eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
142 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
9.4هزار ویدیو
377 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
💠به مناسبت هفته حجاب و عفاف امور بانوان اداره کل تبلیغات اسلامی استان قم برگزار میکند 💠 کارگاه ۱۶ ساعته مجازی 🔹طلایه داران عفاف🔹 با ارائه گواهینامه برخی سرفصل ها عبارتند از: علل بدحجابی و راهکارهای پیشنهادی حجاب از دیدگاه فیزیولوژی و روانشناسی شبهات پیرامون حجاب راهکارهای تبلیغ و ترویج حجاب و... ✅هزینه ثبت نام ۳۰ هزار تومان جهت ثبت نام باید نام و نام خانوادگی و تحصیلات خود را به آیدی @Zand6631 در ایتا ارسال نمایید. 🕠مهلت ثبت نام ۱۲ تا ۱۸ تیرماه ✅جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره تماس ۰۲۵۳۲۹۰۶۶۴۶ در ساعات اداری تماس بگیرید.
‼️نماز خواندن با لباس عکس دار 🔷س 5549: آیا با لباسهایی که روی آن و یا حیوان منقوش است ولی ( ) در زیر لباسی دیگر پوشیده شده است، دارد؟ ✅ج: کراهت دارد. 🆔 @resale_ahkam مقام معظم رهبری
•|بـسمـ الـله الـرحمن الـرحـیم|• 🌸💕 مقدمه: مثل معتاد ها شده بودم. اگه شب به شب به دستم نمی‌رسید ‌به خواب نمی‌رفتم و انگار چیزی کم داشتم. شبی‌ رو با چمران به روایت همسر صبح می‌کردم، شبی رو هم با همت به روایت همسر. بین رفقام دهن به دهن می‌شد مجموعه جدیدی چاپ شده به نام اینک شوکران که زده روی دست نیمه پنهان ماه. در به در راه افتاده بودیم دنبالش... اینجا‌ زنگ بزن، اونجا‌ زنگ بزن. با خاطرات منوچهر مدق که پاک ریختیم‌ به هم. ثانیه شماری می‌کردیم که رفیقمون از تهران خاطرات ایوب بلندی رو زودتر برسونه. بعدها که تو وادیِ نوشتن افتادم، جز آرزوهام بود که برای شهیدی کتابی بنویسم در قدوقواره مدق، چمران، همت، ایوب بلندی و... و روایت فتح اونو چاپ کنه. ولی هیچ وقت به مخیله ام خطور نمی‌کرد روزی برای روایت فتح، زندگی رفیق شهیدم و بنویسم. برای همون ‌رفیقی که خودش هم یکی از اون مشتری های پروپاقرص اون کتاب بود. برای همون رفیقی که خودش هم به همسرش وصیت کرده بود بعد از شهادتش، خاطراتش رو درقالب نیمه پنهان ماه، چاپ کنه! شروع: حسابی کلافه شده بودم. نمی‌فهمیدم جذبِ چه چیزه این آدم شدن؟!! از طرف خانوم ها چند خواستگار داشت؛ مستقیم بهش گفته بودن. اون هم وسط دانشگاه... وقتی شنیدم گفتم: چه معنی داره یه دختر بره به یه پسر بگه قصد دارم باهات ازدواج کنم، اونم با چه کسی! اصلا باورم نمی‌شد..! عجیب تر اینکه بعضی از اون ها مذهبی نبودن. به نظرم که هیچ جذابیتی تو وجودش پیدا نمی‌شد براش حرف و حدیث درست کرده بودن. مسئول بسیج خواهران تاکید