eitaa logo
بارداری بهشتی
2.2هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
9.2هزار ویدیو
269 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شخصیت محوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣دعوت نامه📣 بسم الله الرحمن الرحیم سلام مامان عزیز شما دعوتید به گروه در مسیر مادری۲ ❤️ قراره باهم دیگه بحث مهم و کلیدی ه شخصیت محوری رو که از مباحث استاد عباسی ولدی (نویسنده ی مجموعه تربیتی ارزشمند من دیگرما) هست پیگیری کنیم. 🤩بعد از استقبال مامانای عزیز تصمیم گرفتیم گروه دوم درمسیر مادری رو راه اندازی کنیم تا ان شاءالله همزمان با 🎉🎉عید مبعث 🎉🎉 از ابتدا مباحث تقدیم عزیزان بشه 💪 _اصلا منظور از شخصیت محوری چیه؟🧐 _خییلی خلاصه ش این میشه که ✅✅ شخصیتِ محوری، یعنی شخصیتی که به عنوان محور و الگو در زندگی ما و فرزند ما قرار میگیره و میشه معیارسنجش خوبی و بدی،درست و غلط و شبیه او زندگی کردن میشه آرزو (کلیپ بالا رو ببینید👌) ✅ما بچه شیعه ها باید شخصیتِ محوری مون اهل بیت علیهم السلام باشن 📛📛📛اما چرا الان جای این بزرگواران رو تو متن زندگی هامون و ها گرفتن؟!😔 چه طور میشه این اتفاق مبارک بیفته؟ اصلا شدنیه؟...😢 📣 خبرخوب اینه که گروهمون اصلا شلوغ پلوغ نیست 😍 چون تبلیغ و گذاشتن متن لینک دار و صحبت درباره ی موارد غیرمرتبط و... نداریم😊 ✅ جلسات حدود ۱۵ قسمت حدودا ۷٠_۹٠ دقیقه ای هست برای هر جلسه یک هفته زمان داریم (مربوط به جلسات حضوری استاد) به علاوه یه سری ضمیمه مهم و کاربردی و و متناسب با رویکرد شخصیت محوری هم خواهیم داشت.😍 این لینک گروه ه اگه تصمیم خودتوگرفتی بزن رو لینک زیر👇 https://eitaa.com/joinchat/2218721449C4d7cbda7f0
📣دعوت نامه📣 بسم الله الرحمن الرحیم سلام مامان عزیز شما دعوتید به گروه *در مسیر مادری۲* ❤️ قراره باهم دیگه *بحث مهم و کلیدی ه شخصیت محوری* رو که از مباحث *استاد عباسی ولدی (نویسنده ی مجموعه تربیتی ارزشمند من دیگرما)* هست گوش بدیم یا متن پیاده شده ش رو(که درقالب پی دی اف ه) بخونیم 🤩بعد از استقبال اعضای گروه در مسیر مادری از مباحث و درخواست برای دعوت دوستانشون به گروه تصمیم گرفتیم گروه دوم رو راه اندازی کنیم تا ان شاءالله *همزمان با 🎉🎉عید مبعث* 🎉🎉 از ابتدا مباحث تقدیم عزیزان بشه 💪 ممکنه بپرسید اصلا منظور از شخصیت محوری چیه؟🧐 خییلی خلاصه ش این میشه که ✅✅ *شخصیتِ محوری، یعنی شخصیتی که به عنوان محور و الگو در زندگی ما و فرزند ما قرار میگیره و میشه معیار و سنگ محک سنجش خوبی و بدی،درست و غلط و شبیه او زندگی کردن میشه آرزو (کلیپ بالا رو حتما ببینید👌)* ✅ما بچه شیعه ها باید شخصیتِ محوری مون *اهل بیت علیهم السلام* باشن 📛📛📛اما چرا الان جای این بزرگواران رو تو متن زندگی هامون و ها گرفتن؟!😔 چه طور میشه این اتفاق مبارک بیفته؟ *اصلا شدنیه؟...😢* 📣 خبرخوب اینه که *گروهمون اصلا شلوغ پلوغ نیست* 😍 چون تبلیغ و گذاشتن متن لینک دار و صحبت درباره ی موارد غیرمرتبط و... نداریم ✅جلسات حدود پانزده قسمت حدودا ۷٠_۹٠ دقیقه ای هست که با صوت های داخل کانال استاد عباسی ولدی متفاوتن و مربوط به جلسات حضوری هستن +چندتا ضمیمه مهم ✅برای *هرصوت یک هفته زمان* داریم بعد از اینکه به بحث قصه گویی برسیم ان شاءالله و و متناسب با رویکرد شخصیت محوری هم خواهیم داشت.😍 این لینک گروه ه *اگه تصمیم خودتوگرفتی* که درمسیرمادری همراهمون باشی زودتر *بزن روی لینک زیر* که تاچند وقت دیگه عوض میشه👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2218721449C4d7cbda7f0
هدایت شده از شخصیت محوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣دعوت نامه📣 بسم الله الرحمن الرحیم سلام مامان عزیز شما دعوتید به گروه در مسیر مادری۲ ❤️ قراره باهم دیگه بحث مهم و کلیدی ه شخصیت محوری رو که از مباحث استاد عباسی ولدی (نویسنده ی مجموعه تربیتی ارزشمند من دیگرما) هست پیگیری کنیم. 🤩بعد از استقبال مامانای عزیز تصمیم گرفتیم گروه دوم درمسیر مادری رو راه اندازی کنیم تا ان شاءالله همزمان با 🎉🎉عید مبعث 🎉🎉 از ابتدا مباحث تقدیم عزیزان بشه 💪 _اصلا منظور از شخصیت محوری چیه؟🧐 _خییلی خلاصه ش این میشه که ✅✅ شخصیتِ محوری، یعنی شخصیتی که به عنوان محور و الگو در زندگی ما و فرزند ما قرار میگیره و میشه معیارسنجش خوبی و بدی،درست و غلط و شبیه او زندگی کردن میشه آرزو (کلیپ بالا رو ببینید👌) ✅ما بچه شیعه ها باید شخصیتِ محوری مون اهل بیت علیهم السلام باشن 📛📛📛اما چرا الان جای این بزرگواران رو تو متن زندگی هامون و ها گرفتن؟!😔 چه طور میشه این اتفاق مبارک بیفته؟ اصلا شدنیه؟...😢 📣 خبرخوب اینه که گروهمون اصلا شلوغ پلوغ نیست 😍 چون تبلیغ و گذاشتن متن لینک دار و صحبت درباره ی موارد غیرمرتبط و... نداریم😊 ✅ جلسات حدود ۱۵ قسمت حدودا ۷٠_۹٠ دقیقه ای هست برای هر جلسه یک هفته زمان داریم (مربوط به جلسات حضوری استاد) به علاوه یه سری ضمیمه مهم و کاربردی و و متناسب با رویکرد شخصیت محوری هم خواهیم داشت.😍 این لینک گروه ه اگه تصمیم خودتوگرفتی بزن رو لینک زیر👇 https://eitaa.com/joinchat/2218721449C4d7cbda7f0
📣 لطفا با دقت و تا انتها بخوانید بسم الله الرحمن الرحيم سلام مادر عزیز❤️ عیدتون مبارک🎉 ممنون میشیم ابتدا حتما این نکات رو مطالعه کنید و بعد قصه و شعر میلاد امام عزیزمون رو بخونید.🙏 به لطف و یاری خدا،ما مادران، درکنار تلاش برای تطبیق دادن رفتار و گفتارمان با سیره ی اهل بیت علیهم السلام، با قصه گویی و معرفی کامل و صحیح ائمه ی اطهار علیهم السلام، این فطری ترین شخصیت های عالم، به فرزندانمون زمینه ی الگوشدن و آرزوشدن این بزرگواران رو برای عزیزانمون فراهم می کنیم. (اگر با رویکرد شخصیت محوری آشنا نیستید کانال زیر رو ببینید🌹👇 @shakhsiatemehvari ) 🌿🌿🌿 ✅بعد ازاینکه اول خودمون قصه رو شنیدیم یا متنش رو که کمی ساده شده ویا شعرش رو خوندیم باتوجه به نکات جلسات قصه گویی وبا توجه به سن و شناختی که از روحیات و حساسیت ها و پیش زمینه های ذهنی و اطلاعات و دایره ی لغات و حتی جنس فرزندان دلبندمون داریم قصه رو تعریف کنیم ✅ لازم نیست دقیقا عییین قصه ای که گذاشته میشه رو تعریف کنیم 😊 و می تونیم روی بخش هایی از داستان باتوجه به بازخوردی که در لحظه از فرزندمون می گیریم، بیشتر مانور بدیم و برجسته تر کنیم ویا بعضی بخش های حاشیه ای رو مطرح نکنیم یا سریع تر ازش عبور کنیم.☺️ 🌿🎉🌿🎉🌿🎉🌿 قصه تولد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف منبع قصّه: 📚کتاب «كمال الدّين و تمام النّعمة، ج۲، ص۴۲۷»؛ اثر شیخ صدوق رحمة الله علیه (ساده شده ی قصه ی صوتی بالا که استاد عباسی ولدی تعریف کردند) 🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺 بچه های عزیزم حتما میدونید که: اسم مادر امام زمان، نرجس خاتون بوده، و امام حسن عسکری(ع) پدر امام زمان(عج) بودن. اسم عمه امام حسن عسکری(ع) هم حکیمه بوده. قصه تولد امام زمان(ع) که الان میخوام براتون تعریف کنم از زبون حکیمه، عمه امام حسن عسکری(ع) هست. *یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.* اون شب برادرزاده ام، امام حسن عسکری(ع) بهترین خبر عمرم رو بهم داد. اون به من گفت: عمه جان لطفا امشب پیش ما بمون چون که قراره پسر عزیزم امشب به دنیا بیاد. من هم اون شب تا خوووووووود صبح نشسته بودم و مراقب نرجس خاتون بودم. چشم ازش برنمی‌داشتم. نرجس خاتون هم آروووووووم پیش من خوابیده بود. نزدیکای نماز صبح بود که دیدم نرجس خاتون، یه دفعه از خواب پرید! منم زود رفتم طرفش و نرجس رو بغل کردم و به سینه ام چسبوندم. بعد هم اسم خدا رو بردم و ذکر گفتم تا آروم بشه. * همین موقع بود که شنیدم برادرزاده ام، امام حسن عسکری(ع) میگن: عمه جان! سوره * انا انزلناه فی لیله القدر* رو برای نرجس بخون. منم شروع کردم به خوندن سوره. (میتونید سوره ی قدر و برای فرزندتون بخونید) سوره که تموم شد، پرسیدم: بانوی من! حالتون چطوره؟ نرجس خاتون گفت: پسر عزیزم داره کم کم به دنیا میاد. من بازم سوره قدر رو براش خوندم. همینطور که داشتم میخوندم یه دفعه یه صدایی شنیدم... یه صدای کودکانه... بله درست فهمیده بودم... من شنیدم که بچه نرجس، داره از توی شکم مادرش، همراه من سوره قدر رو میخونه!!! 😳😳😳😍 بعدشم به من سلام کرد!! 😍 من خیلی تعجب کردم!! با خودم گفتم: به نظر میاد این نوزاد، یه بچه معمولی نیست... وقتی امام حسن عسکری(ع) تعجب منو دیدن، گفتن : عمه جان! از کار خدا تعجب نکن! خدای مهربون تو دوران بچگی ما، به ما لطف میکنه و ما میتونیم صحبت کنیم و حرفا و کارای خیلی خوبی رو به آدما یاد بدیم. و تو بزرگی، ماها رو امام و حجت مردم، قرار میده!! هنوز حرف امام تموم نشده بودکه یه دفعه دیدم نرجس نیست!! انگار بین من و اون، یه پرده ای زده بودن که من نرجس رو نبینم... بازم خییییلی ترررسیدم... نگران نرجس خاتون شدم 😳 یعنی نرجس کجا رفته بود؟؟ در حالی که داشتم امام حسن عسکری(ع) رو صدا میزدم، رفتم پیش امام. ایشون وقتی نگرانی منو دیدن گفتن: عمه جان!! برگرد! برگرد برو که خیییییلی زوووود نرجس رو سر جای خودش میبینی... 😊 دوباره برگشتم توی اتاق وچیزی نگذشت که پرده کنار رفت و... نرجس رو دیدم. 😍 آره نرجس بود که میدیدم ولی انگار یه چیزی عوض شده بود. چرا از دیدنش سیر نمی‌شدم...؟ من یه نوری رو میدیدم که از نرجس می‌درخشید و چشمای منو به سمت خودش می‌کشوند... (ادامه در پیام بعدی)
