کافیست صبــح که چشمانت را باز میکنی ،
به شهــدا سلام کنی...
صبــح که جای خودش را دارد ،
ظهر و عصر و شب هم بخیـر می شود . . .
#شهدا۰۱۲۰
#سلام_صبـحتون_شهـدایـی
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
🦋🦋🦋
•┈••✾•🕊♥️🕊•✾••┈•
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
•┈••✾•🕊♥️🕊•✾••┈•
7.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌈فیلم گمتر دیده شده
از مراسم عسل خوران
غواصان خط شکن
لشکر ۲۵ کربلا_
قبل از عملیات والفجر هشت...
🌸💎🌸:
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
668.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🇮🇷صحبت های شهید سجاد زبرجدی قبل از اعزام به سوریه....
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
💌#خاطرات_شهدا
شب آخری که مهدی با مادرم و همسرش،
میخواست بره تهران و چند روز بعدش
پرواز داشت به سمت سوریه🇸🇾
دلم بدجور گرفته بود؛
دیدم دوش گرفته🚿
و یک حوله انداخته روی دوشش؛
خیلی زیبا شده بود
مثل ماه شب چهارده میدرخشید🌟
جلو آینه ایستاده بود
و به سینهاش میزد و میگفت:
منم باید بــــرم آره برم سرم بــــره
گفتم : مهدی خواهشاً بس کن !
دمِ رفتنی چه شعریه که میخونی؟😕
مقابلم ایستاد و به سینهاش زد و گفت:
خواهرم این سینه باید جلو حرم حضرت زینب سلاماللهعلیها سپــــر بشه🛡🕌
فردای قیامت باید بتونم
جواب امام حسین رو بدهم!!
وقتی این حرف رو گفت، تمام بدنم لرزید
و فهمیدم مهــــدی دیگه زمینی نیست🤍
📀 راوے: خواهر شهید #مهدی_موحدنیا
#یادش_با_صلوات
#خاطراتشهدا
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
🔴 ما استخوان های فرزندان شهیدمان را بعد از دهه ها در آغوش گرفتیم، شما گربه ها و سگ هایتان را بعد از چهار ماه.
🔹 فرق انقلاب پاک جمهوری اسلامی و سربازان رشید و سرافرازش با جنبش مفتضح فواحش و مزدوران غرب در همین یک عکس خلاصه می شود. بیش از این حرفی نیست.
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
📌 شهیدی که محاسبات دنیا را برای رفیق خود به هم ریخت
🔹️ دوست شهید مدافع حرم جواد علی حسناوی درخاطره ای آموزنده از ایشان می گوید
◇ آقا جواد یه اخلاقی داشت که از روح بزرگش نشأت می گرفت. جاهایی که باهاش بودم گه گاه
می دیدم کسی دست نیاز به سمتش دراز می کنه، دست خالی بر نمی گشت.
◇ یک بار در بازار کربلا غذا خوردیم که شخصی آمد و گفت: من گشنه هستم او همه ی آنچه برای خودمان سفارش داده بود بدون کاستی برایش سفارش داد.
◇ بهش گفتم: آخه تو از کجا میدونی یارو فیلم بازی نمی کنه؟
◇ گفت: من به فیلمش کاری ندارم، مگه وقتی ما از خدا چیزی می خواهیم او نگاه می کنه که ما لیاقتش را داریم یا نه؟
◇ خدا کریمه و به کرمش می بخشه نه لیاقت ما.
◇ تمام محاسباتم از دنیا به هم ریخت...
🔹️«جواد علی حسناوی» از فرماندهان عملیاتی یگان های مدافع حرم، ۱۴ فروردین ۱۳۹۳ ، به دست عوامل نفوذی «داعش» در روستای «عزيز بلد» ترور وبه شهادت رسید.
#مدافع_حرم
#شهید_جواد_علی_حسناوی
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
علی فانی1_1985870062.mp3
زمان:
حجم:
2.37M
✨غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
✨از شما دور شدن زار شدن هم دارد
✨هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند
✨عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد
✨عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمش
✨چشم بیمار شده تار شدن هم دارد...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
# سه شنبه های _ جمکرانی
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
شامات آبستن حوادث بزرگی است.
خاورمیانه انبار باروت.....
نبرد شرق وغرب....
انتقال قدرت از غرب به شرق..
زلزله شامات
واقعه ای بزرگ در حال وقوع است......
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺
2.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.:
🌹ساعت عاشقی🌹
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام
🌺اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ🌺
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌻#یوزارسیف
💥#قسمت79
با لحنی که خالی از شیطنت هم نبود گفتم:چیه ماتت برده؟اگه دختر خوبی باشی قول میدم که تو هم تومراسم خواستگاری حضور داشته باشی,تازه خودتم که میگی هیجان انگیزه وسرشار از هیجان میشی,هااا البته با وجود من وصدالبته رفیقت مرضیه خوش میگذره...
با صدایی عصبانی لیوان شربت را محکم کوبید روی میز جلوم ,خودش را انداخت روصندلی کنارم وگفت:هیجان بخوره تو سر من واون داماد یالغوز.....
خندم گرفت وگفتم:از کی تا حالا علیرضا شده یالغوز وماخبر نداشتیم,من که میدونم توهمچی بگی نگی ازش خوشت میامد,من توچشات اون عشقه را میدیدم هااا...
با دستای لرزون لیوان شربتی را که برا من درست کرده بود برداشت ویک نفس بالاکشید وگفت:حرف تو دهن من نزار من کی از این پسره ی سبک سر خوشم اومده وزد زیر گریه...
دلم براش سوخت وگفتم:پس حیف ,من فکر میکردم دوسش داری,اخه به من سپرده بودن زیر زبونت را برم اگه مزه دهنت خوب بود ,بیان خواستگاریت...
سمیه با دهان باز ,خیره نگاهم میکرد وباورش نمیشد من مامور بودم ازش خواستگاری کنم....اولش پلک نمیزد اما یکباره مثل ادمهایی که برق میگرتشان از جاش بلند شد وبه طرفم حمله کرد ومنم ناخوداگاه مثل دزدی که از دست پلیس فرار میکنه ,پا به فرار گذاشتم
سمیه همینطور به دنبالم میومد گفت:دختره ی ور پریده من را سرکار میزاری؟!
اره من علیرضا را دوست دارم همون طور که تو یوزارسیف را دوست داشتی,آی خدا بنازم به تقدیرت....
زدم زیر خنده وسرجام ایستادم وهمونطور که نفس نفس میزدم گفتم:دختر یه کم سنگین باش,یه کم پخته تر رفتار کن,یه کم نازی افاده ای بیا ,واخ واخ دختر واینهمه سبببک.....
سمیه امد طرفم دست انداخت گردنم وسروصورتم را غرق بوسه کرد وهمینطور که تواغوش هم از,خنده ریسه میرفتیم با صدای مرجان خانم ,مادر سمیه که میگفت:عه چه خبرتونه شما همین دیروز پیش هم بودین ,چه خبرتونه که مثل کسایی که صدساله همدیگه را ندیدن رفتار میکنید...به خود امدیم...
#ادامه دارد ...
نویسنده: ط_حسینی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌻#یوزارسیف
💥#قسمت80
زندگیم روی چرخ خوشبیاری ,حداقل برای من بود,بهرام خبرهایی از ساسان گیر اورده بود وبه قول خودش عنقریب به دامش میانداخت وبا وصول پولش از فلاکت درمیامد,گرچه دعا میکردم زودتر به پولش برسد اما بازهم دعا میکردم خدا ظرفیت دارندگی را بهش بدهد اخه ترسم از این بود با دارا شدن دوباره بهرام,نیش وزخم وکنایه هایی که الان کمتر شده بود وگاهی به فراموشی سپرده بود ,دوباره جان بگیرد وبرای من ویوزارسیف دغدغه ذهنی ایجاد کند,هرچند یوزارسیف گوشش به این حرفها بدهکار نبود واگر هم میشنید انگار نمیشنید ,اخر یک عمر در مملکتی غریب هزاران تبعیض دیده بود وبارها طعنه هایی نیشدار نوش جان کرده بود ودربرابر این ناملایمات خواه ناخواه مقاوم شده بود...
سمیه وعلیرضا در مراسمی ساده وخیلی زود به عقد هم درامدند وقرار است هفته ی اینده عروسیشان را برپا کنند ودرضمن ,زیر زبان یوزارسیف هم رفتم و بالاخره خبر خوش را ازش بیرون کشیدم وچه خبری خوش تر از جورشدن سفر ماه عسلمان ,انهم نه به تنهایی,بلکه دوتا برادر ایمانی که سالها پیش عقد اخوت خوانده بودند,سفر ماه عسلشان را باهم قرار داده بودند,اری من وسمیه ,باهم سفر عشق میرفتیم,انهم به کجا؟؟
به جایی که روزگاری دور اسارت ال طه را به خود دیده بود واینک فرزندان شیعه برای پاسداری حریم عمه جانشان ,انجا راست قامت ایستاده بودند,اری سفر ماه عسل ما جور شده بود برای سوریه.....
امروز نتایج کنکور اعلام میشد ,به توصیه ی یوزارسیف ,خودم برای دانستن نتیجه هیچ اقدامی نکردم,قرارشده بود یوزارسیف وعلیرضا,نتایج تلاش همسرانشان را ببیند وقاصد این میدان نفس گیر باشند....ذهنم از سوریه به سمت تسبیح دستم وختم صلواتی که نذر کرده بودم کشید ودرانتظار خبری از جانب یوزارسیفم....
#ادامه دارد..
📝نویسنده: ط_حسینی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
حـضرـتآقـٰاتۅۍخۅنہیڪۍاز
شھدابۅدنکہیڪۍمیگہ :
" هدفهمۂبچہهـٰاشھـٰادتاسٺ"
حـضرـتآقـٰاهمفرمۅد :
هدفتانشھـٰادٺنبـٰاشد؛هدفتان
انجـٰامتڪالیففۅرۍوفۅتۍبـٰاشد
گـٰاهۍاۅقاتهسٺکہاینجۅرتڪلیفۍ
منجربہشھـٰادتمیشۅد؛گاهۍهم
بہشھـٰادتمنتهۍنمیشۅد...
• خـٰاطراٺآمۅزنـدھ 🌱
🌹🍃🌹🍃
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt