eitaa logo
بسیج هنرمندان فریدونشهر
119 دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
9.2هزار ویدیو
754 فایل
ارتباط با ادمین: Atreseeb1212
مشاهده در ایتا
دانلود
علیکم یا بن ابا عبدالله الحسین علیه السلام یا زین العابدین موجی از بستر طوفانی دریا برگشت رفت با قافله، بی قافله تنها برگشت و خدا خواست که فرزند امیر العشاق از برِ آنهمه اجساد، شکیبا برگشت نیزه ی حرمله ها بیخ گلویش بود و با رجز خوانی زینب ورق آنجا برگشت مرحبا زینب حیدر دل شیران داری حین ِ یک فاجعه آنجا ورق أمّا برگشت خطبه ای خواند که گفتند همه شامیها للعجب فاتح خیبر ،علی حالا برگشت پرچمِ روضه برافراشت امام السَّجاد پای ،تاول زده از شام بلا تا برگشت علم کرببلا ماند به دوشش، اصلاً تا دهد شرح، غمِ کرببلا را برگشت سیده فاطمه موسوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علیکِ یا ام المصائب یا زینب کبری دور و اطراف ولایات ،شهیدم کردند طعنه گفتند وبه کرات شهیدم کردند چشمهایم لب *گودال* سیاهی رفت و بی هوا وقت ملاقات شهیدم کردند تا اشاره به سرت کردم و گفتم این است پسر هلیون تورات، شهیدم کردند ضجه ها بود ومن و شام غریبانهٔ من پای هفتادو دو مشکاة شهیدم کردند هر که خونخواه جمل بود صف آرایی کرد به تلافی ِ غرامات شهیدم کردند شامیان سنگ زدند آیه ی لبهایت را رو به دروازه ی ساعات شهیدم کردند پای پر آبله ی دخترکانت...!!، ای آقا در چهل منزل شامات شهیدم کردند در مِنای تو به دنبال تو می گشتیم و تا رسیدیم به میقات ،شهیدم کردند زیر نعل سمِ اسبان، تنت از هم پاشید پیشتر این حَیَوانات شهیدم کردند سنگ کفر خودشان را به سرم کوبیدند آخر این مردم بد ذات شهیدم کردند نه به یک بار،چهل بار ،حرامیها در کوچه،بازارو محلات شهیدم کردند این منِ چله نشین سایه گرفتم زیر ِ نیزه در وقت مناجات، شهیدم کردند این حریصان به جنایات، که می دانستند تویی ارباب کرامات ،شهیدم کردند چله ای را گذراندم که در آن هر لحظه اشکها نیز به کرات شهیدم کردند سیده فاطمه موسوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علیکم یا ایها الشهداء و الصديقين باز هم عطر شهیدان در فضا پیچید یاد سرخ لاله ها در دشت ها پیچید شور عاشورائیان در سینه ها گل کرد ذکر ثار الله درشام بلا پیچید سجده گه رنگین زخون کربلا جویان در نفسهای زمین ،بوی خدا پیچید با نزول آیه ٔ راضیة مرضیه باز فادخلی فی جنتی در ماورا پیچید بانگ تکبیر از دل خاک وطن جوشید شوق آزادی ،رهایی ،؛هرکجا پیچید در طنین آفتاب داغ نخلستان بانگ پرواز ملائک درهوا پیچید بر تن چزابه بر خاک ِطلایه بر خاک خرمشهر شمس ُ و َالضحا پیچید جبهه راعطر نفسهای دعا پر کرد آیهٔ امن یجیب لاله ها پیچید نغمهٔ سبز توسل بر امام عصر درزیارت نامهٔ خون خدا پیچید بی گمان گلبانگ یا زهرایی عباس باز هم در دشت سرخ نینوا پیچید جامهٔ سرخ شهادت کو مسلمانان ؟ شیهه های ذوالجنان در کربلا پیچید هر نفس یاد شهیدان خدایی در جای جای سرزمین پاک ما پیچید با اذان عرشیان، انوار طاها یی صبحدم در صحنِ محراب دعا پیچید پشت قلب خاکریز شهرخونین شهر عطر ناب لاله هایی، آشنا پیچید باز هم تکرار فریاد شما درشام درنبرد با شیاطین در فضا پیچید با همان غیرت، شکوه ذکر یا زینب مرحبا ،امروز درشام بلا پیچید # سیده فاطمه موسوی
علیک یا ثارالله سلام آقا که داری روضه می خونی برا یک جسمِ بی پیراهن و خونی کجا پرچمْ سیاهِشْ راعلم کردی کدوم موکب را آقاجان حرم کردی چه تنهایی میون زائرین آقا می خونی با خودت هل من معین آقا دارم حس می کنم بوی اقاقی را می میرم من نبینم صحن ساقی را مدام از قافله جا موندم آقا جان حالا ، رو دست دنیا موندم آقا جان زیارت قسمت خوباس و ما بدها باید تنها تو حسرت جون بدیم آقا نشد که قِسمت من هم حرم باشه دوباره سَهمِ من باید که غم باشه هوائیم کرده شور اربعین، آقا بگو مولا عَمود چندمی ، حالا می خوام‌ دیدار ِ اصلاً اتفاقی را یه جرعه تلخی ِ چای عراقی. را نسیم افتاده لای تربتت ارباب شد عالم گیر بوی غربتت ارباب دلت را حرمله تو کربلا لرزوند دوباره پیش چشمت نیزه را چرخوند دوباره قاتل زهرا شد اون ملعون که اومد با لگد زد رو تن ِ بی جون داره پر میشه از بوی حرم پِلکام یه روزی میشه جاروی حرم پِلکام منی که می زنم از عشق، دم، ارباب باید می مُردم از داغ حرم ارباب سیده فاطمه موسوی
علیکم یا ابا عبدالله الحسین زائرانت در حرم جمعند ، اما... بگذریم مانده ایم ارباب جان در حبس خود ما ،بگذریم بی رمق در انتهای ساحلی جا مانده ایم تشنه ایم و نیمه جان ای روح دریا...بگذریم شش جهت را کعبهٔ عشقی ، طوافت واجب است گرچه پایم لنگ شد امسال آقا... بگذریم ذکرتان واجب ترین ِ مستحبات است،حال در مسیر کربلا باشیم ما، یا... بگذریم دور خورشید حرم امسال با حسرت رَصَد کرده ایم این گردش سیاره ها را ، بگذریم این منِ از قافله جا مانده را ، حالا نشد...! اربعین سال بعد و بَعدها تا ....!!بگذریم تا نگیرد دستهای بسته ام بوی حرم دردهای من نخواهد شد مداوا،بگذریم گر زِ من رنجیده ای والله ِ حق داری حسین(ع) قدر تو نشناخته این بی سرو پا ، بگذریم بر سرِ خوانِ شما عمری نمک خوردیم ودر آنِ واحد ما نمکدان را .... و حالا... بگذریم خسته ات کردم ببخش آقا به (زوّارت برس) بی خیال این منِ پُرحرفِ تنها ... بگذریم الررزقنا زیارة الحسين وشفاعة الحسين في الدنيا و الاخره فاطمه موسوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علیکم یا مولانا یا علی بن موسی الرضا دلِ من عمریه مثل کفتر ای حرمه من چه خوشبختم آقا که سایتون رو سرمه آسمون زیر نگامِ وقتی اون گلدسته هات آشییونه ی بلندی واسه بال و پرمه دور و نزدیک نداره، وقتیکه گنبد طلات من ِ دلخستَ رو جا می ده زیر بال و پرات تَهِ خوشبختی و دلخوشی یعنی فقط همین خیلی خیلی هواتو داشته باشه امام رضات اشکام و جمع می کنم گوشه ی سقا خونَتُ تو خیالم می ذارم سرم رو روی شونَتُ میگم ای امام رضا ،من نمیگم شفام بده فقط آقا باز. بذار برام درِ این خونَتُ جای امنی واسه دلبستگی تنها حرمه تنها جایی که داره برای من جا ، حرمه حتی وقتی پرمی گیرم تو خیالم به خدا بازم اون قشنگ ترین نقطه ی دنیا، حرمه سیده فاطمه موسوی
علیکم یا حسن بن علی ایها الزکی و العسکری علیکم یا بقية الله ارواحنا فداك گوش این شهر چرا کَر شده است امشب هم هلهله هر طرف از سر شده است امشب هم معتمد بر جگر زخمی من می خندد ماجرایی که مُکرر شده است امشب هم فرصتی نیست عزادار غم ِ خود باشم یا که شمع شب تار حرم خود باشم نا. ندارد در و دیوار که بر من گِرید نفسی هست مگر، محتشم ِ خود باشم؟؟ غل و زنجیر سراپای تنم چسبیدند حلقه‌ها. سخت به روی بدنم لغزیدند اثر ضربه ی شلاق ستم را مردم در پسِ پارگی ِ پیرهنم می دیدند باز بر جان ِ من ِ «اِبْنِ علی » افتادند نُهمینم من از این قوم‌ که زَهرم دادند اوج مظلومیتَم بود که هنگام ِ پَر و بال کوبیدنم این بند زِ من نَگْشادند بارها خون تنم دور و برم پاشیده مُهره ی گردن و گاهی کمرم پاشیده ولی اینبار به لطف ِ شَرَرِ تلخیِ زهر!! هر طرف پاره ای از این جگرم پاشیده چشم بردار ز ِمن بال وپرم می لرزد باز با دیدن اشکت جگرم می‌لرزد ایستادی به قنوت آجرک الله. ولی شانه های تو ، نبینم پسرم می لرزد تو و فریاد دلِ منتظران از امروز... کار تو سخت شُدای ماه نهان از امروز روی دوش تو فتاد امر امامت ، اصلأ شده ای حکمت ِ الغوث و امان از امروز یک‌ دل سیر عزاداری مادر باتو روضه ی مقتل شاهنشه بی سر با تو شرح و تفسیر بر این غیبت ممتد با من غربتی تلخ و نفس گیر ، دلاور ، با تو آخرین ماه بنی فاطمه ای، شهزاده در رکابت همه خوبان شده اند آماده قرن ها چشم به راهی به خدا آسان نیست آه از این غیبتِ طولانی ات آقا زاده عجل لولیک الفرج به حق سیدتنا المظلوم ،الزینب الکبریٰ فاطمه موسوی
