🌷شهید مدافع حرم رضا اسماعیلی🌷
نام: رضا اسماعیلی
نام پدر: محمد
ولادت: 1371/7/27 (افغانستان/ساکن مشهد)
شهادت: 1392/11/8 (سوریه)
وضعیت تاهل: متاهل (صاحب یک فرزند پسر به اسم محمدرضا که بعد از شهادت پدر به دنیا امد)
نام جهادی: ــ ندارند اما معروف به ذبحو الحسین هستن
اخرین مقام: سرباز بی بی زینب(س)اعزامی از لشکر فاطمیون
نحوه شهادت: در حین جستجوی نیرو های مفقود با دشمن درگیر میشود و شدیدا مجروح میشود و توان فرار پیدا نمیکند،به اسارت داعش در می آید که داعش به بدترین شکل ممکن سر از بدنش جدا میکند پیکر بی سر او بهشت الرضا مشهد ارام گرفته است
سن شهادت: 19ساله
علاقه: یک سربند علی ابن ابیطالب که بدون ان به میدان نمیرفت
قسمتی از وصیتنامه شهید:
ــــــ ندارند
#یادش_باصلوات
🌷شهید دفاع مقدس طلبه مجاهد علی عباس حسین پور🌷
نام: علی عباس حسین پور
نام پدر: جمعه
ولادت: مرداد 1345 (خرم اباد)
شهادت: 1364/11/23 (فاو/عملیات والفجر۸)
وضعیت تاهل: مجرد
نام جهادی: ـــ ندارند
اخرین مقام: سرباز امام خمینی (ره) و غواص خط شکن اطلاعات عملیات لشگر ۵ نصر
نحوه شهادت: در هنگام وضو ترکشی به گلویش میخورد و با ذکر یا زهرا(س) به مقام شهادت میرسن و بعد از تشیع در حرم امام رضا(ع) در گلزار شهدای خرم اباد ارام میگیرند
سن شهادت: 19 ساله
علاقه: امام رضا (ع)
قسمتی از وصیتنامه شهید:
ــــ ندارند
#یادش_باصلوات
📌 دانشمند شهیدی را که باید دوباره شناخت.
🔹️ شهید سعید کاظمی آشتیانی دانشمند شهیدی که هنوز برای بسیاری از مردم کشور ناشناخته است و باید این شهید بزرگوار را دوباره شناخت.
◇ شهید آشتیانی در سال ۶۱ جهاد گروه پزشکی را در دانشگاه علوم پزشکی ایران تأسیس و تا سال ۷۰ مسئول بخش طرحها و تحقیقات آن بود.
◇ از سال ۷۱ رئیس جهاد دانشگاهی واحد علوم پزشکی ایران شد و تا آخر عمرش، در این مسئولیت باقی بود.
◇ او در همه این سالها مراکز درمانی متعددی تأسیس و گروههای مختلف پژوهشی را راهاندازی کرد ومهمترین آن «پژوهشکده رویان جهاد دانشگاهی» در خرداد سال ۷۰ بود؛ جایی که هزاران زوج نابارور را خوشحال و صاحب فرزند کرده است.
◇ کاظمی آشتیانی در همین دوران، درسش را در رشته علوم تشریح با گرایش «جنینشناسی» در دانشگاه تربیت مدرس پی گرفت و سال ۷۶ با رتبه ممتاز، شد «دکتر» سعید کاظمی آشتیانی.
◇ او تا ۱۴ دی سال ۸۴ که در سن ۴۴ سالگی قلب و نفسش از حرکت ایستاد، در دو حوزه مدیریتی توانست گامهای اساسی و مهمی در گسترش روشهای پیشرفته درمان ناباروری، تولید و تکثیر و انجماد سلولهای بنیادی جنینی و همانندسازی (کلونینیگ) حیوانات رقم بزند.
🔻 پس از درگذشت او، هر از گاهی مقام معظم رهبری در نشستهای مختلف از او یاد میکردند و فرمودند: «علت اینکه من به شهید سعید کاظمی اینقدر علاقه داشتم و الان هم در دلم و در ذهنم برای آن جوان عزیز، ارزش و جایگاه قائلم، حرکت او، نحوهی کار او، مدیریت او و پیگیری اوست که یک مجموعهی کاملی بود از آن چیزی که آدم دوست میدارد و آرزو دارد.»
🌷شهید مدافع حرم مسعود عسگری🌷
نام: مسعودعسگری
نام پدر: صفدر
ولادت: 1369/6/8 (تهران)
شهادت: 1394/8/21 (سوریه/حلب)
وضعیت تاهل: مجرد
نام جهادی: ندارند
اخرین مقام: سرباز بی بی زینب(س)
نحوه شهادت: اصابت خمپاره به نزدیک ایشان و قطع پایین تنه
سن شهادت: 25 ساله
علاقه: پرواز
قسمتی از وصیتنامه شهید:
ــــ ندارند
#یادش_باصلوات
#عاشقانه_های_شهدا
#شهید_مدافع_وطن
#یوسف_فدایی_نژاد
#یوسف یه #تسبیح هزارتایی داشت و هرشب ذکر می گفت، به دلیل #صلوات_های زیادی که ایشون تو یک روز می فرستاد به #محمد_عشقی معروف شده بود و نام #جهادیش شده بود #محمد_عشقی .
بعضی دوستان به ایشون میگفتن #یوسف_زهرا که دلیلش ارادت خیلی زیاد آقا #یوسف به مادرمون خانم #فاطمه_زهرا (سلام الله علیها) بود...
#شهید_فدایی_نژاد نوای ملکوتی در تلاوت #قرآن کریم داشت و هرکسی رو باصداش تحت تاثیر قرار میداد.
آقا #یوسف از #اخلاق بسیار خوبی برخوردار بود و همیشه لبخند به لبش بود و #مهربانی خاصی تو وجودش دیده می شد که با اولین برخورد، طرف رو مجذوب خودش میکرد.
#یوسف بمب روحیه بود. همیشه وقتی بیسیم لازم نبود پشت بیسیم نوحه می خوند و رفقا رو به فیض میرسوند.
#پدر_شهید می گفت #یوسف با سن کمش به ما درس های بزرگ می داد. می گفت بابا #نماز اول وقت رو نباید فراموش کنیم.
یادمه بعد #شهادتش افرادی اومده بودن که نمی شناختیم و میگفتن ما کسی رو نداشتیم که کمکمون باشه اما آقا #یوسف مخفیانه به ما کمک می کرد و ما مثل بچه خودمون دوسش داشتیم.
#یوسف همیشه دست بوس #پدر و #مادر بود و به خانواده می گفت :
چطوری #مادر_شهید !
چطوری #پدر_شهید !
#مادرش ناراحت می شد و میگفت من می خوام #دامادیتو ببینم . #یوسف می گفت نه مامان حالا زوده.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
✍خاطرات خودنوشته شهید:
🔸قطعه #شهدا بهترین محل بود. با اینکه صبح زود🌥 می رفتم ولی همیشه چند پدر ومادر شهید🌷 بین مزارها نشسته بودند. آن ها را که می دیدم، بیشتر درک می کردم که #عشق تنها چیزی است که با رفتن ونبودن کم رنگ و فراموش نمی شود♥️
🔹سعی می کردم #خلوتشان را به هم نزنم. همیشه اول به سراغ نظر کرده های #حضرت_زهرا سلام اللّه علیها (شهدای گمنام)🌷 میرفتم، آن ها که حتی از جاماندن اسمشان هم گذشتند.
🔸برای بیشتر شدن #رفاقتم با شهدا باهم قرار گذاشتیم من خاک از مزار آن ها بگیرم و آن ها #غبار از دل من💗 می نشینم کنارشان با هم حرف می زنیم، من سنگ مزارشان را پاک✨ می کنم، رنگ نوشته و حکاکی های روی سنگ ها را پررنگتر می کنم. آن ها هم در عالم #رفاقت سنگ تمام می گذارند و برایم مسیر مشخص می کنند😍 که #عاقبت ختم به خیر شوم👌
#شهید_رسول_خلیلی🌷
📌 راز عکس رزمنده ای که رب را به جای کمپوت مجبور شد بخورد
🔹️ ترکش خمپاره پیشونیش را چاک داده بود، خون از سرش جاری و از دستش هم می خود روی زمین میریخت.
◇ از او پرسیدم چه حرفی برای مردم داری؟
◇ با لبخند گفت: از مردم کشورم می خواهم وقتی برای جبهه ها کمپوت می فرستند، عکس روی کمپوتها را نکنن!
◇ گفتم: داره ضبط میشه برادر ی حرف بهتری بگو
◇ با همون طنازی گفت: آخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده و آشپزخانه به زور ازم تحویل گرفته است.
🌷هفته دفاع مقدس گرامی باد 🌹
هدایت شده از گروه فرهنگی رسانه ای نسیم مهر
yadvare.pdf
523.8K
🇮🇷متن فال شهدا (وصیت نامه شهدا)
مخصوص برای مراسمات شهدایی ، یادواره ها ، هفته دفاع مقدس
#هفتهدفاعمقدس
#شهدا
#وصیتنامه_شهدا
#منشورمعنویانقلاباسلامی
#نسیم_مهر
┏━━ 🇮🇷 ━┓
🆔 @nasimmehr_is
┗━━ 🇮🇷 ━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهمونی شهدا معمولی نیست
شهدا واسه مهمونایی که دعوت میکنن
با خونشون #فرش_قرمز پهن کردن
- شبهای پرستاره ۱۴۰۲ | شب اول
#حسین_یکتا
🌷شهید دفاع مقدس حسن فاتحی🌷
نام: حسن فاتحی
نام پدر: محمد
ولادت: 1348/6/20 (نجف اشرف)
شهادت: 1365/10/14 (عملیات کربلای ۴)
وضعیت تاهل: مجرد
نام جهادی: ــــ ندارند اما معروف به حسن سر طلا هستن
اخرین مقام: سرباز امام خمینی(ره)
نحوه شهادت: از بچه های غواص گردان ۱۴ امام حسین (ع)بودن نحوه شهادتشون جایی ثبت نشده در عملیات کربلای ۴ شهید میشن و نمیتونند پیکرشو برگردونن ۱۲ سال بعد از شهادت در منطقه ام الرصاص از روی پلاک هویتشون شناسایی میشه و به وطن برمیگردن مادرشون تعریف میکردن که در روز شناسایی استخون ها تیره شده بود و موهای طلایی اش روی لباسش بود
سن شهادت: 17 ساله
علاقه: حضرت امام خمینی(ره)
قسمتی از وصیتنامه شهید: به خواهران خود وصیت میکنم مثل حضرت زینب(س) باشن
#یادش_باصلوات
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
📌 راز عکس رزمنده ای که رب را به جای کمپوت مجبور شد بخورد 🔹️ ترکش خمپاره پیشونیش را چاک داده بود، خو
📌 سطرهای ناخواندهی دفاع مقدس
🔹 آخر شهریور بود
بچههایی که ۴۳ سال پیش پای درس و مشقشان بودند، پای آرزوهایشان بودند، پیش پدر و مادرشان بودند، میخواستند مهندس و دکتر شوند، میخواستند زندگی کنند...
◇ یکباره صدای غرش هواپیماها، صدای بمباران، صدای موشکهایی که نیمهشب خانهها را ویران میکرد، صدای آژیر آمبولانسها، صدای گوینده رادیو که هشدار میداد به سنگر بروید و بیرون نیایید، زندگیشان را زیر و رو کرد.
◇ بچههای خندهرو و شاد ناگهان شدند نیروهای عملیاتی، ناگهان شدند اسلحه بهدست، کلاه نظامی بهسرهای کوچکشان گذاشتند، کتابهای درسیشان را بردند داخل سنگر، که امروز و فردا جنگ تمام میشود، نکند بیسواد بمانیم.
