🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
اِلهی وَ رَبـّـی مَن لـی غَیـرُکـ🥀:
#ختم_صلوات_امروز 🌱
هدیه به امام باقر ؏♥️
به نیابت از شهیدحمیدسیاهکالےمرادی✨
متولد۴اردیبهشت۱۳۶۸
شهادت : ۱۳۹۴/۹/۴ در سوریه جنوب غرب حلب
مزارشهید : گلزارشهدایقزوین🕊
همسر شهید: روحیهای لطیف و دوستداشتنی داشت. همیشه وقتی در کارهای منزل کمکم میکرد از او تشکر میکردم :)
اما میگفت این حرفهای یک همسر به همسرش نیست، شما باید بهترین دعا را در حق من کنید، باید دعا کنید شهید شوم😄
اوایل من از گفتن این دعا ممانعت میکرد و دلم نمیآمد ،
اما آنقدر اصرار میکردند تا من مجبور میشدم دعا کنم شهید شود اما از ته دل راضی نبودم :)
همیشه نماز اول وقت و نماز شب میخواند، از غیبت بیزار بود، اینکه میگویند ،
به من بسیار احترام می کرد و محبت داشت ♥️
خواندن دعای عهد کار همیشگی او بود ، هرروز صبح پیش از رفتن به محل کار قرآن تلاوت میکرد
و همیشه تا ساعتی پس از پایان ساعت کار، در محل کارش میماند تا تمام حقوقی که دریافت میکند حلال باشد✌️🏻
بسیار دستگیر فقرا بود و همیشه به شخص فقیری که ابتدای کوچه بود، کمک میکرد
به خاطر دارم که شبی به بیرون از منزل رفت و بازگشت او طولانی شد، وقتی علت را پرسیدم ،
متوجه شدم پولی برای کمک به آن فقیر نداشته و برای اینکه شرمنده او نشود، چند کوچه را دور زده و از مسیر دورتری به خانه آمده است🙃
در تمام مأموریتها قرآن را به همراه داشت
و در مأموریت سوریه نیز قرآن را درون ساکش قراردادم که این کار او را بسیار خوشحال کرد🌸
همیشه خیلی راحت جملههای احساسی را بیان میکرد، اما صبح روزی که قرار بود برود به من گفت:
من در کنار دوستانم شاید بتوانم بگویم دلم تنگ شده اما نمیتوانم بگویم دوستت دارم، باید چه کنم؟😅
من نیز برنامهای را دیده بودم که همسر یک شهید تعریف میکرد وقتی به همسرش نامه مینوشت احتمال میداد که کسی نامه را بخواند،
بین خودشان رمز گذاشته بود. من نیز دوستت دارم را یادت باشد گذاشتیم♥️،
وقتی از پلههای خانه پایین میرفت بلند بلند داد میزد، یادت.باشد، یادت باشد! من هم میگفتم یادم هست :) 🥀
تعداد صلوات هاتون رو در گروه زیر اعلام کنید🌿
https://eitaa.com/joinchat/3816030291Ca12737f86a
تبلیغات در گروه ممنوع است لطفا رعایت بشه💌
@Shbeyzaei_313
هوالمحبوب
🕊رمان #هادےدلـــــہا
قسمت #یازدهم
نامه رو بازکردم..
باهمون خط اول اشکم دراومد
بسم رب الشہدا والصدیقین
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند
وتماشاےتو زیباس اگربگذارند
من از اظهار نظرهاے دݪم فهمیدم
عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند
دل سرگشته من!این همه بیهوده مگر
خانه دوست همینجاست اگر بگذارند..
سندعقل مشاء است همه میدانند
غضب آلود نگاهم نکنید ای مردم!
دل من مال شماست اگر بگذارند..
سلام زینب قشنگم..
این نامه رو درحالی مینویسم ڪه یکی دوساعت.. به #عملیات مونده و تو اورا زمانی میخوانی که #اسیر یا #شهید شدم.. وامیوارم #دومے باشد چرا که امتحان #اسارت امتحانی سخت است ومن ترس مردودی و شرمندگی دارم.
زینب عزیزتراز جانم..
حرف های مفصل را در نامه ای که خانم رضایی به دستت میرسانند..
امادراین نامه میخواهم در مورد این #بانوی_محترم بگویم.
این خواهر گرامی بانوی صبور است همان سنگ صبور تو
ادامہ دارد...
نام نویسنده ؛ بانو مینودری
هوالمحبوب
🕊رمان #هادےدلـــــہا
قسمت #دوازدهم
ازهمان سال 92 که لیاقت مدافع بی بی رو پیدا کردم.. نگرانیم #تو بودی.. اما اینبار که آمدم از تو #دل_کندم. برای آنکه نگران #صبروتحمل تو بودم.
این خواهرگرامی را انتخاب کردم که بعد از من #مراقب_تو باشد #توکل به درگاه خداوند ودست درازی به خانم رضایی تا ادامه این راهو #زینبی_وار طی کنه.
امیدوارم خیلی زود با این خواهر بزرگوار دوست شوی تاخیالم راحت شود.
دوستدارتو.. برادرت حسین🌷
وقتی نامه ی حسین عزیزم تموم شده بود دم در خونه بودم.
زنگ زدم وارد خونه شدم میخواستم برم تواتاقم
_سلام
مامان: سلام
_زینب جان حسین که رفته..توهم میری تو اتاقت.. من دلم به کی خوش باشه خب؟
زینب:من خوبم..
مامان: الله اکبر مشخصه زینب امروز یه خانمی اومده بود خونه میگفت از طرف 🌷حسـین🌷 اومده.
برگشتم کامل به سمتش ینی پریدم به سمت مامان
_اسمش چی بود؟؟؟؟!
مامان: خانم رضایی
_رضایی شماره نداد؟؟آدرس نداد؟؟
مامان: آروم باش.. تواتاقته
دویدم سمت اتاقم
_سلام خانم رضایی ببخشید
خانم رضایی: سلام زینب قشنگم.. خوبی خانم گل
باحرف خانم رضایی اشکم دوباره جاری شد
_ممنون
خانم رضایی:
_الهی من بمیرم برای دلت.. ناهار خوردی؟؟
_نه
خانم رضایی:
_عزیز دلم ناهارتو بخور استراحت کن ساعت 6 میام دنبالت بریم جایی..
_آخه
خانم رضایی: آخه بی آخه.. ناهارتو کامل میخوریا
_چشم
خانم رضایی: یاعلی
_یاعلے
ادامہ دارد...
نام نویسنده ؛ بانو مینودری
هوالمحبوب
🕊رمان #هادےدلـــــہا
قسمت #سیزده
ساعت6 غروب بود...
جلوی در ساختمان منتظر خانم رضایی بودم
پنج دقیقه بعد خانم رضایی رسید.
خانمی ۲۹_۳۰ساله باچهره معمولی ولی یه مهربونی کاملا مشخص بود.
تانشستم توماشین دستاشوبازکرد به آغوشش پناه بردم. شاید یه ربع بیست دقیقه ای فقط گریه کردم
خانم رضایی:
_آروم شدی عزیزدلم؟
فقط با اشک نگاش کردم
_میبرمت جایی که بوی🌷حسینو🌷 بده
بعدازگذشت ۴۵دقیقه روبه روی #معراج_الشهدا نگه داشت وارد که شدیم خیلیا داشتن میومدن سمتم که بهار نذاشت.
به سمت حسینیه معراج الشهدا راهنماییم کرد.
خانم رضایی با یه باکس جلوم نشست.
درو دیوارای معراج حسین قبل محرم سیاه پوش کرده بود..
خانم رضایی:
_اینکه چطوری تو روسپرد دست من بمونه واسه بعد..اما فعلا میخوام امانت های دستم رو بدم بهت.. به بچه ها گفتم نیان خودمم یک ساعت دیگه بهت سرمیزنم.
این باکس همون #امانتاییه که حسین چند روزقبل اعزام بهم داد. گفت اگه واسش اتفاقی بیفته یک هفته بعدخبرش اینو بهت بدم.
خودش از حسینیه رفت بیرون.
خودش از حسینیه رفت بیرون.
باکس رو باز کردم
یه نامه بود.یه بسته بود.
نامه روبازکردم..
بسم رب الشهدا والصدیقین
مارا بنویسید فداےزینب
آماده ترین افسررزم آور زینب
بایدبه مسلمانی خود شک کند آنکه
یک لحظه ی کوتاه شود کافرزینب
کافیست که با گوشه ی ابروبدهد اذن
فرماندهی کل قوا؛ #مادرزینب
از بیخ درآورده و خوآهیم درآورد
چشمےڪه چپ افتد دور و بَر زینب
آن کشورسوریه واین کشور ایران
مجموع دو کشور بشود #کشورزینب
رهبر بدهد رخصت میدان؛ بگذاریم
#مرحم به زخم دل مضطر زینب
سلام خواهرگلم.. زینب قشنگم..
تواین دوسال که لیاقت مدافع بی بی داشتم تمام نگرانیم #تو بودی
خواهرجانم آنقدربچه حساسی بودی هیچوقت نتوانستم ازسوریه بهت بگم.
وقتی بعدازشهادت آقاسیدمحمدحسین اونقدر #نگرانت بودم.. که نمیتوانم بیان کنم..
زینبم این نامه را زمانی میخوانی که یا اسیرشدم یا شهید.. امیدوارم دومیه باشه
زینبم... #بعد از رفتنم آنقدر حرف #میشنوی؛ دوست دارم #زینب_وار ادامه بدی وبه حرف خانم رضایی گوش بدی.. و باهاش همقدم بشی برای #شناخت بقیه شهدا. امیدوارم اون چیزایی که مدنظرم است رو بتونم واست یادگاری بخرم.
همراه این نامه یه تابلو هست بزن به اتاقت
دوست دارم پیکرم هیچوقت برنگرده
اگه برنگشت قرار من و تو هرموقع دلت گرفته قطعه 50 بهشت زهرا
مزارشهید #میردوستے
دوست دارم.. گل نازم
ادامہ دارد...
نام نویسنده ؛ بانو مینودری
هوالمحبوب
🕊رمان #هادےدلـــــہا
قسمت #پانزده
🍀راوے زینب🍀
مامان: زینبم
بهار سرشو پایین انداخت و گفت:
_ بیا مانتوتو بپوش
_چیزی شده؟؟
بابا: زینبم توباید قوی باشی.ساعت ۵وسایل حسین رومیارن
_نمیریم خونه؟
رفتیم خونه بهار به زور بهم غذا داد بعدم گفت برو بخواب.
_بیدارم میکنی؟
_مطمئن باش بیدارت میکنم
نمیدونم چقدر گذشته بود که با نوازش های بهار بیدار شدم .
بهار: پاشو زینب جان.. دیگه کم مونده بچه ها برسن
به فاصله نیم ساعت بچه هارسیدن.
از برادرشهید من #یک_چمدون اومد فقط
بابا پیش قدم شد برای باز کردن این چمدون غم..
لباس پاسداریش..
قرآنش..
دفترچه اش..
برای من یه #چادر مشکی یه چادر سفید که به دوستش سفارش کرده بود..
🕊_به خواهرم بگید این #چادرسفید رو به نیت عروس شدنش گرفتم
یه تسبیح یه انگشتر شرف الشمس که هردو #قبل از شهادت داده بود به آقامحسن.
یه قطره #خون_حسینم روی انگشترش بود
وچند دونه تسبیح خونی بود
چون وقتی حسین خمپاره میخوره #پهلوش زخمی میشه.. آقامحسن میدوه سمتش که تسبیح و انگشتر خونی میشن
تواون حال بدش به دوستش میگه :
_انگشتز وتسبیح رو بده به خواهرم🕊
دوستای حسین رفتن اما ماها داغون بودیم..
اونشب بهار موند من توبغلش جیغ زدم گریه کردم..
بهار وقتی موهامو ناز میکرد میگفت :
_یادت نره حسین ازت چه خواسته یاعلے بگو و بشو #زینب_ڪربلا
فرداش شیفتمون بعد از ظهر بود
بهار اول منو بردیه انگشترسازی. #انگشترحسین رو کوچک کردم انداختم دستم #تسبیحشم شده بود تمام زندگیم..
چیز عجیب این بود که توسکا غایب بود.نه تنها اونروز بله چند روز نیومد مدرسه...
امتحانات دی ماهمون رسیدن و من با تلاش فراوان معدلم از 19/98به 20رسوندم.
اما توسکا معدلش افت شدیدی پیرا کرد و شد 18.
امتحاناتمون تموم شدو من جشن شاگرد ممتاز مدرسه ام رو سر مزار #شهیدمیردوستے گرفتم.
امروز ۹۴/۱۰/۲۵ تصمیم دارم ببینم چرا توسکا گوشه گیر شده...
ادامہ دارد...
نام نویسنده ؛ بانو مینودری
:
[”🌷”]
🔶🔹 برهان فقروغناء 🔹🔶
🔰شناخت خدا
☜ تابه حال برای شما این سوال به وجود آمده که
منو کی آفریده؟ 😐🤔
☜خب عقل میگه یا خودم خودم رو به وجود آوردم ویا شخص دیگری!
🔹حالا اگه خودم خودم رو به وجود آورده باشم،
خب اگه ب وجود اومده باشم و بخوام خودم رو ب وجود بیارم که...
*خب چیزی که ب وجود اومده نیاز به ایجاد نداره* 🤷🏻♂️
🔹واگه وجود نداشتم و خودم رو آفریدم عقل در اینجا حکم میکنه...
*که چیزی که "نیستی" هست نمیتونه "هستی"ایجاد کنه!* 🤦🏻♂️
🔶بنابراین با این مثال ها ثابت کردیم این مورد که"خودم خودم رو آفریدم" به طور کامل حذف میشه!...
☜تنها چیزی که میمونه اینه که:
*شخص دیگری مرا آفریده!*
حالا این شخص چه کسی میتونه باشه
چه ویژگی هایی داره
وچطوری هست؟؟
در پست های بعدی.. :)”🌱
📚”بهترین راه شناخت خدا“📚
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
❤بانوی محجبه♥:
✨﷽✨
✅علت خیلی از مشکلاتی که ما تو خونه هامون داریم، درگیری ها، بداخلاقی ها، عصبانیت ها، بی حوصلگی ها، غرغرها، دل شکستن ها و ...
اینه که فرشته ها تو خونه مون نیستن.
تو خونه مون پر نمیزنن...
ذکر نمیگن.
خونه ای که توش پر فرشته باشه میشه خود بهشت.
پر از لطف و صفا و شادی و یاد خدا.
حالا چیکار کنیم که فرشته ها مهمون خونه مون بشن؟
چه کارایی نکنیم که فرشته ها رو پر ندیم؟
❶ حدیث کسا زیاد بخونیم.
❷ سعی کنیم نمازها تا جای ممکن اول وقت باشه.
❸ نماز قضا داشتن خیییلی اثر بدی داره.
❹ چیز نجس تو خونه نگه نداریم. همه جای خونه مون همیشه پاک پاک باشه.
❺ توی خونه داد نزنیم.
حتی با صدای بلند هم حرف نزنیم.
فرشته ها از خونه ای که توش با صدای بلند صحبت بشه میرن.
❻ حرف زشت و غیبت و دروغ و مسخره کردن و اینا هم که مشخصه.
❼ سعی کنیم طهارت چشم و گوش و زبان و شکممون رو تا جای ممکن تو خونه حفظ کنیم.
❽ وقتی وارد خونه میشیم با صدای واضح سلام کنیم. حتی اگه هیچ کس نیست.
˝استاد الله فاطمی نیاء˝
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
|سه درس مهم #زندگی☺️:
اگر ميخواهی دروغی نشنوی اصراری برای شنيدن حقيقت نداشته باش.
به خاطر داشته باش هرگاه به قله رسيدی، همزمان در کنار دره ای عميق ايستاده اى.
هرگز با يک آدم نادان مجادله نکنيد؛ تماشاگران ممکن است نتوانندتفاوت بين شما را تشخيص دهند🌿.
| #حرف_حقیقت💕|
#حاجحسینیڪتا🍃
بچہهیئتۍِانقلابۍبایدپاےجوانۍڪه
داردازدستمیرودغصہبخوردو بصیرتافزایۍڪندیكجوانانقلابۍنباید دچارسڪونورخوتباشد🚶🏻♂'!
🌚✨
خاطریگرنظرمهست
همهخوبیتوست
حسرتیگربهدلمهست
هماندوریتوست
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#شب_بخیر_علمدار 🌙
•°•
خبدوستان!🙂♥️
خوبیابد...
دفترامروزهمبستهشد😊🌿
بهامیدفرداییزیباترازامروز🌈🌼🤲🏻
شبتونحسینیرفقا:)💚🌱
با ۅضۅ💎
بۍگناه📿
یاعلی✋🏼😴
↓
❥↬•| @Shbeyzaei_313
[🌞🌼]
بِسمِاللهِاَلرَحمنِاَلرَحیم...:)
♥️✨بهنامخداوندبخشندهمهربان♥️✨
✨••| اولینپستروز،عرضارادتبه"اُمالمَصائِبخانم زینبکبری(س)"
السَّلامُعَلَیْکِیاسَیِّدَتییازَیْنَبُ،یابِنْتَرَسُولِ اللهِ،یابِنْتَفَاطِمَةَالزَّهرَاء.
اِلهی وَ رَبـّـی مَن لـی غَیـرُکـ🥀:
اِلهی وَ رَبـّـی مَن لـی غَیـرُکـ🥀:
:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به دوستان امام زمانی 👐
چله ترک گناه🌷💫🌟😇😇
😱😱گناه زبان از دیدگاه پیامبر اسلام
چهل گناه زبان حضرت محمد ( ص ) فرمودند:بهترین اعمال نزد خداوند حفظ زبان است.بیشترین گناهان فرزند آدم از زبان اوست.هر که مردم از زبان او بترسند ، از اهل جهنم است.
1-خبری را ندانسته گفتن.2-عیبجویی از دیگران.3-مسخره کردن.4-تهمت زدن.5-فاش کردن اسرار مردم.6-رنجاندن مومن.7-سرزنش بیجا.8-دروغ گفتن.9-وعده دروغ.10-قسم دروغ.11-شهادت ناحق.12-تحریف مسائل دینی.13-حکم ناحق.14-لعنت کردن مردم.15-طعنه زدن.16-دل شکستن.17-امر به منکر.18-نهی از معروف.19-تصدیق کفر و شرک.20-بد خلقی.21-غیبت کردن.22-شایعه پراکنی.23-به نام بد صدا زدن.24-تملق و چاپلوسی.25-با مکر و حیله سخن گفتن.26-مزاح زیاد.27-زخم زبان زدن.28-آبروریزی.29-کبر در گفتار.30-ادای صدای کسی را در آوردن.31-بدعت در دین.32-اظهار بخل و حسد.33-بد زبانی در معاشرت.34-خشونت در گفتار.35-فحش و ناسزا گفتن.36-سخن چینی کردن.37-نا امید کردن.38-شوخی با نا محرم.39-ریا در گفتار.40-فریاد زدن بیجا.
نماز سر اول وقت فراموش نشه 😍
منتظر خبر هایه خوب هستیم
@Aa313rajabzadeh
🌹لیست اسامی که میخوان تو چله ترک گناه شرکت کنن
🌸_1بانوی فاطمی
🌸_2ریحانه ی خلقت
🌸_3خادم الزهرا
🌸_4نجفی
🌸_5شهیدگمنام
🌸_6گمنام
🌸_7سربازولایت
🌸_8سربازولایت
🌸_9نسیم بهشت
🌸_10نائب اهل بیت ع
🌸_11نائب شهدا
🌸_12بنت الحسین
🌸_13عشاق المهدی
🌸_14شهیده گمنام
🌸_15یاحسین
#روزچهارم🌱
سلام به اعضای محترم کانال شهیدبیضائی🌸
به ادامین فعال نیازمندیم،هرکسی میتونه برای شهدانوکری کندبه پی وی خادم کانال مراجعه کنه🙏🌺
❤️ #در_محضر_بزرگان
🔔 چه کنیم نماز صبح قضا نشود؟
✅ از آیت الله بهجت (ره) سوال شد:
چه کنیم نماز صبحمان قضا نشود؟
ایشون فرمود:
کسی که باقی نمازها رو اول وقت بخونه خدا او را برای نماز صبح بیدار خواهد کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰یڪراهموثر براۍ بهیادبودن
امامزمان درطولروز..!
👤استادعالے
#امام_زمان🌸
#اَللهُمَعجِلالوَلیِکاَلفرج
میگنڪہ
استغفارخیلےخوبہ..!
حَتےاگہبہخیالخودٺ
گناهےرومرتڪبنشدهباشے،
استغفارڪن
دِلروجَلامیدھ!:)
"اَسْتَغْفِرُاللّهَرَبِّـےوَاَتُـوبُاِلَیـهِ"
✨💛|↫#حرفقشنگ
#اللهجانم
خیلےازگناههاواشتباهاتتمالزمانیهکه
حالروحیومعنویتخوبنیست!
بایدسعیکنےارتباطتروباخداقویکنے
باوضوباش،ذکربگو،روزهبگیر
نمازاولوقتبخون،قرآنبخونو...
همونطورکهترکگناهحالخوبمیاره
حالخوبهمترکگناهمیاره!
اینیهرابطهست،مراقبشباش..🙂✌️
دعایِ مادر از موانع اِجابت دعا میگذرد!
- مشکاتالانوار🌱
رفیق تمام فرمولهایِ موفقیت رو بریز دور و به این فرمول عمل کن تا تویِ زندگیت به هرچی میخوای برسی!♥️
۱- محبتبهمادر ۲- دعایِمادر
#دلنوشت
مشتاقم ...
برای یڪ تغییر
به دست شما آسمانےها
ڪه زیر و رو شود،
ناخالصےهاے نفسِ زمینگیرم...
#شهیدمحمودرضابیضائی♡
#برادرشهیدم♡
🌚✨
خاطریگرنظرمهست
همهخوبیتوست
حسرتیگربهدلمهست
هماندوریتوست
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#شب_بخیر_علمدار 🌙
•°•
خبدوستان!🙂♥️
خوبیابد...
دفترامروزهمبستهشد😊🌿
بهامیدفرداییزیباترازامروز🌈🌼🤲🏻
شبتونحسینیرفقا:)💚🌱
با ۅضۅ💎
بۍگناه📿
یاعلی✋🏼😴
↓
❥↬•| @Shbeyzaei_313
نهایت بدبختی میدونی چیه؟
. ایننهایتبدبختےماست
. ڪہدرخیابانڪہراهمےرویم
. چشمدراختیارمانباشد
. ومادراختیارچشمباشیم
. یڪےازخاصیتهاےقطعےعبادتواقعے
. تسلطانسانبرشهواتشاست.
شہیدمرتضےمطہری
#کلام_شهید
اینه نهایت بدبختی ما:(
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چگونه ''امامعصڕ'' رآ
یاࢪے کنیم؟!..♥️
#مهدویت🎞
#دࢪَاِنتِظآࢪِآڵِیــآسٰیــنٰعج🌸
مثلاهرروزڪهازخوابپامیشیم ..
بہجـٰاےاینڪهسریعبریمسراغگوشۍبہ
دوستاےمجازیمونسلاموصبحبخیربگیم ..
دستمونوبزاریمروقلبمونوبہآقـٰا
اباعبداللھسلامبگیم:)'!
•.
#مـٰاهموناییمڪهمثلاآرزوےڪربلاداریم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با #نمازاولوقت به مقامات عالیه برسید🍃
♦️نشر حداکثری با شما
:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به دوستان امام زمانی 👐
چله ترک گناه🌷💫🌟😇😇
😱😱گناه زبان از دیدگاه پیامبر اسلام
چهل گناه زبان حضرت محمد ( ص ) فرمودند:بهترین اعمال نزد خداوند حفظ زبان است.بیشترین گناهان فرزند آدم از زبان اوست.هر که مردم از زبان او بترسند ، از اهل جهنم است.
1-خبری را ندانسته گفتن.2-عیبجویی از دیگران.3-مسخره کردن.4-تهمت زدن.5-فاش کردن اسرار مردم.6-رنجاندن مومن.7-سرزنش بیجا.8-دروغ گفتن.9-وعده دروغ.10-قسم دروغ.11-شهادت ناحق.12-تحریف مسائل دینی.13-حکم ناحق.14-لعنت کردن مردم.15-طعنه زدن.16-دل شکستن.17-امر به منکر.18-نهی از معروف.19-تصدیق کفر و شرک.20-بد خلقی.21-غیبت کردن.22-شایعه پراکنی.23-به نام بد صدا زدن.24-تملق و چاپلوسی.25-با مکر و حیله سخن گفتن.26-مزاح زیاد.27-زخم زبان زدن.28-آبروریزی.29-کبر در گفتار.30-ادای صدای کسی را در آوردن.31-بدعت در دین.32-اظهار بخل و حسد.33-بد زبانی در معاشرت.34-خشونت در گفتار.35-فحش و ناسزا گفتن.36-سخن چینی کردن.37-نا امید کردن.38-شوخی با نا محرم.39-ریا در گفتار.40-فریاد زدن بیجا.
نماز سر اول وقت فراموش نشه 😍
منتظر خبر هایه خوب هستیم
@Aa313rajabzadeh
🌹لیست اسامی که میخوان تو چله ترک گناه شرکت کنن
🌸_1بانوی فاطمی
🌸_2ریحانه ی خلقت
🌸_3خادم الزهرا
🌸_4نجفی
🌸_5شهیدگمنام
🌸_6گمنام
🌸_7سربازولایت
🌸_8سربازولایت
🌸_9نسیم بهشت
🌸_10نائب اهل بیت ع
🌸_11نائب شهدا
🌸_12بنت الحسین
🌸_13عشاق المهدی
🌸_14شهیده گمنام
🌸_15یاحسین
#روزپنجم🌷
#روز_بیست_سوم چله ے عاشقی
آقا مرام تو بہ من از حد گذشتہ است
اے بهترین رفیق دو دنیاے من حسین ...❤️💔
#شهیداحمدڪاظمے🕊
هوالمحبوب
🕊رمان #هادےدلـــــہا
قسمت #شانزده
🍀راوے زینب🍀
نزدیک به ۲۲ بهمن و سی و سومین سال #شهادت_ابراهیم_هادے بود
و ما میخواستیم عطیه و نه نفر دیگه رو سوپرایز کنیم.
داشتم روسریمو درست میکردم که بهار اس داد
_ نزدیڪ خونتونمااا.
نوشتم
_من حاضرم بیا
بهار:
_عطیه رو راه نندازی دنبال خودتاا
چادرمو سر کردم ڪه دیدم عطیه زنگ زد
عطیه: سلام زینب خوبی ڪجایی؟
_سلام خوبی من خونم اما با بهار میخوام برم جایی
عطیه: عه میشه منم بیام؟
_نه نمیشه توآدم باش میخوایم ۲۲بهمن بریم رهپیمایی
صدای عطیه بغض آلود شد وگفت:
_باشه خدافظ
مامان:
_زینب بدو بهار پایین منتظرته
سوار ماشین بهارشدم
_سلام عشقم.. خوبی
_سلام رییس خوب بگو ببینم برنامه چیه؟! چقدر پول هست؟
_من از خانواده شهدا و دوستام اینا دو میلیون جمع کردم.. مهدیه و زهرا و معصوم چادرایی ڪه بچه ها دوست دارنو لیست🗓ڪردن.. ده تا هم باید #ڪتاب_برابراهیم بخریم.. ده تا باڪس شهدایی اگه پولم بمونه روسری و ساق دست
بهار: پس پیش به سوے بازار
الحمدلله با دومیلیون و دویست همه چیز خریدیم
فقط مونده بود وسایل فرهنگی ڪل برنامه
رسیدیم معراج..
زهرا:
_سلام خسته نباشیدکاراتون تموم شد
_آره ۲۹ ام تولد حسین
زهرا:کجا میخوای براش تولد بگیرین
بهار: مزارشهیدمیردوستے زهرا خواهرشهیدابراهیم هادیو هماهنگ ڪردی؟
زهرا: اره
_دستت درد نڪنه جوجه جانم
بهار: بسه دیگه بیاید کاراروبڪنیم باید بریم سر بسته فرهنگی
صدای یا الله آقایون مانع از حرف زدنمون شد
بینشون آقای لشگری و دیدم..
آقای لشگری همونی بود ڪه نامه حسین ووسایلشو از سوریه برامون آورد.
خودش جانباز بود..
آقای لشگری:
_خانم رضایی اگه وسایل لازم دارید لیست کنید برادران زحمتشو بکشن.
بهار:
_خانم عطایی فرد لطفا لیست کنید بدید آقای لشگری
میخواستیم لاله چند بعدی درست کنیم.وسایل براے 313 بسته درست کردیم اما چون مطمئنا شلوغ میشد 3313بسته درست کردیم.
این بین من خودم کمتر معراج میرفتم
بالاخره ۲۲ بهمن فرا رسید.
ادامہ دارد...
نام نویسنده ؛ بانو مینودری
هوالمحبوب
🕊رمان #هادےدلـــــہا
قسمت #هفده
🍀راوے عطیه (توسڪا)🍀
صبح ۲۲ بهمن همراه زینب،خانم رضایی و دوستانشون برای اولین بار رفتم راهپیمایی خیلی برام جالب بود.
آخرین مسیر راهپیمایی میدان آزادی بود.
سے و هفتمین سالگرد باشڪوه پیروزے انقلاب اسلامے مبارڪ
بعداز راهپیمایی خانم رضایی گفت :
_بچه ها من میرم معراج الشهدا مواظب خودتون باشین
_عه ماهم بریم دیگه خب زینب!
زینب: نه ما ڪار داریم..بهار مواظب خودت باش یاعلے
_عطیه تو پیتزا میخوری؟؟
_وایییی آره عاشق فست فودم
زینب: پس بزن بریم ڪه باید با مترو بریم خیییلیی شلوغه
سر راهمون یڪ پیتزا خونواده گرفتیم.
ساعت ۳ بود ڪه زینب گفت:
_عطیه پاشو باید بریم جایی
_ڪجا میریم؟
زینب:
_جایی ڪه تا الان نرفتی ولی از این به بعد عاشقش میشی
_چادرتو میدی سر کنم؟
زینب: نه پاشو دیرشد
دلم شکست
زینب:
_ناراحت نشوو بدوووو
بعد از حدود یڪ ساعت
_ززززیییینب داریم میریم بهشت زهرا؟؟
زینب: بلی
وارد قطعه ۵۰ شدیم از اونجا رفتیم قطعه ۲۶ با انبوهی از جمعیت روبرو شدیم.
زینب:
_امروز سےوسومین سالگرد شهادت دوست شهیدت #شهیدابراهیم_هادے
تا آخر مراسم شوڪ بودم ولی شوڪ جدیدترر......
واون...
خواهر شهید ابراهیم هادے:
_خواهرای عزیزم من اینجام تا خودم با دستای خودم #گوهرگرانبها✨ به ده خواهر ابراهیم تقدیم ڪنم
#دهمین اسم.. اسم من بود....
وقتی تو باڪس #چادر دیدم از حال رفتم
ادامہ دارد...
نام نویسنده ؛ بانو مینودری
هوالمحبوب
🕊رمان #هادےدلـــــہا
قسمت #هجده
وقتی چشمامو باز ڪردم بیمارستان بودم
زینب:
_پاشو دختر لوس خجالت نمیڪشه
فرت و فرت غش میڪنه.. عطیه غشه کار خودشو کرد.. ولی عطیه تا غش کردی آقاے علوے دستو پاشوبد جور گم کرد
دست بی جونمو آوردم بالا وڪوبیدم به ڪتف زینب
صدای در بلند شد مامان و بابام بودن اشڪ توچشماشون حلقه زده بود
چند ساعت بعد از بیمارستان مرخص شدم
اولین قدمِ با #چادر رو برمیداشتم
مثل ڪودڪے بودم ڪه تازه روزای اول راه رفتنشه
حال زینب این روزا خیلی داغون بود
پنجشنبه غروب با بچه ها و مدعوین رفتیم مزار شهید #میردوستے
زینب با اشڪ و بغض
ڪیڪ رو برید
بعد از تولد، بهار مارو برد بام تهران شلوغ بود ولی گویا این شلوغی برای زینب مهم نبود
رفت جلوتر دستاشو ازهم باز ڪرد وشروع ڪرد به دادزدن...
حسسسسسیییییننننن
حسییییییییننننننننن
داااداش #گمناااااااامم کجااااااااایییی
تولدتتتتتتتتتتتتتتت مبااااااااررررررررڪڪ گمنااااااآاااااااااممممممممم ترییییین سررررررربازززززز بی بی زیییینببببب
دویدم سمتش...
اگه همینجوری داد میزدحتما حنجره اش زخم میشد
بغلش ڪردم وگفتم بسههه زینب
زینب:
_عطیههههههه داداشممممم نیییست من نمیدونم #پیڪر عزیزم کجااسست #حرمله چه بلایی سرش آورد
چادرم لوله ڪرد تودستش سرشو پنهان کرد توسینم وگفت:
_دلم برای عطر تنش تنگ شده.. من حتی یه #مزار از برادرم ندارم ڪه ناز و تمنام رو اونجا بریزم
بهار:
_پاشید بریم خونه،زینب حالت بد میشه ها.. یادت نره حسین چی خواسته ازت....
ادامہ دارد...
نام نویسنده ؛ بانو مینودری