بسم الله الرحمن الرحیم
#عشقِپاک
پارت-۵۱
مریم خانم، من شاید اونی نبودم که شما میخواستید، اما قول میدم همونی بشم که میخواید.....
_مریم جوابی نداد.
سعید ادامه داد، میتونم بپرسم چی تو زندگی براتون اولویت داره؟
مریم لبهایش را تَر کرد و اولین جمله اش را به زبان آورد، اهمیت به نماز برای من اولویت داره.
_سعید جواب داد: من شاید بعضی وقتا نمازمو سر وقت نخوندم و قضا شدن، اما همیشه خوندم... و البته قول میدم از این به بعد سر وقت بخونم.
_مریم دومین جمله اش را هم به زبان آورد،صداقت خیلی برام مهمه...
_سعید لبخندی زد و گفت: به نظرتون اگه صداقت نداشتم بهتون میگفتم که گاهی نمازهام قضا شدن؟؟
مریم سرش را بلند کرد و ناخودآگاه نگاهش با نگاه سعید تلاقی پیدا کرد...اولین بار بود مستقیم به او نگاه می کرد، نمی دانست چرا، اما این لحظه برایش حسی ناب به همراه داشت، حسی خاص که بدجور دلش را می لرزاند... احساس می کرددر چشمانش نیرویی عجیب دارد، نیرویی که ناخودآگاه جذبش میکرد، اولین بار بود این حس را تجربه میکرد، حسی دوست داشتنی....
عجیب بود اما باید اعتراف می کرد، مهر سعید به این سرعت به دلش نشسته بود و چقدر برایش با ارزش بود اینکه به خاطر او از علایقش دست برداشته
... و آدم دیگری شده است.
_ سعید پرسید شما دیگه سوالی نداری؟
_ چرا یه سوال دیگه دارم، میتونم بپرسم چرا منو انتخاب کردید؟؟
_دستی به موهایش کشید و جواب داد، اول متانت و وقارتون چشمم رو گرفت، بعدشم اون قدر مهرتون به دلم نشست که هیچ جوره نتونستم فراموشتون کنم...
✍فاطمه سادات مروّج
کپی ممنوع🚫
#پایگاه_حضرت_نرجس_س_مرق
بسم الله الرحمن الرحیم
#عشقِپاک
پارت-۵۲
البته وقتی خوبیهای داداشتون علی رو دیدم دیگه مطمئن شدم که انتخابم درسته.
گونههای مریم با شنیدن این جملات گل انداخت و سکوت کرد.
سعید سکوت چند ثانیه ای بینشان را شکست، مریم خانم یه چیزی رو باید بدونید...
_چی؟
_اینکه من رو عشقم خیلی حساس و غیرتیم، خط قرمز من غیرتمه.
_مریم همان طور که سرش پایین بود جواب داد، غیرت لازمه ی وجود هر مردِ...
_سعید حرفش را تأیید کرد و گفت، من حرفامو زدم، شما دیگه صحبتی ندارین؟؟
_با اینکه فکر می کرد یک دنیا حرف دارد که با او بزند، یک دنیا شرط و شروط دارد که بگذارد، با زبانی قفل شده تنها توانست بگوید...نه...
هر دو از جا بلند شدند و به جمع ملحق شدند.
لبخندی عمیق روی لبان سعید نقش بسته بود.
بعد از آمدن عروس و داماد حاج رضا رو کرد به سید کریم،خوب سید دیگه کم کم رفع زحمت می کنیم، فردا خدمتتون تماس میگیریم، اگر انشالله موافق بودید قرار مهر برون و بقیه کارها رو میذاریم.
_سید کریم لبخندی زد، تا ببینیم خدا چی میخواد.
از جا بلند شدند خداحافظی کردند و از خانه سید کریم خارج شدند.
_ سعید چی شد؟دختره چی گفت بهت؟
لبخند زد،چیز خاصی نگفت.
مرتضی رو کرد به شیرین، این چه سؤالیه که میپرسی؟شاید نخواد بگه!
شیرین در حالی که اَخم کرده بود، دیگر حرفی نزد....
به خانه که آمدند سعید رفت داخل اتاق و با خودش خلوت کرد....
دلش می خواست تنها باشد با حس خوبی که از دیدن مریم تمام وجودش را فرا گرفته بود.
✍فاطمه سادات مروّج
کپی ممنوع🚫
#پایگاه_خواهران_حضرت_نرجس_س_روستای_مرق
✨تمدن سازان مهدوی✨
💫برگزاری حلقه نوجوانان پایگاه
💫حلقه شهید قاسم رحیم زاده
💫مربی:سرکارخانم کاردان
#پایگاه_صاحب_الزمان
#حوزه_حضرت_زینب
#پایگاه_مقاومت_بسیج_کاشان
💫
💫در آخرین روز هفته دفاع مقدس بیعت دوباره با شهدا و زیارت شهدای گمنام و شهید مدافع حرم شهید دهقان و زیارت بی بی زینب فرزند موسی بن جعفر علیهماالسلام ✨
#پایگاه_صاحب_الزمان
#حوزه_حضرت_زینب
#پایگاه_مقاومت_بسیج_کاشان
#دفاع_مقدس
#ندای_فطرت
برپایی نمایشگاه دفاع مقدس و دستاوردهای انقلاب اسلامی
❇️با سخنرانی سرکار خانم علیخانی
در مورد زیبایی های عاشورا و دفاع مقدس
وتقدیر وتشکر فرمانده پایگاه از خانم علیخانی
❇️ طرح مسابقه
#پایگاه_مقاومت_بسیج_ریحانه_النبی
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س
@gharargahesayberiii
💠☀💠☀💠☀💠
💫 اردو به روستای یزدل
◀خواندن دعای توسل وزیارت عاشوراکنار مزار شهید مدافع حرم شهید مهدی دهقان وشهدای گمنام
◀دعوت وتقدیر از خانواده شهید رضوی شهیددفاع مقدس
🔼 زیارت بی بی زینب فرزند موسی بن جعفر علیه السلام
⌚چهارشنبه هفتم مهرماه
#پایگاه_ام_السادات
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_کاشان
@gharargahesayberiii
🥀بسم رب الشهداء و الصدیقین🥀
به مناسبت گرامیداشت یاد و خاطره شهدای عزیز مراسمی جمعه ۱۴۰۰/۷/۹ رأس ساعت ۱۶ در حسینیه حضرت ابوالفضل(محمودآباد) برگزار خواهد شد.
#شهید
#شهادت
#کانون_نور_الزهرا
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب
@noorolzahra2
@gharargahesayberiii
#اعجاز_قرآن
⚡️آیاممکن است زن دوقلب داشته باشد؟
بله این را قرآن ثابت کرده است!
چگونه؟
درجلسه ای که عده زیادی ازدانشجویان شرکت داشتند استاد از فصاحت وبلاغت ودقت قرآن سخن میگفت
که اگرکلمه ای درآن جابجاشود
کل معنی عوض می شودومثلها می زد.
دانشجویی ملحد گفت:
من این راقبول ندارم.ودرقرآن آیاتی است که سست وبی پایه اند.
به این دلیل مثلا این آیه.
ﻣَّﺎ ﺟَﻌَﻞَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻟِﺮَﺟُﻞٍ ﻣِّﻦ ﻗَﻠْﺒَﻴْﻦِﻓِﻲﺟَﻮْﻓِﻪِ
خداوند در درون هیچ مردی دوتا قلب قرارنداده.
چراگفته مرد و نگفت درون هیچ بشری..وتمام مردم بجزیک قلب ندارند.چه مرد باشندوچه زن..
دراین لحظه سکوتی سنگین درسالن حکمفرما شد.وچشمها متوجه استادشدوهمه منتظر جوابی قانع کننده.
سخن دانشجوتا اینجا درست به نظرمیرسید چه مرد چه زن یک قلب دارند چرا قرآن فقط اشاره به مرد کرده.؟؟
پاسخ رابشنوید
وبه اعجازودقت قرآن پی ببریدکه بدون دقت وتفکرعمیق محال است به آن برسید.
استادگفت بله مرد از محالات است دو قلب درون سینه داشته باشد ولی زن وقتی حامله شد براستی دوقلب درون سینه اش دارد قلب خودش وقلب طفلی که حامله است.!!
توجه کردیددقت انتخاب کلمات قرآنی را واقعا معجزه ازاین بالاتر وخداوند واقعا باحکمت کلمات را انتخاب ودرجای مناسب درقران قرارداده است .
راستی چرا میت درآن دنیا میگوید
اگر مرا دوباره بدنیا برگردانی صدقه میدهم چرا صدقه راانتخاب کرد؟
ﺭﺏ ﻟﻮﻻ ﺃﺧﺮﺗﻨﻲ إلى أﺟﻞ ﻗﺮﻳﺐ ﻓﺄﺻﺪّﻕ
چرا نگفت به حج وعمره میروم،
یا نماز میخوانم؟ .یا روزه میگیرم ؟
اهل علم میگویند
برای اینکه بعدازمرگ اثرصدقه را
در آن دنیا دیده که فقط به آن اشاره میکند.
زیرا موُمن درروزقیامت درسایه صدقه اش قرار دارد.
پس تامیتوانید صدقه بدهیدهم برای خودتان هم به نیابت مردگانتان
چراکه آنان آرزوی بازگشت
ودادن صدقه دارند.
بازگشت آنان ممکن نیست
شما بجای آنان صدقه بدهید
وفرزندا
نتان را هم به این کار عادت دهید
نشراین مطلب هم صدقه است!
نمایندگی حوزه حضرت زینب سلام الله علیه
بسم الله الرحمن الرحیم
#عشقِپاک
پارت-۵۳
کتش را بیرون آورد و به جالباسی آویز کرد.
کنار اتاق نشست آنقدر آرام شده بود که انگار قویترین آرامبخش های دنیا را به تنش تزریق کرده بودند، نفسی عمیق کشید، چشمانش را بست و مریم را در ذهنش تصور کرد....
نگاه او را قاب گرفت و به دیوار قلبش آویخت.... نگاهی که اولین بار بود با چشمانش تلاقی میکرد....
چقدر جنس این نگاه را دوست داشت،چه شیرین بود، لحظه دیدارِ او...
پس چه طعمی میتوانست داشته باشد لحظهای که به وصالش میرسید؟؟
....
#مریم
مهمان ها رفته بودند،روی پله های حیاط، تنها نشسته بود و فکر میکرد...
باورش نمیشد آن نفرت عمیق از دلش رخت بر بسته باشد و جایش را داده باشد به این حسِ تازه.
احساسی که امروز وقتی او را دید در قلبش رویش کرد،
واقعیت این بود که دلش رفته بود برای پسری که امروز روبرویش دیده بود....پسری که برای رسیدن به او دست از علائقش کشیده بود....
به شیرینیِ حرفهایش فکر کرد،به نگاه پر از نیاز او.....
علی وارد حیاط شد، مریم...
_ سرش را برگرداند به سمتش، بله
_ اجازه هست؟
_ کمی کنارتر رفت،آره بیا بشین.
_ داری بهش فکر می کنی؟
_ آره ...علی
_بله
_تو یه مدت باهاش بودی به نظرت چه جور پسریه؟؟
_راستش،پسر خوش قلب و مهربونیه البته خیلی شوخ وشنگه.... از بقیه عادتاشم که خودت کم و بیش خبر داری، که انگار داره کنارشون می ذاره....
دیگه تصمیم با خودته ببین میتونی باهاش زندگی کنی؟
_ سخته علی انتخاب خیلی سخته.
_ آره، اما تو از پَسِش برمیآی.
✍فاطمه سادات مروّج
کپی ممنوع🚫
#پایگاه_خواهران_حضرت_نرجس_س_روستای_مرق
بسم الله الرحمن الرحیم
#عشقِپاک
پارت-۵۴
نمیخوام تو تصمیمت دخالتی داشته باشم اما به نظر من واسه تو بهتر از سعیدم هست... همه چیز رو در نظر بگیر.
_ نگرانم کردی علی.
_نمیخوام نگرانتم کنم اما میترسم از اینکه واقعاً عوض نشده باشه.
_ من چیکار کنم چه جوابی بدم؟
_نمی دونم،فقط خوب فکراتو بکن.
از جا بلند شد و مریم را تنها گذاشت با یک دنیا فکر و خیال،یک دنیا دلواپسی، برای روزهای پیش رویش که نمیدانست قرار است چگونه باشند؟
ساعتها فکر کرد تا آخر به این نتیجه رسید که به خواستگاریش جواب مثبت بدهد.
خودش هم مانده بود که چطور آن نهِ محکم تبدیل شده به بله ای که امروز به زبانش جاری شده بود!
شاید نگاه سعید دلش را جادو کرده بود، نمی دانست اما هرچه که بود دلش هوای دوباره دیدنش را داشت...
#شیرین
_من بهش میگم مامان.
_ باشه مادر تو بهش بگو...
در حالی که لبخندی شیرین روی لبهایش بود به سمت گوشی تلفن رفت، شماره سعید را گرفت..
_ الو سلام
_سلام شِکَر خانوم
_ بی توجه به اینکه دوباره جوری که حرصش در میآمد صدایش کرده بود با لحنی غمگین گفت: سعید
_بله
_مامان زنگ زد خونه سید کریم.
_خوب چی شد؟؟؟
_آروم باش و قول بده عصبانی نمیشی
_ شیرین، جون به لبم کردی،بگو چی گفتن؟
_لحظه ای سکوت کرد....
_ با صدایی پر بغض گفت: قبول نکردن؟؟
_ سعید جان حتما صلاح نیست...
سکوت کرده بود و شیرین نمی دید نه بغض سنگینی که در گلویش نشسته بود و نه غمی که در دلش خانه کرده بود....
شیرین سکوت را شکست و گفت: واسه فردا شب آمادهباش قرار گذاشتیم برای مَهربُرون...
✍فاطمه سادات مروّج
کپی ممنوع🚫
#پایگاه_خواهران_حضرت_نرجس_س_روستای_مرق
تیتر خبر:📣📣📣📣📣
جلسه ختم صلوات و قرائت زیارت عاشورا هدیه به روح شهدای دفاع مقدس و امام شهدا
همراه با سخنرانی حاج آقای فرجی
در آخرین روز از هفته دفاع مقدس با حضور خوا هران بسیجی و غیر بسیجی
زمان :۱۴۰۰/۷/۷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#ندای_فطرت
#امام_شهدا
#دفاع_مقدس
#ما_همه_مسئولیم
#پایگاه_بسیج_اسما_طاهرآباد_
#حوزه_مقاومت_حضرت_زینب_س
#ناحیه_کاشان
@gharargahesayberiii