#بیو |🌿●
درستہمنگناهکارمولےکجاےکربلانوشتہ ورودگنهکاران ممنوع! 🐾
#یاحسین🤚♥️
#اݪہم_اݪرزقنآ_شہآدت
#مستٵجࢪ_خــــدا🌈🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 این عادتها نمیگذارند شاد باشیم!
🔻آنها را ترک کنیم....
#استاد_پناهیان
@mahmoodreza_beizayi
#ریحانہ
←تااونجاڪہیادمہ🙃☝🏼
هراقاپسرے
نمیتونہلباسائمهرو،تنڪنہ💛°•
امادخترخانوما همشوناجازهدارن
چادرحضرتزهراروامانت
سرڪنن…ッ♥🌱
#پویش_حجاب_فاطمے
🌺﷽🌺
بزرگۍمیگفت:
تڪیه ڪنبه شہـداء
شہـدا تڪیهشان خداست...
اصلا ڪنارگل بنشینی بوۍ گل میگیرۍ
پس گلستان ڪن زندگیت را با یاد شہـدا...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی♥️
@mahmoodreza_beizayi
#شهیدانه
یه استاد داشتیم که گیر داده بود به همه
دانشجو ها باید کروات بزنن! کلی هم تهدید
کرده بود که اگه سر امتحان کروات نزده باشین
ازتون نمره که میکنم. ولی مصطفی اصلا برایش
مهم نبود. واسه همین خیلی راحت بدون کروات اومد
سر جلسه. استاد هم تهدیدش رو عملی کرد و ازش ۲
نمــــره کم کـــــرد. شـد ۱۸ . بالاتـــریـــن نمـــــره!☺️
#شهیدمصطفیچمران
امام جعفر صادق (ع):{خداوند متعال به پیامبری از پیامبرانش وحی کرد به قومت بگو:« لباس دشمنان مرا نپوشید، و طعام دشمنان مرا نخورید، و خود را به شکل دشمنان من در نیاورید؛که دشمنان من میشوید ؛ همانطور که انسان دشمنان من هستند.}
@mahmoodreza_beyzayi
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
#تو_شهید_نمیشوی📚 قسمت سی و سوم🌱 | ادامه ی پُرکارها شهید می شوند | وقتی حاجقاسم داشت حرف هایش را
#تو_شهید_نمیشوی📚
قسمت سی و چهارم🌱
| تقدیم به محمودرضا |
روزهای آخر سال ۱۳۸۹ بود؛چند روز مانده به عید.
باید قبل از پایان سال،از پایان نامه ی دکترای تخصصی دفاع می کردم.
وقتی رسیدم تهران،شب یک راست رفتم سراغ محمودرضا.
برای پذیرایی جلسه فکری نکرده بودم و نگران آبرومندانه برگزار شدن جلسه ی دفاع بودم.
به محمودرضا گفتم:((هیچ چیز آماده نیست و فردا هم وقتش را ندارم.فردا می توانی با من بیایی جلسه ی دفاع؟))
گفت:((چه چیز را باید آماده کنیم؟))
گفتم:((باید شیرینی،آبمیوه،میوه،لیوان،بشقاب،ظرف بلور میوه،کارد،چنگال و اینجور چیزها بخرم!))
گفت:((ظرف و ظروف را دیگر میخواهی چه کار؟!))
گفتم:((بشقاب ها و لیوان ها اگر یک بار مصرف باشند،پایان نامه ام نمره نمی آورد!))
گفت:((اینها را از خانه می بریم.))
گفتم:((برو کت و شلوارت را هم بیاور!))
بی چون و چرا رفت و دو دست کت و شلوار آورد.
امتحان کردم.یک دستش را که سرمه ای و اتو کشیده بود گذاشتم کنار.
صبح،ماشین پرایدش را برداشت،وسایل را زدیم توی ماشین و از اسلامشهر راه افتادیم سمت دانشگاه تهران.
خودش هم برای حضور در جلسه لباس مرتبی پوشیده بود.
با ماشین رفتیم داخل دانشکده ی دامپزشکی دانشگاه تهران.
@mahmoodreza_beizayi
#بخند_بسیجی😉
یکی از نیروها از نگهبانی که برگشت، پرسیدم: «چه خبر؟»
گفت: «جاتون خالی یه گربه عراقی دیدم.»
گفتم: «از کجا فهمیدی گربه عراقیه؟»
گفت: «آخه همینجور که راه میرفت جار میزد: المیو المیو😂😂»
#شادیروحمطهرشهداصلوات...
@mahmoodreza_beizayi
➬➬➬➬➬➬➬➬➬➬➬➬
رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق 🍃
#پارت_28
_مامان جونی میخوام راجب ی موضوع مهم باهاتون صحبت کنم☺️
+جونم مامان جان بفرما
_مامانی بنظرت الان وقتشه محمدحسینو زن بدیم؟ 🙄😅
+مادرجان این سوالا چیه میپرسی خبریه؟ 🤨🤨
_عه مامانی فقط جواب بده🙄
+آره وقتشه ولی هنوز دختر مناسبی پیدا نکردم😐
_اگه من یکیو پیدا کرده باشم چی؟😁
+جانمممم😳
_مامان یک دختر خوب پیدا کردم و اونجوری که با محمدحسین حرف زدم مشکلی نداره میخواستم شما اگه اجازه بدین با مامانش حرف بزنم🙈🙈😅
+چی شدههه😳چشمم روشن دوتایی باهم بریدین ودوختین🤨
حالا کی هست؟! 😐
_فاطمه خانم دختر عمو احمد😅😅
+دخترجان زده به سرت؟ محمدحسین قبول کرده؟ فاطمه وعمو احمد راضی ان؟ دختر جان چرا بدون اطلاع همیچین کارا میکنی 🤨🤦♀🤦♀
_ماماااانی🙄آره محمدحسین راضیه برای عمو هم واسه همین میگم زنگ بزنم خب🤪
+واستا با پدرت حرف بزنم شب بهت خبر میدم🤨
_باشه مامان جونممم مرسی😘
خوشحال دویدم سمت اتاقم و به محمدحسین اشاره کردم بیاد
_داداش مامان قراره با بابایی حرف بزنه شب بهم خبر میده که بزنگم یا نزنگم😁
+ممنونتم 😍❤️❤️❤️
_سنه قربان😜
منتظر شدم بابایی از محل کارش برگرده تا زنگ بزنم😍
____🌸
شب که بابایی اومد گفت کی بهتر از دختر احمد😍😁
منم با اجازه ی بابا قرار شدزنگ بزنم خداروشکر هنوز سر شبه و میتونم الان زنگ بزنم 😍🌸
شماره ی زن عمو (مامان فاطمه) رو از مامان جون گرفتم و شماره گیری کردم 😥
استرسم گرفته بود آخه تابه حال این کارو نکرده بودم😰
حالا وقت آیه الکرسی خونده😅
ادامه دارد... 😍
🌸به قلم سیده بیضایی🌸
‼️کپی با ذکر نام نویسنده وایدی کانال ازاد‼️
رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق 🍃
#پارت_29
_سلاااام زن عمو جونم😍
_سلام به روی ماهت دخترم❤️
+چطورین همه خوبن؟ فاطمه خوبه؟ عموجون خوبه؟ ☺️
_آره خوبن خداروشکر سلام دارن خدمتت شما چطورین؟ 🍃
+ماهم خوبیم خداروشکر💐
زن عموجون دلم براتون تنگ شده😢خیلی وقته شما و عمو احمد رو ندیدم😔
_فردا صبح پاشو بیا خونمون احمد خونس منم هستم البته اگه افتخار بدی😁
+نه مزاحم نمیشم 😌
_از کی تاحالا اینقدر تعارفی شدی؟ تو از بچگی همینجا بودی نمیگی دلمون برات تنگ میشه؟ پاشو بیا ناهارم باید بمونی 😊
+همیشه به من لطف داشتین زن عمو 😉باشه چشم میام 🙂
(به کل یادم رفت برای چی زنگ زده بودم😅)
+زن عمو میخوام بهتون یک مطلب مهم رو بگم😍🙄
_جانم دخترم بگو 💛
+زن عمو منو که میشناسی دوست ندارم حاشیه برم برای همین یک راست میرم سراغ اصل مطلب
_راحت باش دخترم بگو عزیزم❣
+زن عمو جون ازتون میخوام با فاطمه حرف بزنید ببینید میخواد ازدواج کنه؟ 🙄
_چیی😲ازدواج؟ 😯
+زن عمو محمدحسین مارو به غلامی قبول میکنید؟ 😋🤩😁😄
_دخترم عممم وای شوکه شدم عزیزم اینجور حرفارو لاعقل یکم حاشیه برو 😂
باشه با احمد و فاطمه حرف میزنم بهت خبر میدم
+زن عمو همین الان لطفا حرف بزنید من صبح بیام ازتون جواب میخوام هاا گفته باشم😂
_چشم عزیزم، امر دیگه ای نداری؟ 🤦♀
+نه قربونتون برم 😍خدانگهدار❤️
_خداحافظت باشه عزیز دلم 🌺
وای قلبم اومد تو دهنم😂
آخيش گفتم هوووف 😉😄
_داداااااشی😂
+جونم جونم بگو چی گفت😰
_اخ اخ زن ذلیل🤣😂
+عه آبجی جان اذیت نکن دیگه 😐
_گفت حرف میزنه و من فردا صبح میرم خونشون واسه ناهارم میمونم چون دلشون برام تنگ شده☺️😉😛زورت بیاد😛😛😛😛
+بچه ی بی ادب واسه بزرگتر زبون در میاری؟ 😠😂😂
_بله😛😛😛😛
.ای بابا باز شروع کرد به قلقلک🤦♀😂
نقطه ضعف پیدا کرده🤦♀🤦♀😂