وقتی به آنها گفتند وصیتنامه بنویسید، هاج و واج نگاه کردن. مگر جوان ۱۸ ساله و ۱۶ ساله، چه دارد که وصیت کند...
◇ میرفت سنگر تاریک که با یک فانوس روشن میشد، ناگهان یاد مادرش میافتاد که ناراحتی قلبی داشت، که از صدای موشک میترسید، که از صدای بمباران میترسید، و اشکهای روی گونههایش را باید از دوستانش مخفی میکرد...
◇ چه حماسهها که با چشم دیدم، چه ایثارها، چه دلتنگیها، چه عشقها، چه راز و نیازه ها با خدا...
و بگویند اصلا چرا شما جنگیدید...
◇◇ چه دلت میگیرد!
بگویند چرا کشتید، چرا فریب خوردید، چرا زخمی شدید، چرا شهید شدید، چرا جبهه رفتید...
◇◇ چه دلت میسوزد!
بگویند سهمیه میخواستید! بگویند میخواستید بعد از جنگ منت سرمان بگذارید؟ امکانات میخواستید؟ پول نفت را میخواستید...
◇◇ چه نفست میایستد!
چه پشیمان میشوی گفتی تو هم آنجا بودی
چه زجری میکشی یاد آن بچهها را هم بخواهی دفن کنی...
همه آن عشقبازیها با خدا را
همه آن رشادتها و شجاعتها را
بهخاک بسپاری
که عدهای دیگر ظلم کردند!
که عدهای به نام آنها دزدیدند
عدهای به نام آن مظلومان، منت گذاشتند
چه دل میگیرد!
◇ حالا ۴۳ سال گذشته
دیگر کمتر کسی دوست دارد بشنود چه بود
بچهها در محاصره چطور شهید شدند؟!
چطور پیکرشان ماهها و سال ماند زیر آفتاب
چطور ناشناس تشییع شدند؟!
◇ شهید گمنام یعنی چه؟!
مفقود یعنی چه؟!
خانواده منتظر چیست ؟!
◇ میدانم حوصلهها کم شده
میدانم همه گرفتارند
میدانم دردها زیاد شده
اما میخواهم به آن بچهها بگویم
بعد از ۴۳ سال هنوز عزیزند
هنوز فراموش نشدهاند.
◇ تقدیم به تمام دلاوریها مجاهدتهای شهیدان و ایثارگران وهمه مردان و زنان سرزمینم که با تکّه تکّه از جانشون از ذرّه ذرّه ی این خاک دفاع کردند💚🤍♥️
🌷هفته دفاع مقدس گرامی باد.🌷
نه در #دوکوهه شب هایم را سحر کرده ام و نه در قبر های #گردان_تخریب شبانه ضجّه زده ام......😭💔
#دوکوهه
دوکوهه در زمان جنگ، به دروازه ورود رزمندگان به جبهه جنوب معروف بود. پادگانی که در آن هنوز هم میتوان صدای نجواهای شبانه رزمنده های دلسوخته را گوش کرد.
دوکوهه میعادگاه خندهها و اشکها بود .... ساختمانهای آن هنوز هم حال و هوای آن دوران را به یاد دارد. ....
.... ارام ارام وارد پادگان می شویم، کمی قدم زده و گوشهای می نشینیم. به دور و بر خیره شده .. یاد لحظه خداحافظی بچهها میافتیم، کسانی که آمده بودند با سن کم، راه صد ساله را طی کنند.. آنها میدانستند شاید راه برگشتی نباشدند.
جلوتر میرویم به حسینه حاج همت میرسیم در حوض جلوی این حسینیه وضو گرفته و دوباره می نشینیم خوب به این حوض نگاه میکنیم تصویر رزمندگانی را به یاد میآوریم که برای آخرین با در این حوض وضو ساخته و در حسینیه نماز خواندند.
داخل حوض که نگاه میکنی سنگ قبر شهدای گمنامی را میبینی که روزی جزء همین رزمندگان بودند و در این پادگان آموزش دیدند و امروز گمنامند.
گوشهای نشسته تا کمی استراحت کنیم، ... صدای قطار نظرمان را به خودش جلب میکند.... کمی پیاده راه می رویم، به ایستگاه قطار دو کوهه میرسی م تصویری تمام نگاهمان را به خودش جلب میکند تصویری که نشان می دهد قطار ایستاده و رزمندگان از او پیاده می شوند.
از ایستگاه بر می گردیم. روی سکویی نشسته بودم یاد جملهای از بچه ها در مورد گردان تخریب افتادم که در پادگان دوگوهه آموزش میدیدند، داشتم حرفایش را مرور میکردم به آدرسی که داده بود رفتم صحنهای که دیدم ناخودآگاه اشکم را در آورد و بزرگی این رزمندگان را دیدم، کسانی که در شب زیر نور ماه قبرهایی برای خود درست کرده بودند و در آن با خدای خود نجوا میکردند.
#طنز_جبهه 😂
🌸شوخی با همسنگر
توی بیمارستان شهدای تجریش بستری بودم که خبردار شدم حسن مقدم مجروح شده.
دو سه روز بعد، آوردنش تهران در یکی از بیمارستان ها بستری شد.
نگرانش بودم ، شنیده بودم تیر دوشکا خورده توی کمرش.
هر طوری بود شماره بیمارستان رو پیدا کردم و با کلی تلاش و خواهش از اپراتور بیمارستان به اطاقشون وصل کردن.
حسن که گوشی رو گرفت و الو گفت تنم لرزید
صداش گرفته بود و به آرومی حرف میزد.
گفتم : برادر_مقدم؟؟؟؟
گفت : بفرمایید.
گفتم: حسن جون خودتی؟
گفت: آره جعفر خودمم
انگار همه ی دنیا رو به من داده اند
بدن خودم آش و لاش شده بود اما با شنیدن صدای حسن درد خودم یادم رفت.
بعد از اینکه چاق سلامتی ها تموم شد گفتم:
حسن جون!!! کجات ترکش خورده
اون هم خیلی جدی گفت تیر به
لپ چپم خورده...
من تعجب کردم آخه شنیده بودم کمر یا لگنش زخمی شده.
گفتم : حسن لپ چپت؟!
گفت: آره
من ساده هم باور کرده، گفتم: حسن جون به لب و دندونت که آسیب نرسونده...
تا اینو گفتم یه قهقهه ی بلندی زد و گفت :
داداش جعفر: شوخی کردم، ترکش به باسنم خورده . . .
دو تایی کلی خندیدیم😂🤣
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🌷شهید حسن مقدم سال ۶۵ در عملیات کربلای ۲ و در منطقه حاج عمران آسمانی شد🕊🕊
(راوی: جعفر طهماسبی)
💚💛
وصیت نامه بسیار عجیب یک شهید:
به مردم بگویید امام زمان (عج) پشتوانهی این انقلاب است.
🌹بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقهی کردستان عراق بودیم که به طرز غیرعادی جنازهی شهیدی را پیدا کردیم.
از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم، داخل کیف، وصیتنامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود.
🌹در وصیتنامه نوشته بود :
من سیدحسن بچهی تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم...
پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند.
اهل بیت، شهدا را دعوت میکنند...
پدر و مادر عزیزم!
من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت میرسم.
جنازهام هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز در منطقه میماند.
بعد از این مدت، جنازهی من پیدا میشود و زمانی که جنازهی من پیدا میشود، امام خمینی در بین شما نیست.
این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما میگویم.
به مردم دلداری بدهید.
به آنها روحیه بدهید و بگویید که امام زمان (عج) پشتوانهی این انقلاب است.
بگویید که ما فردا شما را شفاعت میکنیم .
بگویید که ما را فراموش نکنند.
🌹بعد از خواندن وصیتنامه دربارهی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم.
دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز از آن گذشته است.
✍️راوی: سردار حسین کاجی
📚برگرفته از کتاب خاطرات ماندگار؛ ص١٩٢ تا ١٩۵
#شهید_سید_حسن
#شادی_روح_پاکش_صلوات
#لبیک_یامهدی
🌷تکاور شهید مدافع حرم امیرسیاوشی🌷
نام: امیر سیاوشی
نام پدر: اصغر
ولادت: 1367/3/15 (تهران)
شهادت: 1394/9/29 همزمان با سالروز شهادت امام حسن عسکری(سوریه/حلب)
وضعیت تاهل: متاهل(۲۰ روز مونده بود مراسم عروسی بگیرن که پرکشید)
نام جهادی: ــــ ندارند
اخرین مقام: سرباز بی بی زینب(س)
نحوه شهادت: مورد هدف تک تیرانداز با قناسه قرار گرفتن
سن شهادت: 28 ساله
علاقه: حضرت امام خامنه ای و شهید سید احمد پلارک
قسمتی از وصیتنامه شهید: در مراسم تشیع جنازه ام همه با چادر باشن لطفا
#یادش_باصلوات
✍️راهکار جالب یک #نوجوان_شهید
برای رفتن به #مدرسه
🌹به گوش دانشآموزان برسانید
#متن_خاطره
نمیدونستم هر وقت میخواد بره مدرسه ، وضو میگیره .
چند بار دیدم که تویِ حیاط مشغولِ وضو گرفتنه...
بهش گفتم: مگه الان وقتِ نمازه که داری وضو میگیری؟
گفت: مادر جون! مدرسه عبادتگاهه ، بهتره انسان هر وقت می خواد بره به مدرسه وضو داشته باشه...
🌷خاطره ای از زندگی نوجوان
#شهید_رضا_عامری
📚منبع: کتاب دوران طلائی ، صفحه 54
#طنز_جبهه 🙂
📌 وقتی که ورقه های امتحانی شهید شدند.
🔹️ مقطع سوم راهنمایی که آن موقع میگفتند سیکل درس میخواندم.
◇ قرار شد همراه تعداد دیگری از رزمندگان امتحان بدهیم امتحان به اصطلاح امروز دانشجویان به صورت «اُپِن بُوک» به معنی اجرای آزمون جزوه باز بود.
◇ البته جبهه معلم نداشت و بچه های قدیمی و کلاس بالایی در سنگرها برای سال پائینی ها کلاس درس میگذاشتند
◇ خلاصه با این سلیقه های مختلف تدریس و معلم های جورواجور ، امتحان را دادیم و ورقه ها را جمع کردند و بردند .
◇ موقعی که می خواستند ورقه ها را به پشت جبهه به مدرسه ای در اهواز منتقل نمایند، یک خمپاره روی ماشین حامل ورقه ها اصابت میکند و ورقه ها آتش می گیرند .
◇ وقتی برای گرفتن نتیجه به مدرسه مراجعه کردیم ، گفتند ورقه های شما همگی شهید شده اند و همانجا امتحان دیگری از ما گرفته شد.
#درس_خواندن_در_جبهه
#هفته_دفاع_مقدس
زینب فقط 14 سالش بود!
روز دوم گم شدن زینب به ناچار به کلانتری رفتیم و ماجرای گم شدن زینب را تعریف کردیم. رئیس آگاهی چند دقیقه ای سکوت کرد و بعد طوری که من وحشت نکنم گفت: «مجبورم موضوعی را به شما بگم. شما خانواده مذهبی ای هستید. اهل جنگ و جبهه اید و زینب هم محجبه است و انقلابی. احتمالا دست منافقین در کار است»
من که تا آن لحظه حتی جرئت فکر کردن به این موضوع را نداشتم گفتم:«مگر دختر من چند سالش است؟ یا چه کاره است که منافقین دنبالش باشند؟ زینب یک دختر چهارده ساله است که تازه کلاس اول دبیرستان رفته. آزارش هم به کسی نمیرسد.» رئیس آگاهی قول داد با تمام توانش دنبال زینب بگردد.
منافقین زنگ زدند و گفتند زینب را کشتهاند!
روز سوم بود که یکی از دوستان زینب به خانه ما آمد ترسیده بود و مثل بید میلرزید. گفت:«منافقین به خانه مان تلفن زدند و گفتند ما زینب کمایی را کشتیم. اگر صدیات در بیاید همین بلا را هم سر تو میآوریم.»
خانه مان مثل ظهر عاشورا شده بود. لباس نویی را که برای زینب دوخته بودم را از کمد در آوردم و نشان دوستش دادم گفتم روز اول عید هر چه اصرار کردم این را بپوشد قبول نکرد گفت: «مادر خانواده شهدا عید ندارند میخواهی لباس نو بپوشم؟» دخترم میدانست ما هم امسال عید نداریم.
به خاطر عشق به امام و انقلاب به دست منافقین به شهادت رسید.
آن روز کارگر های ساختمان جنازه زینب را در یکی از بیایان ها پیدا کردند. جنازه زینب را به سردخانه برده بودند باید میرفتم و دخترم را میدیدم. کنار زینب نشستم. صورت لاغر و استخوانی اش را بوسیدم. چشم های بسته اش را یکی یکی بوسیدم. سرم را روی سینه اش گذاشتم. قلبش نمیزد. دست هایش را گرفتم سرد سرد بود. روسری اش هنوز بر سرش بود. چند تار مو از روسری اش بیرون مانده بود پوشاندم. دخترم راضی نبود موهایش را کسی ببیند. منافقین زینب را با چادرش خفه کرده بودند تا نفرت شان را از دختر های چادری و انقلابی این طور نشان دهند.
کم کم خبر شهادت زینب را به همه دادیم.
بعد از نماز جماعت آقای حسینی امام جمعه شهرمان خبر شهادت زینب را اعلام کردو گفت:«زینب دختر چهارده ساله دانشآموز به خاطر عشق به امام و انقلاب مظلومانه به دست منافقین به شهادت رسید.»
📢 شهیدان، الگوهای بیزوال برای همه نسلها
✏️ حضرت آیتالله خامنهای در پیامی به مناسبت هفته دفاع مقدس و روز تجلیل از شهدا و ایثارگران تاکید کردند که باید پیام شهیدان را بدرستی بشنویم و از آن برای آبادی دنیا و آخرت بهره گیریم.
📝 متن پیام رهبر انقلاب به این شرح است:
🔹 بسم الله الرّحمن الرّحیم
فرصتِ روزهای خاطرهانگیز دفاع مقدس را برای سلام بر شهیدان عزیز و تعظیم در برابر ارواح مطهّر آنان مغتنم میشمارم.
شهیدان، ستارگان راهنمایند؛ الگوهای بیزوال برای همهی ما و نسلهای پس از مایند؛ رفتار آنان درس است؛ انگیزههای آنان حکمت است. پیام آنان را باید بهدرستی بشنویم و از آن برای آبادی دنیا و آخرت در همهی دورهها و نسلها بهره بگیریم.
سلام خداوند و اولیائش بر شهیدان عزیز
سیّدعلی خامنهای
۴۰۲/۷/۶
📌 فرمانده ای که لحظه شهادت دعایش مستجاب شد.
🔹️ حاج حسین یکتا می گفت: برا خدا ناز کنید ؛ شهدا برا خدا ناز می کردن. گناه نمی کردن ولی عوضش برا خدا ناز می کردن ،
خدا هم نازشون رو می خرید!
◇ حاج احمد کریمی تیر خورد ، وقتی رسیدن بالا سرش. میگفت: من دلم نمی خواد شهید بشم!
◇ با تعجب گفتن: یعنی چی نمیخوای شهید بشی؟برا خدا داری ناز میکنی؟
◇ گفت: آره، من نمیخوام اینجوری شهید بشم ، میخوام مثل اربابم امام حسین ارباً اربا بشم...
◇ حاج احمد رفت به سمت آمبولانس، بیسیم چی هم حرکت کرد ،علی آزاد پناه هم حرکت کرد ، یکدفعه یه خمپاره اومد خورد وسطشون، دیدم حاج احمد ارباً اربا شده.
◇ کل هیکل حاج احمد کریمی شد یه گونی پلاستیکی!
🔻 دوست داری برا خدا ناز کنی؟
خدا هم بخرتت؟
◇ تو بخوای معشوق باشی ، خدا هم عاشقت میشه ...
#شیر_صحرا
🌷شهید حسین آبشناسان فرمانده لشکر۲۳هوابرد ارتش جمهوری اسلامی ایران
▫️وی در ۱۹ اردیبهشت۱۳۱۵ در محله نازیآباد تهران بدنیا آمد.پس از اخذ دیپلم ریاضی در ۱۳۳۶ وارد دانشکده افسری شد
فارغ التحصیل اولین دوره رنجری در ایران بود.
دوره سخت چتربازی و تکاوری را در کشور اسکاتلندگذراند.
در اسکاتلند در مسابقه نظامی بین تکاوران ارتشهای جهان اول شد وقدرت خود و ایران را به رخ کشورهای صاحب نام کشاند.
پس از نا آرامی های کردستان و شروع جنگ تحمیلی درسال59 پیوسته در صحنه های نبرد حاضر بود وهمواره نقش مؤثری را درجبهه ها داشت.
🔻مسئولیتها و فعالیتها:
▪️استاد آموزش جنگهای چریکی و نامنظم
▪️استاد آموزش نیروهای سپاه مستقر در کاخ سعد آباد
▪️فرمانده قرارگاه شمال غرب ارتش
▪️عضویت در ستاد جنگهای نامنظم لشکر ۲۱ حمزه
▪️معاون قرارگاه حمزه سیدالشهداء از سوی ارتش
▪️تشکیل قرارگاه کمیل در عمق خاک عراق
▪️طراحی عملیات قادر و اجرای آن
🌷شهادت:
وی در #عملیات_قادر در ۸ مهر ۱۳۶۴ (مرحله دوم عملیات) در جریان درگیری مستقیم با دشمن در منطقه سرسول کلاشین عراق بر اثر برخورد ترکش موشکهای گراد بشهادت رسید🕊
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#دلتنگ_شهدام
دلم #تنگ شده ...
برای #شهدا
برای #کاوه
برای #همت
برای #دیالمه
برای #کاظمی
برای #برونسی
برای #باکری
برای ......
#دروغ می گویم
اصلا فقط دلم برای #خودم تنگ شده...
تمام نداشته هایم را؛
مےبینم در آنهاییکه داشتند؛
شجاعت #مصطفوی
غیرت #علوی
بصیرت #فاطمی
اخلاص، پشتکار، صفا، محبت...
#عشق، ایثار و ایمان...
در این بین ...
#آوینی و #کاوه را بیشتر عاشقم ...
#امام_خامنه_ای نیز #آوینی پسند است!
و #کاوه را استاد خود میداند!
رفقا کجایید؟!
که ببینید ما، اینجا...
هر روز و هر ساعت...
تیر خلاصیِ #شیطان؛ نصیبمان میشود...
و ما در #راه_ماندگانِ مسیرِ خداییم...
#شهید_سید_مرتضی_آوینی :
راه کاروان #عشق از میان تاریخ می گذرد؛
و هر کس در هر زمره که میخواهد ما را بشناسد!
داستان #کربلا را بخواند؛
اگر چه خواندن داستان را سودی نیست!
اگر #دل کربلایی نباشد...
خدایا!
این دلِ من انگار دیگر با خانه تکانی هم رو به راه نمی شود...
بساز بفروش کسی سراغ ندارد!؟
#اللهم_الحقنی_بالشهداء
#نسئل_الله_منازل_الشھدا
#آه_ای_شھادت ...
#هفته_دفاع_مقدس