#قسمتصدوشصتویکم
جوری روی صندلی نشسته بودم که هر لحظه ممکن بود از اون طرف بیفتم.دو تا پام رو جفت کرده بودم و چسبونده بودم به هم و درست نصف تنم وسط راهروی میانی واگن، به حول و قوه الهی، روی هوا مونده بود.
چشمم به قیافه نکبت سگ اون خانوم بود که روی زمین بین پای اون زن و صندلی جلو نشسته بود و با هر حرکتی که میکرد قلب من دوتا میشد!
+از سگ من خوشتون میآد!؟
_ببخشید!؟
+از سگا ... بدتون که نمیآد؟ ... اسم سگ من فیلوئه. خیلی مهربونه؛ نازه؛ نه!؟
_بله لابد نازه!... البته، من کلاً از حیوونا خوشم میآد ... (یهو سگه پا شد وایساد!) ... اما یه مقداری از سگا خوشم نمیآد؛ یعنی اصلاً خوشم نمیآد بیان جلو خودشون و بمالن به من ...
✍🏻ا.م
#کتابخوانی
#زندگی_مثبت_کتاب_خوانی
#چشمهایباز_پلکهایبسته
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سروش، بله، گپ، روبیکا، آی گپ، آپارات، هورسا، پاتوق، ویسگون، باهم، نزدیکا، تلگرام، اینستاگرام و توییتر با 👈👇👈👇👈👇
🆔 @basaerehoseiniyeh