بعد از کلی خنده گرفتم خوابیدم چون صبح باید میرفتم خونه عمو جون😍🌸
خداکنه آقا امیرعلی اونجا نباشه😒😒چون میخوام راحت باشم ولی احتمال زیاد نباشه😁
ادامه دارد.... 😍
🌸به قلم سیده بیضایی🌸
‼️کپی با ذکر نام نویسنده وایدی کانال ازاد‼️
رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق 🍃
#پارت_30
صبح پر انرژی بیدار شدم🤩، دویدم رفتم توی اتاق محمدحسین
_دادااااش بیدارررشوووو😂
+کوفته این چه وضع بیدار کردنه😩
_وقتی شوهر فاطمه بشی قدر منو میدونی🤪😆
پاشو خیر سرت میخوام برم جواب مثبت از عروس خانم بگیرم😌😌
+عه راست میگی یادم رفته بود😂
_خسته نباشی😑😑😆
بعد از اینکه آماده شدم دویدم توی حیاط وااای عجب هوای خوبی😋😋😋
حیاط که نه بهتره بگم باغ چون حیاط خونه ی ما یک باغ خیلی بزرگ و سرسبز بود 😍😍
داشتم توی علفا میدویدم که محمدحسین منو گرفت
_دختر جان چته؟ 😂دیوونه شدی؟🤣
+وای داداشی امروز چقدر حالم خوبه 😍🤪
_خداروشکر عزیز دلم
+داداشی
_جونم
+عاشقتم🤪🤪😂
_برو لوس نشو
+میکشم فقط حواست به زنت باشه و منو یادت بره هااا💣🔫
_شما تاج سری مگه میشه، اصلا !!
حالا بیا سوار ماشین شو که دیره ♥️
بعد از 20دقیقه رسیدیم خونه ی عمو جون 😍
_خدانگهدار داداشی 😁
+منتظر خبرای خوبت هستم 😉😜
زنگ زدم و صدای فاطمه از پشت آیفون اومد
_الو سلام بله بفرمایید؟
+دختر جان تلفن نیستااا😂🤣درو باز کن خسته ام 😕😂
درب با تیکی باز شد😁
_سلام سلام به عمو جونمم😍عمو احمد چرا نمیاین خونمون دلم براتون خیلی تنگ شده بود😢
+سلام به دختر گلم چطوری بابا جان
دخترم هزاربار بهت گفتم اینقدر تند تند حرف نزن خفه میشیاا😂🤣
_چمش عمو ژونم 😂
با جیغ به زن عمو سلام دادم که یهو دیدم آقاامیرعلی داره از تعجب میمیره😂😂😂
اینجوری👈🏻🤨🤨😳😳
منم رفتم تو زمین 😬😬😬😂
وای خدا من هر وقت مسخره بازی در میارم یکی منو میبینه حالا آقا امیرعلی که هیچی اقای موحد اومده بود پیشش😬😬😬😬😬😬😰🤯
آقای موحد که داشت شاخ در میارود😂
ادامه دارد... 😍
🌸به قلم سیده بیضایی🌸
‼️کپی با ذکر نام نویسنده وایدی کانال ازاد‼️
📿 #احکام_خوردنی_ها
📕سؤال
آیا خوردن تربت کربلا جایز است؟
📗پاسخ
اگر مهر تربت به مقدار کم و به قصد تبرک و شفا خورده شود، اشکالی ندارد. خوردن گل حرام است ولی تربت سیدالشهدا(ع) استثنا شده است، البته تربت قبر شریف حضرت و اطراف نزدیک آن.
@mahmoodreza_beizayi❤️
سلام عزیزان..🌱
حلول ماه مبارک رمضان بر شما مبارک🌹
برنامه هایی برای ماه رمضان در نظر داریم که به لطف شما ها و یاری خداوند قراره در ماه رمضان اجرا بشود☺️🌺
این ماه بهترین ماهه😍
ماهی برای نزدیکی بیش از اندازه به خدا♥️
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
یکی از کارهامون ٢۴ساعته کردن فعالیت کاناله🌸
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
ختم انواع ذکرها و دعاهاوجز خوانی قران..... 🌺
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
هرروز با صوت ذکر ماه رمضان🌴
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
مسابقات جذاب و معنوی در این ماه🌼
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
تفسیر آیات قرآن 🌷
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
برنامه های جذاب دیگه....
تقاضایی داشتید به خادم کانال بگید🎊
اطلاعات بیشتر برنامه ها اعلام خواهد شد♥️
برنامه های ماه مبارک رمضان رو با هشتگ #ماه_خدا دنبال کنید. 🔹🔸
در ماه مبارک همدیگه رو حلال کنیم💐
برای همه و ما خادمین آقا محمودرضا دعا بفرمایید 🌺🌸
یازهرا.. 🦋