#قسمتصدوهفتادوچهارم
چشم های باز 👀 پلک های بسته👤
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
چشمام گرد شد😳 و مثل یه مرغ، که سریع سرش و بر میگردونه و زل میزنه به یه جا، سرم رو چرخوندم و زل زدم به امبر.
متصدی با گردن کج یه چند ثانیه به من نگاه میکرد و یه چند ثانیه به امبر.
دلم براش میسوخت.
عقلش به هیچجا قد نمیداد.
حق هم داشت.
قیافه نیمه سرخ و بور امبر هیچ ربطی به قیافه شرقی من نداشت.
کامپیوتر هم اگه بود، هنگ میکرد!
لابد فکر میکرد داریم دستش میندازیم.
طرف سرش رو به نشونه تأیید تکون داد و اگرچه به نظر میرسید حرف امبر و باور نکرده گفت:
«آه .... پرس ... خیلی خوبه!»
بعد عذرخواهی کرد که سیدی مورد نظر امبر و نمیشناسه.
ما هم تشکر کردیم و خداحافظی.
دست امبر و گرفتم و از فروشگاه کشیدم بیرون.
_ببینم، تو ایرانی هستی!؟
+روم نشد بگم آمریکاییام. تو که میدونی؛ اینجا کسی از آمریکاییا خوشش نمیآد.
خیلی از سوالی که پرسیده بودم خجالت کشیدم.
تا ساعتها صحنه اون اتفاق از جلوی چشمام دور نمیشد.
ببین دنیا به کجا رسیده!
سالها پیش کی امروز رو پیشبینی میکرد؟
نمیدونم چرا ماجرای کاپیتلاسیون یادم اومد؛ روزگار برتری حقوق سگ آمریکایی بر شاه ایران.
یه آمریکایی باید خیلی آگاه باشه که حق رو بفهمه و از ناحق برائتجویی کنه؛ حتی اگه اون ناحق کشورش باشه.
والا اینجا پره از آمریکایی و خیلیاشون در نهایت بلاهت از رفتارشون نظر دیگران رو درباره خودشون تقویت میکنن؛ اینکه آمریکاییا مغرور و بیادب و بیفرهنگان و آدمای شریف توشون کم پیدا میشه.
✍🏻ا.م
#کتابخوانی
#زندگی_مثبت_کتاب_خوانی
#چشمهایباز_پلکهایبسته
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سروش، بله، گپ، روبیکا، آی گپ، آپارات، هورسا، پاتوق، ویسگون، باهم، نزدیکا، تلگرام، اینستاگرام و توییتر با 👈👇👈👇👈👇
🆔 @basaerehoseiniyeh