eitaa logo
خبرگزاری بسیج حوزه حضرت زینب سلام الله علیها کاشان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
896 دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
5.3هزار ویدیو
188 فایل
🌐 تنها مرجع رسمی از مستندات وعملکرد پایگاههای حوزه حضرت زینب س https://eitaa.com/basijnews_hazratzeynab 📢 ارتباط با مدیر کانال جهت تبادل انتقادات و پیشنهادات @tahasb253
مشاهده در ایتا
دانلود
💫🌟🌙 شــــب✨✨ 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃اتومبیل جلویی خیلی آهسته پیش می‌رفت و با اینکه مدام بوق می‌زدم، به من راه نمی‌داد. 🍃داشتم خونسردی‌ام را از دست می‌دادم که ناگهان چشمم به‌‌ نوشته کوچکی روی شیشه‌ عقبش افتاد: 👈راننده ناشنواست، لطفا صبور باشید!"👉 🍃مشاهده این نوشته همه چیز را تغییر داد! 🍃 بلافاصله آرام گرفتم، سرعتم را کم کرده و چند دقیقه با تأخیر به خانه رسیدم اما مشکلی نبود. 🍃ناگهان با خودم زمزمه کردم: 🍃 🍃آیا اگر آن نوشته پشت شیشه نبود، من صبوری به خرج می‌دادم؟ 🍃راستی چرا برای بردباری در برابر مردم به یک نوشته نیاز داریم!؟ 🍃اگر مردم، نوشته‌هایی به پیشانی خود بچسبانند، با آنها صبورتر و مهربان خواهیم بود؟ نوشته‌هایی همچون: 🔹"کارم را از دست داده‌ام" 🔹"در حال مبارزه با سرطان هستم" 🔹"در مراحل طلاق، گیر افتاده‌ام" 🔹"عزیزی را از دست داده‌ام" 🔹"احساس بی ارزشی و حقارت می‌کنم" 🔹"در شرایط بد مالی و ورشکستگی قرار دارم" 🔹“بعد از سال‌ها درس خواندن، هنوز بیکارم” 🔹“مریضی در خانه دارم” و صدها نوشته دیگر شبیه اینها. 🔹همه درگیر مشکلاتی هستند که ما از آن چیزی نمی‌دانیم. 🔹بیائیم نوشته‌های نامرئی همدیگر را خوب درک کرده و با مهربانی به یکدیگر احترام بگذاریم چون همه چیز را نمی‌شود فریاد زد ... ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙🌙 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃نام شیخ فضل الله نوری را حتماً شنیده‌اید. 🍃 نوه‏ ایشان رئیس توده‏‌ای‌های‌ ایران بود. 🍃 ایشان پسر هرزه‏‌ای داشت که وقتی شیخ فضل الله را دار می‌زدند، در پای دار، کف می‌زد و می‌رقصید! 🍃 در زندان قبل از اعدام، کسی به ایشان گفته بود: 🍃که شما چرا پسرتان این‌قدر هرزه شده است؟! 🍃 ایشان فرمود: می‌دانستم هرزه می‌شود، 🍃چون در نجف بودم و مادرش شیر نداشت، 🍃دادیم به زنی تا به او شیر بدهد. بعداً فهمیدم او زن هرزه‏‌ای (زناکاری) بوده و به امیرالمؤمنین (ع) توهین می‌کرده و فحش می‌داده است و شیری که این ناصبی در حلق بچه من ریخته، از این بهتر نمی‌شود! 📚 به نقل از حجت‌الاسلام و المسلمین قرائتی، درس‌هایی از قرآن ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙🌙 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🔹داستان مرتاض هندی و امام زمان عج!🔹 🍃. استاد ما حجت الاسلام تهرانی 🍃میگفت دوران نوجوانی در محضر سیدعبدالکریم کشمیری بودیم این داستان رو زبان خود ایشون شنیدیم 🍃آیت الله کشمیری می‌فرمود در هند یه مرتاضی بود، این توانایی رو داشت که اگر اسم شخص و مادرش رو بهش میگفتیم، بهت میگفت که طرف زنده‌س یا مرده و کجا دفنه. 🍃ازش چند نفر رو پرسیدیم کاملا درست جواب داد. 🍃 مثلا آیت الله بروجردی رو پرسیدیم، گفت: کُم کُم. منظورش قم بود. 🍃یعنی قم هستش 🍃پرسیدیم زنده‌س یا مرده، گفت مرده. 🍃آیت الله کشمیری اهل کشمیر بود و زبان هندی رو بلد بود 🍃این مرتاض این توانایی رو داشت که بفهمه منظور ما چه کسی هست. 🍃چون مثلا اسمها خیلی مشترک هستش، شاید تو کل دنیا چندهزار آدم وجود داشته باشه که  اسمش محمد باشه و اسم مادرش هم مثلا فاطمه. ولی این شخص میفهمید معنا و منظور چه کسی هست. این قدرت رو داشت که شرق و غرب عالم رو ببینه و میگفت شخص کجاست و آیا روی خاک هست یا زیر خاک 🍃آیت الله کشمیری گفت دیدیم وقت خوبیه ازش درباره امام زمان(عج) بپرسیم ببینیم حضرت کجاست و مرتاض چی میگه. 🍃گفتیم مهدی فرزند فاطمه. 🍃 مرتاض یکم صبر کرد و گفت چنین کسی رو متوجه نشدم. 🍃 اونی که منظور شماس این اسمش نیست. ماهم دیدیم اشتباه گفتیم، اسم امام زمان محمد هستش، مهدی لقب حضرته، مادر حضرت مهدی هم باید نرجس بگیم نه حضرت زهرا(س) 🍃به مرتاض گفتیم، محمد فرزند نرجس. دیدیم مرتاض بعد از چند لحظه مکث، رنگ و روش عوض شد و یکم جا خورد و کمی عقب رفت چندبار گفت این کیه؟ این کیه؟🍃 گفتیم چطور مگه؟ 🍃اینجای تعریف کردن داستان که رسید آیت الله کشمیری شروع کرد به گریه کردن 🍃به مرتاض گفتیم این امام زمان ماست. گفت هرجای عالم که رفتم این شخص حضور داشت، همه جا بود. جایی نبود که این شخص نباشه🍃 ✨تعجیل در فرجش صلوات✨ ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙🌙 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃زمانی که من بچه بودم،مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای ساده صبحانه را برای شب هم آماده کند. 🍃یک شب را خوب یادم مانده که مادرم پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، شام ساده ای مانند صبحانه تهیه کرده بود. 🍃 آن شب پس از زمان زیادی، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسیس و بیسکویت های بسیار سوخته، جلوی پدرم گذاشت. یادم می آید منتظر شدم ببینم 🍃آیا او هم متوجه سوختگی بیسکویتها شده است! 🍃در آن وقت، همه ی کاری که پدرم انجام داد این بود که دستش را به طرف بیسکویت دراز کرد، 🍃لبخندی به مادرم زد و از من پرسید که روزم در مدرسه چطور بود.🍃 خاطرم نیست که آن شب چه جوابی به پدرم  دادم، اما کاملاً یادم هست که او را تماشا میکردم که داشت کره و ژله روی آن بیسکویتهای سوخته می مالید و لقمه لقمه آنها را می خورد. 🍃یادم هست آن شب وقتی از سر میز غذا بلند شدم،شنیدم مادرم بابت سوختگی بیسکویت ها از پدرم عذرخواهی می کرد 🍃و هرگز جواب پدرم را فراموش نخواهم کرد که🍃 گفت: اوه عزیزم، من عاشق بیسکویتهای خیلی برشته هستم. 🍃همان شب، کمی بعد که رفتم بابام را برای شب بخیر ببوسم، از او پرسیدم که آیا واقعاً دوست داشت که بیسکویتهاش سوخته باشد؟ 🍃او مرا در آغوش کشید وگفت:مامان تو امروز روز سختی را در سرکار گذرانده و خیلی خسته است. بعلاوه، بیسکویت کمی سوخته هرگز کسی را نمی کشد. 🔹بیایید با این رفتارهایمان زندگی را شیرینتر کنیم🔹 ✍خاطرات عطر خدایی ها ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
💫🌟🌙🌙 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃700 سال پیش در اصفهان مسجدی می‌ساختند ... 🍃کار تمام شده بود و کارگران در حال انجام خرده کاری‌های پایانی بودند، 🍃🍃پیرزنی از آنجا رد میشد، ناگهان پیرزن ایستاد و گفت بنظرم مناره مسجد کج است ! 🍃کارگران خندیدند ولی معمار با صدای بلند فریاد زد ساکت ! چوب بیاورید ، 🍃🍃کارگر بیاورید ، چوب را به مناره تکیه دهید ، حالا همه باهم ، فشار دهید ، فشااااااااااار !!! 🍃و مرتب از پیرزن می‌پرسید مادر درست شد ؟ 🍃بعد از چند دقیقه پیرزن گفت درست شد و دعا کنان دور شد . 🍃 کارگران گفتند مگر می‌شود مناره را با فشار صاف کرد ؟ 🍃 معمار گفت : نه ! ولی می‌توان جلوی شایعه را گرفت ! 🍃 اگر پیرزن می‌رفت و به اشتباه به مردم میگفت مناره کج است و شایعه کج بودن مناره بالا می‌گرفت ، 🍃دیگر هرگز نمیشد مناره را در نظر مردم صاف کرد ! 🍃ولی من الان با یک چوب و کمی فشار ، مناره را برای همیشه صاف کردم !!! 🍃از شایعه بترسید ! 🍃در تجارت و کسب و کارتان ، حتی در زندگیتان از شایعه بترسید ! اگر به موقع وارد عمل شوید براحتی مناره زندگیتان صاف خواهد شد ... ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄
🌟🌙🌙 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🌷 محمدعلی نوزاد دخترش را به مادرش برگرداند و رفت تا وضو بگيرد. 🍃هنگام نماز، مانند هميشه سجاده‌اش را پهن کرد، ولي قبل از اين که نماز بخواند، نوزادش را کنار سجاده قرار داد و پس از مدتی کوتاه، به نماز ايستاد. 🍃همسرش با دقت کارهای محمد علی را زير نظر گرفته بود. 🍃صبر کرد تا نماز او تمام شود و از او 🍃پرسيد: برای چی موقع نماز بچه را گذاشتی کنار سجاده؟! محمد علی لبخندی زد و نگاهی به کودک سه ماهه و سپس به همسرش انداخت و گفت: ببين 🍃خانم! تربيت صحيح فرزند را بايد از همون ماه‌ها و روزهای اول تولد آغاز کرد. 🍃شايد الان اين نوزاد چيزی متوجه نشه، ولی همين که از دوران شيرخوارگی، او را کنار سجاده میذارم، باعث میشه که ذهن و فکر اون به نماز و ذکر و عبادت عادت کنه... 📚 شهید محمدعلی رهنمون ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙🌙 🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃 🍃 اغلب مردم اظهار میکنند که امام زمان (عج) را از خودشان بیشتر دوست دارند، 🍃اما این‌ طور نیست...😔😔 🍃زیرا اگر او را بیشتر از خود دوست داشته باشیم باید برای او کار کنیم، نه برای خود... 📚 شیخ رجبعلی خیاط، کتاب در مسیر بندگی ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙 شـــــــــب🌙 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🔹ساده زیستی حضرت زهرا (س)🔹 🍃سلمان فارسی می گوید: روزی حضرت فاطمه (س) را دیدم که چادری وصله دار و ساده بر سر دارد. 🍃در شگفت ماندم و تعجب کردم، گفتم: عجبا! دختران پادشاه ایران و روم بر کرسی های طلایی می نشینند و پارچه های زربافت به تن می کنند و این دختر رسول خداست که نه چادرهای گران قیمت بر سر دارد و نه لباس های زیبا. 🍃 فاطمه (س) پاسخ داد: ای سلمان! خداوند بزرگ لباس های زینتی و تخت های طلایی را برای ما در روز قیامت ذخیره کرده است. 🍃حضرت زهرا (س) سپس به محضر پيامبراکرم (صلى الله عليه و آله) آمدند و گفتند: 🍃یا رسول اللّه سلمان از لباس ساده من تعجب مى کند! قسم به خدایى که تو را به پیامبرى برانگیخته است، 🍃مدت پنج سال است که زیرانداز شبانه من و على پوست گوسفندى است که روزها علوفه شترمان را بر روى آن مى ریزیم،  و شب ها بر روی او میخوابیم و بالش ما نیز قطعه پوستى است که درون آن از لیف درخت خرماست. ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
💫🌟🌙 شـــــــــب🌙 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃 🍃ابراهیم خواص گوید: شبی در بیابان گم شدم. صدای درندگان تمام بدنم را می‌لرزاند. 🍃به خدا توکل کردم و آرامش بر من حاکم شد. مدتی به رفتن ادامه دادم، صدای خروسی شنیدم و یقین کردم به آبادی رسیده‌ام و دیگر طعمۀ درندگان بیابان نخواهم شد. 🍃به نزدیک صدای خروس رسیدم؛ خرابه‌ای دیدم، ناگهان سه راهزن مرا گرفتند و هرچه داشتم غارت کردند. 🍃ناراحت و عبوس به گوشۀ دیگر خرابه رفتم و با خدای خود گفتم، من که کردم، چرا با من چنین کردی؟! 🍃خوابیدم و در عالم رؤیا خبرم دادند، توکل کردی ولی باید تا آخر می‌رفتی‌.   🍃وقتی صدای خروس را شنیدی ترس تو از بین رفت و یقین کردی از خطر رها شدی و توکل تو کم شد. و ما نظر حمایت از تو برداشتیم 🍃وفرشتگان محافظت را امر کردیم تو را به حال امیدت که خروس بود رها کنند، پس گرفتار راهزنان شدی. 🍃سحر برخیز و به خرابه برگرد. 🍃طلوع آفتاب به خرابه رفتم و دیدم سه گرگ، راهزنان را طعمۀ خود کرده‌اند و هرچه از من به تاراج برده‌ بودند آنجا بود. ❤️ توکلت علی الله خدایا پناهم باش، من فقط به تو توکل میکن ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙✨✨ 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃 🍃عارفی در نیشابور بود که هرکس او را کوچک‌ترین آزاری می‌داد، به بلایی گرفتار می‌شد. پس مردم شهر همه از او می‌ترسیدند. 🍃روزی جوانی او را دید و گفت: خوشا به حالت، من هم دوست داشتم مانند تو عارف شوم تا دیگران از من بترسند و در پی آزار من نباشند. 🍃عارف تبسمی کرد و گفت: 🍃مَثَل عارف، مانند کسی است که شیری سوار شده. درست است همه از او می‌ترسند ولی خود او بیشتر از همه می‌ترسد. 🍃 چون کوچک‌ترین خطای او باعث دریده شدنش به دست شیری خواهد بود که بر پشتش نشسته است. 🍃هر چقدر به خدا نزدیک‌تر می‌شوی، مردم از تو می‌ترسند و تو از خودت! چون کوچک‌ترین معصیت و خطای تو خدا را بسیار سنگین می‌آید و سخت مجازاتت می‌کند. ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙 شـــــــــب🌙 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 پیر مرد دانایی به نوه اش گفت: 🍃فرزندم تا حالا دانسته ای که بهشت مجانی است و دوزخ را باید با پول خرید. 🍃 نوه اش گفت: پدر بزرگ چگونه بهشت مجانی است اما دوزخ رو باید با پول خرید؟ 🍃 پیرمرد گفت پسرم نماز و روزه و کارهای نیک، بابتشان هیچ پولی پرداخت نمیکنی و بهشت مجانی به دست می آید؛ 🍃 اما شراب و زنا و قمار و ربا بابتشان پول پرداخت میکنی پس جهنم را باید با پول خرید. 🔸 قضاوت با شما ؛ کدام بهتر است؟! 🔹بهشت؟ (مجانی ) یا 🔹جهنم؟ (پولی) ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙🌙 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃مرحوم آیت الله سیدمحمدهادی میلانی دچار بیماری معده شده بودند پروفسور بولون جراح حاذق بلژیکی که درآن زمان (۱۳۸۲ ه ق) درشهر مشهد مشغول کار بودایشان راعمل کرد 🍃پرفسور پس ازیک عمل۳ساعته زمانیکه آن مرجع تقلید درحال به هوش آمدن بود، به مترجمش گفت  تمام کلماتی که ایشان درحین به هوش آمدن میگوید را برایش ترجمه کند 🍃ایت الله میلانی درآن لحظات فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت میکرد 🍃پروفسور برلون بعد ازدیدن این صحنه گفت: 🍃برای مسلمان شدن چه باید بکنم و چه بگویم... 🍃وقتی علت را پرسیدند، 🍃گفت: تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان میدهد، درحالت به هوش آمدن بعدازعمل است و من دیدم این آقا، تمام وجودش محو خدا بود 🍃درآن حال به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش درهمین حالت وپس ازعمل در کنارش ایستاده بودم، 🍃دیدم او ترانه های جوانان آن روزگار را زمزمه میکرد،درآن لحظه فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است 🍃طبق وصیت پرفسور،اورادرشهری که قبرمرحوم میلانی بود دفن کردند (مشهد،خواجه ربیع) ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