❤️ #خانوم_جون: " #برکتیهای عزیز! جاتون خیلی خالیه و دعاگوی همه هستم توی بین الحرمین"
#معصومه_خانوم اومده خیلی آروم دم گوشم میگه: "دلم ... برا مامان جون ... تنگ .. شده😔".
❤️ #روز_خانواده_مبارک
فروشگاه برکت
🌸 #داستانک / پوشک ۴۲۲ هزار تومانی
.
#برکت بودم.
#خانوم_جون زنگ زد.
- سلام ...(✂️=سانسور).
+ سَللاااام ...(✂️).
بعد از کلی ...(✂️)، یک لیست خرید دادن. در ضمن فرمودن ی پوشکم بخرید.
+ اِااااا؛ جدا؟!
- چی جدا؟
+ بالاخره بچهمون به دنیا اومد؟!
- لوس نشو.
+ کی به سلامتی؟
- چی؟
+ به دنیا اومدن بچه دیگه.
- برا بچه خواهرم میخوام.
+ چشم.
- چشمت بیبلا.
.
سوار ماشین شدم.
میخواستم برم دنبال #فاطمه_خانوم.
سر راه باید پوشک میگرفتم.
از دو مسیر متفاوت میتونستم به دو مغازه پوشک فروشی برسم:
۱- از مسیر روحانی، گلزار، هنرستان؛
۲- از مسیر آذر، ۴۵ متری عماریاسر.
با این که به دلیل ترافیک کمتر از سمت آذر، ۴۵ متری عماریاسر میرفتم ی چیزی منو هُل داد سمت عماریاسر.
+ هووووو، یَرِه! چرا هُل مِدی خُب؟ دِرَن مِرَن دیگه، آرومتر.
- [صدایی با طنینی مثل صدای فرشتههای آسمانی] در این مسیر چیزی بهتر برایت مقدر شده.
+ خُب بدون هل دادن نِمتِنی هَمی رِ بگی؟
- نِ.
+ تویَم مِشَدیی؟
- نِ.
.
از سمت خیابان آذر رفتم سمت ۴۵ متری عمار یاسر.
جلوی یکی از محصولات بهداشتی فروشییای عمار یاسر توسط همون فرد مذکور الذکر که هُلَم داد به زور وایستونیده شدم.
ماشینو پارککردم.
اومدم سمت یکی از اون مغازهها.
سر رام ی طلبهی سیاه پوست آفریقایی وایستاده بود.
چند قلم کالایی رو هم که خریده بود جلو پاش روی زمین گذاشته بودو منتظر.
ی کم لوازم مورد نیاز بچهی نوزاد بود.
.
+ سلام.
- سلام علیکم(با لهجهی عربی آفریقایی).
+ خوبی؟
- الحمدلله.
+ بچه کجایی؟
- #ساحل_عاج.
.
+ بچهدار شدی؟
- بَلی.
+ بچه چندمته؟
- اول.
+ چند ساله ازدواج کردی؟
- دو سال.
+ چقدر درآمد داری؟
- ۲۸۰ تووووومااان.
.
👇🎙بقیهشو توی فایل صوتی پایین گوش کنید. شنیدنیه.
ببینید این طلبه چطور با ۲۸۰ هزار تومان زندگی میکنه و تازه کمی از همون درآمد مختصر پسانداز و برای مادر پیرش میفرسته.
#توکل این طلبه و اعتقادش به #رازقیت_خدا واقعا جالب بود.
🌐 @barkat313
🌸 #داستانک / نهار امروز
.
( #معصومه_خانوم بعد از این که دور غذاشو صاف کردو با کلمای شوری روشو تزیین کرد گفت:)
.
- من کیک درست کردم. حالا غذا رو شروع میکنم. بسم الله الرحمن الرحیم.
+ آفرین دخترم! سوره قول هواللهتم بخونو بعد غذاتو بخور.(ی لحظه یاد فیلم "زیر نور ماه" افتادم که اون طلبهی مبتدی رو سر کار گذاشته بودنو وقتی از اعمال مخصوص اون شب سوال کرده بود بهش گفته بودن در فضای باز، زیر نور ماه، سه بار دعای جوشن کبیر رو با صدای بلند بخون.)
- پچ، پچ، پچ، پچ(#معصومه_خانوم چشاشو بسته و داره زیر لب سوره قول هو الله احدشو میخونه).
(لبخند زیر لبِ #مامان_جون و #فاطمه_خانوم😁)
.
.
#فاطمه_خانوم: یک بنده خدایی با شوهرش رفته حج و بچهی شیرخوارشو گذاشته پیش مادرش که اونم بچه شیرخوار داشته. مادرشم تا برگشت اینا به بچه شیر میداده. وقتی برگشتن بهشون گفتن که با این کار شما پدر بچه به مادر بچه حرام ابدی شدنو باید از هم جدا بشن.
+ به نظرم تمام این جریان یک کار از پیش طراحی شده توسط خود پدر بچه بوده.
- چطور آقاجون؟
+ به نظرم مرده میخواسته به یک کلکی از خانومش جدا بشه روش نمیشده. گفته چکار کنم؟ چکار نکنم؟🤔 به ذهنش رسیده زنشو ببره حج، در ضمن به مادرزنجانِشم گفته جون شماو جون دخترم هاااااا. بالاخره فک کنین دختر خودتونه و ....
- #فاطمه_خانوم: 😂
- #خانوم_جون: 😠
.