eitaa logo
برادر شهیدم♡
448 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
84 فایل
ولی من با هر عکسی که ازش تو شهر میبینم دلم براش پر میکشه برای غریبیش برا تنهاییش برا مظلومیتش :) #شهید_حسین_اوجاقی #شهید_علی_خلیلی #شهید_مالک_رحمتی ارسال سوژه : @kosarraheli ادمین تبادل : @m_haydarii 🌿تبلیغات و خدمات: @hich_club
مشاهده در ایتا
دانلود
🔮 از خدامه بمیرم امام زمان بیاد یک روز داخل منزل که با ایشان علائم ظهور را مطالعه میکردیم من گفتم دو سوم جهان میمیرند تا امام زمان عج بیایند این یکی از نشانه هاست ...😔😔 ولی حمید اقا گفتن من از خدامه بمیرم و امام زمانم بیاد اشکالی نداره با مرگ من یه قدم ظهور نزدیک بشه؟❤️ در لحظه شهادتش مطمئن بودم حتما امام زمان عج رو ملاقات میکنه😭😭 " شادی روح شهدا صلوات " 🌹 شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی ❤️ 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
📕 سه بار برایش درجه تشویقی آمد، نگرفت. تهِ دلش این بود که کار برای خدا این حرف ها را ندارد. بی‌هیچ‌ادعایی می‌گفت: اگر برای همهٔ بچه‌های لشکر، تشویقی آمد، چشــم، من هم میگیرم...! 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
💠نصف حقوقش را صرف خیریه میکرد عباس نصفی از حقوق ماهانه‌اش را صرف امور خیریه می‌کرد. در واقع او بخشی از حقوقش را به دو خانواده‌ای می‌داد که یکی‌شان بیمار سرطانی و دیگری بچه یتیم داشتند. باقی حقوقش را هم بخشی صرف امور روزمره‌اش  و بخشی را خرج هیئات و مراسم مذهبی می‌کرد. در طول ماه شاید 20 روزش را روزه می‌گرفت و غذایی که محل کارش به او می‌دادند، به خانواده‌های مستمند می‌داد. یکبار که می‌خواست به مأموریت برود، دو، سه غذا توی خانه گذاشت و به پدرمان گفت شما برای فلان خانواده ببر. بابا گفت من خجالت می‌کشم دو غذا دستم بگیرم و ببرم. اما عباس اصرار داشت که اگر کم هم باشد باید به مردم کمک کرد و باری از دوش کسی برداشت. راوی:خواهر شهید 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
✨ برا بچه ها شکلات آورده بودند. مصطفی می گفت: هرکسی شکلاتش رو بده به من، براش قرآن میخونم. هرچه اصرار کردیم که شکلات ها رو برا چی جمع میکنه، چیزی نمی گفت... چند روز بعد رفتیم دیدار خانواده شهیدی توی بوشهر. وضع مالی مصطفی طوری نبود که بتونه براشون چیزی بخره. دیدم شکلاتها رو در آورد و به بچه های خانواده شهید داد. تازه فهمیدم که چرا مصطفی شکلات می گرفت و برامون قرآن می خواند... 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
💌🌷 سه بار برایش درجه تشویقی آمد، نگرفت. تهِ دلش این بود که کار برای خدا این حرف ها را ندارد. بی‌هیچ‌ادعایی می‌گفت: اگر برای همهٔ بچه‌های لشکر، تشویقی آمد، چشــم، من هم میگیرم...! 🌹🌱 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
‍🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸 🌸🌼🌺🌼🌸 🌸🌼🌺 🌸 💌 🟣شهید مدافع‌حرم ♨️رازی که تا پس از شهادت فاش نشد 💜همسر شهید روایت می‌کند: علی حافظ کلّ قرآن بود و هیچ‌کس از این مسئله تا زمان شهادت او اطلاع نداشت. بنده هم به صورت بسیار اتفاقی متوجه این مسئله شدم. علی طبق عهده و عادتی که داشت هر شب قبل از خواب یک جزء قرآن باید تلاوت می‌کرد و بعد می‌خوابید و زمان بیداری برای نماز شبش نیز بین ۳:۳۰ تا ۴:۳۰ بامداد بود. ❤️یک شب که علی به خانه آمد، بسیار خسته بود؛ به نحوی که به سختی چشم‌های خود را باز نگه می‌داشت. طبق عادت و عهدی که داشت، به اتاق رفت تا مثل هر شب قرآن بخواند؛ رفتم که به علی سر بزنم، قرآن جلوی علی باز بود و در حال قرائت بود اما از صفحه‌های قرآن بسیار جلوتر بود. 💜زمانی که علی متوجه حضورم در اتاق شد، گفت «شما کِی آمدی؟ چرا بدون اجازه وارد اتاق شدی؟!» به او گفتم «علی! شما حافظ قرآن هستید؟» او گفت «نه»! گفتم «من متوجه شدم که بسیار جلوتر از صفحه‌های قرآن می‌خواندید»؛ گفت «خب که چی حالا؟ می‌خواهید داد و بیداد راه بندازی که همسر من حافظ قرآن است؟»، گفتم «به هیچکس هیچ‌چیزی نمی‌گم.» از او پرسیدم که «چه سالی حافظ قرآن شده‌اید؟» که او گفت «من ۳سال است که حافظ قرآن هستم». 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
کردستان هنوز نا آرام بود، اما حسین هیچگاه با سلاح در شهر حرکت نمی کرد. می گفت: من نیامده ام با این مردم بجنگم و برای آن ها قدرت نمایی کنم، اینها تشنه محبت هستند. باید با آنها برادری کرد تا اوضاع آرام شود. الحق هم که شهر و منطقه را با همین مرام و منش، آرام و قلوب مردم کرد را تسخیر کرده بود. شهید حسین قجه ای🌷 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
💌 🔹باید از کار او سر در می آوردم، آن شب تا نماز تمام شد، سریع بلند شدم ولی از او خبری نبود زودتر از آنچه تصور می کردم رفته بود، قضیه را باید می فهمیدم، کنجکاو شده بودم هنوز صفوف نماز از هم نگسسته بودکه غیبش زد. 🔸شب دیگر از راه رسید، نماز و عبادت. مصمم بودم بدانم علی کجا می رود . طوری در صف نماز قرار گرفتم که جلوی من باشد با سلام نماز بلند شد ، من هم بلند شدم به بیرون از مسجد می رود. 🔹در تاریکی کوچه ای رها می شود و من هم تا به خود می آیم، بر دوش او یک گونی می بینم از کجا آورده بود نفهمیدم  کوچه ها را در تاریکی یکی  پس از دیگری طی می کند . هنوز متوجه من نشده بود.  🔸درب اولین منزل ایستاد گره گونی را باز کرد پلاستیکی را کنار در گذاشت چند مرتبه به شدت در را کوبید و سریع رفت در باز شد زنی پلاستیک کنار در را برداشت به بیرون سرک کشید و برگشت . 🔹من به دنبالش راه افتادم، دومین منزل ، سومین منزل و ..... وقتی گونی خالی شد من به سرعت به طرف مسجد حرکت کردم رودتر از او رسیدم منتظرش ماندم ، علی وارد مسجد شد . جلو رفتم ، سلام کردم جواب داد . گفتم جایی رفته بودی : نه ... مثل اینکه جایی رفته بودی ؟ 🔸با نگاهش مرا به سکوت وا داشت. من جایی نبودم ، همین اطراف بودم ،فایده ای نداشت . به ناچار از او جدا شدم و او را با خدایش تنها گذاشتم . کاری که بعضی شبها تکرار میکرد . می خواست همچنان مخفی بماند. 📎فرمانده محور عملیاتی لشگر ۴۱ ثارالله شهیددفاع‌مقدس 🤍 🌷ولادت : ۱۳۴۵/۸/۱۸ - کرمان 🥀شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۴ - عملیات کربلای(۴) ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
یک روز به ما خبر داد که دارم به سوریه می روم، یک لحظه جا خوردم و دلشوره گرفتم ولی کاری نمی شد کرد او تصمیم گرفته بود و از دست من و مادرش هم کاری بر نمی آمد تا اینکه.... یک روز صبح مثل تمام روزهای دیگر که آماده رفتن به ماموریت می شد ساعت 6 صبح برای خداحافظی و طلب دعای خیر به پیش مادرش رفت و خیلی خونسرد بود و من هم از همین حس او دلگرم می شدم خداحافظی کرد و همین که خواست پایش را بیرون بگذارد بچه‌ ها شروع به گریه کردند آرام و قرار نداشتند هاشم دید این طوری است برگشت بچه ها را بوسید آنها آرام شدند دوباره که خواست برود بچه ها گریه کردند این بار برنگشت تا ته کوچه رفت فقط یکبار از دور به من و بچه ها و مادرش نگاه غریبانه ‌ای کرد و رفت و ما پشت سرش آب ریخته با این نیت که خدا او را به سلامت بر می گرداند، ولی او دیگر هیچگاه برنگشت... . 🌹 ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
✅پرداخت خمس قبل از شهادت 🕊شهید مدافع حرم "" راوی : همسر شهید 🔶بعد از شهادت فرهاد منزل پدرم خیلی شلوغ بود و رفت و آمد زیادی انجام می‌شد. همین حین شخصی روحانی می‌آید و پاکتی را که می‌گفت امانتی شهید است به اقوام می‌دهد. شوهر خواهرم پاکت را که حاوی رسید خمسی دفتر مقام معظم رهبری بود برایم آورد و پرسید: سال خمسی شهید کی بود؟ گفتم: عید فطر بود. اما تاریخ پرداخت خمس را که نگاه کردیم درست چند روز قبل از آخرین اعزام فرهاد بود. فرهاد خمسش را به این روحانی نمی‌داد اما این دفعه آن قدر عجله داشت که فوری این مدت چند ماه را حساب کرده و پرداخته بود تا حتی به اندازه این مدت هم مدیون نباشد. 💐شادی روح پرفتوح شهدا صلوات ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
💠شهیدی که سوره کوثر می‌خواند به خیر کثیر دست یافت 🔸شهیده طوبی تاجریزی در سال ۱۳۳۴ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و پنج دختر شد. سراسر زندگیش احترام به مردم و اخلاص در عمل بود. 🔸این شهیده والامقام فردی مردم دار بود و در همه کارها بدون اذن و اجازه شوهر کاری انجام نمی‌داد. وی همیشه سوره کوثر را می‌خواند و معتقد بود که مایه برکت در زندگی می‌شود. 🔸فرزند این شهیده عزیز می‌گوید: روزی که مادرم می خواستند به مکه بروند، با هم نشسته بودیم و وسایل را جمع می کردیم که مادرم چادر مشکی خود را برداشت و در ساک گذاشت. گفتم: چرا مادر چادر مشکی خود را بر می دارید، هوای عربستان بسیار داغ است. ایشان گفتند: چون در آن جا راهپیمایی خواهد بود و من دوست دارم که در راهپیمایی چادر مشکی داشته باشم. بعد درب صندوق را باز کرد و گفت: ببین تو تنها دختر بزرگ خانه هستی و باید از همه جا خبر داشته باشی، داخل صندوق لوازمی از قبیل: کفن، صابون و ... بود و جلوی من گذاشتند. گفتم: این ها چیست؟ گفت: این وسایل کفن و دفن من است من این ها را از قبل آماده کردم. شاید رفتم و از این سفر بر نگشتیم این را بدانی بهتر است. فکر می کنم که به ایشان الهام شده بود که به شهادت می رسند. ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