#طنز_جبهه😂
خيلے از شبها آدم تو منطقه
خوابش نمےبرد😴😬
وقتے هم خودمون خوابمون نمےبرد دلمون نمےاومد ديگران بخوابن😌
یه شب یکــے از بچه ها سردرد عجيبے داشت و خوابيده بود.
تو همين اوضاع یکـــے از بچه ها رفت بالا سرشو گفت: رسووول! رسووول! رسووول!😱😁
رسول با ترس بلند شد و گفت: چيه؟؟؟چے شده؟؟😰
گفت: هيچے...محمد مےخواست بيدارت کـــنه من نذاشتم!😐😂
#خنده_حلال😂
رسم بر این بود که مربی و معلم سر کلاس آموزش اول خودش را معرفی میکرد.😌
یک روحانی تازه وارد به نام «محمدی» همین کار را میکرد. اما تا فامیلش رو می گفت؛ همه یک صدا صلوات میفرستادند.😆
دوباره میخواست توضیح بدهد که نام خانوادگیام…که صلوات بلندتری میفرستادند.😇😁😂
#خنده_حلال☺️💕
❥↬