eitaa logo
⚘شهید‌محمود رضا بیضایی⚘
981 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
17 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘شهید‌محمود رضا بیضایی⚘
#تو_شهید_نمیشوی📚 قسمت سی و سوم🌱 | ادامه ی پُرکارها شهید می شوند | وقتی حاج‌قاسم داشت حرف هایش را
📚 قسمت سی و چهارم🌱 | تقدیم به محمودرضا | روزهای آخر سال ۱۳۸۹ بود؛چند روز مانده به عید. باید قبل از پایان سال،از پایان نامه ی دکترای تخصصی دفاع می کردم. وقتی رسیدم تهران،شب یک راست رفتم سراغ محمودرضا. برای پذیرایی جلسه فکری نکرده بودم و نگران آبرومندانه برگزار شدن جلسه ی دفاع بودم. به محمودرضا گفتم:((هیچ چیز آماده نیست و فردا هم وقتش را ندارم.فردا می توانی با من بیایی جلسه ی دفاع؟)) گفت:((چه چیز را باید آماده کنیم؟)) گفتم:((باید شیرینی،آبمیوه،میوه،لیوان،بشقاب،ظرف بلور میوه،کارد،چنگال و این‌جور چیزها بخرم!)) گفت:((ظرف و ظروف را دیگر می‌خواهی چه کار؟!)) گفتم:((بشقاب ها و لیوان ها اگر یک بار مصرف باشند،پایان نامه ام نمره نمی آورد!)) گفت:((اینها را از خانه می بریم.)) گفتم:((برو کت و شلوارت را هم بیاور!)) بی چون و چرا رفت و دو دست کت و شلوار آورد. امتحان کردم.یک دستش را که سرمه ای و اتو کشیده بود گذاشتم کنار. صبح،ماشین پرایدش را برداشت،وسایل را زدیم توی ماشین و از اسلامشهر راه افتادیم سمت دانشگاه تهران. خودش هم برای حضور در جلسه لباس مرتبی پوشیده بود. با ماشین رفتیم داخل دانشکده ی دامپزشکی دانشگاه تهران. @mahmoodreza_beizayi
😉 یکی از نیروها از نگهبانی که برگشت، پرسیدم: «چه خبر؟» گفت: «جاتون خالی یه گربه عراقی دیدم.» گفتم: «از کجا فهمیدی گربه عراقیه؟» گفت: «آخه همینجور که راه می‌رفت جار می‌زد: المیو المیو😂😂» ... @mahmoodreza_beizayi ➬➬➬➬➬➬➬➬➬➬➬➬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق 🍃 _مامان جونی میخوام راجب ی موضوع مهم باهاتون صحبت کنم☺️ +جونم مامان جان بفرما _مامانی بنظرت الان وقتشه محمدحسینو زن بدیم؟ 🙄😅 +مادرجان این سوالا چیه میپرسی خبریه؟ 🤨🤨 _عه مامانی فقط جواب بده🙄 +آره وقتشه ولی هنوز دختر مناسبی پیدا نکردم😐 _اگه من یکیو پیدا کرده باشم چی؟😁 +جانمممم😳 _مامان یک دختر خوب پیدا کردم و اونجوری که با محمدحسین حرف زدم مشکلی نداره میخواستم شما اگه اجازه بدین با مامانش حرف بزنم🙈🙈😅 +چی شدههه😳چشمم روشن دوتایی باهم بریدین ودوختین🤨 حالا کی هست؟! 😐 _فاطمه خانم دختر عمو احمد😅😅 +دخترجان زده به سرت؟ محمدحسین قبول کرده؟ فاطمه وعمو احمد راضی ان؟ دختر جان چرا بدون اطلاع همیچین کارا میکنی 🤨🤦‍♀🤦‍♀ _ماماااانی🙄آره محمدحسین راضیه برای عمو هم واسه همین میگم زنگ بزنم خب🤪 +واستا با پدرت حرف بزنم شب بهت خبر میدم🤨 _باشه مامان جونممم مرسی😘 خوشحال دویدم سمت اتاقم و به محمدحسین اشاره کردم بیاد _داداش مامان قراره با بابایی حرف بزنه شب بهم خبر میده که بزنگم یا نزنگم😁 +ممنونتم 😍❤️❤️❤️ _سنه قربان😜 منتظر شدم بابایی از محل کارش برگرده تا زنگ بزنم😍 ____🌸 شب که بابایی اومد گفت کی بهتر از دختر احمد😍😁 منم با اجازه ی بابا قرار شدزنگ بزنم خداروشکر هنوز سر شبه و میتونم الان زنگ بزنم 😍🌸 شماره ی زن عمو (مامان فاطمه) رو از مامان جون گرفتم و شماره گیری کردم 😥 استرسم گرفته بود آخه تابه حال این کارو نکرده بودم😰 حالا وقت آیه الکرسی خونده😅 ادامه دارد... 😍 🌸به قلم سیده بیضایی🌸 ‼️کپی با ذکر نام نویسنده وایدی کانال ازاد‼️
رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق 🍃 _سلاااام زن عمو جونم😍 _سلام به روی ماهت دخترم❤️ +چطورین همه خوبن؟ فاطمه خوبه؟ عموجون خوبه؟ ☺️ _آره خوبن خداروشکر سلام دارن خدمتت شما چطورین؟ 🍃 +ماهم خوبیم خداروشکر💐 زن عموجون دلم براتون تنگ شده😢خیلی وقته شما و عمو احمد رو ندیدم😔 _فردا صبح پاشو بیا خونمون احمد خونس منم هستم البته اگه افتخار بدی😁 +نه مزاحم نمیشم 😌 _از کی تاحالا اینقدر تعارفی شدی؟ تو از بچگی همینجا بودی نمیگی دلمون برات تنگ میشه؟ پاشو بیا ناهارم باید بمونی 😊 +همیشه به من لطف داشتین زن عمو 😉باشه چشم میام 🙂 (به کل یادم رفت برای چی زنگ زده بودم😅) +زن عمو میخوام بهتون یک مطلب مهم رو بگم😍🙄 _جانم دخترم بگو 💛 +زن عمو منو که میشناسی دوست ندارم حاشیه برم برای همین یک راست میرم سراغ اصل مطلب _راحت باش دخترم بگو عزیزم❣ +زن عمو جون ازتون میخوام با فاطمه حرف بزنید ببینید میخواد ازدواج کنه؟ 🙄 _چیی😲ازدواج؟ 😯 +زن عمو محمدحسین مارو به غلامی قبول میکنید؟ 😋🤩😁😄 _دخترم عممم وای شوکه شدم عزیزم اینجور حرفارو لاعقل یکم حاشیه برو 😂 باشه با احمد و فاطمه حرف میزنم بهت خبر میدم +زن عمو همین الان لطفا حرف بزنید من صبح بیام ازتون جواب میخوام هاا گفته باشم😂 _چشم عزیزم، امر دیگه ای نداری؟ 🤦‍♀ +نه قربونتون برم 😍خدانگهدار❤️ _خداحافظت باشه عزیز دلم 🌺 وای قلبم اومد تو دهنم😂 آخيش گفتم هوووف 😉😄 _داداااااشی😂 +جونم جونم بگو چی گفت😰 _اخ اخ زن ذلیل🤣😂 +عه آبجی جان اذیت نکن دیگه 😐 _گفت حرف میزنه و من فردا صبح میرم خونشون واسه ناهارم میمونم چون دلشون برام تنگ شده☺️😉😛زورت بیاد😛😛😛😛 +بچه ی بی ادب واسه بزرگتر زبون در میاری؟ 😠😂😂 _بله😛😛😛😛 .ای بابا باز شروع کرد به قلقلک🤦‍♀😂 نقطه ضعف پیدا کرده🤦‍♀🤦‍♀😂 بعد از کلی خنده گرفتم خوابیدم چون صبح باید میرفتم خونه عمو جون😍🌸 خداکنه آقا امیرعلی اونجا نباشه😒😒چون میخوام راحت باشم ولی احتمال زیاد نباشه😁 ادامه دارد.... 😍 🌸به قلم سیده بیضایی🌸 ‼️کپی با ذکر نام نویسنده وایدی کانال ازاد‼️
رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق 🍃 صبح پر انرژی بیدار شدم🤩، دویدم رفتم توی اتاق محمدحسین _دادااااش بیدارررشوووو😂 +کوفته این چه وضع بیدار کردنه😩 _وقتی شوهر فاطمه بشی قدر منو میدونی🤪😆 پاشو خیر سرت میخوام برم جواب مثبت از عروس خانم بگیرم😌😌 +عه راست میگی یادم رفته بود😂 _خسته نباشی😑😑😆 بعد از اینکه آماده شدم دویدم توی حیاط وااای عجب هوای خوبی😋😋😋 حیاط که نه بهتره بگم باغ چون حیاط خونه ی ما یک باغ خیلی بزرگ و سرسبز بود 😍😍 داشتم توی علفا میدویدم که محمدحسین منو گرفت _دختر جان چته؟ 😂دیوونه شدی؟🤣 +وای داداشی امروز چقدر حالم خوبه 😍🤪 _خداروشکر عزیز دلم +داداشی _جونم +عاشقتم🤪🤪😂 _برو لوس نشو +میکشم فقط حواست به زنت باشه و منو یادت بره هااا💣🔫 _شما تاج سری مگه میشه، اصلا !! حالا بیا سوار ماشین شو که دیره ♥️ بعد از 20دقیقه رسیدیم خونه ی عمو جون 😍 _خدانگهدار داداشی 😁 +منتظر خبرای خوبت هستم 😉😜 زنگ زدم و صدای فاطمه از پشت آیفون اومد _الو سلام بله بفرمایید؟ +دختر جان تلفن نیستااا😂🤣درو باز کن خسته ام 😕😂 درب با تیکی باز شد😁 _سلام سلام به عمو جونمم😍عمو احمد چرا نمیاین خونمون دلم براتون خیلی تنگ شده بود😢 +سلام به دختر گلم چطوری بابا جان دخترم هزاربار بهت گفتم اینقدر تند تند حرف نزن خفه میشیاا😂🤣 _چمش عمو ژونم 😂 با جیغ به زن عمو سلام دادم که یهو دیدم آقاامیرعلی داره از تعجب میمیره😂😂😂 اینجوری👈🏻🤨🤨😳😳 منم رفتم تو زمین 😬😬😬😂 وای خدا من هر وقت مسخره بازی در میارم یکی منو میبینه حالا آقا امیرعلی که هیچی اقای موحد اومده بود پیشش😬😬😬😬😬😬😰🤯 آقای موحد که داشت شاخ در میارود😂 ادامه دارد... 😍 🌸به قلم سیده بیضایی🌸 ‼️کپی با ذکر نام نویسنده وایدی کانال ازاد‼️