فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙خدایا🙏
🌷دستانمان در این
🌙لحظات نورانی افطار
🌷به امید استجابت
🌙دعاهایمان
🌷به سوی تو بلند است
🌙معبودا پرکن
🌷ظرف وجودمان را
🌙ازآنچه برای بهترین
🌷بندگانت عطا میکنی🙏
🌷نماز و روزه هاتون قبول
#عاشقانه__با_خدا
#ماه_رمضان
#امام_زمان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
❣چه شد در من نمی دانم
فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظه فهمیدم
که خیلی دوستت دارم …💕
#دلبر_جانم
#دورت_بگردم
#خاصترین_مخاطب_خاص_قلبم
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹گزیده فیلم | رهبر انقلاب، روز گذشته: بعضیها به من سلام رساندند؛ من خواهش میکنم سلام من را به آن برادران و خواهرانی که به وسیلهی شما به من سلام رساندند برسانید، بخصوص خانوادهی شهدا. راجع به تولّد این حقیر، اصلاً قابل اعتنا نیست؛ حادثهی بسیار کماهمّیّت و کوچکی است.💞
#ماه_رمضان
#امام_زمان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرمش سنگ صبور دل بیچاره ماست🙂✨❤️
من دلم تنگه بطلب اقا🌻
#چهارشنبه_امام_رضایی
#حرم_لازمم
#امام_رئوف
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹🌹
🌹
🍃برگ چهارم
بعضی وقتها مادرم از دستم کلافه می شد. به خاطر همین، هر مردی به خانه مان میآمد، می دویدم و چادرم را سر میکردم. دیگر محرم و نامحرم برایم معنی نداشت. حتی جلوی برادرهایم هم چادر سر میکردم.
فصل دوم
خانه عمویم دیوار به دیوار خانه ما بود. هر روز چند ساعتی به خانه آنها می رفتم. گاهی وقتها مادرم هم می آمد.
آن روز من به تنهایی به خانه آنها رفته بودم، سر ظهر بود و داشتم از پله های بلند و زیادی که از ایوان شروع می شد و به حیاط ختم میشد، پایین میآمدم که یکدفعه پسر جوانی روبرویم ظاهر شد. جا خوردم. زبانم بند آمد. برای چند لحظه کوتاه نگاهمان به هم گره خورد. پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد. صدای قلبم را می شنیدم که داشت از سینم بیرون میزد. آنقدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم. بدون سلام خداحافظی دویدم توی حیاط و از آنجا هم یک نفس تا حیاط خانه خودمان دویدم، زن برادرم، خدیجه، داشت از چاه آب می کشید. من را که دید، دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد. ترسیده بود، گفت:( قدم! چی شده، چرا رنگت پریده!؟)
کمی ایستادم تا نفسم آرام شد با او خیلی راحت و خودمانی بودم. او از همه زن برادرهای من به من نزدیکتر بود،ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید و گفت:( فکر کردم عقرب تو را زده، پسر ندیده! ) مگر میشود توی روستا زندگی کنی، با پسرها هم بازی شوی، آن وقت نتوانی دو سه کلمه با آنها حرف بزنی! هرچند از هیچ پسر و هیچ مردی جز پدرم خوشم نمی آمد.
از نظر من، پدرم بهترین مرد دنیا بود آنقدر او را دوست داشتم که در همان سن و سال تنها آرزویم این بود که زودتر از پدرم بمیرم. خواهی که کسی در روستای فوت میکرد و ما در مراسم ختم شرکت میکردیم همین که به ذهنم میرسید ممکن است روزی پدرم را از دست بدهم، می زدم زیر گریه، آنقدر گریه میکردم که از حال می رفتم. همه فکر می کردند من برای مرده آن ها گریه می کنم. پدرم هم نسبت به من همین احساس را داشت با اینکه چهارده سالم بود گاهی مرا بغل میکرد و موهایم را میبوسید.
آن شب از لابهلای حرفهای مادرم فهمیدم آن پسر نوه عموی پدرم بوده و اسمش هم صمد است.
از فردای آن روز، آمد و رفت های مشکوک به خانه ما شروع شد. اول عموی پدرم آمد و با پدرم صحبت کرد. بعد نوبت زن عموی پدرم شد.صبح بعد از اینکه کار هایش را انجام میداد، میآمد و مینشست توی حیاط خانه ما و تا ظهر با مادرم حرف میزد.
بعد از آن، مادر صمد پیدایش شد و چند روز بعد هم پدرش از راه رسید. پدرم راضی نبود میگفت :( قدم هنوز بچه است وقت ازدواجش نیست.)
خواهرهایم غر میزدند و میگفتند:( ما از قدم کوچک تر بودیم ازدواج کردیم، چرا او را شوهر نمیدهید.)
پدرم بهانه میآورد:( دوره و زمانه عوض شده.)
از اینکه می دیدم پدرم آنقدر مرا دوست دارد خوشحال بودم میدانستم به خاطر علاقه ای که من دارد راضی نمی شود به این زودی مرا از خودش جدا کند؛ اما مگر فامیل ها کوتاه میآمدند. پیغام میفرستادند، دوست و آشنا را واسطه میکردند تا رضایت پدرم را جلب کنند.🍂
#دختر_شینا
#بانوی_تراز
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
خدایا🙏
خلوت لحظههايم را
با ياد تو پر میکنم
و اميدوارم به
لطف خـداوندیات
باشد که به دوستان و
عزیزانم دراین شب زیبا
نظری ازمهر داشته باشی
ای مهـربانترین مهـربانان🍃
شبتون زیبا و در پناه خدا 🌙✨
#بانوی_تراز
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
دستم را بگیر _ محمد معتمدی.mp3
3.78M
🌹به تو دل ندهم به که دل بدهم....💕
#دلتنگی_دلدار
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
❣مثل یک کودک لجباز
فقط میگویم. من تورا باز
توراباز
تورامی خواهم ...💕
شبت سرشاراز آرامش🌻
#دلبر_جانم
#یادت_باشه
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🔴 #ترفند_اعلام
💠 اگر میخواهید همسرتان برخی از کارهایی که شما را به #وَجد میآورد تکرار کند باید به او حضوری یا پیامکی #اعلام کنید که من از فلان رفتار یا گفتارت خیلی زیاد و به طور خاص #لذّت میبرم.
💠 به او بگویید که همیشه با تصور فلان رفتار یا گفتارت #حال خوشی پیدا کرده و خدا را بابت این نعمت، شکر میکنم.
💠 در واقع دارید با این روش یعنی #ترفند اعلام، غیر مستقیم به او اعلام میکنید که باز هم رفتارها و گفتارهای مورد پسندم را تکرار کن!
#عاشقانه
#ماه_رمضان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
#کودکانه
گاهی يادمان ميرود،
در حالی مدام فرزندمان را به خاطر بازيگوشی و اشتباه، سرزنش ميكنيم
كه همان شيطنت را،
با لذت و شوقی بی اندازه،
در كودكی،
حق خود ميدانستيم...
بچه ها گناهی ندارند، کودک برای آپارتمان نشینی ساخته نشده، او برای خانه های روستا با حیاط بزرگ و دشت و کوه ساخته شده،
حالا که مجبورید در آپارتمان باشید آنها را به طبیعت ببرید تا قسمتی از این کمبود جبران شود ...
#جان_شیرینم
#ماه_رمضان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کودکانه
به بچه ها فرصت شکوفایی بدین 👌
كودك درمانده تربيت نكنيد.
"هميشه كارت خرابكاريه"
"هيچ وقت حرفمو گوش نميدی"
"يكبار ازت يه كاری خواستما ببين چكار كردى"
این جملات به كودكان درمانده بودن را می آموزند.
#جان_شیرینم
#ماه_رمضان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz