بسم الله الرحمن الرحیم
#عشقِپاک
پارت-۷۰
سعید به مرتضی رو کرد و گفت: چه پدرصلواتیِ این بچه، که هنوز نیومده همه مونو ترسوند...
مرتضی خندید و گفت: فک کنم به داییش رفته!
سعید پشت چشمی نازک کرد و جواب داد: خیلی هم دلت بخواد که به داییش بره.
مریم و محبوبه خانوم از لحن ِسعید خنده شان گرفت.
_ طولی نکشید که پرستار بچه را از بخش زایمان خارج کرد.
نزدیک شدند، به چهره ی دوست داشتنی اش نگاه کردند، دستهای کوچکش را بالا و پایین میبرد و گاهی هم انگشتان تپلش را داخل دهانش می کرد و با ولع میخورد.
سعید که از همین حالا برایش قَش و ضعف می کرد.....دایی قربونت بره، عزیز دلم.
به مریم نگاه کرد،ببینش مریم...
مربم لبخند زد، خیلی خوشگله.
ساعتی بعد شیرین را هم از اتاق خارج کردند، از بس درد کشیده بود نای حرف زدن نداشت، اما با دیدن دختر کوچولویش جان تازهای گرفت.
روز بعد،شیرین و دخترش از بیمارستان مرخص شدند و مستقیم به خانه ی حاج رضا آمدند.
شیرین حدود دو سه هفتهای در خانه مادر ش ماند.
مریم در این چند هفته چند باری به دیدنشان رفت، ولی چون تجربهای در نگهداری بچه نداشت، نمیتوانست در نگهداری نازنین به محبوبه خانم کمک زیادی بکند.
برای همین گاهی از نگاههای شیرین و محبوبه خانم حس بدی به او دست میداد، خوب ۱۷ سال بیشتر نداشت، مگر یک دختر به این سن چه تجربیاتی میتواند داشته باشد،که فنون بچه داری بداند؟
سعید به محض آمدن از سر کار،
مستقیم به اتاق مادرش می رفت و ساعتها در کنار شیرین و دخترش میماند.
✍فاطمه سادات مروّج
کپی ممنوع🚫
#پایگاه_خواهران_حضرت_نرجس_س_
#روستای_مرق
بسم الله الرحمن الرحیم
#عشقِپاک
پارت-۶۹
محبوبه خانم داشت از حال میرفت،سعید و مریم زیر بازوهایش را گرفتند و روی صندلی ها او را نشاندند.
اشک از چشمانش جاری شد،مریم یا او را دلداری میداد و یا ذکر و دعا وردِ زبانش می کرد.
یک ساعتی به همین منوال گذشت یک ساعتی که برای آنها به اندازه چند ساعت گذشت... مرتضی هم که آنقدر قیافه اش داغون و دَرهم شده بود که نزدیک بود، همان جا وسط راهرو بنشیند و زار بزند.
_ ترس از دست دادنِ شیرین، دلواپسی و دلشوره همه این ها چیزهایی بود که در این یک ساعت دلشان با آن دست و پنجه نرم میکردند.
تعداد زیادی از همراهان در آن سالن به انتظار خبری از عزیزانشان نشسته بودند.
نگاهشان به در کرم رنگ بخش زایمان دوخته شده بود، که بالاخره در باز شد و همان پرستار خارج شد.
به سمتش رفتند، محبوبه خانم مقابلش ایستاد، چی شد؟
خانم پرستار لبخندی زد، آروم باشین خدا را شکر حالش خوبه، خدا خیلی به دخترتون رحم کرد، نزدیک بود خدایی نکرده جونش رو از دست بده اما الان حالش خوبه.
آنقدر در فکر شیرین بودند که کسی سراغ بچه را نمی گرفت.
پرستار به مرتضی نگاهی کرد شما همسرشین؟
_ بله
تبریک میگم تا چند دقیقه دیگه دخترتونو میارن می تونین ببینینش.
لبخند روی لبان هرچهار نفرشان نشست.... محبوبه خانم دستانش را بالا گرفت: خدایا شکرت.
برای مریم جای تعجب داشت که چرا الهه و محسن به بیمارستان نیامده تا از حال شیرین با خبر شوند...
از سعید هم که می پرسید، جواب درستی نمی داد، ولی در این مدت متوجه شده بود خیلی با هم صمیمی نیستند.
✍فاطمه سادات مروّج
کپی ممنوع🚫
#پایگاه_خواهران_حضرت_نرجس_س_
اردوی زیارتی_سیاحتی (زیارت مزار شهید ابراهیم صیادی و دیدن از محل تفریحی بام نشلج) حلقه ی کودک و نوجوان به روستای سرسبز نشلج.
زمان: پنج شنبه۱۵ مهر۱۴۰۰
#پایگاه_مقاومت_بسیج_حضرت_مریم
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب
10.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 گزارش
🔰 اجرای طرح معاینه و واکسیناسیون دام و طیور در روستای علوی
📌به همّت:
گروه جهادی علوی
شورای اسلامی روستای علوی
پایگاه مقاومت بسیج سیدالشهداء(ع)
پایگاه مقاومت حضرت مریم (س)
📚معرفی تصویری کتاب
📗«مربع های قرمز : خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از دوران کودکی تا پایان دفاع مقدس»
#پایگاه_حضرت_مریم
#حوزه_حضرت_زینب
بسم الله الرحمن الرحیم
#عشقِپاک
پارت-۷۰
سعید به مرتضی رو کرد و گفت: چه پدرصلواتیِ این بچه، که هنوز نیومده همه مونو ترسوند...
مرتضی خندید و گفت: فک کنم به داییش رفته!
سعید پشت چشمی نازک کرد و جواب داد: خیلی هم دلت بخواد که به داییش بره.
مریم و محبوبه خانوم از لحن ِسعید خنده شان گرفت.
_ طولی نکشید که پرستار بچه را از بخش زایمان خارج کرد.
نزدیک شدند، به چهره ی دوست داشتنی اش نگاه کردند، دستهای کوچکش را بالا و پایین میبرد و گاهی هم انگشتان تپلش را داخل دهانش می کرد و با ولع میخورد.
سعید که از همین حالا برایش قَش و ضعف می کرد.....دایی قربونت بره، عزیز دلم.
به مریم نگاه کرد،ببینش مریم...
مربم لبخند زد، خیلی خوشگله.
ساعتی بعد شیرین را هم از اتاق خارج کردند، از بس درد کشیده بود نای حرف زدن نداشت، اما با دیدن دختر کوچولویش جان تازهای گرفت.
روز بعد،شیرین و دخترش از بیمارستان مرخص شدند و مستقیم به خانه ی حاج رضا آمدند.
شیرین حدود دو سه هفتهای در خانه مادر ش ماند.
مریم در این چند هفته چند باری به دیدنشان رفت، ولی چون تجربهای در نگهداری بچه نداشت، نمیتوانست در نگهداری نازنین به محبوبه خانم کمک زیادی بکند.
برای همین گاهی از نگاههای شیرین و محبوبه خانم حس بدی به او دست میداد، خوب ۱۷ سال بیشتر نداشت، مگر یک دختر به این سن چه تجربیاتی میتواند داشته باشد،که فنون بچه داری بداند؟
سعید به محض آمدن از سر کار،
مستقیم به اتاق مادرش می رفت و ساعتها در کنار شیرین و دخترش میماند.
✍فاطمه سادات مروّج
کپی ممنوع🚫
#پایگاه_خواهران_حضرت_نرجس_س_
#روستای_مرق
#ندای_فطرت
حلقه نوجوان شهید محمد هاشمی
موضوع:
قرائت وروخوانی قران
پرسش وپاسخ سوالات اعتقادی
مربی:سرکارخانم نرگس رفیعی
۱۴۰۰/۷/۱۸
مسجدالرضا
#ماهمه_مسئولیم
#پایگاه_مقاومت_حضرت_معصومه_س
#حوزه_مقاومت_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
@gharargahesayberiii
#ندای_فطرت
حلقه کودکان شهید محسن شاکر
موضوع:
⚜جشن به مناسبت اول ربیع الاول
⚜بازی وسرگرمی
⚜اجرای مسابقه
⚜اهدای جایزه
مربی:سرکارخانمها شیخ وخاکی
مسجدصاحب الزمان محله سادات
#ما_همه_مسئولیم
#پایگاه_مقاومت_حضرت_معصومه_س
#حوزه_مقاومت_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
@gharargahesayberiii
#ندای_فطرت
حلقه کودکان شهید رضا شمس
موضوع:
🌿اموزش قران
🌿ادامه بحث تربیت مهدوی به زبان کودکانه
🌿بازی و ورزش
مربی:سرکار خانم حسینعلی زاده
۱۴۰۰/۷/۱۷
مسجدامام محمد باقر
#ماهمه_مسئولیم
#پایگاه_مقاومت_حضرت_معصومه_س
#حوزه_مقاومت_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
@gharargahesayberiii
✨من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق✨
دانش آشکارترین وسیله عزت وقدرت کشور است .(مقام معظم رهبری ؛بیانیه گام دوم )
اسامی پذیرفته شدگان کنکور 1400 🌸🍃
جوانان بسیجی :زهرا خزایی،رقیه تقی زاده
ریحانه اخباری،زهرا سادات حق خواه🌸🍃
حلقه شهید احمد عسکری دوست🌸🍃
#پایگاه_صاحب_الزمان
#حوزه_حضرت_زینب
#پایگاه_مقاومت_بسیج_کاشان
اردوی تفریحی حلقه نوجوانان پایگاه 😍😍
حلقه شهید قاسم رحیم زاده 🌹🍃
مربی حلقه:خانم کاردان 🌹🍃
۱۴۰۰/۷/۱۸
#ندای_فطرت
#دورهمی_دخترانه
#پایگاه_صاحب_الزمان
#حوزه_حضرت_زینب
#پایگاه_مقاومت_بسیج_کاشان
با سلام
خدمتخواهرانبسیجیبزرگوار
لطفاً نسبت به پرداختوجهوام خود
اقساط ماه های [مرداد،شهریور]
طی۲۰الی۲۵«مهر»سریعاً اقدام فرمایید.
وجهواریزیخودرابهشمارهحساب
زیرواردنمائید :
زهرا رحیمی
6037991798998278
پس از وجه واریزی خود ،بهشمارهزیرپیام
واریزی خود را پیامک کنید.
[0913 019 7780]