eitaa logo
خبرگزاری بسیج حوزه حضرت زینب سلام الله علیها کاشان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
898 دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
5.3هزار ویدیو
188 فایل
🌐 تنها مرجع رسمی از مستندات وعملکرد پایگاههای حوزه حضرت زینب س https://eitaa.com/basijnews_hazratzeynab 📢 ارتباط با مدیر کانال جهت تبادل انتقادات و پیشنهادات @tahasb253
مشاهده در ایتا
دانلود
همایش دختر آفتاب گرامیداشت شهادت حضرت رقیه س(ویژه خواهران ) سخنران ؛ دکتر غلامعباس کوچکی مداح ؛ کربلایی جواد شمسایی همراه با اهداهدیه به دختران ۳ساله زمان ؛ یکشنبه۲۱ شهریورماه ۱۴۰۰ساعت ۱۶:۳۰ دقیقه مکان ؛ محوطه باز حسینیه حضرت ابو الفضل ع محله امام با رعایت کامل دستور العمل های بهداشتی پایگاه مقاومت بسیج نجمه س نیاسر هیات حضرت ابوالفضل ع محله امام
✔️همایش دختران آفتاب 👈به مناسبت شهادت سه ساله دشت کربلا بی بی رقیه (سلام الله علیها) 💠کار فرهنگی ویژه 📌سرکردن چادرهای سبز ویژه دختران ۳تا۶سال به عنوان نماد حضرت رقیه ◾️سخنران:حجت الاسلام والمسلمین پیر دهقان ◾️مداح:کربلایی محسن اسماعیلی 🔹زمان:جمعه ۱۴۰۰/۰۶/۱۹ ⬅️به همراه نماز مغرب و عشا و پذیرایی شام 📌با رعایت پروتکل های بهداشتی . . .
گزارش📷 برگزاری مراسم به مناسبت شهادت امام محمد باقر علیه السلام و سخنرانی با موضوع حجاب و عفاف با سخنرانی:خانم قاسمی مرثیه خوانی:خانم طحان 👌باحضور گروه سرود عاشقان ولایت زمان یکشنبه 27 تیر ماه ساعت 18 مکان:حسینیه حضرت ابوالفضل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘ ✅ 1⃣ خبرگزاری رویترز به نقل از منابع آگاه گزارش داد، مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی روز یکشنبه به تهران سفر خواهد کرد. 2⃣ درپی انتشار یک ویدیو که در آن ادعا می‌شد به دلیل بمب گذاری در یک بانک واقع در کیانپارس اهواز جاده بسته شده است، خبرگزاری صدا و سیما به نقل از منابع امنیتی این خبر را تکذیب کرده است. 3⃣ رئیس جمهور در اجرای اصل یکصد و هفتاد و شش قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، با صدور حکمی احمد وحیدی وزیر کشور را به عنوان "رئیس شورای امنیت کشور" منصوب کرد. نمایندگی حوزه حضرت زینب سلام الله علیه 🍀
دردانه‌ی حسین(ع) شب بود و خرابه تاریک و سرد. دخترک خسته و رنجور به آسمان سیاه شب چشم دوخته بود و گمشده‌اش را در قرص ماه جستجو می‌کرد. هزار سؤال بی جواب داشت و دلش می‌خواست وقتی پدر را دید جواب تک تکشان را از او بپرسد. تن مجروحش از درد بی تاب بود و همچون برگ گلی پژمرده روی خاکها افتاده بود. بعد از آن همه سختی و عذاب خواب چشمانش را ربود و گوشه‌ی خرابه در خود جمع شد. اهل خرابه از آرام شدنش خرسند شدند. اما طولی نکشید که چشمانش را باز کرد و بی تاب تر از قبل سراغ پدر را گرفت. آنقدر گریه کرد که صدایش به کاخ شامیان رسید و برای آرام کردنش با سر بریده آمدند. روپوش را که کنار زد، مقصودش را در میان طبق یافت. دوباره اشک مهمان چشمانش شد و در حالی که سر را در آغوش می‌گرفت، از لحظه لحظه‌های دلتنگی‌ برای پدر سخن گفت. گفت و عقده از دل گشود. گفت و دل اهل خرابه را که هیچ، دل آسمانیان را نیز به آتش کشید. صدای ضجه‌هایش در امتداد شب پیچیده بود، اما طولی نکشید که سکوتی سنگین خرابه را در بر‌گرفت. بی گمان قلب کوچکش طاقت از کف داد و از تپش ایستاد. آری... دردانه‌ی حسین کنار سر بریده‌اش جان داد. «السلام علیک یا رقیه بنت الحسین(ع)» ⁦✍️⁩فاطمه سادات مروّج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم پارت-۱۹ چشمان سعید روی آن لبخند دلربا که نه بلکه روی آن چال گونه های زیبا که وقتی خندید روی صورتش نقش بست و صورت زیبایش را چند برابر زیباتر کرد،خیره ماند. اما چند لحظه بیشتر طول نکشید که متوجه حضور سعید شد، اَخمی غلیظ کرد و نگاهش را دوخت به سنگ مزار مادر بزرگش... سعید با دیدن اَخم او به خود آمد... رو کرد به سید کریم و گفت: خدا رحمتشون کنه. آقا سید سرش را بلند کرد، زحمت کشیدی، خدا همه اموات و رحمت کنه. چقدر دلش می‌خواست ساعت‌ها همانجا بایستد و خیره شود به لبخندِ جادویی آن دختر... دور شد،ظرف آب را برداشت و برگشت سر مزار پدر بزرگش. آب را روی قبر ریخت و با دست سنگ مزار را شست، آنجا نشسته بود ولی نگاهش از همین فاصله دور به جایی بود که دختر سید کریم بود. این دختر در وجودش چیزی داشت که ناخودآگاه جذبش می کرد، با اینکه نه لبخندی به رویش زده بود و نه عشوه ای برایش آمده بود، حسِ خاصی به او داشت. بر عکس بعضی از دخترها نگاهش آنقدر جذبه داشت که سعید به سرعت چشم از او گرفت و به چشم چرانیش ادامه نداد. نمی دانست چرا، اما فکرش درگیر او شده بود. به خانه رفت، مادرش از اینکه این جمعه زود به خانه برگشته بود با تعجب نگاهش کرد. _ سلام... _ سلام _پدرش با طعنه گفت: چه عجب زود اومدی؟ _دمغ جوابش را داد: گیر نده بابا. وارد اتاق شد، _ چیزی شده مادر؟ نه، سرم درد میکنه. _دردت به جونم، صبر کن برات یه لیوان آب قند گلاب بیارم بخوری. کپی ممنوع🚫 ✍فاطمه سادات مروّج