علیک یا عقيلة العرب زینب است و نسب ِکرببلایی دارد بی جهت نیست که بسیار،فدایی دارد فاتح مجلس شام است و زبان در کامش ذوالفقاری است که بُرَّنده صدایی دارد این خبر را برسانید به ارباب حسین وبگویید که زینب چه وفایی دارد همه ی هستی زینب،همگی می دانند که حسین است ...کجا تاب جدایی دارد ؟؟ هست او مورد تکریم ِدوازده معصوم اینچنین است که او حکم ولایی دارد شهپر فاطمه است ونفس اربابم عشق او در دل هر شیفته جایی دارد دل ِخود قرص کن ارباب دراین تاریکی پای پرآبله ای نیز عصایی دارد پا به پای سرِ بر نیزه به شامات آمد عطر قرآن به لب و دل (شهدایی )دارد حیّ علی الشام که در شام غریبان زینب روضه ای جنس غم کرببلایی دارد خوش به حال تو « مدافع ز حرم »می دانی سر ِ شیدایی ات اکنون چه هُمایی دارد سیده فاطمه موسوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عليك يا بقية الله ارواحنا فداك سایه را پس زد نگاهم، تا بتابی بیشتر یا بمانی ، ( لحظه های آفتابی)، بیشتر اولین برگ زمستان هم ورق خورد ونشد کام گیرم از بهار سبز ،آبی بیشتر طبع اشکم را غزلهای غمت لبریز کرد صبر باید،نیست حقِّ انتخابی بیشتر باز هم عزم طواف کعبه ی چشم تورا کرده ام اینبار،أمّا با شتابی بیشتر کَندم این دل را زخاک و بر سکوی آسمان چیدَمَش ،تا جا بگیرد، جا ،حسابی بیشتر انتظارت از تمام قلب من ققنوس ساخت تا که کم کم سوختم، با آب وتابی بیشتر من نمی دانم؟؟ شما این نکته را معلوم کن در حجابم من ،ویا تو در حجابی بیشتر تکه تکه جان من هر نیمه شب در اشک سوخت کو سحابی تا ببارد ،بر سرابی بیشتر نور می بارد ز نخل عصمتِ امَّن یجیب تکیه باید کرد ،اینک بر جوابی بیشتر عطر نرگس را ،در انبوه غزلهایم بریز تا بیفشانم براین محفل ،گلابی بیشتر کاش در جام منِ مجنون صفت می ریختند چشم مِی نوشانِ افلاکی ،شرابی بیشتر عجل لولیک الفرج مبارک سیده فاطمه موسوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_علیکِ یا فاطمة الزهرا مباد این قبیله تو را بال و پر بشکنند بلندای سرو تو را ای شَهِ نامور ، بشکنند کمک‌ کن تو ای ذوالفقار استخوانهای در گلوی ترک خورده بی دردسر بشکنند؟؟ سقیفه سیاست مداران نالایقی طلب کرده تا شیعیان را کمر بشکنند گروهی خمِ کوچه ها را قُرق کرده اند که تا بازوان تو را سخت تر بشکنند فدک ، چشمهای طمع خیر را دور کن مبادا که نخل تو را با تبر بشکنند چه ظلمی است مظلومه ای را به ضرب لگد در انبوه بهتِ نگاه پسر، بشکنند شکستند پیمانه ی عمر صدیقه را که شاید شما را کمر ، ساده تر بشکنند ببین نانجیبان شهر هیزم آورده اند سپاه علی «فاطمه» را مگر بشکنند! بترسند از اینکه شبی ، جام های پرآه در این سینه ی نخلها، بی خبر بشکنند کجایند عمار هایت که تزویر ها در این خِطّه با ضربه ای مختصر بشکنند فاطمه موسوی
_علیکِ یا فاطمة الزهرا مباد این قبیله تو را بال و پر بشکنند بلندای سرو تو را ای شَهِ نامور ، بشکنند کمک‌ کن تو ای ذوالفقار استخوانهای در گلوی ترک خورده بی دردسر بشکنند؟؟ سقیفه سیاست مداران نالایقی طلب کرده تا شیعیان را کمر بشکنند گروهی خمِ کوچه ها را قُرق کرده اند که تا بازوان تو را سخت تر بشکنند فدک ، چشمهای طمع خیر را دور کن مبادا که نخل تو را با تبر بشکنند چه ظلمی است مظلومه ای را به ضرب لگد در انبوه بهتِ نگاه پسر، بشکنند شکستند پیمانه ی عمر صدیقه را که شاید شما را کمر ، ساده تر بشکنند ببین نانجیبان شهر هیزم آورده اند سپاه علی «فاطمه» را مگر بشکنند! بترسند از اینکه شبی ، جام های پرآه در این سینه ی نخلها، بی خبر بشکنند کجایند عمار هایت که تزویر ها در این خِطّه با ضربه ای مختصر بشکنند فاطمه موسوی