با دوستانی که آنجا پیدا کرده بودی،میرفتی زیارت. روزی که چشم باز کردم و دیدم باز هم نیستی،ابر های همه عالم آمد توی دلم و خزیدم به غار تنهایی. وقتی از دستت ناراحت میشدم دیگر نمیتوانستم حرف بزنم،میشدم کوه یخ. وقتی آمدی و حالم را دیدی سعی کردی از دلم دربیاوری.همان روز باید میرفتیم کاظمین. در ماشین کنارم بودی،اما انگار یک عالم از تو فاصله گرفته بودم.دست هایم را که یخ بود چسبیدی:((عزیز باور کن دلم نیومد بیدارت کنم! اون قدر خوب خوابیده بودی که...)) دهانم باز نمیشد جوابت را بدهم.ناله ات بلند شد:((ببین نفرینت من رو گرفت.باور کن دلم بدجور درد گرفته! امروز که رفته بودم زیارت،پیش از اینکه برم حرم دیدم گرسنه‌م .عربی گوشه پیاده رو بساط صبحونه رو پهن کرده بود و نیمرو درست میکرد. با انبری تخم مرغ هارو هم میزد.همون رو می انداخت زمین و باز برمیداشت و زیر و رویش میکرد.بی خیال شدم و یه پرس سفارش دادم.خوردن همان و این دل درد شدید همان!)) رویم را کردم سمت پنجره ماشین و بیرون را نگاه کردم و چشم دوختم به بیابان خشک و نخل های خاک آلود. حال تو خیلی بد بود و چند بار به راننده گفتی نگه دارد،ولی او بیشتر پا را روی گاز گذاشت،چون ظاهرا احساس ناامنی میکرد. صدای انفجار هایی از دور دست می آمد. بالاخره آشتی کردیم. قول دادی در کربلا جبران کنی و دیگر تنهایم نگذاری،اما آنجا هم بیشتر در خدمت پیرزن و پیرمرد های کاروان بودی.شب آخر میخواستی ویلچر مادربزرگت را تحویل بدهی.گفتم:((منم میام .)) گفتی:((بشین هُلت بدم!)) تا گیت بازرسی نشستم روی صندلی چرخ دار و مرا هُل دادی. چقدر خندیدیم! دم گیت گفتم:((مردم دارن نگاه میکنن،اگه الان بلند بشم میریزن و چادرم رو تکه تکه میکنن،میگن شفا گرفته!)) مرا بردی پشت حرم حضرت عباس پیاده کردی.ما نیاز به اتفاقات بزرگ نداشتیم تا بخندیم و شاد باشیم.همین که همدیگر را داشتیم اتفاق بزرگی بود. از کربلا که برگشتیم رفتم حوزه که امتحان هایم را بدهم.آن روز امتحان منطق داشتم.آخر های جلسه بود که یکی از بچه ها آمد و گفت:((آقایی دم در با تو کار داره.)) ورقه ام را دادم و آمدم.تو بودی سوار آردی:((بدو بیا ،داریم میریم ماه عسل.)) _چی می گی برای خودت آقا مصطفی؟امتحان دارم.امتحان بعدی‌ ام رو چه کنم؟مدیر حوزه اگه بفهمه پوست از سرم میکنه. خندیدی،از همان خنده های بلند کودکانه:((دوروزه برمیگردیم،بجنب که دیر شد!)) _وای آقا مصطفی من که چیزی بر نداشتم! _صندلی عقب رو نگاه کن! سبد مسافرتی آنجا بود.درش نیمه باز بود و پر از وسیله.آن طرف تر هم پتو بود و بالش و فلاسک چای و سجاده. از سمت قزوین رفتیم شمال.یک سفر دو نفره،سفر ماه عسل،البته با کمی تاخیر. هرجا را نگاه میکردی رنگ و بوی عشق داشت. زمین عشق و زمان عشق و آسمان عشق. سرراه رفتیم رشت خانه عمویم و شب را آنجا خوابیدیم.صبح ،بعد از نماز،سفره صبحانه را پهن کردند:سرشیر و نان تازه و کره محلی و مربای بهار نارنج.چقدر مزه داد! گفتی:((اینم اولین صبح ماه عسل!))وخندیدی،از همان خنده های بلند کودکانه،بی غل و غش.از اینکه توانسته بودی بعد از یکسال و چند ماه مرا بیاوری ماه عسل،خوشحال بودی.سر راه با هم رفتیم و چند نوع برنج برای مغازه خریدی. _بو کن سمیه! این برنج صدریه،این دُمسیاه،این دودی و اینم چلیپا. بعد راه افتادیم و رفتیم:از انزلی،لنگرود،رودسر،رامسر تا استان مازندران.فردای آن روز امتحان داشتم و دلم شور میزد.گفتی:((بی خیال عزیز! میری کمی عز و التماس میکنی،ازت امتحان میگیرن،فعلا ماه عسلمون رو دریاب!)) باد می وزید و نم باران باعث شده بود روی شیشه ماشین هزار ذره الماس بدرخشد.هوا بوی عطر باران و عشق را با هم داشت.سر راه رفتیم منزل عمه خانم که همسفر کربلایمان بود.ویلایی دستش بود که سوئیتی از آن را به ما داد که رو به دریا بود. ادامه دارد...✅🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰با سلام خدمت همه عزیزان؛ لطفا خساست به خرج ندید... 👆این کلیپو حتما دانلود کنید،با دقت تمام ببینید، در گالری خودتون ذخیره کنید،تو گروه ها و به مخاطبینتون ارسال کنید،هر روز ،روزی چندی بار ببینید و حتما بخاطر بسپارید... 🔹لطفا از نا امیدی در هیچ موردی حرف نزنید حجت بر همه تمامممممم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴امروز ۲۱ شهریور روز سینماست، بجاست یادی کنیم از جلسه‌ای صمیمانه با رهبر انقلاب و شوخی‌های شیرین ایشان با برخی هنرمندان..😁 کانال خط رهـبری عضوشوید🇮🇷 @khatrahbari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ بازشدن گره‌ای که نمی‌دونی علتش چیه؟ استاد‌مسعودعالی
حاج آقا پناهیان : ✅ الآن یکی از مهمترین امر به معروف ها تبلیغ چهره به چهره فرزند آوری هست باید تک تک با اونایی که قصد ندارن بچه بیارن صحبت کنیم و تشویق کنیم به فرزند آوری.. 🔰با پیامبر(ص) کسایی مخالفت کردن که نتونستن مناسبات زندگیشون رو با اسلام هماهنگ کنن،میگفتن داریم زندگی مون رو میکنیم،هجرت چیه؟ 🔰امام حسین(ع)رو کسایی تنها گذاشتن و کسایی شهید کردن که نمیخواستند مناسبات زندگیشون رو تغییر بدن 🔰یکی اومد به امام حسین(ع) گفت نرو خطر داره کشته میشی امام حسین(ع)فرمود :بیا باهم بریم طرف گفت من میگم خطر داره نرو، شما میگی منم بیام! عمر سعد از فرزندان رزمنده های اسلام بود طوری کارش عجیب بود که حضرت زینب (س) بهش گفتن:عمر سعد تو اینجا هستی و دارن حسین رو شهید میکنن! ✅ الآنم رهبر ما دستور فرزند آوری دادن، کدوم ما مناسبات زندگی مون رو تغییر دادیم و فرزند آوری رو بیشتر کردیم؟! 🔰 علامه تهرانی(ره) میگفتن: الآن اولویت فرزند آوری انقدر زیاده که حتی میشه شیر دهی تا دوسال رو انجام نداد! و بارداری های نزدیک بهم داشت تا تعداد بیشتری بچه بیاریم.
👈 آزادی به سبک فرانسوی! 👇 در روزهای اخیر از ورود۳۰۰دانش‌آموز محجبه فرانسوی به مدارس جلوگیری شده است. 💯قرارگاه سایبری عَمّار 🇮🇷 به جمع عمًّارها👆بپیوندید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸📿🌸 خــدایا🤲 فــرار می کنم از خـودت به خـودت یعنی تمام دارایی ام و امـن ترین پناهـم تــو هـستی مـــرا به نگاهی دریـاب... وقت عاشقی التماس دعا 💐  ألـلَّـھُمَ الرُزقنا زِیارَة کَربَلا 🌹ألـلَّـھُمَ عـجــِّلْ لِوَلــیِـکَ ألفـرَج🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظاتی تاریخی از ورود دسته پرشور ایرانیان به صحن مطهر حضرت اباعبدالله‌الحسین(ع) در شب و مداحی سوزناک کربلائی "حسین ستوده" قول میدم اگه ورق برگرده و علی نمیره جوری لالایی بخونم حرمله گریه‌اش بگیره😭
‏ای تمام وصیت دوستت دارم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به فکر دل دخترت هم باش تمومی نداره غم و غصه هاش می‌بردی منو با خودت ای کاش... 🏴 السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ (ص)...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹 آیات ۱۳۸ و ۱۳۹ سوره انعام 💥وَ قَالُوا هَٰذِهِٓ أَنْعَامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لَا يَطْعَمُهَآ إِلَّا مَنْ نَشَآءُ بِزَعْمِهِمْ وَأَنْعَامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهَا وَ أَنْعَامٌ لَا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْتِرَآءً عَلَيْهِ ۚ سَيَجْزِيهِمْ بِمَا كَانُوا يَفْتَرُونَ (۱۳۸) 💥 وَ قَالُوا مَا فِي بُطُونِ هَٰذِهِ الْأَنْعَامِ خَالِصَةٌ لِذُكُورِنَا وَ مُحَرَّمٌ عَلَىٰٓ أَزْوَاجِنَا ۖ وَ إِنْ يَكُنْ مَيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكَآءُ ۚ سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ ۚ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ (۱۳۹) : و به گمان بی اساس خود گفتند: این چهار پایان و زراعتی كه ممنوع است، فقط كسی كه ما بخواهیم باید از آنها بخورد، و چهارپایانی است كه سوار شدن بر آنان حرام است، و چهارپایانی كه [هنگام ذبح‌] نام خدا را بر آنها نمی ‌بردند، در حالی كه [این قوانین را به دروغ‌] به خدا نسبت می‌ دادند؛ به زودی خدا آنان را در برابر آنچه دروغ می ‌بستند، مجازات خواهد كرد‌ (۱۳۸) و گفتند: آنچه در شكم این چهارپایان است ویژه مردان ماست، و بر همسرانمان حرام است، و اگر مُرده باشد همگی در آن شریكند؛ به زودی خدا آنان را بر این فتوای بی ‌پایه و باطلشان جزا خواهد داد، زیرا خدا حكیم و داناست (۱۳۹) 🌷 : چهار پایان 🌷 : زراعت 🌷 : ممنوع 🌷 : بخورد 🌷 : به گمان بی اساس خود 🌷 : حرام شد 🌷 : نسبت دروغ دادن 🌷 : شکم ها 🌷 : برای مردان ما 🌷 : همسرانمان 🌷 : مرده 🌷 : دانا این آیات در مکه نازل شده است. در اين آيات به چند قسمت از بت‌ پرستان كه حكايت از كوتاهى سطح فكر آنها مى‌ كند اشاره شده است. نخست مى‌ فرمايد: «وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا يَطْعَمُها إِلاّ مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ؛ و به گمان بی اساس خود گفتند: این چهارپایان و زراعتی که ‌ممنوع است فقط کسی که ما بخواهیم باید از آنها بخورد» و منظورشان همان خدمتکاران و متولّيان و بتخانه بود، تنها اين دسته بودند كه به پندار آنها حقّ داشتند از سهم بت ها بخورند. سپس اشاره به دوّمين موردی مى ‌كند كه آنها ممنوع كرده بودند و مى ‌گويد: «وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها؛ و چهارپایانی که سوار شدن بر آنان حرام است. بعد سوّمين قسمت از نارواى آنها را بيان كرده مى ‌گويد: «وَ أَنْعامٌ لا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللّهِ عَلَيْهَا؛ و چهارپایانی که نام خدا را بر آنها نمی بردند» اين جمله ممكن است اشاره به حيواناتى باشد كه به هنگام تنها نام بت را بر آنها مى ‌بردند و يا حيواناتى بوده است كه سوار شدن بر آنها را براى تحريم كرده بودند. عجيب اين است كه به اين احكام خرافى قناعت نمى ‌كردند، «افْتِراءً عَلَيْهِ؛ در حالی که این قوانین را به دروغ به خدا نسبت می دادند» سپس پس از ذكر اين احكام ساختگى مى‌ گويد: «سَيَجْزِيهِمْ بِما كانُوا يَفْتَرُونَ؛ به زودی خدا آنان را در برابر آنچه دروغ می بستند، مجازات خواهد کرد» سپس به يكى ديگر از احكام خرافى بت‌ ‌پرستان در مورد گوشت اشاره كرده مى‌ فرمايد: «وَ قالُوا ما فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُكُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلى أَزْواجِنا وَ إِنْ يَكُنْ مَيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكاءُ؛ و گفتند: آنچه در شکم این چهارپایان است ویژه مردان ماست، و بر همسرانمان است و اگر مرده باشد همگی در آن شریکند» منظور جنین های در شکم این حیوانات است. سپس به دنبال اين حكم جاهلى، مى ‌فرمايد: «سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ؛ به زودی آنان را بر این فتوای بی پایه و‌باطلشان جزا خواهد داد» و در پايان آيه مى‌ فرمايد: «إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ؛ زیرا او حکیم و داناست» هم از اعمال و گفتار و تهمت هاى نارواى آنان باخبر است و هم روى حساب، آنها را مجازات مى ‌كند. 🔹پيامهای آیات ۱۳۸ و ‌۱۳۹ انعام ✅ باید منسوب به خدا باشد، نه بر پایه‏ ى گمان، خیال، قیاس ✅ مبارزه با ، یكى از وظایف اصلى پیامبران است. ✅ حلال‏ ها و تحلیل حرام‏ ها، افترا بر خداست. ✅ بدعت‏ گذاران، در انتظار كیفر قوانین موهوم خود باشند. ✅ تبعیض بی جا میان زن و مرد، عملی جاهلی است. ✅ در ، تحقیر زن تا آن حد بود که در بعضی موارد از حیوان سالم بهره ای نداشت و فقط در گوشت حیوان مرده شریک بود. ✅ جزا و کیفر الهی، بر اساس علم و حکمت اوست. ✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹 آیه ۱۴۰ سوره انعام 💥قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوٓا أَوْلَادَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَآءً عَلَى اللَّهِ ۚ قَدْ ضَلُّوا وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ : قطعاً كسانی كه فرزندان خود را از روی سبک مغزی و جهالت كشته ‌اند، و آنچه را خدا روزی آنان كرده بود بر پایه دروغ بستن به خدا حرام شمرده ‌اند، زیان كردند؛ به راستی كه گمراه شدند و هدایت یافته نبودند. 🌷 : فرزندانشان 🌷 : جهالت 🌷َ : حرام شمرده اند 🌷 : دروغ بستن 🌷 : گمراه شدند 🌷 : نبودند 🌷 : هدایت یافتگان به دنبال آیات قبلی كه سخن از قسمتى از احكام خرافى و آداب زشت و ننگين بت پرستان به ميان آورد، در اين آيه به شدّت همه اين اعمال و را محكوم كرده و در جمله ‌هايى كوتاه امّا بسيار رسا و جالب، وضع آنها را روشن مى ‌سازد. نخست مى‌گويد: «قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ؛ قطعا کسانی که فرزندان خود را از روی سبک مغزی و جهالت کشته اند زیان کردند» هم از نظر انسانى و اخلاقى، و هم از نظر عاطفى، و هم از نظر اجتماعى گرفتار خسارت و زيان گشتند و از همه بالاتر خسارت معنوى در ديگر! هر يک‌‌ از اين تعبيرها به تنهايى براى معرّفى زشتى عمل آنها كافى است. كدام علم و دانش اجازه مى ‌دهد كه چنين عملى را به عنوان يک سنّت و يا قانون در جامعه خود بپذيرد؟ اينجاست كه به ياد گفتار «ابن عباس» مى ‌افتيم كه مى ‌گفت: اگر كسى بخواهد ميزان عقب ماندگى اقوام جاهلى را بداند آيات سوره انعام را بخواند. سپس مى ‌گويد: «وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللّهُ افْتِراءً عَلَى اللّهِ؛ و آنچه را خدا روزی آنان کرده بود بر پایه دروغ بستن به خدا حرام شمرده اند» در اين جمله با تعبير ديگر، اعمال آنها محكوم شده است، زيرا آنها نعمتى را كه به آنان «روزى» داده بود و حتّى براى ادامه حياتشان لازم و ضرورى بود بر خود تحريم كردند و قانون خدا را زير پا گذاشتند و ديگر اين كه به «افترا» بستند كه او چنين دستورى داده است، با آن كه ابداً چنين نبود. و در پايان آيه با دو تعبير ديگر آنان را محكوم مى‌سازد، نخست مى‌گويد: «قَدْ ضَلُّوا: به راستی که گمراه شدند» سپس اضافه مى ‌كند «وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ؛ و هدایت یافته نبودند» 🔹پيام های آیه ۱۴۰ سوره انعام🔹 ✅ جهالت و سفاهت، عامل خسارت است. خسارت ‏هایى مانند: از دست دادن فرزند، از دست دادن عاطفه، فقدان نعمت‏هاى حلال، كسب دوزخ و كیفر الهی ✅ ، فدا شدن انسان در راه باطل است. چه قربانى بت شدن، چه فداى خیال نابجا ✅ نابجاى حلال‏ ها، افترا بر خدا است. ✅ انجام هر كارى و تحریم هر چیزى، یا دلیل شرعى مى‏ خواهد یا عقلى ✅ با ، با شدیدترین وجه مقابله و برخورد كنیم. ✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری