eitaa logo
برجان
33 دنبال‌کننده
77 عکس
47 ویدیو
1 فایل
جان‌نوشت ✔️ و لا تأخذه فی الله لومة لائم @mosleh1376
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻🔻🔻 ما اینگونه به مسئله نگاه می‌کند: 🔹در ایام فاطمیه (سلام الله علیها) به مناسبت ذکر شهادت آن بزرگوار مسائل اختلاف افکن مطرح نشود. 🔹ما نباید به این هدف[اختلاف مذهبی و اعتقادی بین مذاهب] کمک کنیم. 🔹امروز جز اولویت‌های اصلی جامعه روحانیت این است نگذارند کاری را که آمریکا و صهیونیست دارند با زحمت انجام می‌دهند، ما به سهولت برای آن‌ها انجام دهیم. 🔹تاریخ باید با رعایت ، ، مطرح شود. (سلام الله علیها) مولوی پ.ن: چه عزیزان گرانقدری که در این قاب بودند اما دیگر حضورشان را نداریم. حضرات آیات مصباح، شاهرودی، یزدی و حائری (رحمهم الله تعالی) به یادشان فاتحه‌ای بفرستید. @barjan
امشب از کدام داغ زینب (س) بگویم؟! @barjan
هرگز نمی‌تواند انتقام سیلی حضرت زهرا سلام الله علیها را بگیرد. @barjan
این‌جا، حرم لبریز زائرهاست؛ آن‌جا چگونه است!؟ سرِ مزارت گریه‌کن داری!؟ چراغی هست؟! اصلا مزاری داری؟! @barjan
از زمین خوردن تو پرچم حیدر بالاست... @barjan
💢 بخشی از خطبه فدکیه 🔰 خطاب به انصار و در تبیین علت رویگردانی آنها از اهل بیت(علیهم السلام) 🔆 أَلَا قَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلَی الْخَفْضِ 🔅 آگاه باشید من چنین می بینم که شما رو به راحتی گذارده اید و شده اید. 🔆 وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ 🔅 کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته تر بود دور ساختید 🔆 قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ 🔅 و به و در گوشه خلوت تن دادید 🔆 وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَةِ 🔅 و از فشار و تنگنای ها به وسعت روی آوردید. 📚ترجمه آیت الله مکارم @siaheha @barjan
همه زندگی‌اش را برای داد... @barjan
💢 نیمچه عاقلانه ♨️ تک نگاره های بعد او 🔸 دوست و آشنا، همه تبریک میگفتند. چند روزی میشد که روال همین بود. فرقی نمی‌کرد در کوچه باشیم یا خیابان، دیده شدن مساوی بود با شوخی، تبریک و تقاضای شیرینی. 🔹 دو روز اول خوب بود اما از روز سوم به بعد، همه چیز رنگ تکرار به خود گرفته بود. شوخی های تکراری، تعارفات معمولی و گه گاه خنده های زورکی! مخصوصا آنها که تبریک شان طمع چند دانه شیرینی خامه ای تر و تازه را طلب میکرد. 🔸 روز پنجم اما فرق میکرد. وسط های و هوی تبریک هایی که در مسجد جامع به سمتم هجوم می آورد، دستم را گرفت و آرام کشید تا بخزیم به کنجی. تن دادم؛ لااقل به امید رهایی از آنهمه روزمرگی. آن گوشه ی مسجد که رسیدیم، همانجا که مشرف بود به منبر و محراب، مقابلم ایستاد. لبخندی زد. ازدواجم را تبریک گفت؛ از همان همیشگی ها! من هم لبخند زدم؛ از همان زورکی ها! 🔹 لحظه ای سکوت و دوباره لبخند؛ لبخندی که مثل لبخندهای همیشگی نبود. چشم هایم را ریز نگاهی کرد. و با صدایی آرام گفت: - «تا امروز نمیفهمیدی، از امروز تازه میفهمی چه میگویند» نگاهش کردم، با دنیایی از ابهام. چشمانش برق میزد. با شعفی وصف ناپذیر از کشفی مهم ادامه داد: - تا حالا خیال فهم داشتی، فقط خیال. صبر کن. از امروز تازه میفهمی معنای روضه های همیشگی را 🔸 لبخند زدم؛ اما نه از همان زورکی ها! فقط لبخند زدم بی هیچ کلمه ای بیش. لبخند زدم تا بغضم مخفی شود. تا داد و بیداد نکنم. راست می‌گفت نزدیک فاطمیه بود؛ هر کجا میخواستم بروم، روضه روضه ی مادر بود و غریبی علی.ع. 🔹 خدایا این چه امتحان سختی است از این بنده ی ناچیز؟ فکرش هم دیوانه ام میکند؛ « دیده، همه ی آنچه کشیده را ...» @siaheha @barjan
همین ساعات؛ غریبونه... @barjan
دو غم برای تو ماند حضرت مادر؛ کفن برای حسین و حرم برای حسن... (علیهم‌السلام) @barjan