eitaa logo
🇵🇸برای زینب🇵🇸
432 دنبال‌کننده
679 عکس
176 ویدیو
0 فایل
اینجا، کلبه ماست.جایی برای خواندن، جایی برای نوشتن، جایی برای خزیدن در کنج خلوتی که همیشه دنبالش هستیم. برای سخن گفتن، برای فریاد از تمام روایتهای پرامید و یاس اما ایستاده با قامت راست برای حرکت شماره تماس: 09939287459 شناسه مدیر کانال: @baraye_zeinab
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستان خوبم نشانی محل برگزاری مراسم اصلاح شد. دقت بفرمایید👆
میدان امام حسین https://nshn.ir/rbvhy6yxuMIC 🏛موقعیت محل برگزاری مراسم اختتامیه خدمت شما 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با سلام و عرض تبریک اعیاد شعبانیه🌸 دوستان ساعت ۱۵/۳۰ در محل قرارگاه اربعین،میدان منتظر قدم های پر مهرتون هستیم🥰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ اولین رویداد بین‌المللی روایت ❇️ محفلی برای روایت شهدای افغانستانی حادثه تروریستی کرمان 🔻 محـورهـای رویـداد: 1️⃣ خون شریکی شهدای افغانستانی و ایرانی حادثه کرمان 2️⃣ شهدای افغانستانی حادثه تروریستی کرمان؛ زندگی فردی و خانوادگی 3️⃣ جایگاه شهید سلیمانی در میان مهاجرین افغانستانی 4️⃣ همزیستی انصار و مهاجرین در جریان حادثه تروریستی کرمان 🔹متقاضیان محترم می‌توانند آثار خود را تا روز پنجشنبه مورخ ١۴٠٢/١١/٢۶ ارسال کنند. 📅 زمان: شنبـه ۲۸ بهمـن‌مـاه ۱۴۰۲ 📍 مکان: تهران، چهار راه ولیعصر، به سمت میدان انقلاب، خانه اندیشه‌ورزان 🔸 لینک ثبت‌نام: 🔗 B2n.ir/b60257 📱 جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره زیر تماس حاصل فرمایید: 👉🏻 09366389283 🆔 @Khoonshariki
سلام🖐 و شاد باش ایام🌸 🎉 اسامی برگزیدگان جشنواره ملی تقدیم شما پ.ن؛ بین آثار برگزیده رتبه بندی نبوده هر هجده اثر از بین 285 اثر برگزیده و تجلیل شدن
تو همانی که یک عمر دویدی و نفس نفس زدی، جسم و جانت آرامش به خود ندید تا باری از دوش انقلاب برداری. شهید که شدی دستانت برای باز کردن گره های این مردم گشوده تر شد! در این حرم امن، یعنی جمهوری اسلامی ! حالا اینجا و این روزها هم تنهایمان نگذاشتی تا وظیفه ی مقدس تک تکمان را به یادمان بیاوری! این بار آمدی ولی تنها نه! چادر مادرت را گرفتی و او را هم همراهت کردی... می دانستی مادرت نشانه و یادگارت در زمین برای ماست. می دانستی نماد عزت و اعتماد این روزها در دل و جان ما، مادران شهدا هستند. می دانستی او که بیاید همه مثل پروانه دور نور با برکتش جمع خواهیم شد. کاروانی از مادران شهدا از گوشه گوشه ی این سرزمین جاری شده در رگ های شهرهایمان تا یادمان بیاورد هر کدام از ما وظیفه ی مقدسی داریم. برای حفظ این حرم! مثل تو ! مثل شهید! با کاروان مادران ایران🌷 https://eitaa.com/barayezeinab
کاروان لبیک مادران ایران، شهر به شهر و استان به استان عطر شهیدان را در جهانمان جاری می کند. همراه ما باشید با روایت های این کاروان مقدس. اگر شما هم روایتی از همراهی این کاروان دارید با ما به اشتراک بگذارید. مسیر ارتباطی@baraye_zeinab https://eitaa.com/barayezeinab
کاروان لبیک مادران ایران مقصد اول تهران. 1⃣ ٨ صبح است و من از دیشب، مدام با خودم کلنجار میروم. اینکه بمانم خانه و کارهای تلنبار شده ام را ردیف کنم یا روز میلاد ارباب، خودم را مهمان یک مجلس جشن و مولودی کنم یا حاشیه نگار مراسمی باشم که هنوز چیز زیادی درباره اش نمیدانم و این اولین جلسه است. فقط و فقط نام مادران شهدا تحریکم میکند به رفتن. قبل از ساعت ٩ صبح به مجموعه سرچشمه میرسم و هنوز برنامه شروع نشده است. سرکی در سالن آمفی تئاتر میکشم. تمام صندلی های سورمه ای خالی است. چند نفری بیرون سالن جمع شده و مشغول گفتگو و عکس دسته جمعی هستند. جلو میروم و به یکی شان سلام میکنم. و میپرسم از کدام منطقه آمده اند. یک خانم میانسال است با مقنعه سبز و چادر ایرانی. لبخند میزنم و توضیح میدهم که راوی رویداد هستم. خودش را معرفی میکند و میگوید که از هیئت سفیران زینب است و از مناطق ۱۲ و ۱۳ و ۱۴. وقتی از فعالیت هایشان میپرسم، شگفت زده میشوم. برای نوجوانان دختر، آموزش مداحی دارند، رفع شبهه و هنری و فن بیان، سرود و تئاتر هم از فعالیتهای دیگرشان است. شگفتانه دیگرشان، تعداد مخاطبین برنامه ها بود. اینکه به تعداد ٣٠ نفر خادم بزرگسال و ۵٠ خادم نوجوان، حداقل ۵٠٠ نفر را جوابگو هستند. نام مسئول اصلیشان را که میگوید، خوب میشناسمش. خانم مداحی سالهاست خالصانه مشغول فعالت است. چشمم به میز پذیرایی میفتد. چای داغ و نبات. یک لیوان برای خودم پر میکنم تا شاید کسری خواب دیشب را کمی جبران کند. (ادامه دارد...) https://eitaa.com/barayezeinab
کاروان لبیک مادران ایران مقصد اول تهران 2⃣ ...یک گروه دیگر را میبینم که سن بیشتری دارند. مسئولشان یک کامل زن با مقنعه سورمه ای و چادر قجری است که چشم هایش برق خاصی میزند. جلو میروم و حال و احوال میکنم. از فاطمیون جنوب تهران در ‌منطقه ١۵ آمده اند. خانم رجبی، مسئول بسیج و استاد مداحی است که ٨ سال زیر نظر استاد سازگار آموزش دیده. فعالیت هایشان حول و حوش مداحی و کلاس همسرداری و سبک زندگی است و برای نوجوانان هم، کلاسهای مهدویت و سبک زندگی و تدبر قرآن دارند. میگویند با ارتباط صمیمی و چهره به چهره با نوجوانان، توانسته اند ١۵،١۶ نفرشان را با حجاب کنند. و غیر از مسجد و پایگاه بسیج، منزل چند شهید محله را پایگاه امن و دارالقرآن کرده اند. همان وقت است که تلفنم زنگ میزند. مسئول رویداد خبر میدهد که مادران شهدا رسیده اند و توی دفتر هستند. آدرس دفتر را بلدم. پله ها را بالا میروم و با مسئولین سلام و علیک میکنم. مثل همیشه مواجهه با مادران شهدا، دست و پایم را گم کرده ام و اضطراب دارم. دلم می خواهد همان اول به دست و پایشان بیفتم ولی رویم نمیشود. به داخل دفتر مدیریت راهنمایی میشوم. یک خانم روی صندلی رو به رو و دیگری سمت راست اتاق نشسته است. مادر شهید محمدخانی را میشناسم. همین چند وقت پیش بود که سر مزار شهید دیده بودمش و عکس گرفته بودیم. مادر شهید میرزایی را هم از سرچ های شب گذشته میشناسم. چقدر این شهید مظلوم است... شهید یمنی؛ شهید مصطفی صالح میرزایی. نیروی سپاه قدس بود اما یک محله او را خطاط ماهر، باربر صلواتی و اوستاکار با انصاف می دانستند. کسی خبر نداشت او امین حاج قاسم و مهندس مختل کردن سیستم ارتباطی گروهک های تکفیری است! مادرش یک روسری سبز سدری برسرکرده و عینک زده. میان صحبتشان میرسم و سلام میکنم. جواب سلامم را گرم میدهد و صحبتش را با مادر شهید محمدخانی ادامه میدهد که برای ‌۲۲ بهمن‌ هم مردم آره و نه میکردند ولی توی همین‌ شهر ری کلی آدم آمد. هر دو سر به تایید تکان میدهند. میگویم که چقدر پسرش مظلوم است. چرا اسمش جایی نیست؟ جواب میدهد که تازه اجازه داده شده تا نامش برده شود. دقیقا روز ١٣ دی، همزمان با ترور و شهادت حاج قاسم ما، توی یمن هم یک ترور اتفاق افتاده. فرمانده و هدف اصلی زنده مانده اما مصطفای خوش روزی، شهید شده است. مصطفی که مهندس آی تی نیروی قدس بوده ولی زمان ماموریت، به خانواده اش میگوید که بورسیه شده و عازم کاناداست. مادر چمدان شاخ شمشادش را، علی اکبرش را میبندد و راهیش میکند. بعد هم دو سال تمام گوش تیز میکند به لحظه لحظه ی ده دقیقه تلفن های کوتاه دو ماه یکبارش. خبر شهادتش را که میدهند، تازه میفهمند یمن بوده! با مادر محمدحسین هم صحبت میشوم. قبلا کتابهای چاپ شده درباره شهید را خوانده ام. مادر میگوید که پسرش عاشق سپاه بوده. به لحاظ مالی و تحصیلی و خانوادگی، نیازی نداشته و فقط همین عشق پایش را به سپاه قدس باز کرده. میخواهم بیشتر بگوید و حسرت زده میپرسم که یعنی میشود من هم یک روزی مادر شهید باشم؟ همان وقت است که برای شرکت در مراسم دعوت میشویم. (ادامه دارد...) ✍فاطمه شایان پویا https://eitaa.com/barayezeinab