وااااای! خدای من!! یه دفعه یه اتفاقی افتاد که بازهم مطمئن شدم که این بچه، با بچه های دیگه فرق میکنه و از همون بچگی، قراره اتفاقای بزرگ و عجیبی براش پیش بیاد. دیدم اون بچه سر به سجده گذاشته و وقتی سر از سجده بلند کرد، روی دوزانو نشست و انگشت خودشو به سمت آسمون گرفت و گفت: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان جدی محمد رسول الله و ان ابی امیر المؤمنین من قبول دارم که خدایی به جز الله، خدای ما نیست. خدای من فقط یکی هست و هیچکس شبیه او نیست. پدربزرگ من، محمد(ص) و پدرم علی مولاست. اون نوزاد، اسم همه اماما رو برد. و وقتی به اسم خودش رسید، یه جمله هایی گفت و دعا کرد و از خدا خواست تا به وسیله اون، کاری کنه که هیچ کجای دنیا کسی به کس دیگه ظلم نکنه، آدما رو اذیت نکنه و همه جا مهربونی و صفا باشه.😍 و من، چقدر برام لذت بخش بود وقتی این حرفها و دعاهای قشنگ رو از زبون یک نوزاد تازه به دنیا اومده می‌شنیدم... همینطور که با دقت داشتم به این نوزاد نگاه میکردم و از دیدنش و شنیدن حرفاش، لذت می بردم، یه دفعه شنیدم مولام، امام حسن عسکری(ع) میگن: عمه جان! بچه رو بگیر و اینجا پیش من بیار! من اون نوزاد قشنگ و دوست داشتنی روبغل کردم. انقدر برام شیرین بود که دوست نداشتم حتی لحظه ای از من دور بشه. آخه اون برای من یه نوزاد معمولی نبود... می‌فهمیدم که خدا قراره با وجود اون نوزاد به ما خیلی چیزها رو بفهمونه. اما پدرش دوست داشت زودتر اون رو ببینه. پس نوزاد رو پیش امام حسن عسکری(ع) آوردم. وقتی روبروی امام رسیدم، با نهایت تعجب دیدم که نوزاد، به پدرش سلام کرد. حتما مولای من درست میگفت، خدا به امام ها لطف زیادی میکنه حتی وقتی که اونا کوچیکن. پدر، جواب سلام پسر رو داد. امام پسرشون رو از من گرفتن و من همین موقع بود که دیدم چند تا پرنده، بالای سر امام، دارن پرواز میکنن. چند لحظه بعد، امام به من گفتن: بچه رو پیش مادرش ببر تا شیرش بده و بعد دوباره بیار پیش خودم. من اون نوزاد قشنگ رو بردم پیش مادرش، نرجس خاتون شیرش داد ومن دوباره اونو برگردوندم پیش امام. هنوز اون پرنده ها، بالای سر امام داشتن حرکت میکردن. امام یکی ازون پرنده ها رو صدا زدن و گفتن: این بچه رو ببر و نگه دار و هر 40 روز، یک بار بیارش پیش ما! پرنده اون نوزاد رو گرفت و من شنیدم که امام حسن عسکری(ع) پشت پسرشون دارن میگن که پسر عزیزم، تو رو به همون خدایی می‌سپرم که مادر موسی، فرزندش رو به اون سپرد. وقتی نرجس خاتون دید که اون پرنده نوزادش رو گرفت و برد به سمت آسمون، شروع کرد به گریه کردن. امام حسن عسکری(ع) وقتی دیدن نرجس خاتون داره گریه میکنه بهش گفتن: آروم باش نرجس جان!❤️ شما مادر این بچه هستی و این بچه جز تو از کس دیگه ای شیر نمیخوره.😊 درسته که الان باید بره، ولی به زودی برمیگرده پیش تو. ** من از امام حسن عسکری پرسیدم: اون چه پرنده ای بود مولای من؟ امام گفتن: اون فرشته ای هست که مراقب امام هاست. بچه ها جون، این پرنده، یه فرشته مهربون بود که از طرف خدا اومده بود تا مراقب امام مهدی(عج) باشه تا دشمنا نتونن آسیبی به ایشون برسونن. *** 40 روز گذشت و همونطور که امام گفته بودن، اون بچه قشنگ رو باز هم پیش پدر و مادرش برگردوندن. ❤️😍 پایان
داستان نام گذاری امام حسن مجتبی علیه السلام منبع: امالی صدوق،ص ۱۳۵ مجلس ۲۸ کاری از گروه شعر و قصه درمسیـر مادری شاعر:سمیه نصیری 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم مادران عزیز حتما قصه رو اول خودتون بخونید و بعد باتوجه به روحیات و پیش زمینه های ذهنی و سن فرزند عزیزتون و با به کارگیری فنون قصه گویی که درجلسات شخصیت محوری مطرح شد (جلسه سوم قسمت دوم و جلسه چهارم قسمت دوم) برای میوه های دلتون تعریف کنید😍 مطالب شخصیت محوری کانال زیر موجود هست👇 @shakhsiatemehvari توجه: مطالبی که بین دو علامت 🍀 قرار گرفته است، می تواند برای کودکان کوچک تر (مانند زیر ۴ سال) حذف شود. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 یکی بود؛ یکی نبود؛ غیر از خدای مهربون، هیچ کس نبود. یه خونه بود که توش حضرت علی و حضرت زهرا زندگی میکردن. 🍀 اونا خدا رو خیییلی دوست داشتن؛ خدا هم اونا رو خیلی دوست داشت. تو خونه‌ی اونا پر از محبّت و شادی و مهربونی بود.🍀 این روزا یه اتفاقی افتاده بود که اهل اون خونه خوشحال تر هم شده بودن؛ 😍 یه بچه به دنیا اومده بود! پسر علی مولا و حضرت زهرا. با تولّد اون نوزاد، حضرت زهرا و علی مولا، مامان و بابا شده بودن.🤩 نوزاد کوچولو خیلی شیرین و زیبا و دوست داشتنی بود و با صدای خنده هاش دل همه رو برده بود. 😍 حالا دیگه وقت این بود که اسمی براش انتخاب کنن.      حضرت فاطمه به علی مولا گفتن: علی جان؛ چه اسمی برای این فرزند می گذارید؟       