eitaa logo
داداش شهیدم ابراهیم هادی
357 دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
15.6هزار ویدیو
76 فایل
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة في سبیلک @zolfaqar4
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 شب آخری که مهدی با مادرم و همسرش، میخواست بره تهران و چند روز بعدش پرواز داشت به سمت سوریه🇸🇾 دلم بدجور گرفته بود؛ دیدم دوش گرفته🚿 و یک حوله انداخته روی دوشش؛ خیلی زیبا شده بود مثل ماه شب چهارده می‌درخشید🌟 جلو آینه ایستاده بود و به سینه‌اش می‌زد و می‌گفت: منم باید بــــرم      آره برم سرم بــــره گفتم : مهدی خواهشاً بس کن ! دمِ رفتنی چه شعریه که می‌خونی؟😕 مقابلم ایستاد و به سینه‌اش زد و گفت: خواهرم این سینه باید جلو حرم حضرت زینب سلام‌الله‌علیها سپــــر بشه🛡🕌 فردای قیامت باید بتونم جواب امام حسین رو بدهم!! وقتی این حرف رو گفت، تمام بدنم لرزید و فهمیدم مهــــدی دیگه زمینی نیست🤍 📀 راوے: خواهر شهید ‌‌─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🕊باشهداتاشهادت🕊 @bashohadatashahadattt
شهید مدافع‌حرم 🌷 🔺شاسی‌بلند را کِی به ما می‌دهید؟ به روایت همسر شهید: مهدی خیلی شوخ بود. دفعه اول که رفته بود، من خانه‌ی مادر شوهرم بودم که تماس گرفت. شماره‌اش معلوم بود اما من توجه نکردم. تلفن را برداشتم، دیدم آقایی سلام‌علیک کرد و گفت: «شما خانم موحدنیا هستید؟»، گفتم: «بله!» مِن‌مِن‌کُنان گفت: «همسرتان...». با حالِ بدی گفتم:«آقا همسرم چی؟!» گفت:«همسرتان به درجه رفیع شهادت رسیدند.» من بغض کردم. یک‌لحظه خواهر شوهرم فهمید و به من اشاره کرد که این شماره‌ی مهدی است و اذیّتت می‌کند. منم خنده‌ام گرفت اما خودم را کنترل کردم. با لحن شوخی-جدی گفتم:«آقا ولش کن! این شاسی‌بلند را کِی به ما می‌دهید؟» با این جمله، مهدی فهمید دستش برایم رو شده و زد زیر خنده، گفت:«تو چقدر نامردی! منو به شاسی‌بلند فروختی؟» گفتم:«تا تو باشی مرا اذیّت نکنی!» @bashohadatashahadattt ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