✨ دیروز که رفته بودیم بهشت .. توی قطعه ۲۹ یه دفعه نظرم به مزار اين شهیدبزرگوار جلب شد؛ بخاطر سرسبزی دور عکس و..(: رفتم جلو و این فیلمو گرفتم .. بعدش رفتیم مزار شهید صیاد و.. و توزیع نذری که همراهمون بود، حدود نیم ساعتی گذشته بود و ما داخل این قطعه نبودیم و اصلا فامیلی این شهید تو ذهنم نبود دیگه ‌که یه _خانمی با لبخند اومدن جلو بهم گفتن شما شهید بیگدلی رو میشناسید ؟! +گفتم نه! گفتن آخه دیدم داری فیلم و عکس میگیری فکر کردم میشناسی، من خواهرشهید کاظم بیگدلی هستم و..(: و یکدفعه یادم افتاد ! از آشنایی باهاشون ابراز خوشحالی کردم.. شهدا هم میدونن چیا منو خوشحال میکنه((: گفتم مزار شهید توجهمُ جلب کرد و میخواستیم توی #باشهدا ازشون یاد کنیم..🍃 #شهید_کاظم_بیگدلی #باشهدا @bashohadaaa1

🌿اومدم تا اسلحه کاظم جانم زمین نیفته! شهید کاظم بیگدلی فرزند حاج قاسم اوایل اردیبهشت ۶۶در عملیات نصر۱ به شهادت رسیده بود.. اما ایشون هم خودش رو به گردان رسوند که جای کاظم خالی نباشه! طبیعی بود که رزمنده های این سن رو می فرستادن تدارکات و حاج قاسم هم نه نگفت و با کمال تواضع پذیرفت..   حاج قاسم پابه پای بقیه تخریبچی ها در رزم ها و آموزش ها می آمد و حتی مقید بود که حتما در صبحگاه ها شرکت کنه و نشون بده که برای عملیات اومده! اما مسوولین گردان توی چند تا ماموریت عملیات و مین گذاری که بقیه رفتند، حاجی رو نفرستادند و او هم چند وقت بعد تسویه کرد و از گردان رفت.. حاج قاسم رو دیگه ندیدم تا قبل از عملیات بیت المقدس ۴ داشتم می رفتم برای دیدگاه لشگر۱۰ که بالای ارتفاع تیمورژنان بود،سربالایی سختی بود و به هن و هن افتاده بودم که دیدم یکی صدا کرد: جعفر عزیزم،سرم رو بالا آوردم و دیدم حاج قاسمه! همدیگه رو بغل کردیم و بوسیدیم و حسابی خستگی ام در رفت.. به حاجی گفتم شما اینورا؟ گفت: من هم اومدم،گفتم: این دفعه هم تدارکات.. گفت: نه! من کمک دوشکاچی ام.. با تعجب گفتم: کمک دوشکاچی؟ گفت: مگه چمه؟! ده تا مثل شما جوونها رو حریفم! لحظات شیرینی بود که با حاج قاسم گذشت.. روی همدیگه رو بوسیدیم و جدا شدیم و این آخرین دیدار بود و یکی دو روز بعد حاج ابوالقاسم بیگدلی پدر شهید کاظم بیگدلی در روزهای اول فروردین۶۷ در منطقه عملیاتی شاخ شمیران در حلبچه در سن ۶۰ سالگی به شهادت رسید..🍃 [راوی: جعفر طهماسبی]  ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ #شهید_حاج_ابوالقاسم_بیگدلی #شهید_کاظم_بیگدلی #باشهدا @bashohadaaa1