حضرت فاطمه گفت:/همسرمن، علی جان       نام قشنگی بگذار/ برای نوزادمان       علی مولا چون پیامبر خدا حضرت محمد رو خیلی دوست داشتن و میدونستن که تمام کارها و حرفای ایشون خدا رو خوشحال میکنه گفتند: "خودم اسمی انتخاب نمی کنم؛ هر نامی که پیامبر بفرمایند، با همون اسم صداش می کنیم". گفت علی مولای ما:/می خواهیم از پیامبر تا بگذاره اسمی رو/ برای این گل پسر وقتی پیامبر خدا اومدن و نوزاد کوچولو رو توی بغلشون گرفتن 🍀 دیدن پارچه ی زردی دور نوزاد پیچیده شده. فرمودند: پارچه ی زرد دور بچه نپیچید. بعد خودشون 🍀 با پارچه ای سفید و زیبا، نوزاد رو قُنداق کردن و از علی مولا پرسیدن: "علی جان؛ اسمش رو چه گذاشتی؟"       علی مولا گفتن: "اسمی براش انتخاب نکردم تا شما یه اسم خوب براش بذارید".       پیامبر جواب دادن: "منم هیچ اسمی نمی گم تا خدا اسم قشنگ اون رو بگه".       پیامبر منتظر بودن تا ببینن خدای مهربون چه نامی برای نوزاد می گذارن.😍 همون موقع فرشته ی خوب خدا، جبرئیل، از آسمون اومد و به پیامبر خدا سلام کرد و گفت: خدای بزرگ به شما سلام رسوند و به خاطر به دنیا اومدن این نوزاد، به شما تبریک گفت و فرمود: 🍀 علی مولا همیشه مثل یک برادر، شما رو یاری کرده؛ همون طور که هارون، برادر حضرت موسی، او رو یاری می کرد. پس نام فرزند علی مولا هم، مثل نام فرزند هارون باشه.       پیامبر گفتن: "نام فرزند هارون چی بود؟"       جبرئیل گفت: "شَبَّر"       پیامبر فرمود:  زبان ما عربیه. معنای این کلمه به زبان عربی چی میشه؟       جبرئیل گفت: شَبَّر در عربی یعنی حَسَن. ☘ نامش رو حَسَن بگذارید. پیامبر هم با خوشحالی، نام حسن رو بر روی نوزاد گذاشتن و حالا همه‌ی اهل خونه از وجود حسن کوچولو و صدای خنده هاش خوشحال بودند.❤️😍❤️ 🍀 پیامبرخوب ما/گفتن عزیزان من خدای مهربونم/داده پیامی به من چون که علی همیشه/بوده یارپیامبر کنارمن ایستاده/مانندیک برادر خدامیخوادبگذاریم/نام فرزندهارون باموسی بودبرادر/باهم بودن مهربون☘ فرزندزیبامون رو/که باشدپاره ی تن به گفته ی خداجون/نامیدم اوراحسن       راستی عزیزدلم (پسر/دختر عزیزم)؛ می دونی حَسَن یعنی چی؟       حَسَن یعنی خوب؛ یعنی زیبا و قشنگ؛ 😍 یعنی کسی که خیلی آدم خوبیه و همیشه کارهای خوب و قشنگ انجام می ده و حرف های خوب و قشنگ می گه.       ☘ اون نوزاد وقتی بزرگ شد، چون مثل پیامبر و علی مولا و حضرت زهرا، از همه ی آدم های دیگه بهتر بود، امام و رهبر آدم های خوب و مسلمون ها شد. ☘ قصّه ی ما به سر رسید یه نام قشنگ به نوزاد رسید.😍 با نشر قصه در ثواب آشناکردن بچه ها با امام حسن عزیزمون سهیم باشیم ❤️ https://eitaa.com/joinchat/306839723C258840e540
🎉 نمایش ‌نامه گنجشک و امام رضا علیه السّلام 🎉 کاری از گروه شعر وقصه درمسیرمادری نویسنده:پریسا غلامی منبع:منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، جلد۲،صفحه ۳۵۲ نقش‌ها:راوی، مامان گنجیشکه، مار، ۳تا جوجه، امام رضا علیه السلام و سلیمان. به‌نام خدای مهربون راوی: وقتی خورشید خانم مثل همیشه از پشت کوه اومد بیرون، کم‌کم حیوونای توی باغ قصه ما هم بیدار شدند. مورچه‌ها بدو بدو رفتند سراغ جمع کردن غذا زنبورا ویز ویز کنان رفتن سراغ گل‌ها تا عسل بسازن. کلاغ‌ها قارقار کنان دنبال هم بازی می‌کردن. اما، اون روز مامان گنجیشکه مثل همیشه نبود. نمی‌رفت دنبال صبحانه برای جوجه‌هاش. (مامان گنجیشکه به دور و بر بپره و جیک جیک کنه) راوی: مامان گنجیشکه مگه تو گرسنه نیستی؟ م گ: جیک جیک جیک جییییک راوی: چرا انقدر نگرانی؟ چرا هی جیک‌جیک می‌کنی؟ گنجیشکه: جیک‌ و جیک و جیک، کمک کمک من مونده‌ام تنها و تک نشسته‌اند تو لونه جوجه‌های دردونه یواش یواش میاد یه مار شکار کنه واسه ناهار جوجه‌ها رو کرده هوس یه لقمه ی چربه واسش راوی: وااای😱 یه مار داره میره سمت لونه‌ات؟ م گ: جیک جیک(سر را به نشانه بله تکان دهد) راوی:تو لونه جوجه داری‌؟ م گ: جیک جیک(سر را به نشانه بله تکان دهد) راوی:می‌خواد جوجه‌ها رو بخوره‌؟ م گ:جیک جیک(سر را به نشانه بله تکان دهد) راوی:خب بپر بپر. برو یک نفرو پیدا کن کمکت کنه. (گنجیشک بپرد و به سرعت به چپ و راست برود و اطراف را نگاه کند) راوی: مامان گنجیشکه پرید و پرید. این‌ورو دید، اون‌ورو دید. تا بالاخره صاحب باغو پیدا کرد. (در این صحنه امام رضا و سلیمان روی یک قالی نشسته اند و حرف می‌زنند. راوی با دست به آنها اشاره کند) راوی: صاحب باغ نشسته بودن روی زمین و داشتن با یه آقایی صحبت می‌کردن. (گنجشک با لبخند به سمتشان بپرد) راوی: مامان گنجیشکه خیلی خوشحال شد. آخه صاحب باغ امام رضا بودن که زبون حیوونا رو می‌فهمیدن. 😍 رفت جلو و گفت: گنجشک: جیک و جیک وجیک، سلام امام من از شما کمک میخوام (امام رضا و سلیمان به گنجشک نگاه کنند) راوی: امام رضا جون تا جیک‌جیک‌های مامان گنجیشکه رو شنیدن، زودی به کسی که کنارشون بودن گفتن: آهای آهای سلیمان! بدو به سمت ایوان داره میگه به بنده با جیک جیک این پرنده یه مار می‌ره یواش‌یواش سمت لونه و جوجه‌هاش با این عصا زود برو به سمت لونه‌اش بدو بزن بر سر اون مار بشه شکارچی شکار ادامه 👇👇👇 @gheseshakhsiatemehvari
ادامه ی نمایشنامه گنجشک و امام رضا علیهالسلام (امام رضا یک عصا به سلیمان بدهد. سلیمان با عصا به سرعت به سمت لانه بدود. در این صحنه مار در حالی که فیس فیس می‌کند آهسته آهسته به سمت جوجه‌ها که بلند بلند جیک جیک می‌کنند برود. چند لحظه بعد سلیمان با عصا در حاای که نفس نفس می زند و گنجشک پرپر زنان به انجا برسد) راوی: آقاهه دوید و دوید، تا که به ماجرا رسید. سلیمان: دیدمش دیدمش (در حالی که سلیمان عصا را بالا می‌برد راوی بگوید: عصا می‌رفتش بالا بزن، وقتشه، حالا💥) (سلیمان عصا را به سر مار بزند، مار بیافتد) راوی: اوخیش😎😎 (جوجه‌ها همدیگر و مادرشان را بغل کنند و بلند بلند جیک جیک کنند، مامان گنجیشکه هم آرام جیک جیک کند. جوجه‌ها رو چند لحظه ناز کند و بعد به سمت امام پرواز کند) سلیمان: إ، کجا می‌ری؟ (در این صحنه امام رضا روی قالی نشسته باشند و گنجشک پر پر زنان دور ایشان بچرخد و بگوید) جیک و جیک و جیک، ممنونم امام مهربونم ای پناه کهکشان تکیه‌گاه آسمان اهای درمون دردم بزار دورت بگردم ممنون تشکر سپاس🙏 کل وجودت طلاس ( در صورت تمایل مولودی شاد از امام رضا پخش شود و همه دست بزنند☺️) با انتشار این مطلب در ثواب هرچه بیشتر آشناشدن بچه شیعه های ایران عزیزمون با امام رضاجانمون ❤️سهیم باشید @gheseshakhsiatemehvari
📣توجه! حتما بخوانید🙏 عزیزان به علت ایام عزاداری سالار شهیدان این هفته مبحث جدید تقدیمتون نمیشه🖤 ✅حتما اگر فرصت دارید سخنرانی دهه اول محرم استاد عباسی ولدی رو دنبال کنید. بسیار مهم و کلیدی هست👌 با موضوع تا الان سه شب اول منتشر شده که ذثدر همین گروه تقدیمتون شده ✅ عزیزانی که از مباحث عقب هستن برای دسترسی راحت به جلسات شخصیت محوری دو راه هست. 1⃣از کانال بایگانی صوت ومتن شخصیت محوری استفاده کنید👇 @shakhsiatemehvari 2⃣در همین گروه با دنبال کردن هشتگ ها به جلسات دسترسی پیداکنید. یادآوری: جلسات اصلی بحث تمام شده و چند هفته ای هست که پرسش و پاسخ های مهم این بحث،که مربوط به جلسات غیرحضوری استاد عباسی ولدی هست تقدیمتون میشه 🌹 (جلسه ۳۳مبانی رشد و تربیت اسلامی)👌👌👌 کانال شعر قصه و معرفی کتاب درمسیر مادری @gheseshakhsiatemehvari که تلاشی مادرانه در راستای بحث شخصیت محوری هست. و کانال لالایی خدا @lalaiekhoda که مخاطب اصلیش ۶_۱۲سال هست و زیر نظر استاد عباسی ولدی رو از دست ندید 👌👌
تو سنین بالاتر صبر و حوصله ی بیشتری لازمه هر چه سن بچه ها کمتر باشه کار راحت تره اما نباید نا امید بود و البته نباید صرفا به قصه گفتن بسنده کرد اگر مدرسه میرن و میتونن کتاب بخونن حتما کتاب های مناسب رو براسون تهیه کنبد تو کانال شعر و قصه و معرفی کتاب با جستجوی کتاب های مناسب سن فرزندتون و پیداکنید و تهیه کنید. اگه قصه های کامال رو هم ندیدید با هشتگ به راحتی به قصه ها دسترسی دارید ادرس کانال👇 @gheseshakhsiatemehvari
ادامه سوالات بحث شخصیت محوری وراهنمای استفاده از مطالب ❤️ دوستان عزیز جلسات حضوری به لطف خدا تموم شدن🌹 اما چندتا پرسش و پاسخ مهم هست که مربوط به جلسات غیرحضوری استاد هست و چند هفته ای هست که چهارشنبه ها تقدیمتون میشه. حجم صوت ها کمه. ان شاءالله عزیزانی که عقب هستن خودشونو برسونن❤️ (جلسه ۳۳مبانی رشد و تربیت اسلامی)👌👌👌 بحث شخصیت محوری👌👌👌 کانال شعر قصه و معرفی کتاب درمسیر مادری @gheseshakhsiatemehvari و لالایی خدا @lalaiekhoda رو از دست ندید 👌👌 دسترسی راحت به صوت و متن جلسات 👇 @shakhsiatemehvari
ادامه سوالات بحث شخصیت محوری وراهنمای استفاده از مطالب ❤️ دوستان عزیز جلسات حضوری به لطف خدا تموم شدن🌹 اما چندتا پرسش و پاسخ مهم هست که مربوط به جلسات غیرحضوری استاد هست و چند هفته ای هست که چهارشنبه ها تقدیمتون میشه. حجم صوت ها کمه. ان شاءالله عزیزانی که عقب هستن خودشونو برسونن❤️ (جلسه ۳۳مبانی رشد و تربیت اسلامی)👌👌👌 بحث شخصیت محوری👌👌👌 کانال شعر قصه و معرفی کتاب درمسیر مادری @gheseshakhsiatemehvari و لالایی خدا @lalaiekhoda رو از دست ندید 👌👌 دسترسی راحت به صوت و متن جلسات 👇 @shakhsiatemehvari
هدایت شده از شخصیت محوری
📣✅ لینک و هشتگ خلاصه های بحث شخصیت محوری ❌خوندن خلاصه ها به تنهایی کافی نیست! و میتونه براتون ابهام ایجاد کنه مرور نکات بعد ازشنیدن صوت یاخوندن متن پی دی اف بسیار کمک کننده ست👌 ــــــــــــــ برای دسترسی به خلاصه نکات هشتگ ها رو دنبال کنید و یا بر روی لینک ها ضربه بزنید❤️🙏: ✅ خلاصه نکات جلسه اول خلاصه نکات جلسه دوم خلاصه نکات جلسه دوم پرسش و پاسخ خلاصه نکات جلسه سوم خلاصه نکات جلسه سوم پرسش و پاسخ خلاصه نکات جلسه چهارم خلاصه نکات جلسه چهارم پرسش و پاسخ خلاصه نکات جلسه پنجم خلاصه نکات جلسه پنجم پرسش و پاسخ خلاصه نکات جلسه ششم خلاصه نکات جلسه ششم پرسش و پاسخ خلاصه نکات جلسه هفتم قسمت اول خلاصه نکات جلسه هفتم قسمت دوم خلاصه نکات جلسه هشتم(نهایی) 🌿🌿🌿🌿🌿 بحث شخصیت محوری کانال شعر قصه و معرفی کتاب درمسیر مادری @gheseshakhsiatemehvari و لالایی خدا @lalaiekhoda رو از دست ندید 👌👌 دسترسی راحت به صوت و متن جلسات 👇 @shakhsiatemehvari
منتخب_برنامه صد و هفتاد و هشتم.mp3
9.49M
۱۷۸ آیات ۹۹ - ۹۸ « رضاشاه و کشف حجاب » ✅شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹ @lalaiekhoda
منتخب_برنامه صد و شصت و هشتم.mp3
9.46M
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴 ▪️شهادت مظلومانه امام مهربونمون امام حسن مجتبی علیه السلام رو به همه شما عزیزان تسلیت عرض می کنم. ۱۶۸ آیات ۷۶ - ۷۵ (قصه‌ی صلح امام حسن علیه السلام ) ✅شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹ @lalaiekhoda
قصه لیلة المبیت آی قصه قصه قصه نویسنده:ن.اسکندری کاری از گروه شعر وقصه در مسیر مادری به نام خدا یکی بود یکی نبود غیراز خدای مهربون هیچکی نبود یه روز خدا به پیامبر مهربونمون (ع) فرمود : دشمن های بدجنس نقشه کشیدن که شما رو از بین ببرن 😱 ولی من میخوام شما زنده بمونی و به همه مردم دنیا خوبی ها رو یاد بدی 😍 به خاطر همین امشب از مکه بیرون برو و برو به سمت شهر مدینه اما ، یه نفر باید تو رختخواب شما بخوابه که دشمنا متوجه نشن که شما سرجات نیستی . چون اگه بفهمن دنبالت میان . پیامبر (ص) رفتن پیش علی مولا که خیلی دوستشون داشتن و میدونستن علی مولا خیلی شجاعن و حرف خدا رو همیشه گوش میدن پیامبر فرمودن : علی جان ، خدا بهم دستور داده از مکه برم .ولی دشمنا نقشه کشیدن امشب وقتی خوابم بهم حمله کنن .شما جای من میخوابی تو رختخوابم ؟ علی مولا نگران شد فکر میکنید نگران چی ؟ بله! نگران جان پیامبر که در خطر بود 😱 علی مولا از پیامبر پرسید : اگه من جای شما بخوابم ،شما سالم میمونید ؟ پیامبر فرمودن بله ☺️ علی مولا خوشحال شدن 😍، نگرانیشون برطرف شد .سجده کردن و خدا رو شکر کردن شب شد ، علی مولا تو رختخواب پیامبر خوابیدن و پیامبر هم از شهر مکه رفتن آدم های بد که دشمن پیامبر بودن دور خونه پیامبر جمع شده بودن .منتظر بودن نصف شب بشه .وقتی نصف شب شد ، ۴۰ تا مرد بدجنس رفتن تو اتاق پیامبر و پتو رو از برداشتن . با تعجب دیدن که جای پیامبر علی مولا خوابیده 😳 علی مولا هم بیدار شد و بدون ترس نگاهشون کرد اونا عصبانی شدن ، گفتن محمد کو ؟😤 علی مولا با شجاعت بهشون گفت :مگه پیامبر رو به من سپرده بودید ؟😂 اوناهم با عصبانیت میرن دنبال پیامبر هر کس از یه طرف میره چندنفرشون به سمتی میرن که پیامبر اونجا بودن پیامبر عزیزمون که متوجه دشمنا شده بودن تو غار کوچیکی به نام غار ثور پنهان (قایم) شدن دشمنا تا دم غارهم رسیدن😱 ولی وارد غار نشدن میدونید چرا بچه ها؟ چون دیدن دهانه ی غار یه تارعنکبوت ه و دوتا کبوترهم تو لونه شون خوابیدن ☺️😍 باخودشون گفتن اگه کسی وارد غار میشد خوب تارعنکبوت حتما پاره میشد 🤨 و این کبوترا هم از ترسشون می پریدن و اینجوری با آرامش تو لونه شون نمیموندن 🤨 بله بچه ها! عنکبوت کوچولو و کبوترای ناز به دستورخدا کاری کردن که دشمنا وارد غار نشن و نتونن پیامبر و پیدا کنن به خاطر این فداکاری علی مولا فرشته ی خوب خدا حضرت جبرئیل پیش پیامبر اومد و این آیه رو خوند😍 وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ (ایه۲٠۷سوره ی مبارکه بقره) بعضی از مردم (با ایمان و فداکار، مثل حضرت علی (ع) ، جان خودشون رو به خاطر خدا می‌فروشند و به خطر میندازن؛ و خدا با بنده هاش خیلی مهربون ه😍 (خوندن آیات باعث انس بیشتر بچه ها با قرآن میشه و به جانشون مینشینه😊) @gheseshakhsiatemehvari
ادامه سوالات بحث شخصیت محوری وراهنمای استفاده از مطالب ❤️ دوستان عزیز جلسات حضوری به لطف خدا تموم شدن🌹 اما چندتا پرسش و پاسخ مهم هست که مربوط به جلسات غیرحضوری استاد هست و چند هفته ای هست که چهارشنبه ها تقدیمتون میشه. حجم صوت ها کمه. ان شاءالله عزیزانی که عقب هستن خودشونو برسونن❤️ ❤️ (جلسه ۳۳مبانی رشد و تربیت اسلامی)👌👌👌 بحث شخصیت محوری👌👌👌 کانال شعر قصه و معرفی کتاب درمسیر مادری @gheseshakhsiatemehvari و لالایی خدا @lalaiekhoda رو از دست ندید 👌👌 دسترسی راحت به صوت و متن جلسات 👇 @shakhsiatemehvari
منتخب_برنامه هشتاد و پنجم.mp3
7.47M
🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸 🎊 سالروز به امامت رسیدن امام زمان علیه السلام بر همه عاشقان اهل بیت علیهم السلام مبارک باد. ۸۵ آیه ۲۱۲ (به امامت رسیدن امام زمان علیه السلام ) ✅ شنبه‌ها و چهارشنبه‌ها، ساعت ۹شب @lalaiekhoda
هدایت شده از ♻️ حال خوب زندگے
⭕️ با چگونه ڪنیم؟ ۱. : اسم مختلف را به او یاد بدهید. با ڪودڪتان درباره هیجانات مختلف صحبت ڪنید برای مثال: برای او بگویید یا بڪشید. هر چه شناخت ڪودک شما از هیجاناتش بیشتر باشد ڪار شما در بعدی آسانتر خواهد بود. ۲ به او . برای مثال: به جای اینڪه بگویید « » و یا بخواهید او را ڪنید به او بگویید: « می‌‌‌ڪنم تو الآن از چیزی . ولی وقتی می‌‌‌ڪنی، من درست ڪه چی می‌‌‌خواهی؟ اگر چیزی می‌‌‌خواهی می‌‌‌تونیم درباره‌‌‌اش باهم ». ۳. به او . همانطور ڪه گفته شد بچه‌‌‌ها به دلایل بسیار شروع به بهانه‌‌‌گیری می‌‌‌ڪنند. بنابراین لازم است حواستان به ، و سایر نیازهای مهم آنها باشد... 🔸 : یادمان باشد ، کردن جدای از کردن کودک است. که در این مورد باید بسیار دقت شود. چرا که لجبازی کاملا متفاوت است. 📚 ڪانال فرزند پرورے پیروان @tarbiyat_peyrovan
هدایت شده از ♻️ حال خوب زندگے
⭕️ با چگونه ڪنیم؟ ۱. : اسم مختلف را به او یاد بدهید. با ڪودڪتان درباره هیجانات مختلف صحبت ڪنید برای مثال: برای او بگویید یا بڪشید. هر چه شناخت ڪودک شما از هیجاناتش بیشتر باشد ڪار شما در بعدی آسانتر خواهد بود. ۲ به او . برای مثال: به جای اینڪه بگویید « » و یا بخواهید او را ڪنید به او بگویید: « می‌‌‌ڪنم تو الآن از چیزی . ولی وقتی می‌‌‌ڪنی، من درست ڪه چی می‌‌‌خواهی؟ اگر چیزی می‌‌‌خواهی می‌‌‌تونیم درباره‌‌‌اش باهم ». ۳. به او . همانطور ڪه گفته شد بچه‌‌‌ها به دلایل بسیار شروع به بهانه‌‌‌گیری می‌‌‌ڪنند. بنابراین لازم است حواستان به ، و سایر نیازهای مهم آنها باشد... 🔸 : یادمان باشد ، کردن جدای از کردن کودک است. که در این مورد باید بسیار دقت شود. چرا که لجبازی کاملا متفاوت است. 📚 ڪانال فرزند پرورے پیروان @tarbiyat_peyrovan
هدایت شده از کانال دختران بهشتی
قصه تسبیحات حضرت زهرا(س) از سیره و سبک زندگی حضرت زهرا(س) نویسنده و شاعر: زهرا محقق منبع : کتاب من لا یحضره الفقیه، جلد1، صفحه 211 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. خورشید مهربون از پشت کوه ها بیرون اومده بود و کم کم داشت آسمون رو روشن میکرد. تو شهر مدینه، مردم بعد از خوندن نماز صبح، کارهاشون شروع می‌شد. خونه حضرت زهرا هم همینطور بود. حالا... اول صبح، کارشون چی بود؟ بارشون چی بود؟ علی مولا بعد از خوندن نماز صبح میرفت دنبال کارهای نخلستان. بعضی وقتها هم دیرتر به خونه میومد تا مشکلات مردم رو حل کنه. حضرت زهرا هم به خواست خودش، بیشتر با کارهای خونه مشغول بود. اولین کار هرروز، آماده کردن وسایل پخت نون بود. اما اون زمان، نونوایی درکار نبود. آسیاب بادی و برقی هم نبود. پس یه نفر باید گندم ها رو میذاشت زیر سنگ آسیاب و انقدر اونو میچرخوند و میچرخوند، تا تبدیل به آرد بشن. پس... کی اینکارا رو می‌کرد؟ حضرت زهرا می‌کرد. حضرت زهرا می‌کرد. بعد از اون نوبت پختن نون بود. خمیر باید با کمک آرد، آماده میشد و پهن میشد توی تنور. هیزم ها هم باید تو تنور، میسوختن و آتیش رو روشن میکردن و اونو داغ می‌کردن. اما خمیر های نون که خودشون تو تنور نمی رفتن. هیزم ها هم که خودشون نمیسوختن. پس... کی اینکارا رو می‌کرد؟ حضرت زهرا می‌کرد. حضرت زهرا می‌کرد. بعد از خوردن صبحونه با نون تازه، همه تشنه میشدن. پس آب لازم بود. برای آوردن آب باید هرروز به چاه آب که دور از خونه ها بود میرفتن. مشک آب رو تا لب چاه میبردن و با سطل از داخل چاه آب می‌کشیدن بالا و مشک رو پر میکردن. اما.... مشک آب که خودش پیاده برنمی‌گشت خونه. باید کسی اونو روی شونه هاش میذاشت و بندش رو محکم نگه می‌داشت تا زمین نیفته. پس... کی اینکارا رو می‌کرد؟ حضرت زهرا می‌کرد. حضرت زهرا می‌کرد. بعد خوردن صبحونه و آب، بچه ها مشغول بازی تو حیاط میشدن. کوچه ها و حیاط ها اون زمان همه خاکی بودن. بعد از بازی بچه ها و پختن ناهار و کارهای دیگه، خونه خاکی و کثیف میشد. اما اون زمان که جاروی برقی تو خونه ها نبود. یه جارو دستی گوشه خونه بود که باید خونه رو با اون تمیز میکردن. پس... کی اینکارا رو می‌کرد؟ حضرت زهرا می‌کرد. حضرت زهرا می‌کرد. تو کوچه های خاکی اون زمان، لباس ها هم خیلی کثیف میشدن. شستن ظرفا و پختن غذا هم، لباس ها رو کثیف می‌کرد زیادی. پس هر چند روز یکبار نوبت شستن لباس ها هم بود. اما اون زمان که وسیله ای نبود که لباسا رو خودش بشوره و پهن کنه. پس... کی اینکارا رو می‌کرد؟ حضرت زهرا می‌کرد. حضرت زهرا می‌کرد. بله... این همه کارها رو حضرت زهرا انجام میدادن. البته بعضی وقتها که علی مولا خونه بودن، به ایشون کمک میکردن. مثلا خونه رو خودشون جارو میزدن، یا حتی گاهی تو خونه عدس پاک میکردن. اما بازهم، بیشتر کارها با خود حضرت فاطمه بود و ایشون خیلی خسته میشدن. 🌷🌷🌷🌷🌷 یه روز علی مولا که خستگی حضرت زهرا رو دیدن، به ایشون گفتن: فاطمه عزیزم، برو پیش پیمبر! بهش بگو پدرجون کمک بیار برامون! ایشون گفتن : فاطمه جان! برو پیش پدرت رسول خدا، و ازش خواهش کن تا یه خدمتکار برای ما بفرسته تا کمک کار تو باشه! (آخه اون زمان ها رسم بود که مردم برای کمک تو کارهای خونه خدمتکار داشتن) حضرت فاطمه زهرا هم قبول کردن و به خونه پدرشون رفتن. چی شد پیش پیامبر؟ زهرا چی گفت با پدر؟؟ حضرت زهرا دیدن که رسول خدا دارن با دوستاشون صحبت میکنن. برای همین روشون نشد که با ایشون حرف بزنن. و برگشتن به خونه. روز بعد پیامبر به خونه دخترشون اومدن و گفتن زهرا جان دیروز با من چه کاری داشتی دختر عزیزم؟ چرا حرفی نزدی؟؟ حضرت زهرا باز هم نتونستن جواب بدن. آخه خجالت میکیشیدن که چنین چیزی از پدرشون بخوان. اما علی مولا به جای ایشون جواب پیامبر رو دادن. چی گفت امام علی جون‌ ؟ با پدر مهربون؟ ایشون گفتن: ای رسول خدا! فاطمه با کارهای خونه خیلی خسته میشه. انقدر آسیاب رو خودش چرخونده که دستهاش تاول زدن. انقدر خونه رو جارو زده که لباس‌هاش تیره و سیاه شدن. انقدر با مشک آب آورده که رد بند مشک روی بدنش مونده. من از زهرا خواستم که از شما خواهش کنه تا یه خدمتکار برای ما به خونمون بفرستین. ادامه قصه در پیام بعدی...👇👇👇 @dokhtaranebeheshtiy
38.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با عرض سلام و ادب🌺 کلیپ قصه گل نرگس داستان زندگی آقا امام زمان (عج) و حضرت نرجس خاتون به زبان کودکانه می باشد. برای ساخت این کلیپ مطالعات و زمان زیادی صرف شده و سعی کردیم بر اساس مستندات باشد. لطفا این کلیپ را نشر دهید تا کودکان عزیز ببینند. ان شاالله مورد قبول حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار گیرد. پیش دبستانی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه‌الشریف)💐 ✨🌿🌸❤️🌸🌿✨ کانال استیکر مدرسه👇👇👇👇 @stikermadreseh
1_4427098452.mp3
9.44M
42 آیات 114-117 (واقعه طبس) روزهای شنبه و چهارشنبه، ساعت ۹شب @lalaiekhoda
🔶 🎙 کودکانه برای فرزندان‌ مان 🦋 👆👆👆 🛑 در بالا👆 بشنوید و لذت ببرید🦋 تبلیغ بر 💐 🌹 @farhanghiperovan
هدایت شده از تربیت کودک و نوجوان
سخنرانی شب اول هیأت نوجوانان.mp3
11.62M
🌸🍃 داستان مناسب و 🌷 هیئت نوجوانان ثارالله قم 🌷 📌 موضوع: سخنران: استاد محسن عباسی ولدی 🔶 قسمت اول (شب اول محرم ١۴٠٢) 🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇 https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9 ❤️ بسیار توصیه می‌شود به همراه فرزندان کودک و نوجوان بزرگوار تون گوش کنید.
هدایت شده از تربیت کودک و نوجوان
01) سخنرانی، حجة الاسلام عباس ولدی.mp3
51.61M
🌸🍃 داستان مناسب و 🌷 هیئت نوجوانان ثارالله قم 🌷 📌 موضوع: سخنران: استاد محسن عباسی ولدی 🔶 قسمت دوم (شب دوم محرم ١۴٠٢) 🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇 https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9 ❤️ بسیار توصیه می‌شود به همراه فرزندان کودک و نوجوان بزرگوار تون گوش کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 🌸 🌷 انیمیشن (س)💐 💐 ایام ولادت حضرت زهرا (س) و روز مادر پیشاپیش بر تمام شیعیان مبارک باد💐💐💐 🌹
روزی مأمون خلیفه عباسی به همراه برخی از اطرافیان خود به قصد شکار عزیمت کرد. پیش از آن که آنان از شهر خارج شوند، در مسیر راه به چند کودک برخورد کردند که مشغول بازی بودند. همین که بچه‌ها چشمشان به خلیفه عباسی و همراهانش افتاد، همگی فرار کردند و کسی باقی نماند مگر یک نفر از آن ها که آرام در کناری ایستاد. چون مأمون چنین دید، بسیار تعجب کرد از این که تمامی بچه‌ها هراسان فرار کردند و فقط یک نفرشان آرام ایستاده است و هیچ ترس و وحشتی در او راه نیافت. پس با حالت تعجب نزدیک آن کودک ۹ ساله رفت و نگاهی به او کرد و گفت: ای پسر! چرا این جا ایستاده‌ای و چرا همانند دیگر بچه‌ها فرار نکردی؟ آن کودک با متانت و شهامت پاسخ داد: ای خلیفه! دوستان من چون ترسیدند، گریختند و کسی که خوش گمان باشد هرگز نمی‌هراسد. سپس در ادامه سخن افزود: اساساً کسی که مرتکب خلافی نشده باشد، چرا بترسد و فرار کند؟! و ضمناً از جهتی دیگر، راه وسیع است و خلیفه با همراهانش نیز می‌توانند از کنار جاده عبور می‌نمایند؛ و من هیچ گونه مزاحمتی برای آنها نخواهم داشت. خلیفه با شنیدن این سخنان با آن بیان شیرین و شیوا، از آن کودک خوش‌سیما در شگفت قرار گرفت؛ و چون نام او را پرسید؛ جواب داد: من محمّد جواد، فرزند علی بن موسی الرّضا علیه السلام هستم. https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy