بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷 #مـعـرفـی_شــهــدا
شهید جاویدالاثر علی آقا عبداللهی
نام پدر: محمد رضا
محل تولد: تهران
تاریخ ولادت: ۱۳۶۹/۰۷/۱۰
تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
محل شهادت: منطقه خالدیه خانطومان – سوریه
مدت عمر:۲۳سال
📚کتاب مربوط به این شهید:همسایه آقا
🌷 #خـاطــرات_شـهــدا.
مادر این شهید بزرگوار می گوید: از آقای سبزی پرسیدم آیا علی اسیر شد پاسخ داد فکر نکنم، پرسیدم آیا علی شهید شد، گفت فکر نکنم، اما خیلی حال عجیبی داشت.آقای سبزی گفت؛ من بسیار جدی هستم، اما آن روز برای ابوامیر اشک میریختم. در بین شهدا علی را ندیدم، اما احتمال دارد تکفیریها پیکرش را مانند دیگر شهدا گرو نگه داشته باشند تا در معاملات سنگین به نیروهای رزمنده باز گردانند.
این مادر بزرگوار در پایان به وصیتهای شهید آقا عبداللهی پرداخت و گفت: همیشه آرزوی شهادت داشت و پیرو امر رهبری بود.در وصیتنامه خود آورده است که دوست دارد فرزندش نیز شهید شود و هیچ کدام از ما از خط رهبری بیرون نرویم.
🌷 #وصـیـت_نــامـه
امیرحسین عزیزم ابراز عشق و دوست داشتن تو را در کلام و قلم نمی توانم ابراز کنم ولی بدان تو همه وجود پدرت بوده ای و دل کندن از تو خیلی برای من سخت بوده است ولی من در ظاهر به روی خود نیاوردم تا دیگران ناراحت نشوند و مانع رفتن بنده نشوند.
من از تو می خواهم تماما گوش به فرمان ولی فقیه خود باشی و هوشیار و آگاه با بصیرت زندگی خود را توام با تحصیل و کسب علم سپری نمایی و مراقب مادرت باشی و خواهشی که از تو دارم که مادرت را اذیت و ناراحت نکنی چرا که باعث ناراحتی من می شود.
💚✥⃟࿐@baradar_shahidam
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷 #مـعـرفـی_شــهــدا
شهید جاویدالاثر علی آقا عبداللهی
نام پدر: محمد رضا
محل تولد: تهران
تاریخ ولادت: ۱۳۶۹/۰۷/۱۰
تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
محل شهادت: منطقه خالدیه خانطومان – سوریه
مدت عمر:۲۳سال
📚کتاب مربوط به این شهید:همسایه آقا
🌷 #خـاطــرات_شـهــدا.
مادر این شهید بزرگوار می گوید: از آقای سبزی پرسیدم آیا علی اسیر شد پاسخ داد فکر نکنم، پرسیدم آیا علی شهید شد، گفت فکر نکنم، اما خیلی حال عجیبی داشت.آقای سبزی گفت؛ من بسیار جدی هستم، اما آن روز برای ابوامیر اشک میریختم. در بین شهدا علی را ندیدم، اما احتمال دارد تکفیریها پیکرش را مانند دیگر شهدا گرو نگه داشته باشند تا در معاملات سنگین به نیروهای رزمنده باز گردانند.
این مادر بزرگوار در پایان به وصیتهای شهید آقا عبداللهی پرداخت و گفت: همیشه آرزوی شهادت داشت و پیرو امر رهبری بود.در وصیتنامه خود آورده است که دوست دارد فرزندش نیز شهید شود و هیچ کدام از ما از خط رهبری بیرون نرویم.
🌷 #وصـیـت_نــامـه
امیرحسین عزیزم ابراز عشق و دوست داشتن تو را در کلام و قلم نمی توانم ابراز کنم ولی بدان تو همه وجود پدرت بوده ای و دل کندن از تو خیلی برای من سخت بوده است ولی من در ظاهر به روی خود نیاوردم تا دیگران ناراحت نشوند و مانع رفتن بنده نشوند.
من از تو می خواهم تماما گوش به فرمان ولی فقیه خود باشی و هوشیار و آگاه با بصیرت زندگی خود را توام با تحصیل و کسب علم سپری نمایی و مراقب مادرت باشی و خواهشی که از تو دارم که مادرت را اذیت و ناراحت نکنی چرا که باعث ناراحتی من می شود.
🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam•••❥⊰🥀↯
🔖؛ #معرفۍ_شهید
🔖؛ #خاطرات_شهدا
✍ «دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم»✨.....
💢 یکی از دوستانش می گفت:
در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است .
#فکر کردم نماز می خواند؛ اما دیدم #هوا کاملاَ روشن است و #وقت نماز #گذشته، همه تجهیزات نظامی را هم با خودش داشت
جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم . دستم را که روی کتف او گذاشتم ، به پهلو افتاد.
دیدم گلوله ای از #پشت به او اصابت کرده و به #قلبش رسیده، آرام بود انگار در این دنیا دیگر کاری نداشت.
صورتش را که دیدم زا نوهایم سست شد به زمین نشستم
با خودم گفتم: «این که یوسف شریف است»
#شهید_یوسف_شریف
متولد: جیرفت/ کرمان
🌱اللھم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم..
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
🍃یازهرا سلام الله علیها🍃 یا شهیده 🥀
💎یاران بقیة الله اینگونه اند ✔️
#سیره_شهدا🍃
#خاطرات_شهدا🍃
#وصیت _نامه _شهدا🌱
#شهید_محسن_درودی🌷🕊🤍
💌همه شهــــید شدند الا محــــسن. خواب امام حسیــــــن'ع' رو دیده بود. آقــــــا بهش گفته بود: "کارهات رو بکن این بـــار دیگه بار آخــــره " یه ســـــربند داده بود به یکےاز رفقاش، گفته بود شهید که شدم ببندیدش به ســـــینه ام. آخه از آقا خواســـتم بےســــر شهید شم🌷 باچند تا از فرماندهان رفته بود توی دیدگـــــاه. گلوله 120خورده بود وسطـــــــشون جنـــــازه اش که اومد،ســـــر نداشت. سربند رو بستیم به سیـــنه اش.. روی سربند نوشته بود ؛ "أنا زائر الحســــــین❤️😔
🍃به نیابت از ارواح طیبه شهدا جهت سلامتی وتعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عج به دلخواه صلوات 🌸
🌺اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم وحشُرنامَعَهُم ولعَن اعدائَهُم🌺
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#آرزوی_شهادت
#میوه_رسیده
🍃یاعلی علیه السلام🍃 یاشهید 🌷
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
💌 #خاطرات_شهدا
🟢شهید مدافعحرم سعید شبان
♨️پاسدار فوتبالیست مدافعحرم
⚽️پاسدار شهید مدافعحرم سعید شبان، یکی از ورزشکارانِ بااخلاق ارومیه بود. او در سنین نوجوانی به رشته فوتبال علاقهمند شد و فوتبال را بهصورت حرفهای دنبال کرد و وارد دنیای ورزش شد. شهید شبان در سال۱۳۷۹ اولین بازی رسمی خود را در تیم شهید باکری آذربایجان غربی انجام داد.
⚽️اخلاق خوب و نجابت خاصّ سعید باعث شد تا پلّههای ترقّی را به سرعت بپیماید و مورد علاقهی مربّیان تیمهای بزرگسالان قرار گیرد. او در ادامه در تیمهای مختلف ارومیه، فوتبال خود را تا زمان شهادت ادامه داد.
⚽️در لیگهای دسته یک بزرگسالان ارومیه، دسته یک بزرگسالان و لیگ برتر فوتبال استان آذربایجان غربی در میادین حضور داشت. همبازیهای سعید شبان همیشه از وی به عنوان بازیکن اخلاق و اسطورهای ستودنی یاد میکنند. سعيد فوتباليست بسيار خوبی بود و ۲۱حكم قهرمانی نيز در اين رشته داشت.
🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات
💚اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد💚
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
#خاطرات_شهدا
🔮 هر شب صد آیه
علاقه زیادی به قرآن داشت و هرشب در منزل ۱۰۰آیه قرآن را میخواندند😊😊
وپس از نماز عشا سوره واقعه را تلاوت می کرندوپس ازنماز صبح زیارت عاشورا و سوره حشررا می خواندند.
همچنین پس از هر نماز؛آیت الکرسی؛تسبیحات حضرت زهرا ؛سه مرتبه سوره توحید؛صلوات و ایات دو و سه سوره طلاق راحتما تلاوت می کردند.تاکید ویژه ای به نماز شب داشتند و اگر نماز شبشان قضا می شد می گفتند:شاید در روزگناهی مرتکب شده ام که برای نماز شب بیدار نشدم😔😔
شهید مدافع حرم 🕊🌹
#مسلم_خیزاب
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍دیدار باخانواده های شهدا...
🌟بعد از پنجاه شصت روز تازه از راه رسیده بود و با خود لبخند همیشگی و بوی خاکریز را آورده بود. بچه ها را در آغوش گرفت و گونه هایشان را بوسید. زود صبحانه را آماده کردم. تند تند لقمه هایش را خورد و بلند شد. می دانستم می خواهد به کجا برود گفتم:" بعد از این همه مدت نیامده می خواهی بروی؟ لااقل چند ساعتی پیش بچه ها بمان. اگر بدانی چقدر دلشان برای تو تنگ شده...
با لحن ملایمی گفت:حضرت رباب (س)را الگوی خودت قرار بده. مگر نمی دانی که بچه های شهدا چشم انتظار همرزمان پدرشان هستند تا به آنها سر بزنند و حالشان را بپرسند". کار همیشگی اش بود نمی توانست توی خانه دوام بیاورد. باید می رفت و به خانواده تک تک شهدا و همرزمانش سر می زد.
شهید #محمود_بنی_هاشم🕊🌹
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
💌#خاطرات_شهدا
#صف_غذا
سردار جهادگر
#شهید_هاشم_ساجدی
فرمانده پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد قرارگاه نجف
🍃در صف غذاخوری ایستاده بودیم.
یک نفر از از پشت سر آرام گفت:
آقایی که جلوی شما ایستاده، هاشم ساجدی است؛ فرمانده قرارگاه نجف.
به حرفش خندیدم. گفتم:
مگر فرماندهان هم مثل جهادگرها و رزمندهها توی صف غذا میایستند؟
مگر غذای فرماندهان را توی اتاقشان نمیبرند؟
گفت: نه، حتی اگر یک لقمه نان و پنیر برایش ببرند توی اتاق، ناراحت میشود که چرا بین او و سایر نیروها تبعیض قائل شدهاند.
#جهاد_سازندگی
#سنگر_سازان_بی_سنگر
#شهدای_جهادگر
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
تو یکی از عکسایی که برام فرستاد، فاصله اتاقش تا حرم طوری بود که تو عکس به نظر می رسید دستش به گنبد مطهر حضرت زینب(س) میرسه.
همراهاش تعریف می کنن صبح شهادتش، بعد از نماز صبح پنجره اتاقو باز کرد و رو به حرم بی بی(س) گفت:
۱۵ سال براتون نوکری کردم، یک شب رو بخرید و من شب شهادت مادرتون شهید شم...
و همون روز مصادف با شب شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) تو عملیاتی انتحاری به شهادت رسید.
و دقیقا از ناحیه بازو، پهلو و صورت مجروح شد.💔
🌷شهید حجت الله اسدی🌷
راوی: همسر شهید
#خاطرات_شهدا
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
#شهیداحمدمشلب
#خاطرات_شهدا
#روایت_عشق
احمدبه خاطر شغلش درحزب الله معمولاً ۱۰ الی ۱۵ روز از خانه دور بود و میزان این دور بودن بستگی به مناطق مأموریتش داشت ولی آخرین باری که رفت به إدلب تقریبا ۱۰ روز آنجا بود .
ماه رمضان وقتی از ماموریتش برمی گشت هرشب تا صبح درمسجد می ماند و دعای افتتاح رابادوستانش می خواند و نماز صبح رابه جماعت می خواندو با دوستانش افطار آماده میکرد .
راوی :
دوست شهید🍃
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
9.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطرات_شهدا
خیلی داشت ازش خون میرفت، یهو به رفیقش گفت: بلندم کن بشينم..
رفیقش گفت: واسه چی؟ تو حالت خوب نیست سجاد!
گفت: اربابم اومده میخوام بهش سلام بدم❤️
و بعد از چند دقیقه، شهید شد :)
شهید سجاد عفتی🕊
یادشهداکمترازشهادت نیست
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
#خاطرات_شهدا
🔹توسل به امام زمان (عج) در سیره شهید تورجی زاده
در عملیات والفجر دو ، همه مهمات خود را گم کرده بودیم. مهم تر از آن راه را هم گم کرده بودیم. دستمان از همه اسباب ظاهری قطع بود.
رو به بچه ها گفتم: «بچه ها! فقط یک راه وجود دارد. ما یک امام غایب داریم که در سخت ترین شرایط به دادمان می رسد. هر کسی در یک سمتی رو به دل بیابان حرکت کند و فریاد «یا صاحب الزمان» سر دهد. مطمئن باشید یا خود آقا تشریف می آورد و یا یکی از یاران شان به دادمان خواهد رسید.»
همه در دل بیابان با حضرت مأنوس شده بودیم. دیدم چند نفر با لباس پلنگی به سمت ما می آیند. پشت درختان و صخره ها قایم شدیم. وقتی جلوتر آمدند، شناختم شان. برادر نوذری از فرماندهان گردان یا زهرا (س) بودند.
خطاب به بچه ها گفتم: «دیدید امام زمان (عج) ما را تنها نگذاشت.»
🗣راوی: شهید تورجی زاده
📚کتاب یا زهرا سلام الله علیها؛ زندگی نامه و خاطرات شهید محمد رضا تورجی زاده
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