چند وقته حسرتیه تو دلــم
چند وقته منتتو مےڪشم
مےخوام ڪه سفارشمو ڪنی
من مےخوام مثل تو شـــهید بشم....♥
اے یار با مرام
حالم بهم ریخته است رفیق
تو ڪاری ڪن برام...💔
#شهید_محمودرضا_بیضائی💖
#برادرشهیدم🌿✨
#فضای_مجازی🎞
رفیق . . .☝️
در"فضاےمجازۍ"
نبردسنگینشدھ
امروزههرڪسےیڪگوشۍدارد
مانندِڪسۍاسٺڪہسݪاحۍدردسٺدارھ📱
پسبایدبداندڪہچگونہازاینسلاحاستفاده
ڪند؛
وچہچیزۍراباآن"هدف"بگیرد؛)
♡•@Shbeyzaei_313
⭕️دختر آبی را بخاطر دارید؟ همان که بخاطرش جهان سیاهپوش بود. میخواهم بگویم این پسر، جان دو زنِ گرفتار در آتش را نجات داد و با ۹۰ و خردهای درصد سوختگی، شهیدشد.
🔹اما چرا سرگذشت #علی_لندی همچون دخترآبی وایرال و جهانی نشد؟ چون با اولی میشد به اهداف سیاسی رسید. و چه بد است این زمانه.
✍ مهرداد کریمزاده
♡•@Shbeyzaei_313
هوالمحبوب
🕊رمان #هادےدلـــــہا
قسمت #چهل_ویڪم
عطیه ناهار درست کردما میخوری یایه ساندویچ درست کنم ببریم؟
عطیه:وای قووررمه سبزی نه بخوریم بریم
_خخخ شکموی کی بودی؟
داشتیم ازخونه بیرون میرفتیم که گوشیم زنگ خورد
_عه از معراج الشهداست
عطیه: خب حالا جواب بده
:الو سلام خانم عطایی فرد خوب هستید؟
_الو سلام بفرمایید آقای مقدم؟
مقدم:غرض ازمزاحمت معراج الشهدای گمنام قراره اربعین میزبان ۸ شهیدگمنام بشه.. خانم رضایی گفتن زمانیکه نبودن برای پذیرایی خواهران با شماهماهنگ کنم
_ان شاءالله فردا باخانم اسکندری میایم معراج الشهدا.. که ان شاءالله بریم مادرشهید قربانخانی رو دعوت کنیم
مقدم:منتظرتون هستم. خانم عطایی فرد؟
_بله بفرمایید؟
مقدم: خبر دارین محسن(منظورش همون آقای لشگری بود)برای حفاظت از زایرین رفته کربلا؟
دلم میخواست ازپشت گوشی مقدموخفه کنم
_نخیردرجریان نبودم به منم مربوط نیست یاعلی
گوشی رو که قطع کردم عطیه گفت:
_چته چرا قرمز شدی؟
_بزنمش بمیره ها،بی نزاکت برگشته میگه خبرداری محسن رفته کربلا.. برای حفاظت.. به من چه اصلا
عطیه:خب حالا آروم باش بگو چی گفت؟
_نمیزارن که.. مهمان داریم هشت شهیدگمنام
عطیه : چه عالییی
با مامان وخواهر شهیدمجید قربانخانی هماهنگ کردیم بریم خونشون
شهیدقربانخانی..
یابهتر است بگویم "#حرمدافعین_حرم" شهیدی که از مال وثروتش گذشت و حضرت زینب مهمانش کرد🕊
وقتی رسیدیم یافت آباد،خیلی راحت منزل شهید رو پیدا کردیم.
وقتی مامان مجید رو دیدیم #دلتنگی ازکلامش میبارید
مادر شهید:
_منو شهید خیلی بهم وابسته بودیم تا دبیرستان بردم زمانیکه گفتم بزرگ شدی دیگه مدرسه نرفت
به مامیگفت میخواد بره آلمان ولی از کاراش مشخص بود که زمینی نیست
_حاج خانم اربعین ۸ شهیدگمنام داریم خوشحال میشیم تشریف بیارین
حاج خانم: ان شاءالله حتما میایم
عزیزم
وقتی ازخونه خارج شدیم گفتم:
_عطیه بریم کهف امشب؟
عطیه: به شرطی که حالت بد نشه دوباره
_قول
ادامہ دارد...
نام نویسنده ؛ بانو مینودری
هوالمحبوب
🕊رمان #هادےدلـــــہا
قسمت #چهل_ودوم
سوار مترو شدیم به مقصد ولنجک (کهف الشهدا)
عطیه:باز چرا کلت تو گوشیته؟
-دارم زندگی نامه شهید قربانخانی رو سرچ میکنم ببینم چی میگه عطیه حالا اونو ول کن این متنم در مورد داداش مجیده ببین
🌷برخی از خصوصیات شهید جاوید الاثر مجید قربانخانی:
✨تاریخ تولد : ۱۳۶۹/۵/۳۰
✨تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۱۰/۲۱
✨فوق العاده شوخ طبع و خوش خنده بود بهش میگفتن دلقک گردان
✨خییییییلی خاکی و مهربون ...
✨دنبال حتی کوچکترین کار خیر یا کمک...
✨بااااااا ادب
✨بیشتر از سنش مسائل پیرامونش رو متوجه میشد و درک بالایی داشت .
✨خیلی خوشتیپ بود. از همه نظرشونو می پرسید درباره تیپش ،براش مهم بود
✨نتررررررس و شجاع
✨توی رفاقت کم نمیذاشت فوق العاده مشتی و با معرفت بود
✨خانواده دوست و عزیز دردونه و تک پسر خونه
✨با همه می جوشید.
✨خیلی با غیرت بود
✨خیلی ام راستگو بود .
✨اهل گردش و تفریح
✨اصلاااا آدم آرومی نبود.
✨خییییلی صبور بود .
✨تو دلش هیچی نبود دل بزرگ بود.
✨اعتقادات مذهبی قلبی اش خیلی زیاد بود، بدون اینکه تو ظاهر بخواد نشون بده
✨عاشق عکس بود ،"هرجا میرفت عکس مینداخت برای همه رفیقاش میفرستاد و میگفت جاتون خیلی خالیه "
✨بدی دیگران رو زود فراموش میکرد ولی خوبی رو به خاطر میسپرد ...
✨عاشق مادرش بود
✨طاقت نداشت غم کسی رو ببینه . سریع یه حرکتی میکرد کلا تمام غم و دردت یادت میرفت....
✨هر جای زیارتی هم که میرفت پیام میداد و یاد میکرد.
✨اگه حرفی تو دلش بود تا جایی که میشد حرفش رو میزد حتی با خنده و شوخی ولی کسی رو نمیرنجوند از خودش
✨به زندگی و زندگی کردن خیلی امیدوار بود و لذت بردن از زندگی رو دوست داشت ولی اصلا از یاد مرگ غافل نبود.
✨عاشق و سینه سوخته ی حضرت زینب سلام الله علیها بود و برای ظهور آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف عمل رو انتخاب کرد ، تا حرف !...و آخر هم زیر پرچم بی بی موند و شد یکی از علمداران ظهور...
اینا رو دوست و آشنا در موردش گفتن
-عه چقدر قشنگ بود از کجا آوردیش
عطیه : از کانالش ، تازه چند وقت پیش بهار هم تو گروه شهید میردوستی با مامانش مصاحبه کرد اگه میخوای بیشتر بشناسیش خوبه اون مصاحبه ام رو بخونی
لینک کانالشم برات فرستادم
ادامہ دارد...
نام نویسنده ؛ بانو مینودری
هوالمحبوب
🕊رمان #هادےدلـــــہا
قسمت #چهل_وسه
در حالیکه گوشی دستم بودغرق زندگی شهیدقربانخانی بودم.
اشکهایم میبارید...یهوو دست عطیه اومد جلو گوشیمو گرفت
عطیه :یادت باشه قولی بهم دادی!
_عطیه سخته بخدا.. دلم برای دیدنش،صداش،عطرتنش تنگ شده
وقتی بالای پله ها رسیدیم گوشی حسینو درآوردم صداشو پلی کردم:
سلام زینب قشنگم سلام عزیز دل داداش.. دلم برات یه ذره شده همه زندگی برادر.. داریم میریم عملیات
مراقب #چادرت باش.. ان شاءالله تو بهشت همدیگرو ببینیم
با تموم شدن ویس گریه های من بیشتر شد
به آغوش زینب رفتم تسبیح بین دستامو فشاردادم.. که گوشی خودمم زنگ خورد
_شماره عراقه
عطیه: خب جواب بده
_الو بفرمایید
مرتضی: سلام ابجی جونم
_سلام عزیز دل ابجی خوبی؟
مرتضی:آجی جوونم اومدیم کربلا من رفتم حرم خیییلی دعا کردم داداش حسین بیاد به خواب شما و مامان کمتررگریه کنین
_الهی من فدای توبشم دیگه چیکار کردی
مرتضی:اوووووم آها عمومحسنم دیدم
_خب؟
مرتضی:عمومحسن بهم گفت رفتی حرم خیلی دعام کن اون خاله ای که من دوسش دارم باهام ازدواج کنه.. منم خیلی دعا کردم
_عمومحسن گفت اینو؟
مرتضی:اره آجی از بازار یه جادر گرفتم برات
_آجی فداتوبشه گوشی رو میدی به مامان؟
مامان:سلام دختر قشنگم خوبی؟
_سلام این محسن چرا چرت وپرت به بچه گفته؟
مامان:خخخ حرف دلشو زده خب توچیکار داری؟
_خیلی هم ممنون شماهم طرفداری اونو میکنی؟
مامان:من به عنوان داماد قبولش دارم
_مامان من برم خدافظ
صدای خنده مامان میومد که میگفت خدافظ
وقتی گوشیو قطع کردم عطیه گفت:بازچرا گوجه شدی؟
_وای محسن روانی رفته به مرتضی گفته رفتی حرم دعا کن خاله ای که دوسش دارم بامن ازدواج کنه
عطیه:پاشو پاشو تا سکته نکردی
_این محسنو باید خفه کرد
عطیه:نامحرمه ها!
_کوووفت
وارد غار شدیم آرامش وصف ناشدنی وجودم رو فرا گرفت
عطیه:زززییینب اینجا این شهید هویتش مشخصه
دفترچمواز تو کیفم درآوردم 🌷"شهیدمجیدابوطالبی"🌷
ادامہ دارد...
نام نویسنده ؛ بانو مینودری
هوالمحبوب
🕊رمان #هادےدلـــــہا
قسمت #چهل_وچهارم
-عطیه چقدر زندگی هامون نسبت به یک سال پیش تغییر کرده
یکی دو ماه دیگه اولین سالگرد حسین
رفتن حسین خیلی سخت بود هنوز با هر زنگ در و تلفن منتظرم بگن حسین برگشته
عطیه : تو توی یه خانواده مذهبی دنیا اومدی همه چیز رو #میشناختی اما من شهید رو چهار تا دونه استخوان یه مرده عادی میدونستم..
در حقیقت من مرده بودم.. #شهیدهادی بیدارم کرد.. الان یه مرد واقعی تو زندگیمه.. شهدا رو میشناسم.. خدا برنامه زندگیمون رو درست سر حساب نوشته به شرطی اینکه #صبور باشیم
-ان الله مع الصابرین.. و ان الله یحب الصابرین
وقتی رسیدیم خونه گوشی حسین رو گرفتم دستم.. پیج اینستاش رو باز کردم
در میان تمامی نداشته هایت دوستت دارم برادرم..
تمام سهم من از آغوشت در خیال و رویاست..
با هر طلوع و غروب منتظر پیکرت هستم..
با هر شهیدِ گمنام دنبالت میگردم..
حسین عزیزم امشب در کنار شهدای گمنام کهف تهران به #یادت بودم..
تو هم برادرانه در بهشت برین در کنار ارباب حسین به #یادم باش..
خواهرت زینب
عطیه : زینب امشب بریم تو حیاط بخوابیم؟
-آره عالیهههه
رختخواب ها کنار هم پهن کردیم . امشب دلم خیلی هوای حسین رو کرده بود
به ماه نگاه کردم گفتم
ماه گردون ماه من الان کجاست چشمام گرم شده بود
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
یه دره خیلی سبز بود
-خاله یعنی این پله ها کجا میخوره؟
خاله : نمیدونم میخوای با فاطمه برید ببینید
وقتی از پله ها رفتیم
یه مزار خیلی خوشگل بود که دور و برش پر از گل بود . روی سنگ مزار با خط خوش حکاکی شده بود " شهید مدافع حرم مهدی قاضی خانی"
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
چشمام رو باز کردم و از جا بلند شدم رفتم تو ساختمان تو دفترم نوشتم
ادامہ دارد...
نام نویسنده ؛ بانو مینودری
هوالمحبوب
🕊رمان #هادےدلـــــہا
قسمت #چهل_وپنجم
صبح که کامل از خواب دیدم تو رختخواب غلت میخوردم که عطیه گفت :
_کوفت مرگ مثل خرس اینجا قل میخوره.. نصف شب چرا از خواب بیدار شدی؟
در حالیکه دستام میکشیدم گفتم خواب دیده بودم
عطیه : چه دیدی تو خواب
-یه مزار شهید.. گوشیم کوش؟
عطیه : زینب بمیری اون چشمات باز کن بعد دنبال گوشی بگرد
_بیا اینم گوشیت
-سلام بهار خوبی ؟کجایی ؟
بهار : سلام عزیز دلم خوبی ؟کربلام
از معراج چه خبر؟
-خانواده شهید قربانخانی دعوت کردیم
بهار: چقدر عالی.. آفرین خواهر کوچولوی نازم
-بهار یه چیزی یادم رفت به مامان بگم.
چند روز پیش از سپاه زنگ زده بودن گفتن سال نو میبرنمون سوریه.. باید گذرنامه و ... ببریم سپاه
بهار : ای جانم عزیزدلم خوش به سعادتتون حتما به مامان میگم
-بهار راستی تو شهیدی به نام مهدی قاضی خانی میشناسی ؟
- آره عزیزدلم اون دختر شهیدی ک به آقا گفته بود این کلاه، مامانت برام خریده
-آره اسمش چی بود یادم نیست
بهار : نهال
-آره نهال
بهار : اون دختر کوچلو دختر شهید قاضی خانی بود
-اه چطوری بشناسمش؟
بهار : تو همون آرشیو مصاحبه با خانم قاضی خانی هست
-مرسی خواهر جان
بهار : زینبم
- جانم
بهار : محسن امروز حرف تو رو با مامان و من میزد.. بد نیست بهش یکم فکر کنی تو این دوره زمونه پسرای مثل محسن کمن یه متن برات میفرستم حتما بخون
-باشه مواظب خودت باش.. بوس
بهار : تو هم مواظب خودت باش
_یاعلی
عطیه در حالیکه از اتاق خارج میشد گفت :
_زینب امروز پنجشنبه است مدرسه هم که تعطیله من یه سر برم خونه مادر شوهرم اینا.. بعدم برم خونه خودمون جمع و جور و نظافت کنم مامان اینا هفته بعد میان تو هم یه تکونی به خودت بده اگه میخوای ولیمه بدی
-واااااااای خاک به سرم.. وایستا حاضر بشم تا یه مسیری بیام برم دنبال عاطفه اون هتل متل آشنا داره
عطیه : بدو تو روخدا
تو مترو نشسته بودیم،گوشیم رو درآوردم پیوی بهار رو چک کردم
هو الرحیم
قبل ازدواج ...
هر خواستگاری که میومد ،
به دلم نمی نشست...
اعتقاد و ایمان همسر آیندم خیلی واسم مهم بود...
دلم میخواست ایمانش واقعی باشه نه به ظاهر و حرف..
میدونستم مومن واقعی واسه زن و زندگیش ارزش قائله....
شنیدم بودم چله زیارت عاشورا خیلی حاجت میده ...
این چله رو آیت الله حق شناس توصیه کرده بودن ...
با چهل لعن و چهل سلام ...
کار سختی بود
اما به نظرم ازدواج موضوع بسیار مهمی بود ....
ارزشش رو داشت واسه رسیدن به بهترین ها سختی بکشم.
۴۰ روز به نیت همسر معتقد و با ایمان ....
۴،۳ روز بعد اتمام چله...
خواب شهیدی رو دیدم..
چهره ش یادم نیست ولی یادمه ....
لباس سبز تنش بود و رو سنگ مزارش نشسته بود ....
دیدم مَردم میرن سر مزارش و حاجت میخوان..
ولی جز من کسی اونو نمی دید انگار ...
یه تسبیح سبز رنگ داد دستم و گفت :
" حاجت روا شدی ..."
به فاصله چند روز بعد اون خواب ....
امین اومد خواستگاریم ...
از اولین سفر سوریه که برگشت گفت :
" زهرا جان...
واست یه هدیه مخصوص آوردم ..."
یه تسبیح سبز رنگ بهم داد و گفت :
زهرا ،این یه تسبیح مخصوصه
به همه جا تبرک شده و ....
با حس خاصی واست آوردمش...
این تسبیحو به هیج کس نده!
تسبیحو بوسیدم و گفتم :
خدا میدونه این مخصوص بودنش چه حکمتی داره...
بعد شهادتش....
خوابم برام مرور شد ...
تسبیحم سبز بود که یه شهید بهم داده بود.... .
✨همسر شهید امین کریمی چنبلو✨
تا مطلب رو خوندم و تموم شد، نیت کردم #چهل_شب_نمازشب بخونم تا خدا یه همسر زینبی نصیبم کنه
عطیه : زینب من اینجا باید پیاده بشم تا شب بر میگردم که بریم معراج برای تزیین فضای داخلی.. فعلا یاعلی
-یاعلی
تا شب که عطیه بیاد.. الحمد لله رب العالمین من تونستم یه هتل پیدا کنم
ادامہ دارد...
نام نویسنده ؛ بانو مینودری
#تلنگرانہ
امیدوارمجورۍزنـدڱۍڪنید
ڪہخدااوندنیاازتونپرسید
چۍکاربرایمنڪردین:
نگاهتونبهپاهاتوننباشه:)!'🌱
یکی از همسنگری هایش در سوریه میگفت:
من بستنِ کمربند ایمنی را در سوریه
از محمودرضا یاد گرفتم!
وقتی مینشست پشتِ فرمون،
کمربندش را میبست
یکبار بهش گفتم: اینجا دیگه چرا میبندی؟!
اینجا که پلیسنیست!
گفت: میدونی چقدر زحمت کشیدم
با تصادف نمیرم..:)
#شهیدمحمودرضابیضائی
✦•[@Shbeyzaei_313]•✦
#ڪلام_شهــدا❣
#شهیدانه🕊
•♡•دلنوشته از شهید°•
🌻سر دو راهی گناه وثواب
به حب شهادت فکرکن...🤔
به نگاه امام زمانت فکرکن...
🌼🍃ببین میتونی ازگناه بگذری...؟!
👣ازگناه که گذشتی ..از جونت هم
میگذری...🕊
✍🏻شهید محمودرضا بیضایی
#اللهمعجللولیڪالفرج🌟
✦•[@Shbeyzaei_313]•✦
❤️شش درس از شش شهید🕊
#شهید_محمودرضا_بیضائی :
(شیعه به دنیا آمده ایم تا مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم!)
#شهید_رسول_خلیلی :
(به برادر برادر گفتن نیست! به شبیه شدنه!)
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن :
( ظهور اتفاق می افتد، مهم این است که ما کجای ظهور ایستاده ایم)
#شهید_روح_اله_قربانی :
( شهادت خوب است اما تقوی بهتر است تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می کند)
#شهید_مصطفی_صدرزاده :
(سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد)
#شهید_حسین_معز_غلامی :
( در بدترین شرایط اجتماعی و اقتصادی و .. ، پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا سید علی آقا را تنها نگذارید ..)
✦•[@Shbeyzaei_313]•✦
#خاطرات_شهدا📚
یکی از همسنگرهایش در سوریه میگفت:
من بستنِ کمربند ایمنی را در سوریه
از #محمودرضا یاد گرفتم
تا مینشست پشتِ فرمان کمربندش را میبست
یکبار به او گفتم:
اینجا دیگر چرا میبندی..؟!
اینجا که پلیس نیست
گفت:
میدانی چقدر زحمت کشیدهام
با تصادف نمیرم..؟!:)
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌱
#ڪپۍباذڪرصلواٺآزاد
ــــــــــــــ❁ــــ ـــ ــ ـ
🌿⃟🖤|⇢°j๑ïท➺
✦•[@Shbeyzaei_313]•✦
🌹عشق یعنی آشنایی باخدا
🌹مهدی صاحب الزمان ازما رضا
《ازسروده های شهیدمدافع حرم حمیدسیاهکالی》
°دم اذان برای ظهورآقا دعاکنیم°
♡•@Shbeyzaei_313
اهمیت °°نمازاول وقت°° ازبان ایت الله مجتهدی تهرانی:
نمازاول وقت خیلی موثراست.آنهایی که هرچه تلاش میکنند،کاروبارشان جورنمیشود،به خاطراین است که نمازاول وقت نمیخوانند...
(اگرنمازراباحضورقلب نمیخوانید امادراول وقت میخوانید به برکت وجودنمازآقاامام زمان نمازشماهم قبول میشود وکم کم کیفیت نمازتان هم بالامیرود.)
⚡سعی کنیم نماز رادراول وقت بخوانیم...
♡•@Shbeyzaei_313
هدایت شده از تراب الحسین
:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به دوستان امام زمانی 👐
چله ترک گناه🌷💫🌟😇😇
😱😱گناه زبان از دیدگاه پیامبر اسلام
چهل گناه زبان حضرت محمد ( ص ) فرمودند:بهترین اعمال نزد خداوند حفظ زبان است.بیشترین گناهان فرزند آدم از زبان اوست.هر که مردم از زبان او بترسند ، از اهل جهنم است.
1-خبری را ندانسته گفتن.2-عیبجویی از دیگران.3-مسخره کردن.4-تهمت زدن.5-فاش کردن اسرار مردم.6-رنجاندن مومن.7-سرزنش بیجا.8-دروغ گفتن.9-وعده دروغ.10-قسم دروغ.11-شهادت ناحق.12-تحریف مسائل دینی.13-حکم ناحق.14-لعنت کردن مردم.15-طعنه زدن.16-دل شکستن.17-امر به منکر.18-نهی از معروف.19-تصدیق کفر و شرک.20-بد خلقی.21-غیبت کردن.22-شایعه پراکنی.23-به نام بد صدا زدن.24-تملق و چاپلوسی.25-با مکر و حیله سخن گفتن.26-مزاح زیاد.27-زخم زبان زدن.28-آبروریزی.29-کبر در گفتار.30-ادای صدای کسی را در آوردن.31-بدعت در دین.32-اظهار بخل و حسد.33-بد زبانی در معاشرت.34-خشونت در گفتار.35-فحش و ناسزا گفتن.36-سخن چینی کردن.37-نا امید کردن.38-شوخی با نا محرم.39-ریا در گفتار.40-فریاد زدن بیجا.
نماز سر اول وقت فراموش نشه 😍
منتظر خبر هایه خوب هستیم
@Aa313rajabzadeh
🌹لیست اسامی که میخوان تو چله ترک گناه شرکت کنن
🌸_1بانوی فاطمی
🌸_2ریحانه ی خلقت
🌸_3خادم الزهرا
🌸_4نجفی
🌸_5شهیدگمنام
🌸_6گمنام
🌸_7سربازولایت
🌸_8سربازولایت
🌸_9نسیم بهشت
🌸_10نائب اهل بیت ع
🌸_11نائب شهدا
🌸_12بنت الحسین
🌸_13عشاق المهدی
🌸_14شهیده گمنام
🌸_15یاحسین
🌸_16کوثر
#روزیازدهم🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سخنرانی استادپناهیان درمراسم ساگردشهیدبیضایی
👌پیشنهاددالنود
ببینیدآقامحمودرضاچکارکرده!
۴صلوات هدیه به روح بلندشهید⚘
♡•@Shbeyzaei_313
🔻 واکسن برکت جزو امنترین و اثربخشترین واکسنهای تزریقی در کشور بوده است
🔸عیناللهی وزیر بهداشت گفت: امروز ازهمه نقاط کشور بیشترین پیامی که به من میرسد درخواست "واکسن برکت" است. واکسن برکت یک واکسن مردمی با لحاظ تمام استانداردهای روز دنیاست و برای همیشه به عنوان یک افتخار ملی درتاریخ این کشور ثبت شد. پروژهای که به طور طبیعی باید طی ۶ سال انجام میشد را ستاد اجرایی فرمان امام ظرف یکسال به نتیجه رساند.
🔸 امیدواریم با راهاندازی خطوط دیگر واکسن برکت خواسته و مطالبه مردم را فراهم کنیم. واکسن برکت خیلی خوب مورد استقبال مردم قرار گرفته و جزو امنترین و اثربخشترین واکسنهای تزریقی در کشور بوده است.
♡•@Shbeyzaei_313