کرد: وقتی زنگ زد، کسی حق نداره جواب تلفن رو بده! برام اتفاق افتاده بود که ‌زنگ بزنه و جواب‌ بدم باورم ‌نمی‌شد این‌ صدا، صدای خودش باشه. بر خلاف ظاهر خشک و خشنش، با آرامش و طمانینه حرف می‌زد. تُن صداش زنگ و موج خاصی داشت. از تیپش خوشم‌ نمی‌اومد. دانشگاه‌ رو با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود... شلوار شیش جیب پلنگی گشاد می‌پوشید با پیراهن یقه گرد سه دکمه و آستین بدونِ مچ که می‌انداخت رو شلوار... تو‌‌ فصل سرما با اورکت سپاهی‌اش تابلو بود. یک کیف برزنتی کوله مانند یک وری می‌انداخت رو شونه‌اش، شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ. وقتی راه می‌رفت، کفش هاش رو روی زمین‌ می‌کشید. ابایی هم ‌نداشت تو ‌دانشگاه‌ سرش رو با چفیه ببنده. از وقتی پام به بسیج دانشگاه باز شد،‌ بیشتر میدیدمش. به‌ دوستام می‌‌گفتم: این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهه شصت پیاده شده و همونجا مونده! به خودش هم گفتم.. اومد اتاق بسیج خواهران و پشت به ما و رو به دیوار نشست. اون دفعه رو خودخوری کردم. دفعه بعد رفت کنار میز که نگاش به ما نیافته. نتونستم جلوی خودمو بگیرم و بلند بلند اعتراضم و به بچه ها گفتم..! به در گفتم تا دیوار بشنوه؛ زور می‌زد جلوی خنده اش رو بگیره. معراج شهدا که انگار ارث پدرش بود. هرموقع می‌رفتیم، با دوستاش اونجا می‌پلکیدن. زیر زیرکی می‌خندیدم و می‌گفتم: بچه ها، بازم دار و دسته محمد خانی! بعضی از بچه های بسیج با سبک و سیاق و کار و کردارش موافق بودن، بعضی هاهم مخالف...! بین مخالف ها معروف بود به تند روی‌ کردن و متحجر بودن. اما همه ازش حساب می‌بردن... برای همین ازش بدم می‌اومد، فکر می‌کردم از این آدم های خشک مقدسِ از اون‌ طرف‌ بام افتاده س. اما طرفدار زیاد داشت! خیلی ها میگفتن: مداحی می‌کنه، هیئتیه، می‌ره تفحص شهدا، خیلی شبیه شهداست! توی چشم‌ من ‌اصلا اینطور نبود..! با نگاه عاقل اندر‌ سفیهی بهشون می‌خندیدم که این قدرها هم آش دهن سوزی نیست. کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه، دعای عرفه برگزار می‌شد. دیدم فقط چند تا موکت پهن کرده ان. به مسئول خواهران اعتراض کردم: دانشگاه به این بزرگی و این چند تا تیکه موکت‌؟؟ در جواب حرفم گفت: همینا هم بعیده پر بشه!
🌸💕 وقتی دیدم توجهی نمیکنه، رفتم پیش آقای محمد خانی. صداش زدم، جوابی نداد.. چند بار داد زدم تا شنید. سر به زیر اومد که: +بفرمایین؟؟ بدون مقدمه گفتم: - این موکتا کمه! گفت: +قد همینشم نمیان بهش توپیدم - ما مکلف به وظیفه ایم نه نتیجه. با عصبانیت جواب داد: +این وقت روز دانشجو از کجا میاد؟ بعد رفت دنبال کارش... همین که‌ ‌دعا شروع شد، روی همه موکتا کیپ تا کیپ نشستن، همشون افتادن به تکاپو که: حالا از کجا موکت بیاریم!! یک‌بار از کنار معراج شهدا یکی از جعبه های مهمات رو آوردیم اتاق بسیج خواهران به جای قفسه کتابخونه... مقرر کرده بود برای جابه‌جایی وسایل بسیج، حتما باید نامه نگاری بشه. همه کارها با مقررات و هماهنگی خودش بود. من که خودمو قاطی این ضابطه ها نمی‌کردم! هرکاری به نظرم درست بود همونو انجام ‌می‌دادم. جلسه داشتیم، اومد اتاق بسیج خواهران؛ با دیدن قفسه خشکش زد‌! چند دقیقه زبونش بند اومد و مدام با انگشترهاش ور می‌رفت... مبهوت مونده بودیم با دلخوری پرسید: این اینجا چیکار می‌کنه؟‌؟ همه بچه ها سرشون رو انداختن پایین. زیر چشمی به همه نگاه کردم دیدم کسی نُطُق نمی‌زنه! سرم رو گرفتم بالا و با جسارت گفتم: - گوشه معراج داشت خاک می‌خورد، آوردیم اینجا برای کتابخونه. باعصبانیت گفت: +من مسئول تدارکات رو توبیخ کردم! اون وقت شما به این راحتی می‌گین کارش داشتین؟؟ حرف دلم و گذاشتم کف دستش: - مقصر شمایین که باید همه کارها زیر نظر و با تائید شما انجام بشه!‌ اینکه نشد کار..! لبخندی نشست روی لبش و سرش رو انداخت پایین. با این یادآوری که: +زودتر جلسه رو شروع کنین، بحث رو عوض کرد. وسط دفتر بسیج جیغ کشیدم، شانس ‌آوردم کسی این دور و بر نبود..‌. نه ‌که ‌آدم جیغ جیغویی ‌باشم هااا، ناخودآگاه از ته دلم زد بیرون! بیشتر شبیه جُک و شوخی بود. خانوم ابویی که‌ به زور جلوی خنده اش رو گرفته بود گفت: +آقای محمد خانی منو واسطه کرده برای خواستگاری از تو! اصلا به ذهنم خطور نمی‌کرد مجرد باشه! قیافه‌ی جا افتاده ای داشت. اصلا تو باغ نبودم تا حدی که فکر نمی‌کردم مسئول بسیج دانشجویی، ممکنه از خودِ دانشجو ها باشه. می‌گفتم تهِ تهِش کارمندی چیزی از دفتر نهاد‌ رهبریِ... بی محلی به خواستگارهاش رو هم سر‌همین می‌دیدم که خب، آدم متاهل دنبال دردسر نمیگرده! به خانوم ابویی گفتم: - بهش بگو این فکر رو از توی مغزش بریزه بیرون! شاکی هم شدم که چطور به خودش اجازه داده از من خواستگاری کنه. وصله نچسبی بود برای‌دختری که لای پنبه بزرگ شده‌! کارمون شروع شد.. از من ‌انکار و از اون ‌اصرار.. سر در نمی‌آوردم آدمی که تا دیروز رو به دیوار می‌نشست، حالا اینطور مثل سایه ‌همه جا حسش میکنم دائم صدای کفشش تو گوشم بود و مثل سوهان‌ رو مغزم کشیده می‌شد! ناغافل مسیرم و کج‌می‌کردم، ولی این سوهان مغز تمومی نداشت. هرجا می‌رفتم جلوی چشمم بود: معراج شهدا، دانشکده، دمِ در دانشگاه، نماز خونه و جلوی دفتر نهاد‌ رهبری. گاهی هم سلامی می‌پروند. دوستام میگفتن: از این آدم ماخوذ به حیا بعیده این کارا!
  ┄┅═✧✨﷽✨✧═┅┄ 🍃✨فضائل امیرالمومنین تا عید ولایت🍃✨ 🗓 22 روز مانده تا عید بزرگ غدیر خم در قرآن.. ✨« وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ » ( بقره ۲۵) ✨« به کسانی که ایمان آورده، و کارهای شایسته انجام داده اند، بشارت ده که باغهایی از بهشت برای آنهاست که نهرها از زیر درختانش جاریست » 💢در تفسیر فرات کوفی آمده است که منظور از کسانی که ایمان آورده اند: 💫💐امیرالمومنین و اوصیای بعد از ایشان و شیعیان ایشان هستند 💫💐 📚منابع: ( تفسیر فرات کوفی ص ۵۳ ، شواهد التنزیل ۱/۷۴) 🌷🍃
15-JavadiAmoli_L.mp3_101771.mp3
3.05M
جایگاه زن در ارزشهای معنوی سخنان «آیت الله جوادی آملی» در پاسخ به این سوال که «آیا قرآن بهای بیشتری به مردها داده است یا نه؟و در این میان جایگاه زن چیست؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🍂 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🍃 🌸🌺🌸🌺🌸🍂 🌼🌸🌼🌸🍃 🌸🌺🌸🍂 🌼🌸🍃 🌸🍂 🧞‍♀️🧜‍♀️═ஜ👑ஜ═🧜‍♀️🧞‍♀️ ••———*💕*~💕~*💕*———
تخم مرغ 3 عدد روغن 60 میلی (یک چهارم لیوان) شکر 80 گرم ( یک سوم لیوان) شیر 160 میلی ( دو سوم لیوان) پودر نارگیل 70 گرم (دو سوم لیوان) آرد سفید 225 گرم (یک و نیم لیوان) وانیل یا هل نصف ق چ بیکینگ پودر 5 گرم (1 ق م) برای شربت شکر دو سوم لیوان آب دو سوم لیوان زعفران به میزان لازم گلاب یک چهارم لیوان مواد به دمای محیط برسه . تخم مرغ و شکر رو با همزن خوب پنج دقیقه زدم . وانیل یا هل رو اضافه کردم . روغن مایع و شیر رو هم ریختم . پودر نارگیل هم اضافه کردم می تونین کمتر و بیشتر هم پودر نارگیل بریزید و حتی قابل حذف هم هست و همچنین می تونین از انواع پودرها مثل پودر پسته و بادام و ... هم استفاده کنید . آرد و بیکینگ پودر رو مخلوط و الک کردم و داخلش ریختم و ترکیب کردم . داخل قالب به انداره 15 در 25 سانت کفش کاغذ روغنی انداختم و یا می تونید با ارده یا روغن جدا کننده چرب کنید . در مورد اندازه قالب این بستگی داره که دوست داشته باشید ارتفاع کیک بیشتر بشه یا کمتر . مایه کیک رو ریختم و داخل فر با دمای 180 درجه که از یک ربع قبل گرم شده در طبقه وسط ، به مدت 40 و 45 دقیقه قرار دادم .البته دمای فرها متفاوت هست حتما چک کنید . بعد از پخت که کمی از دما افتاد از قالب خارج کردم . کاغذ روعنی رو کندم و دوباره کیک رو داخل قالب قرار دادم وبرش ( هر شکل مربع و یا لوزی) دادم . روی کیک که خنک شده و از دما افتاده ، شربت خنک ریختم . هر چه قدر بیشتر بمونه داخل یخچال خوشمزه تره . برای شربت : شکر و آب رو داخل ظرفی ریختم و روی حرارت ملایم قرار دادم تا زمانی که شکر حل بشه و بجوشه و بعد زعفران اضافه کردم جدودا ده دقیقه روی گاز بمونه و آخر هم گلاب اضافه کردم . می تونین هل هم داخل شربت بریزید . پ.ن : بدون فر به راحتی این کیک رو داخل تابه روی گاز می تونید درست کنید از شعله پخش کن استفاده کنید و حرارت ملایم رو به کم باشه . تابه از یک ربع قبل مثل فر گرم بشه و بعد مایه کیک بریزید درش رو بزارید و تایم بدید حدود 10 تا 15 دقیقه البته حتما خودتون چک کنید . اگر تابه دو طرفه هم باشه به راحتی می تونید برگردونید تا اون طرفش هم رنگش تغییر کنه .
🖼🔹دیامس تازه مسلمان🔹 🌀خواننده سابق رپ فرانسوی از اسلام و حجاب خود  می گوید: 📝«جسمم و زن بودنم در کنترل خودم است»😊 ✋ خواهرم! با حفظ حجابت برای تازه مسلمانان الگو باش‼️ 👆👆👆👆👆👆👆 @ala_allah
💡‏ایت الله بهاءالدينی می فرمودند: اگر زنان چادری می خواستند؛ نشانشان می دادم عرقی که درفصل گرما به خاطرحفظ حجاب می ریزند؛دانه دانه اش خورشید است؛ شما خورشید خدا هستید. عرقی که زن زیر چادر می ریزد سه جا برای او نور می شود. -در درون قبر -در برزخ -درقیامت ..
⁉️اگر در نماز، مُهر نمازگزار گم شود، وظیفه چیست؟ 〽️اگر در صف نماز جماعت هنگام رفتن به سجده، مهر مفقود بشود وظیفه ما چیست؟ ✅ مراجع عظام تقلید در این‌باره می‌گویند:🔻🔻🔻 اگر در بین نماز (فرادا یا جماعت) چیزى که بر آن سجده مى‌کند گم شود (و یا مثلاً بچّه‌اى آن را بر دارد)و چیزى که سجده بر آن صحیح است نداشته باشد ، دو حالت دارد:   ☘الف. چنانچه وقت وسعت دارد، باید نماز را رها کرده و بعد از تهیه آنچه سجده بر آن صحیح است دوباره نماز بخواند. ☘ب . اگر وقت تنگ است، باید به لباسش سجده کند و اگر فراهم نباشد بر پشت دست، و اگر آن هم نمى‌شود، به چیز معدنى مانند انگشتر عقیق سجده نماید.   🔰آیت الله : (چه در تنگی وقت و  چه در وسعت آن، سجده بر قیر و زفت مقدّم بر سجده بر غیر آنها است ولى اگر سجده بر آنها ممکن نباشد، باید بر لباسش یا هر چیز دیگر که در حال اختیار سجده بر او جایز نیست سجده نماید ولى احتیاط مستحبّ آن است که تا سجده بر لباسش ممکن است بر چیز دیگر سجده نکند). 🔰 آیت الله : (چنانچه وقت نماز باقى است، نماز را تمام کرده و بنا بر احتیاط دوباره مى‌خواند و اگر وقت تنگ است قضا ندارد). [3]. یا اصلا چیزى که سجده بر آن صحیح است ندارد و یا اگر دارد به واسطۀ سرما یا گرماى زیاد و یا تقیه و مانند اینها نمى‌تواند بر آن سجده کند. 🔰آیات عظام و و : اگر لباسش از پنبه یا کتان است، بر آن سجده کند و اگر از چیز دیگرى است بر پشت دست...)؛ 🔰آیت الله : (اگر لباسش از پنبه یا کتان است، بر آن سجده کند و اگر از چیز دیگرى است بر پشت دست یا چیز معدنى مانند انگشتر عقیق سجده نماید و احتیاط لازم آن است که تا سجده بر پشت دست ممکن است به چیز معدنى سجده نکند)؛ 🔰آیت الله : (باید به لباسش سجده کند و اگر بر آن هم نشود باید بر پشت دست .. [بقیه مثل آیت اللّٰه گلپایگانى])؛ 🔰آیت الله : (اگر لباسش از پنبه یا کتان است، بر آن سجده کند و اگر از چیز دیگرى است بر همان یا بر فرش سجده نماید و اگر آن هم ممکن نیست بر فلزّات و اشیاء معدنى سجده کند و اگر مطلقاً چیزى پیدا نمى‌کند که بتوان بر آن سجده کرد، بر پشت دست خود سجده مى‌کند بنا بر این پشت دست آخرین چیزى است که مى‌توان بر آن سجده کرد). 🔰آیات عظام و : (بر پشت دست یا چیز دیگر که در حال اختیار سجده بر او جایز نیست سجده نماید ولى احتیاط مستحبّ آن است که تا سجده بر پشت دست ممکن است بر آن چیز سجده نکند). 🔰 آیت الله : (بنا بر احتیاط به چیز معدنى ..). 🔰 آیت الله : (..بنا بر أظهر. و اگر آن هم نشد، تا نزدیک زمین خم مى‌شود و یا این که با اشارۀ سر، سجده مى‌نماید). امام خمینی، توضیح المسائل (محشّی)، گردآورنده: بنی‌هاشمی خمینی، سید محمدحسین، ج‌1، ص 587 - 589، م 1084 و 1087، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ هشتم، 1424ق 🌐منبع : سایت اسلام کوئست
‼️استفاده از برق شهری 🔷س 5451: اکثر هیئت‌های محلی که به مدت ده روز برگزار می‌شود، جهت چراغانی جلوی تکیه یا هیئت از برق اصلی شهر انشعاب گرفته و استفاده می‌کنند. حکم شرعی چیست؟  ✅ج: اگر با مجوز قانونی باشد اشکال ندارد؛ اما باید وجه برق را بپردازند. اما اگر بدون مجوز باشد، اصل کار خلاف است و موجب ضمان هم هست یعنی هزینه برق مصرفی را باید بپردازند. عزادار سید و سالار شهیدان به هر حال قانون نظام اسلامی را رعایت می‌کند و نسبت به این حقوق عمومی و بیت‌المال هم مواظبت دارد. 📕منبع: khamenei.ir 🆔 @resale_ahkam مقام معظم رهبری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5994568039226410939.mp3
8.08M
•°🌱 •خیال حرم...! میدونی کربلا تو من از ته دلم دوس دارم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط حیییییییدر امیر المومنین است کور شود هر آنکه نتواند دید   •┈┈••✾••┈┈• 💠 @ghadiriyeh110 💠
نتیجه در جامعه 🔵 آثار و فوايد رعايت حجاب و پوشش دينى چیست؟ ۱- بهداشت روانى اجتماع و کاهش هيجانها و التهاب جنسى که سبب کاهش عطش سير ناپذير شهوت است. ۲- تحکيم روابط خانوادگى و برقرارى صميميت کامل زوجين. با رواج بى حجابى و جلوه گرى زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعى محدوديت و پايان آزادى هاى خود تلقّى مى کنند وافراد متأهل هر روز در مقايسه اى خطرناک ميان آن چه دارند و ندارند، قرار مى گيرند. اين مقايسه ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگى را مى سوزاند. ۳- استوارى اجتماعى و استيفاى نيروى کار و فعاليّت دختر و پسرى که در محيط کار و دانشگاه تحريک شهوانى شوند، از تمرکز و کارآيى آنها کاسته مى شود. چيرگي شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نيروى فکرى و کارى است. ۴- بالارفتن ارزش واقعي زن و جبران ضعف جسمانى او حيا، عفاف و حجاب زن مى تواند در نقش عاطفى او و تأثيرگذارى بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيّل و عشق در مرد است و حريم نگه داشتن يکى از وسائل براى حفظ مقام و موقعيّت زن در برابر مرد است. اسلام حجاب را براى محدوديّت و حبس زن نياورده، بلکه براى مصونيّت او توصيه کرده ، زيرا اسلام راضى به حبس، رکود و سرکوبى استعدادهاى زن نيست، بلکه با رعايت عفاف و حفظ حريم، اجازه حضور زن را داده امّا از سوء استفاده شهوانى و تجارى منع کرده است. در واقع حجاب موجب محدوديتِ، مردان هرزه مى باشد که در صدد کام جويى هاى آزاد و بى حد و حصر هستند و مصونيت زنان از دست اين گروه از مردان منظور است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️قابل توجه بانوان 👌چه صفتی است که اگر در مرد تقویت شود دنیا و آخرت را به پایتان می ریزد
🌸💕 کسی که حتی کارهای معمولی و عرف جامعه رو انجام نمی‌داد و خیلی مراعات می‌کرد، دلش گیر کرده و حالا گیر داده به یک نفر و طوری رفتار می‌کرد که همه متوجه شده بودن. گاهی بعد از جلسه که کلی آدم ‌نشسته بودن، به من خسته نباشید می‌گفت و یا بعد مراسم های دانشگاه که بچه ها با ماشین های مختلف میرفتن، بین این همه آدم از من می‌پرسید: +با چی‌و کی برمی‌گردید؟ گفتم: - به شما ربطی نداره که من با کی میرم! اصرار می‌کرد حتما باید با ماشین بسیج برید یا براتون ماشین بگیرم. می‌گفتم: - اینجا شهرستانه. شما اینجارو با شهر خودتون اشتباه گرفتین، قرار نیست اتفاقی بیفته! گاهی هم که پدرم منتظرم بود، تا جلوی در دانشگاه می‌اومد که مطمئن شه. تو اردوی مشهد، سینیِ سبک کوکو سیب زمینی دست من بود و دست دوستم هم جعبه سنگین نوشابه! عزّ و التماس می‌کرد که: +سینی رو بدید به من سنگینه! گفتم: - نه ممنون، خودم می‌برم! ورفتم.... از پشت سرم گفت: +مگه من فرمانده نیستم‌؟ دارم می‌گم بدین به من! چادرم و کشیدم جلوتر و گفتم: - فرمانده بسیج هستین نه فرمانده آشپزخونه! گاهی چشم غره میرفتم بلکه سر عقل بیاد، ولی انگار نه انگار... چند دفعه کارهایی رو که میخواست برای بسیج انجام بدم، نصفه نیمه رها می‌کردم و بعد هم با عصبانیت بهش توپیدم. هر بار نتیجه عکس می‌داد! نقشه ای سر هم کردم که خودم و گم و گور کنم و کمتر تو برنامه ها و دانشگاه آفتابی بشم، شاید از سرش بیفته! دلم‌ لک میزد‌ برای برنامه های{بوی بهشت} راستش‌ از همونجا‌ پام به ‌بسیج باز شد. دوشنبه ها عصر، یه روحانی کنار ‌معراج شهدا تفسیر زیارت عاشورا می‌گفت و اکثر بچه ها اون روز رو روزه میگرفتن! بعد نماز هم کنار شمسه معراج افطار می‌کردیم. پنیر که ثابت بود، ولی هر هفته ‌ضمیمه‌ش فرق می‌کرد... هندونه، سبزی یا خیار! گاهی هم ‌می‌شد یکی به دلش می‌افتاد که آش نذری بده.
🌸💕 یک کلام بودنش ترسناک به نظر میرسید. حس می‌کردم مرغش یه پا داره. می‌گفتم: - جهان بینی‌ش نوکِ دماغشه، آدمِ خود مچکربین... تو اردوهایی که خواهران رو می‌برد، کسی حق نداشت تنهایی جایی بره، حداقل سه نفری! اصرار داشت جمعی وفقط با برنامه های کاروان همراه باشید. ما از ‌برنامه های کاروان بدمون نمی‌اومد، ولی می‌گفتیم گاهی آدم‌ دوست داره تنها ‌باشه و خلوت کنه یا احیانا دونفر دوست دارن باهم برن. تو اون موقع باید یجوری می‌پیچوندیم و در می‌رفتیم. چند بار تو این در رفتنا مُچِمون رو گرفت. بعضی وقت ها فردا یا پس فرداش به واسطه ماجرایی یا سوتی های خودمون می‌فهمید. یکی از اخلاق بدش این بود که به ما می‌گفت: فلان جا نرید و بعد که به حساب خودمون زیرآبی می‌رفتیم، می‌دیدیم بَه! آقا خودش اونجاست؛ نمونه اش حسینیه گردان تخریب دوکوهه. رسیدیم پادگان دوکوهه..‌ شنیدیم دانشجویان دانشگاه امام صادق{ع} قراره برن حسینیه گردان تخریب. این پیشنهاد رو مطرح کردیم... یک پا ایستاد که: +نه. چون دیر اومدیم و بچه ها خسته‌ن، بهتره برن بخوابن که فردا صبح سرحال از برنامه ها استفاده کنن. و اجازه نداد... گفت: +برن بخوابن! هرکی خسته نیست، می‌تونه بره داخل حسینیه حاج همت!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا اباعبدالله🚩 ▪️هر کس یه شب جمعه بین الحرمین باشه ▪️باید همه عمرش هم دلتنگ حسین باشه 😭😭 لطفت می‌مونه یادم آقا تو شلوغیا راهمو باز کردی😭😭 🏴 لبیک یا حسین   •┈┈••✾••┈┈• 💠 @ghadiriyeh110 💠