eitaa logo
شهید‌محمود رضا بیضایی
954 دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
7.8هزار ویدیو
23 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
⁦😂 خيلے از شبها آدم تو منطقه خوابش نمےبرد😴😬 وقتے هم خودمون خوابمون نمےبرد دلمون نمےاومد ديگران بخوابن😌 یه شب یکــے از بچه ها سردرد عجيبے داشت و خوابيده بود. تو همين اوضاع یکـــے از بچه ها رفت بالا سرشو گفت: رسووول! رسووول! رسووول!😱😁 رسول با ترس بلند شد و گفت: چيه؟؟؟چے شده؟؟😰 گفت: هيچے...محمد مےخواست بيدارت کـــنه من نذاشتم!😐😂 😂
⁦😅 خيلے از شبها آدم تو منطقه خوابش نمےبرد😴😬 وقتے هم خودمون خوابمون نمےبرد دلمون نمےاومد ديگران بخوابن😌 یه شب یکــے از بچه ها سردرد عجيبے داشت و خوابيده بود. تو همين اوضاع یکـــے از بچه ها رفت بالا سرشو گفت: رسووول! رسووول! رسووول!😱😁 رسول با ترس بلند شد و گفت: چيه؟؟؟چے شده؟؟😰 گفت: هيچے...محمد مےخواست بيدارت کـــنه من نذاشتم!😐😂
『°•.≼😂≽.•°』 پُست نگهبانۍ رو زودتر تَرک ڪرد! فرمانده گفت : ۳۰۰تا صلوات جریمته!😠 چند لحظه فکر ڪرد. وگفت: برادرا بلند صلوات!😊 همه‌ صلوات فرستادن گفت: بفرما 😉 از۳۰۰ تا هم بیشتر شد ...😂📿 💗🕊 ٵللِّھُمَ؏َـجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَࢪج°•🌱📿•°
😂 🔖 وقتی می رفتند پیش حاجی برای مرخصی، میگفت:«من پنج ساله پدر و مادرم رو ندیدم..شما هنوز نیومده کجا میخواین برین؟!»🧐 کلی سرخ و سفید می شدند و از سنگر می آمدند بیرون.🙁 ما هم می خندیدیم بهشان.😂 بنده های خدا نمی دانستند پدر و مادر حاجی پنج سال است فوت شده اند!!😂😂
✨بعد از عملیات بود. حاج صادق آهنگران آمده بود پیش رزمندگان برای مراسم دعا و نوحه خوانی. برنامه که تمام شد مثل همیشه بچه ها هجوم بردند که او را ببوسند و حرفی با او بزنند،🥰 حاج صادق که ظاهرا عجله داشت و می خواست جای دیگری برود، حیله ای زد و گفت: صبر کنید، صبر کنید🙌 من یک ذکر را فراموش کردم بگویم🤨 همه رو به قبله بنشینند، سر به خاک بگذارید.. و این دعا را پنج مرتبه با اخلاص بخوانید..😊 آقایی که شما باشید ما همین کار را کردیم. پنج بار شد، ده بار، پانزده بار، خبری نشد که نشد. یکی یکی سر از سجده برداشتیم،🧐 دیدیم مرغ از قفس پریده...😇😅😄 😂 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️ 🇮🇷فرزندان سلیـمانی پرور🇮🇷 |♥️@mahmoodreza_beizayi
『بابکــــ』: ‌‹🍓📕› 😁😂 فرمانده گردانمون شهیدحاج علی باقری نیم ساعت در مورد سکوت در شب حرف زد :🤫 برادرا هیچ صدایی نباید از شما شنیده بشه !سکوت،🤫سکوت،🤫سکوت🤫 کوچکترین صدا می تونه سرنوشت یک عملیات رو عوض کنه.☝️🏻 باید سکوت رو تمرین کنیم🤗👍🏻 گردان در یک ستون به حرکت در آمد و ما همه مواظب بودیم صدای پاهایمان هم شنیده نشود.🙂 که در سکوت و تاریکی مرگبار شب ناگهان فریادی از عمق وجود همه ما را میخکوب کرد.😰 آقای اسحاقیان بود مرد ساده دلی که خیلی دوست داشتنی بود:🧔🏻😍 در تاریکی قبر علی بفریادت برسه بلند صلوات بفرست📿😄 همه بچه ها مانده بودند صلوات بفرستند؟!🤔 بخندند؟!😁 بعضی ها اجابت کرده و بلند صلوات فرستادند.☺️ و بعضی ها هم آرام🤫 اما حاج علی عصبانی فریاد کشید😲بابا سکوت، سکوت، سکوت🤫 و باز سکوت بود که بر ستون حاکم شد و در تاریکی به پیش می رفت که،🙂 این بار با صدایی به مراتب بلندتر فریاد کشید:😲 لال از دنیا نری بلند صلوات بفرست.🤣 وباز ما مانده بودیم چه کنیم ...😅 حاج علی باقری دوباره عصبانی تر ...😡 هنوز حرفهای حاج علی تمام نشده بود که فریاد اسحاقیان بلند شد:😲😁 سلامتی فرماندهان اسلام سومین صلوات رو بلندتر ...🤣 خود حاج علی هم از خنده نتونست دیگه حرف بزنه.😂 • •✦•[@Shbeyzaei_313]•✦
😁💔 [🚍]بین تانڪر آب تا دستشویے فاصله بود. آفتابه را پر ڪرده بود و داشت مے دوید. صداے سوتے شنید و دراز کشید. آب ریخت روے زمین ولے از خمپاره خبرے نبود.  برگشت دوباره پرش ڪرد و باز صداے سوت و همان ماجرا. باز هم؛ داشت تڪرار مےڪرد ڪه یڪے فهمید ماجرا از چه قرار است. موقع دویدن باد مے پیچید تو لوله آفتابه سوت مےڪشید😂 🌸
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مش‌رجب‌وگوش‌های‌سنگینش‌وآفتابه‌آب...😂 ـ حجةالاسلام‌حسنی‌نژاد ـ