eitaa logo
بسیج هنرمندان فریدونشهر
119 دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
9.2هزار ویدیو
755 فایل
ارتباط با ادمین: Atreseeb1212
مشاهده در ایتا
دانلود
علیکم یا ابا عبدالله الحسین زائرانت در حرم جمعند ، اما... بگذریم مانده ایم ارباب جان در حبس خود ما ،بگذریم بی رمق در انتهای ساحلی جا مانده ایم تشنه ایم و نیمه جان ای روح دریا...بگذریم شش جهت را کعبهٔ عشقی ، طوافت واجب است گرچه پایم لنگ شد امسال آقا... بگذریم ذکرتان واجب ترین ِ مستحبات است،حال در مسیر کربلا باشیم ما، یا... بگذریم دور خورشید حرم امسال با حسرت رَصَد کرده ایم این گردش سیاره ها را ، بگذریم این منِ از قافله جا مانده را ، حالا نشد...! اربعین سال بعد و بَعدها تا ....!!بگذریم تا نگیرد دستهای بسته ام بوی حرم دردهای من نخواهد شد مداوا،بگذریم گر زِ من رنجیده ای والله ِ حق داری حسین(ع) قدر تو نشناخته این بی سرو پا ، بگذریم بر سرِ خوانِ شما عمری نمک خوردیم ودر آنِ واحد ما نمکدان را .... و حالا... بگذریم خسته ات کردم ببخش آقا به (زوّارت برس) بی خیال این منِ پُرحرفِ تنها ... بگذریم الررزقنا زیارة الحسين وشفاعة الحسين في الدنيا و الاخره فاطمه موسوی
علیکم یا حسن بن علی ایها الزکی و العسکری علیکم یا بقية الله ارواحنا فداك گوش این شهر چرا کَر شده است امشب هم هلهله هر طرف از سر شده است امشب هم معتمد بر جگر زخمی من می خندد ماجرایی که مُکرر شده است امشب هم فرصتی نیست عزادار غم ِ خود باشم یا که شمع شب تار حرم خود باشم نا. ندارد در و دیوار که بر من گِرید نفسی هست مگر، محتشم ِ خود باشم؟؟ غل و زنجیر سراپای تنم چسبیدند حلقه‌ها. سخت به روی بدنم لغزیدند اثر ضربه ی شلاق ستم را مردم در پسِ پارگی ِ پیرهنم می دیدند باز بر جان ِ من ِ «اِبْنِ علی » افتادند نُهمینم من از این قوم‌ که زَهرم دادند اوج مظلومیتَم بود که هنگام ِ پَر و بال کوبیدنم این بند زِ من نَگْشادند بارها خون تنم دور و برم پاشیده مُهره ی گردن و گاهی کمرم پاشیده ولی اینبار به لطف ِ شَرَرِ تلخیِ زهر!! هر طرف پاره ای از این جگرم پاشیده چشم بردار ز ِمن بال وپرم می لرزد باز با دیدن اشکت جگرم می‌لرزد ایستادی به قنوت آجرک الله. ولی شانه های تو ، نبینم پسرم می لرزد تو و فریاد دلِ منتظران از امروز... کار تو سخت شُدای ماه نهان از امروز روی دوش تو فتاد امر امامت ، اصلأ شده ای حکمت ِ الغوث و امان از امروز یک‌ دل سیر عزاداری مادر باتو روضه ی مقتل شاهنشه بی سر با تو شرح و تفسیر بر این غیبت ممتد با من غربتی تلخ و نفس گیر ، دلاور ، با تو آخرین ماه بنی فاطمه ای، شهزاده در رکابت همه خوبان شده اند آماده قرن ها چشم به راهی به خدا آسان نیست آه از این غیبتِ طولانی ات آقا زاده عجل لولیک الفرج به حق سیدتنا المظلوم ،الزینب الکبریٰ فاطمه موسوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
# السلام علیک یا رسول الله چو آیه های مُنزَل ای ، رسول حق مقدس و چو خشتْ خشتِ خانهٔ ، خدای خود مُنَزَّهی پناه، کُنج ِ کَشتیِ نجاتتان گرفتم از بلای آخرُالزمان ، مرا نجات می دهی؟؟؟ اذان به وقتِ شرعی ِ، حراء گفته ای مگر که پخش شد دوباره اِقْرَا بِسْمِ رَبِّکَ الذی خَلَق ، و باز هم شبیهِ بوی ِ گلْ محمدیت نفس نفس به سمت کعبه چون نسیم می وزی هزار بادیه دراین، حجاز ِدستهای تو چنان پرِ کبوتری ، سبک قنوت بسته اند تبر به دوش در برا بر نگاه آزران درون بتکده خلیل وار بت شکسته اند سلام ایها العزیز تبارک است آن خدای که آیه آیه در کتاب خود تو را ستوده است سلام بر تشهدِ نماز پنج گانه ای که عطر ایها النبی معطرش نموده است سهیم در ولایتِ ، دوازده امامی و سهیم در نبوت ِ پیامبران سابقی تویی که شهر علم را ، به سیطره گرفته ای محمدی و مرکز حصول علم صادقی ز قله های در قیام، وَ موجهای در قعود سلام ها رسیده است ، به نام های اعظمت و نسل نسلِ آدمی ، دوباره در تلاطم ِ زمانه چنگ‌ ها زده ، به ریسمان محکمت حسین و مِنّی و اَنَا، مِنَ الحسین ، از لبت هزار دفعه ارزشِ ، شُنود دارد ای رسول به کوری هر آنکه کرد اهانتی به شأن تان حمایت از مقام تان ، دوباره شد جهان شمول سُتودنی ترین ِخانواده ایدو نقطه ی تمام‌ عشق های عارفانه ی زمانه اید پیمبران آفتاب و روشنایی ِ مبین فقط نه در کمال در، جمال هم یگانه اید باسعادت آقا رسول الله صلوات الله علیه و علی آبائه و علی آله الطیبین الطاهرین بر آقا بقیه الله ارواحنافداه و منتظرانش تبریک و تهنیت باد عجل لولیک الفرج فاطمه موسوی
زمین گهگاه می بینم که بی منظور می لرزد ز خوف آن نه انسان بلکه حتی مور می لرزد چو می بینم جوانی را عَذَب ،عَلاف و بیکار این دلم از ناله های مادری رنجور می لرزد تنم نیز از زبان بی در و قفل تهی مغزان که می گردند بر روی زمین مغرور ،می لرزد گِل آلوداست آب اقتصاد مملکت، قلبم چو می گیرند ماهی را بدون تور،، می لرزد درآورد این گرانی ها دمار از خلق، می بینید ؟؟ تن ِ اهل القبور ما درون گور، می لرزد شده وِل معطلِ برجام ِآمریکایی این دولت که از نَقضَش دو چندان مَکرون منفور می لرزد در این کنج خیابان دست و پای کودکی خسته چنان یخ بسته ،سرتا پا تنش ناجور، می لرزد در این بازار آشفته، نه تنها پای لنگ ما که حتی خسته تر از ما، عصای کور می لرزد به تأمین معاش خود ،دراین شهر هزاران رنگ گمانم هر که میآید ز راه دور،،می لرزد چو می بیند که ناشایسته فردی بر سرِ مسند زده تکیه چنان با رشوه یا با زور، می لرزد یکی بر بسترِ پرهایی از قو آرمیدو آن یکی دیگر درون دخمه ای بی نور ،می لرزد بدان ای آدمی، هول قیامت تا بدان حدی است که اسرافیل هم تا می دمد در صور،می لرزد فاطمه موسوی
وعده ی ریختن ِ کُرک و پر دشمن را داده ای ، حال شده وقت عمل بسم الله فاطمه موسوی بر _مزدوران بر_اسرائیل_آمریکا انتقام _سخت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_علیکِ یا فاطمة الزهرا مباد این قبیله تو را بال و پر بشکنند بلندای سرو تو را ای شَهِ نامور ، بشکنند کمک‌ کن تو ای ذوالفقار استخوانهای در گلوی ترک خورده بی دردسر بشکنند؟؟ سقیفه سیاست مداران نالایقی طلب کرده تا شیعیان را کمر بشکنند گروهی خمِ کوچه ها را قُرق کرده اند که تا بازوان تو را سخت تر بشکنند فدک ، چشمهای طمع خیر را دور کن مبادا که نخل تو را با تبر بشکنند چه ظلمی است مظلومه ای را به ضرب لگد در انبوه بهتِ نگاه پسر، بشکنند شکستند پیمانه ی عمر صدیقه را که شاید شما را کمر ، ساده تر بشکنند ببین نانجیبان شهر هیزم آورده اند سپاه علی «فاطمه» را مگر بشکنند! بترسند از اینکه شبی ، جام های پرآه در این سینه ی نخلها، بی خبر بشکنند کجایند عمار هایت که تزویر ها در این خِطّه با ضربه ای مختصر بشکنند فاطمه موسوی
_قرار _دل بی قرارم _سردار_شهیدم عباس شده ای و به هر سمت ، تنت میریزد خاکستر پیراهن تو نه، بدنت می ریزد جانم به فدای بدن سوخته ات قاسم جان خون از لبه ی سرخ عقیق یمنت می ریزد هرجا که نظر می کنم امروز ،فقط عاشوراست بوی حرم از پیرهن سینه زنت میریزد مانند نسیمی و اذان در نفست پیچیده شیرینی قد قامت عشق از دهنت میریزد مائیم همان آتش سجیل فراوانی که امروز به چشمان حسود چمنت میریزد در سرخی ِ خونت شده تکثیر هزاران قاسم جان‌هاست که امروز به پای وطنت میریزد ای آیه ی تقطیع که از وحشت نامت امروز کرک و پر ملعونه ترین اهرمنت می ریزد برخیز که اشک حرم حضرت دلدارت از هر گوشه به هنگامه ی پرپر شدنت می ریزد فاطمه موسوی
_علیکِ یا فاطمة الزهرا مباد این قبیله تو را بال و پر بشکنند بلندای سرو تو را ای شَهِ نامور ، بشکنند کمک‌ کن تو ای ذوالفقار استخوانهای در گلوی ترک خورده بی دردسر بشکنند؟؟ سقیفه سیاست مداران نالایقی طلب کرده تا شیعیان را کمر بشکنند گروهی خمِ کوچه ها را قُرق کرده اند که تا بازوان تو را سخت تر بشکنند فدک ، چشمهای طمع خیر را دور کن مبادا که نخل تو را با تبر بشکنند چه ظلمی است مظلومه ای را به ضرب لگد در انبوه بهتِ نگاه پسر، بشکنند شکستند پیمانه ی عمر صدیقه را که شاید شما را کمر ، ساده تر بشکنند ببین نانجیبان شهر هیزم آورده اند سپاه علی «فاطمه» را مگر بشکنند! بترسند از اینکه شبی ، جام های پرآه در این سینه ی نخلها، بی خبر بشکنند کجایند عمار هایت که تزویر ها در این خِطّه با ضربه ای مختصر بشکنند فاطمه موسوی