هدایت شده از 🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
[🌞🌼]
بِسمِاللهِاَلرَحمنِاَلرَحیم...:)
♥️✨بهنامخداوندبخشندهمهربان♥️✨
✨••| اولینپستروز،عرضارادتبه"اُمالمَصائِبخانم زینبکبری(س)"
السَّلامُعَلَیْکِیاسَیِّدَتییازَیْنَبُ،یابِنْتَرَسُولِ اللهِ،یابِنْتَفَاطِمَةَالزَّهرَاء.
هدایت شده از 🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
◍⃟🌱○°
🌸◍⃟ زیاࢪت شھدا🌱^^
🌸◍⃟ هࢪصبحسلامےبہشھیدان:)♡
🌸◍⃟ #با_هم_بخوانیم☁️
❥↬•@Shbeyzaei_313
هدایت شده از 🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
◍⃟🌱○°
🌸◍⃟ دعاۍسلامتۍامامزمان‹عج›
🌸◍⃟ بھ عشق مولا :)♡
🌸◍⃟ #با_هم_بخوانیم☁️
❥↬•@Shbeyzaei_313
هدایت شده از «دمشق شهر عشق»
💦💠💦💠💦💠💦💠💦
*❄️💠زیارت امام عصر*
*(عجل الله تعالی فرجه الشریف)*
*در هر صبحگاه💠 ❄️*
*🌟اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلاىَ صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ عَنْ جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ في مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها، وَبَرِّها وَبَحْرِها وَسَهْلِها وَجَبَلِها، حَيِّهِمْ وَمَيِّتِهِمْ، وَعَنْ والِدِيَّ وَوَُلَْدي وَعَنّي مِنَ الصَّلَواتِ وَالتَّحِيّاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ، وَمُنْتَهى رِضاهُ وَعَدَدَ ما اَحْصاهُ كِتابُهُ وأحاط بِهِ عِلْمُهُ، اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في هذَا الْيَوْمِ وَفي كُلِّ يَوْم عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً في رَقَبَتي اَللّـهُمَّ كَما شَرَّفْتَني بِهذَا التَّشْريفِ وَفَضَّلْتَنى بِهذِهِ الْفَضيلَةِ وَخَصَصْتَنى بِهذِهِ النِّعْمَةِ، فَصَلِّ عَلى مَوْلايَ وَسَيِّدي صاحِبِ الزَّمانِ، وَاجْعَلْني مِنْ اَنْصارِهِ وأشياعه وَالذّابّينَ عَنْهُ، وَاجْعَلْني مِنَ الْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ طائِعاً غَيْرَ مُكْرَه فِي الصَّفِّ الَّذي نَعَتَّ اَهْلَهُ في كِتابِكَ فَقُلْتَ: (صَفّاً كَاَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصوُصٌ) عَلى طاعَتِكَ وَطاعَةِ رَسُولِكَ وَآلِهِ عليهم السلام، اَللّـهُمَّ هذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ في عُنُقي اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ 🌟*
💠💦💠💦💠💦💠💦💠
.
هدایت شده از 『↰ چهل روز تا خدا❁』
1_1036297064.mp3
9.72M
قرار عاشقانه با امام زمان عج : 👇
دعای عهد
از امام صادق علیه السّلام روایت شده :
هرکس چهل صبحگاه دعای عهد را بخواند، از یـــــــاوران قائم ما باشد و اگـــــر پیش از ظهور آن حـضـرت از دنــیا برود، خدا او را از قــبـر بیرون آورد که در خدمت آن حضرت باشد و حق تعالى بر هر کــــلمه هزار حسنه به او کرامت فرماید و هزار گناه از او محو سازد.
💕سلام امام زمانم 💕
سلام بر مولایی که با آمدنش
دوستانش سربلند میشوند
و دشمنانش سر به نیست.
سلام بر آقایم و بر روزی که خدا
منتظر آن روز است.
#دعای_خلاصی_از_گرفتاریها❤️
🌹امام صادق (علیه السلام) میفرمایند:
🌹رسول خدا (صلی الله علیه و آله)
به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند:
یا علی!
هر وقت در گرفتاری واقع شدی،
این ذکر را بگو که خدای متعال
با این ذکر، بلا را از تو برطرف میکند:
«بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین.»
📚 بحارالانوار ج۹۲ ص۱۹۴
ترکگناه = ↯
#خوشحالیامامزمانعج
شهدا شهدا شهدا به خدا بگین یه جورایی هوای منه بنده ی نا خلف رو داشته باشه،
با اومدن در کنار شما قلب من آرامش و صفا پیدا کنه
😊❤️😊
#شهیدانه••🖤
❞عزیزانم
بزرگتـرینامانـتسپـردهشدهبہما
جمہورےاسلامےاست
ڪہامامعارفمـانفرمـود:
حفظآناز
اوجبواجباتاست
درحفـظاینامانـتازهرڪوششے
دریغنفرمائید.
شهید مدافع حرم قدیر سرلک
بخشی از وصیت نامه
کاش وصیت شهدا که قاب
اتاق های ما را اشغال کرده ،
دلمونو اشغال میکرد .
کاش صحبتهای ولیامر مسلمین
که سرلوحهی روزمرمون شده
سرلوحهی اعمالمون میشد .
کاش دل حضرت زهرا با اعمال
ما خون نمیشد .
کاش مهدی فاطمه (سلام الله علیها) با
اعمال ما ظهورش به تأخیر نمیافتاد .
اللهم عجل لولیک الفرج
برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عج و شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#حسینجآن
‹🖤🖇›
-
غَمِ؏ِـشقِتومَرآڪُشت؛وَلۍحَرفۍنیست!
؏ُـمر،دَر؏ِـشقِتُوخُوباَستبِہآخَربِرِسَد.💔シ!
-
#اَسلآمُعَلَیڪَیٰااباعبداللہ!
《🙂🌸》
#تلنگر 🖐🏻
اگـریكمذهبۍ
مبارزهبانفسنکند،
ممکناستجنایتهایۍبکند
کهازڪفارهمبرنمۍآید..!🥀
_استادپناهیان
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
من حسینی شده ی دست امام حسنم 💚 #دوشنبه_های_امام_حسنی💚
جهت عرض ارادت به محضر مقدس
امام حسن و امام حسین علیها السلام
آمادهاید؟
•¦ ذڪرروز دوشنـبہ
⊰یـاَ قاضے الحٰاجات!
اے براورنده حـاجات...
¹⁰⁰مࢪتبھ
📚🖇
#باهم_بخوانیم
#راز_درخت_کاج
#فصل_دوم
#قسمت_دوم
از زبان مادر شهیده زینب کمایی
.......زن و دختر امام جمعه هم خیلی خوب زینب را می شناختند.از زمآن گم شدن زینب تا رفتن به خانه ی امام جمعه،تازه فهمیدم همه دختر مرا میشناسند و فقط من خاک بر سر دخترم را آن طورڪه باید و شاید هنوز نشناخته بودم.اگر خجالت و حیایی در ڪار نبودجلوی آقای حسینی دو دستی توی سرم می کوبیدم.
آقای حسینی ڪه انگار بیشتراز رئیس آگاهی و خانم ڪچویی به دست داشتن منافقین یقین داشت؛با من خیلی حرف زد و به من گفت:
(به نظرمن شما باید خودتان را برای هر شرایطی آماده کنید؛احتمالا دست منافقین درماجرای گم شدن زینب وجود داره!شما باید در حد و لیاقت زینب رفتار کنید.!)
حس میڪروم به جای اشڪ از چشم هایم خون سرازیر می شود.هرچه بیشنر برای پیدا ڪردن دختر عزیزم تلاش میڪردم و جلوتر می رفتم،ناامید تر میشدم.زینب هر لحظه بیشتر ازمن دور میشد.
در سالهای اول جنگ بنزین کپنی بود و خیلی سختیر میآمد.امام جمعه کُپُن بنزین به آقای روستا دادتا ما بتوانیم به راحتی به جاهای مختلف سر بزنیم و دنبال دخترم بگردیم.
قبل از هرڪاری به خانه برگشتم،می دانستم ڪه مادرم و شهرام و شهلا منتظر و نگران هستند.آنها هم مثلِ من از شنیدن خبر های جدیدنگران تر از قبل شدند.مادرم ذڪر یاحسین(؏) و یازینب(س)و یاعلی(؏)از زبانش نمی افتاد.
هرچه اصرار ڪرد ڪه ڪبری یه استڪان چای بخور یه تڪه نان دهنت بگذار،رنگت مثل گچ.سفید شده،من قبول نڪردم.
حس میڪردم طنابی دور گردنم به سختی پیچیده شده است،حتی؛صدا و ناله هم به زور خارج می شد.
شهرام هم سوار ماشین آقای روستا شدو برای جست و جوی با ما آمد.نمیدانستم ڪجا باید بروم.روز دوم عید بود و همه جا تعطیل بود فقط به بیمارستان ها و ودرمانگاه ها و پزشڪ قانونی و پایگاه بسیج سر زدیم.وقتی هوا روشن بود کمتر میترسیدم.انگار حضور خورشید توی آسمان دلگرمم میکرد.اما؛به محض اینڪه هوا تاریڪ می شدافڪار زشت و ترسناڪ از همه طرف به من هجوم می آورد...
شب دوم از راه رسید.
و خانواده ی من همچنان در سڪوت و انتظار و ترس دست و پا میزدند.تازه میفهمیدم ڪه درد گم ڪردن عزیز چقدر سخت است.گمشده ی من معلوم نبود ڪه کجاست.نمیتوانستم که بنشینم یا بخوابم،به هر طرف نگاه میڪردم،سایه ی زینب را میدیدم.همیشه جانماز و چهدر نمازش در اتاق خواب رو به قبله پھن بود،در اتاقی ڪه فرش نداشت و سرد ترین اتاق خانه بود،هیچ کس در آن خانه نمیخوابید واز آنجا استفاده نمیڪرد.آنجا بهترین مڪان برای نماز های طولانیِ زینب بود.
روی سجاده ی زینب افتادم،از همان خدایی ڪه زینب عاشقش بود با التماس و گریه خواستم ڪه زینب را تنہا نگذارد.
مادرم ڪه حال مرا میدیدپشت سرم همه جا می آمد و می گفت:
(ڪبری!!مرا سوزاندی ڪبری!!آرام بگیࢪ)
آن شب تا صبح خواب به چشمم نیامد.از پشت پنجره به آسمان نگاه میڪردم،همه یزندگی ام از بچگی تا ازدواج تا به دنیا آمدن بچه هاو جنگ مثل یڪ فیلم از جلوی چشم هویم میگذشت.آن شب فهمیدم ڪه همیشه در زندگی ام رازی وجود داشته،رازی نگفته....
انگار همه چیز به هم مربوط می شد.زندگی و سرنوشت من طوری رقم خورده بود و پیش رفته بود ڪه بایدآخرش به اینجا می رسید.
آن شب حوصله ی حرف زدن با هیچ ڪس را نداشتم،دلم میخواست تنهای تنهاباشم،خودم و خدا....
باید دوباره زندگی ام را مرور میڪردم تاآن راز را پیدا ڪنم،رازی را ڪه میدانستم وجود دارد،امّا؛جرئت بیا نش را نداشتم.باید از خودم شروع میڪردم....
من ڪی هستم؟ از ڪجا آمده ام؟پدر و مادرم چه ڪسانی بوده اند؟زندگی ام چطور شروع شد وچطور گذشت؟
زینب ڪه نیمه ی گمشده ی وجودم بودچطوربه اینجا رسید؟
اگر به همه ی اینها جواب میدادم شاید می توانستم بفهمم ڪه دخترم ڪجاست وشاید قدرت پیدا میڪردم ڪه آن ترس را از خودم دور ڪنم و خودم را برای شرایطی بدتر وسخت تردر زندگی آماده ڪنم...
ای خدای بزرگ،
ای خدای محبوب زینب ڪه همیشه تو را عاشقانه صدا میزد و هیچ چیز را مثلِ تو دوست نداشت.
من مادر زینبم!!!مرا ڪمڪ ڪن تا نترسم تا بایستم تا تحمل ڪنم.باید از گذشته ی خیلی خیلی دور شروع ڪنم. از روزی ڪه به دنیا آمدم.....
ادامه دارد.....
آنچه در فصل سوم خواهید خواند....
نگاهی به گذشته...
آن زمان سن قانونی برای ازدواج ۱۵ سال بود،وما باید شش ماه منتظز میماندیم و بعد عقد میڪردیم.خدا وڪیلی من نه تا آن زمان جعفر را دیده بودم و نه میشناختمش...
(عروسیه ها😁)
﴿🌤🌱﴾
³¹³شُهَــدایـےبـاشـیمـ↯💛⃟ ⃟⃟ ⃟🌻
*﷽*
سلام دوستان
آغاز میکنیم چله توسل به شهدا
" سه شنبه"
۱۰ 🍃 اسفند 🍃 ۱۴۰۰
🌺 سی و سومین روز 🌺
❤️ شهید عبدالله نوریان❤
🎁 *بسته هدیه به شهید بزرگوار :*
۱ _ فاتحه
۲ _ آیت الکرسی
۳ _ سلام بر امام حسین علیه السلام
۴ _ ۱۴ صلوات
ان شاءالله شامل شفاعت شهید قرار بگیریم
❤صلوات برای سلامتی مولا جانم یادتون نره❤
💠🔹💠🔹💠🔹💠