🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃پادشاهی بر سر سفره نشسته بود و می خواست طعام بخورد .🍃خدمتكار او با سینی غذا وارد شد اما ناگهان پایش به لبه فرش گرفت و دستش لرزید و مقداری آش روی سر پادشاه ریخت .
🍃پادشاه خشمگین شد و خواست خدمتكار را مجازات كند. 🍃خدمتكار بی درنگ سینی را روی زمین گذاشت و كاسه آش را بر داشت و همه را روی سر پادشاه خالی كرد .
🍃 پادشاه از شدت خشم از جا پرید و فریاد زد :" این چه كاری بود كه كردی احمق؟! "
🍃خدمتكار با خونسردی پاسخ داد :" ای پادشاه ،اگر بخاطر ریخته شدن كمی آش بر سرت مرا مجازات كنی نفرت مردم از تو زیاد می شود چون تو بخاطر یك اشتباه به این كوچكی مرا مجازات می كنی! این است كه به فكرم رسید تا تمام آش را بر روی سرت بریزم تا گناه بزرگی بكنم و تو به خاطر چنین گناهی مرا مجازات بكنی🍃 آن وقت اگر مردم بدانند این مجازت حق من بوده نفرت آن ها از تو بیشتر نشود!"
🍃پادشاه از این حرف خدمتكار خوشش آمد و او را بخشید🍃
༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴
@gharargahesayberiii
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
💫🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃یک غذا خوری بین راهی بر سردر ورودی اش با خط درشت نوشته بود:
🍃 «شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آنرا از نوه ی شما دریافت خواهیم کرد»
🍃راننده ای با خواندن این تابلو، اتومبیلش را فورا " پارک کرد و وارد رستوران شد و ناهار مفصلی را سفارش داد و نوش جان کرد. بعد از خوردن غذا، سرش را پایین انداخت که بیرون برود. 🍃ولی دید پیش خدمت با صورت حسابی بلند و بالا جلویش سبز شده است ...
🍃با تعجب پرسید: «مگر شما ننوشته اید پو ل غذا را از نوه ی من خواهید گرفت؟»
🍃پیش خدمت با خنده جواب داد:«چرا قربان، ما پول غذای امروز شما را از نوه تان خواهیم گرفت ولی این صورت حساب مربوط به پدر بزرگ مرحوم شماست.»
🔹نتيجه اخلاقی :
ممکن است ما کارهایی را انجام دهيم که آيندگان مجبور به پرداخت بهای آن باشند ...🍃
🔹انتخاب ها را جدی بگیریم در قبال آیندگان مسئولیم🔹
༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴
@gharargahesayberiii
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃 عراق پاتک سنگینی کرده بود.
🍃آقا مهدی، طبق معمول، سوار موتورش توی خط این طرف و آن طرف می رفت و به بچه ها سر میزد.
🍃یک مرتبه دیدم پیدایش نیست. 🍃از بچه ها پرسیدم، گفتند رفته عقب. یک ساعت نشد که برگشت و دوباره با موتور، از این طرف به آن طرف. بعد از عملیات، بچه ها توی سنگرش یک شلوار خونی پیدا کردند.
🍃او مجروح شده بود، رفته بود عقب، زخمش را بسته بود، شلوارش را عوض کرده بود، انگار نه انگار و دوباره برگشته بود خط...
📚 شهید مهدی زین الدین
⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘
༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴
@gharargahesayberiii
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙#نـــــــیا یش. شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃سلام_امام_زمانم ♥
دلمان تنگ است و جانمان بیقرار ...
دلخوشیم به اینکه شما
از حجم تنهایی ما آگاهید ...
روزگار فراق به درازا کشیده ...
به اندازه ی یک عمر ...
یک عمر چشم براهی ،
ای کاش می آمدید،
ای کاش خدا فرج شما را برساند ...
رهایی را آرزو میکنیم ای پدرعالم
رهایی اززندان پراز ظلم دنیا
رهایی ما دردستان توست ای منجی کل بشریت😢
به وصل خود دوایی کن🤲
دل دیوانهٔ ما را ...💔
༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴
@gharargahesayberiii
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
💫🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃مردی تفاوت بهشت و جهنم را از فرشتهای پرسید. فرشته به او گفت: بیا تا جهنم را به تو نشان دهم.
🍂سپس هر دو با هم وارد اتاقی شدند. در آنجا گروهی به دور یک ظرف بزرگ غذا نشسته بودند، گرسنه و تشنه، ناامید و درمانده...
🍂هر کدام از آنها قاشقی در دست داشت با دستهای بسیار بلند، بلندتر از دستهایشان، آنقدر بلند که هیچ کدام نمیتوانستند با آن قاشقها غذا در دهانشان بگذارند. شکنجهی وحشتناکی بود.
🍃پس از چند لحظه فرشته گفت: حال بیا تا بهشت را به تو نشان بدهم.🍃 سپس هر دو وارد اتاق دیگری شدند. کاملاً شبیه اتاق اول، همان ظرف بزرگ غذا و و عدهای به دور آن، و همان قاشقهای دسته بلند؛ اما آن جا همه شاد و سیر بودند...
🍃مرد گفت: من نمیفهمم، آخر چطور ممکن است در این اتاق همه خوشحال باشند و در آن اتاق همه ناراحت و غمگین، در حالی که شرایط هر دو اتاق کاملاً یکسان است؟
🔹فرشته لبخندی زد و گفت: ساده است، این جا مردمی هستند که یاد گرفته اند به یکدیگر غذا بدهند ..
༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴
@gharargahesayberiii
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙#داستــــــــــان_شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃روزی مرحوم حاج مرشد، در خانه سابق و قدیمی خود که دارای اجاق دیواری بود،
🍃 فرمود: آن روزها که جـوان بـودم، کنار بخاری دیواری نشسته بودم و هیزم در آن می ریختم.
🍃دیدم هیزمی درون آتش هست که نمی سوزد.
🍃 گفتم: شاید تَر است. آن را از اجاق بیرون آوردم دیدم هیزم خشک است. 🍃🍃دوباره آن را داخل اجاق کردم. دیدم هیزم نمی سوزد،
🍃مقداری نفت آوردم و روی هیزم ریختم. کبریت را روشن کردم. نزدیک آن هیزم گرفتم.
🍃 دیدم آتش نمی گیرد! خیلی تعجب کردم هیزم را بیرون آوردم و در هوای روشن بردم. 🍃خوب که نگاه کردم متوجه شدم داخل این هیزم، صدها مورچه لانه کرده اند و من آنها را ندیده بودم.
🍃مورچه ها را به حال خود گذاشتم و به حال خود گریستم.
🍃خدا را شکر کردم که نمی خواست من نابود کننده این همه مورچه باشم
📙بهترین کاسب قرن ، ص ۱۸۰
༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴
@gharargahesayberiii
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙#داستــــــــــان_شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
✍ عبداللّه بن عبّاس حكايت نموده است:
🍃روزى عمر بن خطّاب به امیرالمؤمنین عليه السلام گفت :
🍃 يا ابا الحسن ! تو در حكم و قضاوت بين افراد، بسيار عجول هستى و بدون آن كه قدرى تامّل كنى ، قضاوت مى نمائى ؟!
🍃امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان پاسخ ، كف دست خود را جلوى عمر باز كرد و فرمود: انگشتان دست من چند عدد است ؟ عمر پاسخ داد: پنج عدد مى باشد.
🍃امام فرمود: چرا در پاسخ عجله كردى و بدون آن كه بينديشى جواب مرا فورى دادى ؟
🍃عمر گفت : موضوعى نبود كه پنهان باشد بلكه آشكار و ساده بود؛ و نيازى به تاءمّل نداشت .
🍃امام على عليه السلام فرمود:
مسائل و قضايائى كه من پاسخ مى دهم و قضاوت مى كنم براى من آشكار و ساده است و نيازى به فكر و انديشه ندارد. و چيزى از اسرار عالم بر من پنهان و مخفى نيست همان طورى كه تعداد انگشتان دست من بر تو ساده و آشكار بود.
📚كتاب سلونى قبل اءن تفقدونى :ج 2، ص 130
༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴
@gharargahesayberiii
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙#داستــــــــــان_شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃روزى کاروانى بزرگ در بیابان مورد حمله ی راهزنان قرار گرفت و در این میان خواجه ای ثروتمند هم ، همراه کاروان بود و زر زیادی با خود داشت. 🍃خواجه از ترس از دست دادن مالش ،آنرا برگرفت و از کاروان جدا شد و با خود گفت : "در جایى پنهان کنم تا اگر کاروان را بزنند، این پول برایم بماند."
🍃به بیابان رفت، خیمه اى دید که در آن پلاس پوشى نشسته کلاهی پشمین بر سر نهاده و تسبیحی بر گردن دارد ، پس به او اعتماد کرد و زر خویش به امانت به او سپرد.
🍃 پلاس پوش گفت : "در خیمه رو و در گوشه اى بگذار"؛ خواجه پول در آنجا نهاد و بازگشت.
🍃چون به کاروان رسید، دزدان راه را بر کاروان بسته و همه اموال کاروانیان را به دزدى تصرف کرده بودند.🍃 پس مرد شکر خدا کرد که پول را به شخصی مطمئن سپرده است ، پس از گذشت ساعتی خواجه قصد خیمه پلاس پوش کرد ، چون بدانجا رسید، دزدان را دید که مال تقسیم مى کردند و پلاس پوش هم در میان آنان نشسته و به نظر می آمد که رئیس آنان باشد.
🍃خواجه گفت:" آه، من مال خود را به دزدان سپرده بودم! پس خواست باز گردد، اما راهزن(پلاس پوش) او را بدید و آواز داد که بیا.
🍃خواجه از ترس جانش به نزد پلاس پوش آمد، راهزن گفت: " چه کار دارى؟"
🍃گفت" جهت امانت آمده ام."
🍃گفت "همان جا که نهاده اى بردار."
برفت و برداشت.
🍃یاران گفتند:" ما در این کاروان هیچ زر نیافتیم و تو چندین زر باز مى دهى. " 🍃گفت:" او به من گمان نیکو برد و من نیز به خداى تعالى گمان نیکو مى برم
🍃.من گمان او را به راستى تحقق دادم تا باشد که خداى تعالى گمان من نیز به راستى تحقق دهد."
🔹پی نوشت : این دزد که بعدها از عرفای به نام شد کسی نبود جزو فضیل بن عیاض 🔹
برگرفته از تذکرة الاولیا
༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴
@gharargahesayberiii
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙#داستــــــــــان_شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃 مقید بود به من یاد بدهد همیشه لباس ارزان قیمت بپوشم. علتش را هم میدانستم. میدانستم او فرمانده لشکر است و فرمانده های تیپ و گردان و گروهان چشم شان به او و خانواده اش است که چه میپوشند، چه میخورند، چه میگویند.
🍃میگفت: زن من باید بین همه شان الگو باشد.
🍃 مواظب باش لباسی نپوشی که از بدترین لباس این جا بهتر باشد.
🍃خیلی از خانه های آن جا فرش و تلویزیون و وسایل رفاهی داشتند اما ما نداشتیم. ما فقط یک روفرشی داشتیم، که روی آن مینشستیم.
🍃ابراهیم همیشه هم میگفت: دوست ندارم زنم با بی دردها رفت و آمد کند. میگفت: اگر می خواهی ازت راضی باشم سعی کن با آن هایی نشست و برخواست کنی که مشکل دارند.
📚 همسر شهید محمدابراهیم همت
⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘
༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴
@gharargahesayberiii
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙#پــــــــــــــنـــــــد شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃اگر نمیتوانی به کسی
امید بدهی نا امیدش نکن؛
🍃اگر شنونده خوبی هستی
رازدار خوبی هم باش
🍃اگر نمیتوانی زخمی را
مرحم کنی، نمک هم نباش
🔹یک کلام
🔹انسان باش ...
༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴
@gharargahesayberiii
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
💫🌟🌙#داستــــــــــان _شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃وقتی از آستانه چهل سالگیم گذشت فهمیدم هر چه زیستم اشتباه بود !
🍃هر چه برایم ارزش بود کم ارزش شد .
🍃حالا می فهمم چیزی بالاتر از سلامتی، 🍃چیزی بهتر از لحظه حال ، با اهمیتتر از شادی نیست🍃 حالا میفهمم دستاوردهایم معادل چیزهایی که در مسیر به دست آوردن همان دست آوردها از دست دادم ، نیستند
🍃حالا می فهمم✨ استرس، ✨✨تشویش ،✨ دلهره✨، ترس از آزمون کنکور و استخدام، ✨اضطراب سربازی، ✨ترس از آینده ، ✨وحشت از عقب ماندن ، ✨دلهره تنهایی ✨، نگرانی از غربت، ✨غصه های عصر جمعه ، اول مهر ، ۱۴ فروردین ،✨ بیکاری و . . . .
✨هرگز نه ماندگار بودند و نه ارزش لحظه های هدر رفته ام را داشتند .
🍃حالا می فهمم یک کبد سالم چند برابر لیسانسم ارزشمند است.
🍃کلیه هایم از تمامی کارهایم ، دیسک کمرم از متراژ خانه
🍃 تراکم استخوانم از غروب های جمعه ،
🍃 روحم از تمام نگرانیهایم ،
🍃 زمانم از همه ناشناختههای آینده های نیامده ام
🍃،شادیم از تمام لحظه های عبوسم ،🍃امیدم از همه یاس هایم ، با ارزش تر بودند.
🍃حالا می فهمم چقدر موهایم قیمتی بودند
🍃و چقدر یک ثانیه بیشتر کنار فرزندم زنده بمانم ارزش تمام شغل های دنیا را دارد .
🍃هیچگاه به دنبال خبرهای بد و حرفهای اعصاب خُردی نباشید چون تمامی ندارد ...
🔹دنبال شادی باشید ...
بگذارید ذهنتان نفس بکشد ...🔹
༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴
@gharargahesayberiii
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙#پــــــــــــــنـــــــدشـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🥀حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بر من وارد شد در وقتی که رختخواب خود را پهن کرده بودم و میخواستم بخوابم.
🍃 فرمود: ای فاطمه! مخواب مگر چهار عمل به جا آوری.
🔹١. ختم قرآن کنی.
🔹 ۲. پیغمبران را شفیع خود قرار دهی.
🔹٣. مؤمنین را از خود، خشنود گردانی.
🔹۴. حج عمره انجام دهی.
🍃این را فرمود و داخل نماز شد. من توقف کردم تانماز خود را تمام کرد.
🍃آنگاه گفتم: یا رسول الله! به چهار چیز امر فرمودی که من قدرت آن را ندارم در این وقت (كم) انجام دهم. آن حضرت تبسم کرد و فرمود:
🔹١. هرگاه سوره ی توحید را سه مرتبه بخوانی گویا ختم قرآن کرده ای.
🔹۲. هرگاه صلوات بر من و پیامبران قبل از من بفرستی، ماشفیعان تو در روز قیامت خواهیم بود.
🔹٣. هرگاه استغفار برای مؤمنین کنی، پس تمامی ایشان از تو خشنود شوند.
🔹 ۴. هرگاه بگویی: «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» پس حج عمره کرده ای.
🔹خلاصه اذکار ـ مفاتیح الجنان ص961🔹
༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴
@gharargahesayberiii
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