🌺🌺🌺🌺🌺
🌴 ﺷﻴﺦ ﻣﺎ، ﺷﻴﺦ ﺷﻤﺎ 🌴
🍁ﺍﺯ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻋﻠﺎﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﻳﻲ قضیه ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻬﻲ ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:
ﺩﺭ #ﻛﺮﺑﻠﺎ ﻭﺍﻋﻈﻲ ﺑﻮﺩ ﺑﻬﻨﺎﻡ ﺳﻴﺪ ﺟﻮﺍﺩ ﻛﺮﺑﻠﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﺎﻡ #ﻣﺤﺮﻡ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﺒﻠﻴﻎ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﻣﻲﺭﻓﺖ. ﺩﺭ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺍﻳﺎﻡ ﮔﺬﺭﺵ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﻳﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ #ﺳﻨّﻲ ﻣﺬﻫﺐ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﺑﺎ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﺳﻔﻴﺪ ﻭ ﻧﻮﺭﺍﻧﻲ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﺳﻨّﻲ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﻲ ﻣﺮﺩ ﺳﺎﺩﻩ ﺩﻝ ﻭ ﭘﺎﻙ ﺿﻤﻴﺮﻱ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﺷﻨﺎ ﻧﺒﻮﺩﻧﺶ ﺑﺎ ﻋﻘﺎﻳﺪ ﺣﻘﻪ ﺍﺯ ﺑﺎﺏ #ﻣﺴﺘﻀﻌﻒ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﻭﺳﺖ، ﻧﻪ ﻋﻨﺎﺩ ﻭ ﻟﺠﺎﺝ. ﻛﻢ ﻛﻢ ﺑﺎﺏ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺭﻭﺯﻱ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻲﻛﺮﺩﻧﺪ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪ: #ﺷﻴﺦ ﺷﻤﺎ ﻛﻴﺴﺖ؟ (ﺷﻴﺦ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﻋﺮﺏ ﻫﺎﻳﻌﻨﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﻗﺒﻴﻠﻪ. )
🍂ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﮔﻔﺖ: ﺷﻴﺦ ﻣﺎ ﻣﺮﺩ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﻣﻬﻤﺎﻧﺴﺮﺍ ﻭ ﭼﻘﺪﺭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻭ ﺷﺘﺮ ﻭ ﺧﺪﻡ ﻭ ﺣﺸﻢ ﺩﺍﺭﺩ.
🍃ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺳﻴﺪﺟﻮﺍﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺷﻴﺦ ﺷﻤﺎ ﻛﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﺷﻴﺦ ﻣﺎ ﻳﻚ ﺁﻗﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻫﺮ ﺣﺎﺟﺘﻲ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﻣﻲﻛﻨﺪ. ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺩﺭ #ﻣﺸﺮﻕ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﻲ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ #ﻣﻐﺮﺏ ﻋﺎﻟﻢ، ﻳﺎ ﺑﻪ ﻋﻜﺲ، ﻭﻗﺘﻲ ﭘﺮﻳﺸﺎﻧﻲ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻱ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﭘﻴﺶ ﺁﻣﺪ، ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﻨﻲ، ﺑﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩﺕ ﻣﻲﺭﺳﺪ ﻭ ﻣﺸﻜﻞ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺭﻓﻊ ﻣﻲﻛﻨﺪ. ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻋﺠﺐ ﺷﻴﺨﻲ ﺩﺍﺭﻳﺪ. ﺍﻳﻦ ﺧﻴﻠﻲ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ، ﻧﺎﻣﺶ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﺳﻴﺪﺟﻮﺍﺩ ﮔﻔﺖ: ﺷﻴﺦ #علی، ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺗﻮﺿﻴﺤﻲ ﻧﺪﺍﺩ. ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﻳﺎﻡ ﻓﺮﺻﺖ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻧﺸﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻣﺬﺍﻛﺮﺍﺕ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻭﻟﻲ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺩﻟﺶ ﻋﻠﺎﻗﻪ ﺍﻱ ﺑﻪ ﺷﻴﺦ ﻋﻠﻲ ﭘﻴﺪﺍ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
ادامه دارد.....🚶
منبع :
از احتضار تا عالم قبر، حجت الاسلام مسعود عالی
#امیرالمومنين_علیه_السلام
#فضائل_امیرالمومنین
#قبر
#سوال_قبر
#عالم_برزخ
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴 شیخ ما، شیخ شما 🌴
🍁 ﺁﻥ ﺍﻳﺎﻡ ﺗﺒﻠﻴﻎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﻭ ﺳﻴﺪﺟﻮﺍﺩ ﺑﻪ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ. ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻲ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺘﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﺍﻫﻲ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﻧﺸﺴﺖ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺑﺎ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻛﻪ ﺳﻨﮓ ﺯﻳﺮﺑﻨﺎﻱ ﺗﺸﻴﻊ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻴﻢ، ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﺷﻴﺦ علی ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻛﻨﻴﻢ. ﻭﻗﺘﻲ ﺳﺮﺍﻍ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ، ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻭ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺖ.
ﺳﻴﺪﺟﻮﺍﺩ ﺧﻴﻠﻲ ﻣﺘﺄﺛﺮ ﺷﺪ ﻛﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﺎ #ﻭﻟﺎﻳﺖ ﺁﺷﻨﺎ ﻧﺸﺪﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺖ، ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺁﻣﺎﺩﮔﻲ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﻫﻞ ﻋﻨﺎﺩ ﻧﺒﻮﺩ. ﺑﻪ ﺩﻳﺪﻥ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥﻫﺎ ﺗﺴﻠﻴﺖ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻗﺒﺮ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻫﻢ ﻓﺎﺗﺤﻪ ﺍﻱ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻧﺰﺩ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ. ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ: ﺩﺭ #ﺧﻮﺍﺏ ﺩﻳﺪﻡ #ﺩﺍﻟﺎﻥ ﻃﻮﻳﻠﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻳﻚ ﻃﺮﻑ ﺁﻥ ﻧﻴﻤﻜﺘﻲ ﺑﻠﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﻱ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺳﻨّﻲ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻥ ﻫﺎﺳﺖ. ﺍﻧﺘﻬﺎﻱ ﺩﺍﻟﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﺭﻱ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺁﻥ #ﺑﺎﻍ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺩﻳﺪﻩ ﻣﻲﺷﻮﺩ. ﺳﻠﺎﻡ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ: ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﺠﺎﺳﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻋﺎﻟﻢ ﻗﺒﺮ ﻭ #ﺑﺮﺯﺥ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﻏﻲ ﻛﻪ ﭘﺸﺖ ﺁﻥ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﺳﺖ، ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﺮﺍ ﻧﺮﻓﺘﻲ ﺩﺭ ﺁﻥ؟ ﮔﻔﺖ: ﻫﻨﻮﺯ ﻭﻗﺘﺶ ﻧﺸﺪﻩ، ﺑﺎﻳﺪ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻟﺎﻥ ﻃﻲ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﺮﺳﻢ ﻭ ﺁﻥ ﻭﻗﺘﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ #ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻣﺮﺍ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﻭﻟﺎﻳﺖ ﻛﻨﻨﺪ. ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎ ﺳﻴﺪﺟﻮﺍﺩ، ﮔﻔﺘﻲ ﻭ ﻧﮕﻔﺘﻲ.
ﻳﻌﻨﻲ ﮔﻔﺘﻲ ﺷﻴﺦ ﻣﺎ ﺷﻴﺦ ﻋﻠﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩﺕ ﻣﻲﺭﺳﺪ، ﻭﻟﻲ ﻧﮕﻔﺘﻲ ﺍﻭ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ (علیه السلام) ﺍﺳﺖ.
ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﮕﺮ؟ ﮔﻔﺖ: ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻭﻗﺘﻲ ﻧﻜﻴﺮﻳﻦ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻏﻢ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ: «ﻣَﻦْ ﺭَﺑﱡﻚ ﻭَ ﻣَﻦْ ﻧَﺒﻴﱡﻚ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺍِﻣﺎﻣُﻚ؟ » ﭘﺎﺳﺨﻲ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺳﺆﺍﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ. ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﻋﺬﺍﺏ ﻛﻨﻨﺪ، ﻣﻦ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ #ﻭحشت و ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﺩﺍﺷﺘﻢ، ﻳﺎﺩ ﺷﻴﺦ ﺷﻤﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻣﻲﺭﺳﺪ. ﮔﻔﺘﻢ: ﻳﺎ #ﻋﻠﻰ ، ﺑﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩﻡ ﺑﺮﺱ. ﻓﻮﺭﺍً ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ (علیه السلام) ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﻠﻚ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺩﺳﺖ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻳﺪ. ﺍﻭ ﻣﻌﺎﻧﺪ ﻧﻴﺴﺖ. ﺍﺯ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﻣﺎ ﻧﻴﺴﺖ. ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﻠﻚ ﺭﺍ ﺭﺩ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺩﻭ ﻣﻠﻚ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ ﻭ #ﻋﻘﺎﺋﺪ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻛﺎﻣﻞ ﻛﻨﻨﺪ. ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﻧﻔﺮﻱ ﻛﻪ ﺭﻭﻱ ﻧﻴﻤﻜﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﺩﻭ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﻱ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻣﺮ ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﻜﻤﻴﻞ، ﻭﺍﺭﺩ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ #ﺑﺮﺯﺧﻲ ﺧﻮﺩﻡ، ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﻍ ﺑﺎﺻﻔﺎ ﻣﻲﺷﻮﻡ. ﺍﻳﻦ ﻗﻀﻴﻪ ﺗﺄﻳﻴﺪﻱ ﺑﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﻔﻮ ﻭ ﺗﻜﻤﻴﻞ #ﻣﺴﺘﻀﻌﻔﻴﻦ ﺩﺭ ﺑﺮﺯﺥ ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ.
منبع :
از احتضار تا عالم قبر، حجت الاسلام مسعود عالی
#امیرالمومنین_علیه_السلام
#فضائل_امیرالمومنین
#قبر
#سوال_قبر
#عالم_برزخ
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴در كتاب روضات الجنات نوشته است🌴
روزى آقا امام موسى بن جعفر (ع) در بغداد از كنار منزل #بُشر عبور ميكرد صداى #ساز و نواز و آواز داخل خانه بگوش حضرت رسيد در اين موقع كنيز بُشر براى ريختن خاكروبه از منزل خارج شد. آقا حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود: اى كنيز صاحب اين خانه #بنده است يا آزاد؟!
كنيز گفت: حُرّ و -آزاد است. حضرت فرمود: راست ميگوئى اگر #بنده مى بود از مولاى خود ميترسيد.
كنيز وارد منزل شد. بُشر بر سر سفره #شراب نشسته بود، علت تاخير او را پرسيد؟! گفت شخصى از كنار خانه شما رد مى شد از من سؤال كرد صاحب اين خانه عبد و بنده است يا حُرّ و آزاد.
گفتم: آقا حُرّ و آزاد است.
فرمود: آرى اگر بنده بود از آقاى خود ميترسيد.
اين سخن حضرت چنان در قلب بُشر تاثير كرد كه سر از پا نشناخت با پاى #برهنه از منزل خارج شده خود را به آقا موسى بن جعفر (ع) رساند و از كرده خود پشيمان شد و به دست حضرت #توبه كرد و از گذشته هاى خود پوزش خواسته و با چشم گريان بازگشت. از آن روز به بعد اعمال زشت خود را ترك كرد و از جمله زهاد و عرفا قرار گرفت و گويند چون با پاى #برهنه از پى حضرت موسى بن جعفر (ع) دويد و با اين حال توبه كرد او را بُشر فانى (پابرهنه) لقب دادند.
منبع:
قصص التوابین؛داستان توبه کنندگان ،علی میر خلف زاده
#امام_کاظم_علیه_السلام
#کرامات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴 #پنج دستور امام #رضا(ع) براي #سلوک عاشورایی🌴
🍁«روايتي از امام #رضا(ع) هست که در روز #اول محرم به ابنشَبيب فرمودند: #روزه گرفتهاي؟ امروز روزي است که زکريا #روزه گرفت و خدا يحيي را به او عطا کرد. اگر ميخواهيد #حاجت روا شويد، امروز را روزه بگيريد.
فرمودند: #محرم ماهي است که اهل جاهليت حرمتش را نگه میداشتند، اما اين امت نه حرمت محرم را نگه داشتند، نه حرمت نبي اکرم(ص) را؛ ذريهاش #سيدالشهدا(ع) را به شهادت رساندند، #زنانش را به اسارت بردند، کاروانش را غارت کردند. خداي متعال هرگز اينان را نيامرزد.
ابنشبيب! اگر مي خواهي بر کسي #گريه کني، فقط بر امام حسين(ع) گريه کن، «فانه ذبح کما يذبح الکبش»، #هیجده نفر از جواناني که شبيه نداشتند، در کنارش به شهادت رسيدند. آسمانها و زمينها بر شهادتش گريه کردند، چهار هزار ملک براي نصرت حضرت آمدند، ولي زماني رسيدند که کار تمام شده بود، آنها غبارآلود و اندوهگين ماندند تا در کنار حضرت حجت(عج) خونخواهي کنند و شعارشان « #يالثارات الحسين» است. پدرم از جدم امام #سجاد(ع) حکايت کردند که وقتي سيدالشهدا(ع) به شهادت رسيدند، آسمان خون گريه کرد.
در ادامه حضرت #پنج دستور فرمودند که هميشگي است، اما موطنش #محرم است:
◀️فرمودند: فرزند شبيب! اگر بر سيدالشهدا(ع) #گريه کردي تا اشکت بر گونهات جاري شد، خدا هر گناهي که کردي ـ کم يا زياد، صغير يا کبير ـ را ميبخشد.
(اين روايات مثل آيات توبه است. آيات توبه در مؤمن غرور ايجاد نميکند، بلکه به مؤمن #بشارت ميدهد که مأيوس از رحمت خدا نشود. اين روايات هم مؤمن را جسور بر #گناه نميکند.)
◀️بعد دستور #دوم را فرمودند که اگر مي خواهي #خدا را ملاقات کني در حالي که گناهي نداشته باشي، سيدالشهدا(ع) را از نزديک و شايد هم از دور #زيارت کن. اين دو دستور، يعني انسان هر وقت احساس کرد سنگين شده و آلوده شده و نميتواند عبادت کند، بايد خودش را با #گريه يا #زيارت، بدون تأخير به سيدالشهدا(ع) که سرچشمه #طهارت است، برساند.
◀️بعد فرمودند: اگر خوشحال ميشوي در غرفههايي از #بهشت ساکن شوي که در جوار #نبي اکرم(ص) باشي، #لعن قاتلين سيدالشهدا(ع) را ترک نکن.
◀️در ادامه نيز دستور #چهارم را که خيلي عجيب است، فرمودند: اگر ميخواهي از #ثوابي مثل ثواب #شهدا کربلا بهرهمند شوي، هر وقت #سيدالشهدا را ياد کردي، عرض حاجت به ايشان کن و بگو « #يا ليتني کنت معهم فأفوز فوزا عظيما»؛ اي کاش من هم در کربلا با شهداي تو بودم و به فوز خون دادن پيش روي تو ميرسيدم.
(اگر هميشه از امام(ع) چنين طلبي داشته باشي، به آن ثواب ميرسي. خداي متعال نيتش را به تو ميدهد، وفور نيت کارت را درست ميکند.)
◀️در مورد #پنجمين دستور نيز فرمودند: اگر دوست داري در #بهشت در درجات ما باشي، غصه و شاديات را از ما جدا نکن. آنجا که ما #خوشحاليم، خوشحال باش و آنجا که ما #غصه داريم غصهدار باش.
(البته واضح است که هيچ کس به مقام امام نميرسد، مقصود اين است که اگر ميخواهيد بين ما و شما در #بهشت #حائل نباشد، اينگونه باش. ممکن است کسي در بهشت باشد ولي #هفتصد سال يک بار هم سيدالشهدا(ع) را نبيند.
حضرت در انتهاي اين روايت فرمودند تلاش کن خودت را به #ولايت ما برساني. اگر کسي #سنگي را دوست داشته باشد، خداي متعال او را با آن سنگ محشور ميکند. محبت، خودش همراهي است. سعي کن به #ولايت ما که سرچشمهاش #محبت ما است برسي.»
منبع :
🎙استادسیدمحمّدمهدی میرباقری، ۲محرم۹۲
#امام_حسین_علیه_السلام
#ماه_محرم_الحرام
#استاد_میرباقری
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
روضه روز اول ۹۵.mp3
9.37M
🌺🌺🌺🌺🌺
🏴السّلامُ علیکَ یا سفیر الحسین (ع)
#ماه_محرم_الحرام
#روضه_روز_اول_محرم
#حجت_الاسلام_میرزا_محمدی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
پرسیدم از هلال ماه، چراقامتت خم است
آهی کشیدوگفت:که ماه محرم است.
گفتم: که چیست محرم؟ باناله گفت:
ماه عزای اشرف اولاد آدم است.
#ماه_محرم_الحرام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
1_25993516.mp3
8.81M
🌺🌺🌺🌺🌺
🏴اعُوذُ بِالله مِنَ الکَربِ والبَلا
#ماه_محرم_الحرام
#روضه_شب_دوم_محرم
#حجت_الاسلام_میرزا_محمدی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
به میدان رفتن اینه تمام نمای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
🔴حضرت علی اکبر (علیه السلام)🔴
شیخ جعفر شوشتری (ره)
👇👇👇👇👇
امام حسین (علیه السلام) در مصیبت علی اکبر ع سه بار به حال احتضار رفت و مشرف به مرگ شد :
اول : وقتی دید علی اکبر ع اماده رفتن به میدان است.
در کتاب دمعة الساکبه آمده است:
لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه: وقتی متوجه میدان شد، زنان مانند یک حلقه دورش را گرفتند و به علی اکبر گفتند:
إرحَم غُربَتَنا: به غربت ما رحم کن،
وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک: برای جنگیدن عجله نکن که ما طاقت فراق تو را نداریم.
زنان عمامۀ او را گرفتند، خواهران عنان اسب و رکابش را گرفتند، (وَ مَنِعَتهُ مِنَ العَزیمَة) نمی گذاشتند برود.
تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت: در این موقع، حال ابی عبدالله(ع) تغییر کرد، به طوری که مشرف به مرگ شد.
وَ صاحَ بِنِسائِهِ وَ عَیالِهِ دَعَنُه فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله: فریاد زد خطاب به زنان و اهل بیتش: رهایش کنید، او ممسوس در ذات خدا و شهید در راه خداست. (سخنی که پیغمبر(ص) دربارۀ امیرالمؤمنین(ع) فرموده بود: عَلیٌ مَمسوسٌ فی ذاتِ الله، امام دربارۀ علی اکبر گفت.)
به امر امام او را رها کردند ولی نمیدانم چگونه توانستند با او وداع کنند!؟
دوم: وقتی برگشت و از حضرت طلب آب کرد، يا ابة العطش قد قتلني و ثقل الحديد قد اجهدني فهل الي شربة ماء من سبيل اتقوي بها علي الاعداء.
«پدر تشنگي مرا كشت و سنگيني اسلحه مرا به زحمت افكند آيا مي شود كه شربت آبي به من برساني تا با آن در جنگ با دشمن نيرو بگيرم؟»
او را به سینه گرفت و از شدت غصه و اندوه حالت احتضار به او دست داد.
سوم: وقتی علی اکبر از اسب افتاد و پدر را صدا زد، که سکینه میگوید:
لَمّا سَمِعَ أبی صوتاً وَلَدِه نَظَرتُ إلَیه فَرَأیتُهُ قَد أشرَفَ عَلَی الموت وَ عَیناهُ تَدورانِ کَالمُحتًضَر وَ جَعَلَ یَنظُرُ الأطرافَ الخِیمَة: وقتی صدای علی اکبر را شنید، من پدر را نگاه کردم، دیدم مشرف به مرگ شده است. دو چشمش مثل آدم محتضر می گردد و اطراف خیمه را نگاه می کند، نزدیک است روح از بدنش برود.
وَ صاحَ مِن وَسَطِ الخِیمَة وَلَدی قَتَلَ الله مَن قَتَلوک: وسط خیمه فریاد زد: خدا بکشد کسی که تو را کشت.
شیخ مفید می گوید فریاد ابی عبدالله که بلند شد، زینب کبری ناله زد:
یا حَبیبَ قَلباه! وا ثَمَرَةَ فُؤاداه، لَیتَنی کُنتَ قَبلَ هذا عمیاء: وای میوۀ دلم، ای کاش قبل از این نابینا شده بودم. تمام زنان صدا به ناله بلند کردند.
نوشته اند بعد از شهادت علی اکبر:
رَفِعَ الحُسینُ صُوتَهُ بِالبُکاء لَم یَسمَعَ إلی ذلِکَ الزَّمان صُوتُهُ بِالبُکاء: صدای امام به گریه بلند شد و جوری برای علی اکبر گریه کرد که تا آن زمان به آن شکل کسی صدای گریۀ امام را نشنیده بود.
👇👇👇👇👇
منبع : مروری بر مقتل سید الشهدا
استاد حسین انصاریان
#امام_حسین_علیه_السلام
#علی_اکبر_علیه_السلام
#ماه_محرم_الحرام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@ahkamezanashoyi
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴 ازدواج حضرت #علی(علیه السلام ) و حضرت ام البنین(سلام الله علیها ) 🌴
🍁 ده سال پس از رحلت حضرت #رسول(صلى الله عليه و آله ) و حضرت #فاطمه(سلام الله علیها )، بنابر وصیت خود حضرت فاطمه(س) وقتی علی(ع) به فکر گرفتن همسر دیگری بود، عاشورا در برابر دیدگانش بود.
برادرش «عقیل » را که در علم نسب شناسی وارد بود و قبایل و تیره های گوناگون و خصلتها و خصوصیّتهای اخلاقی و روحی آنان را خوب میشناخت طلبید. از عقیل خواست که: « برایم همسری پیدا کن شایسته و از قبیله ای که اجدادش از #شجاعان و دلیر مردان باشند تا بانویی این چنین، برایم #فرزندی آورد شجاع و تکسوار و رشید.»
مراسم خواستگاری از ام البنین :
حضرت علی (ع) پس از اینکه فاطمه کلابیه را تایید کرد وپسندید عقیل برادرش را برای خواستگاری به نزد پدر فاطمه فرستاد و حرام که بسیار میهمان دوست بود پذیرایی کاملی از او کرده و با احترام فراوان به او خیرمقدم گفته و در مقابل وی قربانی کرد. سنت و رسم عرب این بود که تا #سه روز از میهمان پذیرایی می کردند و روز سوم حاجت او را می پرسیدند و از علت آمدنش سؤال می کردند و خانواده ام البنین که خارج از مدینه زندگی می کردند نیز چنین رسمی را به جای آوردند.
روز چهارم با ادب و احترام از علت ورود وی جویا شدند و عقیل گفت: به خواستگاری دخترت فاطمه آمده ام، برای پیشوای دین و بزرگ اوصیا و امیر مؤمنان علی بن ابیطالب.
حزام که هرگز پیشبینی چنین پیشنهادی را نمیکرد، حیرتزده ماند. با کمال صداقت و راستگویی گفت : بَه بَه چه نسب شریفی و چه خاندان با مجد و عظمتی! اما ای عقیل «شایسته امیرالمؤمنین یک زن بادیه نشین با فرهنگ ابتدایی بادیه نشینان نیست. او با یک زن که فرهنگ بالاتری دارد باید ازدواج کند و این دو فرهنگ با هم فرق دارند.»
عقیل پس از شنیدن سخنان وی گفت:
امیرالمؤمنین از آنچه تو می گویی خبر دارد و با این اوصاف میل به ازدواج با او دارد.
پدر ام البنین که نمی دانست چه بگوید از عقیل مهلت خواست تا از مادر دختر، ثمامه بنت سهیل، و خود دختر سؤال کند و به او گفت:
«زنان بیشتر از روحیات و حالات دخترانشان آگاه هستند و مصلحت آنها را بیشتر می دانند.»
سخنان این دو بزرگوار، عقیل و حرام، به پایان رسید و حرام به سوی دختر بافضیلت خود، ام البنین آمد برای شنیدن پاسخ نهایی از وی...
وقتی پدر ام البنین به نزد همسر و دخترش برگشت دید همسرش موهای ام البنین را شانه می زند و او از #خوابی که شب گذشته دیده بود برای مادر سخن میگوید.....
ادامه دارد........🚶
منبع :
محمد علی الناصری، مولد عباس بن علی(ع)، ص36.
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#ماه_محرم_الحرام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@ahkamezanashoyi
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴رویای صادقه ام البنین (سلام الله علیها )🌴
🍁وقتي پدر ام البنين به نزد همسر و دخترش برگشت ديد همسرش گیسوان ام البنين را شانه مي زند و او از خوابي كه شب گذشته ديده بود براي مادر سخن مي گفت: «مادر خواب ديدم كه در #باغ سرسبز و پردرختي نشسته ام. نهرهاي روان و ميوه هاي فراوان در آن جا وجود داشت. #ماه و ستارگان مي درخشيدند و من به آن ها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرينش و مخلوقات خدا فكر مي كردم. در مورد آسمان كه بدون ستون بالا قرار گرفته است و همچنين روشني ماه و ستارگان... در اين افكار غرق بودم كه #ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نوري از آن ساطع مي شد كه چشمها را خيره مي كرد. در حال تعجب و تحير بودم كه سه #ستاره نوراني ديگر هم در دامنم ديدم. نور آنها نيز مرا مبهوت كرده بود. هنوز در حيرت و تعجب بودم كه هاتفي ندا داد و مرا با اسم خطاب كرد من صدايش را مي شنيدم ولي او را نمي ديدم گفت: فاطمه مژده باد تو را به سيادت و نورانيت. به ماه نوراني و سه ستاره درخشان پدرشان سيد و سرور همه انسانهاست بعد از پيامبر گرامي و اين گونه در خبر آمده است. پس از خواب بيدار شدم در حالي كه مي ترسيدم. مادرم! تأويل رؤياي من چيست؟!».
مادر به دخترك فهيمه و عاقله خود گفت: «دخترم رؤياي تو صادقه است اي دختركم بزودي تو با مرد جليل القدري كه مجد و عظمت فراواني دارد ازدواج مي كني. مردي كه مورد اطاعت امت خود است. از او صاحب چهار پسر مي شوي كه اولين آنها مثل #ماه چهره اش درخشان است و سه تاي ديگر چونان #ستارگانند».
پس از صحبتهاي دوستانه و صميمانه مادر و دختر، حزام بن خالد وارد اتاق شد و از آنها در مورد پذيرش علي علیه السلام سؤال كرد و گفت: آيا دخترمان را شايسته همسري اميرالمؤمنين علیه السلام مي داني؟ بدان كه خانه او خانه وحي و نبوت و خانه علم و حكمت و آداب است اگر او را (دخترت را) اهل و لايق اين خانه مي داني ـ كه خادمه اين خانه باشد ـ قبول كنيم و اگر اهليت در او نمي بيني پس نه؟
همسر او كه قلبي مالامال از عشق به #امامت داشت گفت: اي «حزام» به خدا سوگند من او را خوب تربيت كردم و از خداي متعال و قدير خواستارم كه او واقعا سعادتمند شود و صالح باشد براي خدمت به آقا و مولايم #اميرالمؤمنين(ع) پس او را به علي بن ابيطالب، مولايم تزويج كن.
ادامه دارد..... 🚶
منبع :
محمد علی الناصری، مولد عباس بن علی (ع)
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#ماه_محرم_الحرام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@ahkamezanashoyi
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴ام البنین سلام الله علیها🌴
🍁 #عقیل از قبیله بنی کلاب #فاطمه (ام البنین) (علیه السلام) را به عقد حضرتش درآورد، و ام البنین #چهار فرزند به نام های: #عباس، #عبدالله، #جعفر و #عثمان به دنیا آورد، که هر چهار فرزند گرامی شان در دفاع از حریم #ولایت و #امامت در #کربلا در رکاب #سیدالشهدا (علیه السلام) به درجه رفیع شهادت نائل آمدند، و آن چنان جانفشا نی نمودند که تاریخ نظیر آنان را ثبت نکرده.
#فرزندان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بعد از شهادت #مادرشان مادری خویش را در وجود این بانوی #پارسا می دیدند، و رنج فقدان مادر را کم تر احساس می کردند. ام البنین، فرزندان دختر گرامی رسول بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله را بر فرزندان خود که نمونه های والای کمال بودند، #مقدم می داشتند و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان می کرد.
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#ماه_محرم_الحرام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴علت درخواست مهلت در عصر #تاسوعا🌴
🍁 چرا امام #حسین(ع) عصر تاسوعا نجنگید و آن را به صبح #عاشورا موکول کرد؟
پس از بى نتیجه ماندن راه هاى مسالمت آمیز و تسلیم ناپذیرى امام #حسین(علیه السلام)، عمرسعد براى گرفتن بیعت #اجبارى و یا #کشتن امام و یارانش در عصر تاسوعا فرمان حمله را صادر کرد. با این فرمان هزاران تن سواره و پیاده به سمت اردوى اباعبدالله(علیه السلام) روانه شدند، صداى همهمه آنها در بیابان کربلا پیچید و به گوش لشکریان امام(علیه السلام) رسید.
حضرت #عبّاس بن على(علیه السلام) محضر امام(علیه السلام) شرفیاب شد و عرض کرد: «اى برادر! دشمن بدین سو مى آید».
امام #حسین(علیه السلام) برخاست و فرمود:
«یا عَبّاسُ! اِرْکَبْ بِنَفْسِی أَنْتَ ـ یا أَخِی ـ حَتّى تَلْقاهُمْ فَتَقُولَ لَهُمْ: ما لَکُمْ؟ وَ ما بَدالَکُمْ؟ وَ تَسْأَلْهُمْ عَمّا جاءَ بِهِمْ»؟؛
(اى عبّاس! جانم به #فدایت اى برادر! سوار شو و برو از آنها بپرس! هدف آنها چیست؟ چه روى داده است؟ و بپرس: چه دستور تازه اى به آنان داده شده؟).
«قمر بنى هاشم» #عبّاس، با #بیست سوار که #زهیر بن قین و #حبیب بن مظاهر از جمله آنان بودند، در برابر سپاه دشمن آمد و پرسید: «شما را چه شده است؟ و چه مى خواهید؟».
گفتند: به تازگى فرمان امیر به ما رسیده است که به شما بگوییم یا حکم او را بپذیرید [به طور کامل تسلیم شوید] یا آماده کارزار باشید.
عبّاس فرمود: «شتاب مکنید تا نزد [برادرم] ابى عبدالله(علیه السلام) بروم و پیام شما را به ایشان برسانم».
آنان پذیرفتند و گفتند: «پیام ما را به ابى عبدالله(علیه السلام) برسان و پاسخش را به ما ابلاغ کن».
عبّاس(علیه السلام) به تنهایى نزد امام(علیه السلام) برگشت و ماجرا را به عرض رساند و همراهانش همانجا (در برابر سپاه دشمن) ماندند و به نصیحت سپاه ابن سعد پرداختند.
هنگامى که عبّاس(علیه السلام) پیام ابن سعد را به عرض امام(علیه السلام) رساند، امام(علیه السلام) به برادر خطاب کرد و فرمود:
🍁«اِرْجَعْ اِلَیْهِمْ فَاِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ إِلى غُدْوَة وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِیَّةَ لَعَلَّنا نُصَلِّىَ لِرَبِّنَا اللَّیْلَةَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ، فَهُوَ یَعْلَمُ أَنِّی کُنْتُ أُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وَ تِلاوَةَ کِتابِهِ وَ کَثْرَةَ الدُّعاءِ وَ الاِسْتِغْفارِ»؛🍁
(نزد آنان برگرد، چنانچه توانستى از آنان بخواه که جنگ را تا سپیده دم فردا به #تأخیر بیاندازند و یک امشب را مهلت بگیر، تا در این شب به درگاه خداوند #نماز بگذاریم و به راز و نیاز و #استغفار بپردازیم.
🌳خدا مى داند که من #نمازِ براى او و تلاوت کتابش ( #قرآن) و راز و #نیازِ فراوان و #استغفار را دوست دارم).🌳
#عبّاس(علیه السلام) سوار بر اسب به سمت دشمن برگشت و هنگامى که رو در روى سپاه قرار گرفت، به آنان خطاب کرد و فرمود: «اى مردم! ابا عبدالله(علیه السلام) یک امشب را از شما #مهلت مى خواهد».
پس از این سخن، در میان سپاهیان عمر بن سعد گفتگوهایى ردّ و بدل شد تا آن که عمرو بن حجّاج زبیدى گفت: سبحان الله! به خدا سوگند! اگر اینان از مردم دیلم (کفّار) بودند و از تو چنین تقاضایى مى کردند، سزاوار بود که بپذیرى. قیس بن اشعث گفت: «درخواست آنها را بپذیر، به جانم سوگند! که آنان بیعت نخواهند کرد و فردا با تو خواهند جنگید». ابن سعد گفت: به خدا سوگند! اگر بدانم که چنین کنند هرگز این شب را به آنان مهلت نمى دهم!
در روایتى از #على بن حسین(علیه السلام) آمده است که فرمود: «فرستاده عمرسعد نزد ما آمد و در جایى که صدایش به گوش مى رسید ایستاد و گفت: «ما تا فردا به شما مهلت مى دهیم، اگر تسلیم شدید شما را نزد عبیدالله بن زیاد خواهیم برد و اگر سرباز زدید، از شما دست نخواهیم کشید».(1).(2)
منبع:
(1). تاریخ طبرى، ج 4، ص 315-316 و بحارالانوار، ج 44، ص 391-392 (با مختصر تفاوت).
(2). گردآوری از کتاب: عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی، ص389
#امام_حسین_علیه_السلام
#ماه_محرم_الحرام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴تشرف خدمت امام #زمان علیه السلام🌴
🍁چند نفر از #سادات حسینی در اطراف اصفهان زندگی میکنند که همگی عالم و روضهخوان حضرت سیدالشهداء علیهالسلام هستند.
براى پدر آنها حدود #هفتاد سال پیش، تشرفی خدمت امام #زمان علیهالسلام اتفاق افتاده بود. پدر آنها دهه اول #محرم برای روضهخوانی به یکی از روستاهای اطراف #اصفهان میرود. در آن زمان، #برف سنگینى آمده بود. بعد از اتمام روضه، باید به روستای دیگری که یک فرسخ از این روستا فاصله داشت میرفت. وقتی سوار مرکب مىشود، یکى از اهالى روستا مىگوید: «آقا سید! در مسیر، #حیوانات درنده هست. اگر مىخواهى یکی ـ دو نفر را همراه شما بفرستیم». ایشان مىگوید: «تنها مىروم. مشکلى نیست». عباى زمستانی خود را بر سر خود کشید و حرکت کرد. برف سنگینی بر زمین نشسته بود. وقتی مقدارى از مسیر را طی میکند، احساس میکند یک نفر سوار بر مرکب، از پشت سر او حرکت میکند؛ اما به خاطر برف زیاد، حوصله نکرد که برگردد و با او صحبت کند. با خود می گوید: «من که به اهالی روستا گفتم کسى را همراه من نفرستند».
بعد از لحظاتی آن آقا که پشت سر ایشان مىآمد فرمود: «آقا سید مصطفى سلامٌ علیکم». ایشان گفت: «سلام علیکم».
🌳فرمود: «سؤالی دارم». گفت: «بفرمایید». ایشان فکر میکرد که او یکی از مردم آبادى است که برای حفظ او آمده است. آن آقا پرسید: «آیا دشمن، در روز #عاشورا اسب بر جسد مطهر حضرت #سیدالشهداء علیهالسلام تاخت؟» سید در جواب گفت: «در تاریخ، اینچنین خواندهام». آن آقا فرمودند: «اسبها بر بدن مطهر حضرت علیهالسلام رفتند؟» سید گفت: «بله؛ اسبها بر بدن مطهر رفتند».
بعد از مدتى آن آقا پرسیدند: «آقا سید مصطفى، آیا متوکّل قصد داشت #قبر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام را منهدم کند؟» گفت: «بله؛ سعى کرد که از بین ببرد». فرمودند: «گاوها را فرستادند که شخم بزنند و قبر را مساوى کنند؟» گفتم: «در تاریخ خواندهام که گاوها را فرستادند؛ اما گاوها بر قبر نرفتند». آن آقا فرمود: « #اسب که حیوان نجیبی است و بیش از گاو، متوجّه است؛ ولی با این حال بر جسد مبارک حضرت #سیدالشهداء علیهالسلام رفت؛ در حالی که آن گاوها بر قبر مطهّر نرفتند که شخم بزنند و قبر را از بین ببرند».
🍁ایشان میگوید: من در فکر فرو رفتم که عجب سؤالى کرد! این سؤال از محدوده توانایى این آبادى بیرون است. همین طور در فکر جواب این سؤال بودم که گویی حسّ کردم از پشت سر، #نورى به دلم افتاد و جوابی به نظرم آمد. به آن آقا گفتم: «این قضیه، جوابى دارد». گفتند: « جواب چیست؟» گفتم: «روز #عاشورا حضرت سید الشهداء علیهالسلام اراده کردند هر چه دارند براى #خدا بدهند؛ حتّى #استخوانهای خود را، و خود حضرت علیهالسلام #اجازه دادند که اسبها بر بدن مطهّرشان بروند؛ امّا متوکّل مىخواست #آثار را از بین ببرد. نظر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام این بود که آثار، #محفوظ بماند و مردم به این وسیله #بهره ببرند و #مقرّب به خدا شوند».😭😭😭
آن آقا که پشت سر بود فرمود: « #درست است».
آقا سید مصطفی میگوید نگاه کردم، دیدم هیچ کسى پشت سر من نیست؛ حتّى جاى #پایى غیر از همین مسیرى که من آمدهام نیست. گفت: وقتی به آبادى بعد رسیدم، دیر شده بود و مردم، بیرون آمده بودند (گویا نزدیک #ظهر عاشورا بود). گفت حدود دو ساعت به ظهر بود که منبر رفتم و همین سؤال و جوابی که شد را برای مردم گفتم. #انقلاب عجیبى در مردم شد؛ تا حدّی که گریههای زیادی میکردند و بر سر خود میزدند.
منبع: سخنرانی استاد ناصری اصفهانی ۱۳۹۵/۶/۵
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_زمان_علیه_السلام
#آثار_اشک_بر_امام_حسین
#استاد_ناصری_اصفهانی
#تشرفات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat